بخش چهارم: تاریخ اهل بیت (ع)

معرفت

کد : 173718 | تاریخ : 23/04/1393

‏ ‏

معرفت

‏ ‏

‏     ‏‏تو خیال می کنی که امتیاز نماز حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، با ما این است که‏‎ ‎‏«مّد» «ولاالضّالین» را طولانیتر می کند؟ یا قرائتش صحیحتر است؟ یا طول سجود و رکوع‏‎ ‎‏و اذکار و اورادش بیشتر است؟ یا امتیاز آن بزرگوار به این است که شبی چند صد رکعت‏‎ ‎‏نماز می خواند؟ یا مناجات سیدالساجدین، علیه السلام، هم مثل مناجات من و تو است؟‏‎ ‎‏او هم برای حورالعین و گلابی و انار این قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم‏‎ ‎‏است «و إنَّهُ لَقَسَمٌ عَظیمٌ‏‎[1]‎‏» که اگر بشر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لاٰإلٰهَ‏‎ ‎‏إلاَّالله امیرالمؤمنین را بگویند نمی توانند! خاک بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت‏‎ ‎‏علی، علیه السلام! به مقام علی بن ابی طالب قسم که اگر ملائکه مقرّبین و انبیای مرسلین ـ‏‎ ‎‏غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست ـ بخواهند یک تکبیر او را بگویند نتوانند.‏‎ ‎‏حالِ قلب آنها را جز خود آنها نمی داند کسی.(578)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت مولی الموالی می فرماید: وَالله لاَبْنُ أبی طٰالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ‏‎ ‎‏أُمِّه.‏‎[2]‎‏ «به خدا قسم که پسر ابوطالب مأنوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش.»‏‎ ‎‏زیرا که آن سرور حقیقت این عالم را مشاهده کرده به چشم ولایت، و جوار رحمت حق‏‎ ‎‏تعالی را به هر دو عالم ندهد. و اگر به واسطۀ مصالحی نبود، در این مجلس ظلمانی‏
‎[[page 218]]‎‏طبیعت نفوس طاهرۀ آنها لحظه ای توقّف نمی کرد. و خود وقوع در کثرت و نشئۀ ظهور و‏‎ ‎‏اشتغال به تدبیرات مُلکی، بلکه تأییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی‏‎ ‎‏است که ما تصور آن را نمی توانیم کنیم.(579)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     یقین علی بن ابیطالب، علیه السلام، او را به آنجا رسانده که می فرماید: «اگر همۀ عالم‏‎ ‎‏را به من دهند که یک مورچه را در حبّه ای که برداشته ظلم کنم، نخواهم کرد‏‎[3]‎‏.»(580)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     کسی که تحمل این قرآن را می تواند کند وجود شریف ولی الله مطلق، علی بن‏‎ ‎‏ابی طالب، علیه السلام ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏؛ و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزّل از‏‎ ‎‏مقام غیب به موطن شهادت.(581)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     آن کسی که زمام یک مملکتی که از حجاز گرفته تا مصر و همۀ اینجاها را؛ ایران و‏‎ ‎‏سایر جاها تحت سلطۀ او بود، و قدرت جسمی و روحی خودش آنطور بود، می بینیم که‏‎ ‎‏از یکی از افراد پایین و متوسط متواضعتر است. و این قدرتها ابداً در روح او تأثیر نکرده.‏‎ ‎‏برای اینکه، روح این قدر بزرگ است که همۀ عالم را می گیرد. یک روح مجردی که از این‏‎ ‎‏آلایشها تجرد پیدا کرده است، اینقدر وسیع است که همۀ عالم مثل یک نقطه می ماند در‏‎ ‎‏آن. آنها لایق زمامداری اند. اسلام آنها را زمامدار کرده است.(582)‏

25 / 9 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     علی ـ علیه السلام ـ در وقتی که رسول اکرم، به حسب روایت، فرمود که تو شهید‏
‎[[page 219]]‎‏خواهی شد، به فکر این بود که آیا با سلامت دین یا نه. سؤال می کند که من هنگام‏‎ ‎‏شهادت دینم سالم است. می فرماید که بله.  آن چیزی که اولیای خدا توجه به او داشتند‏‎ ‎‏سلامت در دین و سلامت نفس بود.(583)‏

28 / 2 / 60 

*  *  *

‏ ‏

‏     شما شیعۀ همان هستید که می فرمود: اگر همۀ عالم در مقابل من بایستند، تنها در‏‎ ‎‏مقابل همه می ایستم. آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز می ایستاند. آن‏‎ ‎‏اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت اوست. و شما هم شیعۀ او هستید. و امیدوارم که‏‎ ‎‏از روحانیت او و از علومی که خدای تبارک و تعالی به او عنایت کرده است و از نفخات‏‎ ‎‏الهی که در روح مبارک او دمیده شده است، به شما و همۀ ما نصیبی داده بشود.(584)‏

28 / 1 / 61 

*  *  *

‏ ‏

‏     نگذاشتند و نشد که ائمۀ ما ـ علیهم السلام ـ آن طوری که می خواستند بروز بدهند‏‎ ‎‏حقایق را، این هم بسیار مورد تأسف است، تأسف این از تأسف او بالاتر است، این چه‏‎ ‎‏علمی بوده است که نزدیک وفات، حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیخ‏‎ ‎‏گوشی به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ فرموده است و ایشان به حسب روایت ـ می فرماید‏‎ ‎‏ـ که «هزار باب از علم ـ یا هزار علم، هر کدام چه ـ برای من حاصل شد‏‎[4]‎‏». این علم‏‎ ‎‏معمولی که دست ما هست، دست فقها هست، دست فلاسفه هست، دست عرفا هست،‏‎ ‎‏این نیست. او چه بوده است که حضرت امیر می گوید که من علم جم دارم، «هٰیهُنٰا عِلماً‏‎ ‎‏جَمّاً»‏‎[5]‎‏، لکن حَمَله نیست، این علم فقه نبوده، علم فقه را تعلیم کرده اند، هیچ در او‏‎ ‎‏قصوری نشده است، این فلسفه و این چیزهایی که دست ماهاست اینها هم نبوده است و‏
‎[[page 220]]‎‏این مورد تأسف است که مهلت ندادند به اینها، نشد. در آن وقت حَمَله ای که آنها‏‎ ‎‏می خواستند نبود و آن علوم با خود آنها به ملأ اعلی رفت، و ما باید تا آخر دنیا تأسف از‏‎ ‎‏این بخوریم که از آن هیچ بهره نداریم؛ و او بلااشکال از این علوم رسمی که دست بشر‏‎ ‎‏است و دست مسلمین است، از اینها خارج است، برای اینکه اینها حَمَله داشتند، آن که‏‎ ‎‏حَمَله نداشته است، آنکه مورد تأسف خود ائمه ـ علیهم السلام ـ بوده است که پیدا‏‎ ‎‏نکردند کسانی را که به آنها تعلیم بدهند آن علوم را، و قرآن که مخزن همه علوم است،‏‎ ‎‏نشد که آنها تفسیر کنند، و آن معارفی که در قرآن هست آنها بیان کنند برای ما. اینها از‏‎ ‎‏تأسف هایی است که ما باید در گور ببریم.(585)‏

18 / 5 / 63 

*  *  *

‏ ‏

‏     بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیۀ حضرت‏‎ ‎‏معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای‏‎ ‎‏کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود. «اِلٰهی وَ سَیِّدی وَ مَوٰلاٰیَ و ربی صَبَرْتُ عَلیٰ‏‎ ‎‏عَذٰابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلیٰ فِرٰاقِکَ»‏‎[6]‎‏ کی می تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به‏‎ ‎‏جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده‏‎ ‎‏از مقام خودش و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر‏‎ ‎‏می نالد، از فراق حضرتِ حق تعالی ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او‏‎ ‎‏گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود،‏‎ ‎‏از این عشق به خدا صادر می شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق‏‎ ‎‏تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست، و این سبب شده است که‏‎ ‎‏ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق اَفْضَلُ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَین‏‎[7]‎‏. فرضاً که این ضربت را کس دیگر از‏‎ ‎‏دفاع اسلام زده بود اما از روی این عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام‏
‎[[page 221]]‎‏ترویج پیدا کند، لکن چون مبدأ، مبدأ عشقی نبود، «افضل من عباده ثقلین» نخواهد شد.‏‎ ‎‏انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین‏‎ ‎‏آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی‏‎ ‎‏اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و‏‎ ‎‏گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که «اَفْضَلُ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَیْن». این روی آن عشق و‏‎ ‎‏توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست، دست او نیست، چشم،‏‎ ‎‏چشم او نیست، یدالله است، عین الله است. اینها را ما با لَقْلَقۀ لسان می گوییم و نمی توانیم‏‎ ‎‏تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است، اما تصورش را‏‎ ‎‏نمی توانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.(586)‏

23 / 6 / 63 

*  *  *

‏ ‏

‏     ان شاءالله ، این روز که بزرگترین روزهاست در مذهب تشیع به همۀ مسلمانها، به همۀ‏‎ ‎‏شیعیان جهان خصوصاً، به ملت بزرگوار ما مبارک باشد.‏

‏     من گاهی فکر می کنم که ما با چه شباهتی می توانیم دعوی کنیم که شیعۀ آن بزرگوار‏‎ ‎‏هستیم. اگر متفکرین، نویسنده ها، کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و‏‎ ‎‏جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل‏‎ ‎‏سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور می توانیم ادعا کنیم که ما‏‎ ‎‏شیعۀ این بزرگوار هستیم، باید همه و همۀ کسانی که دعوی تشیع می کنند ـ الاّ معدود‏‎ ‎‏قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمۀ هدیٰ بودند ـ ما اظهار عجز کنیم که نمی توانیم. من‏‎ ‎‏نمی توانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم، لکن برای اینکه‏‎ ‎‏یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و‏‎ ‎‏جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند،‏‎ ‎‏بررسی او را و بررسی حال ماها را.‏

‏     در بُعد معارف، کسی که ادعیۀ حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را‏
‎[[page 222]]‎‏بررسی کرده باشد، می داند که پایه اش روی چه پایه ای هست؛ یعنی، آن که معارف قرآن‏‎ ‎‏را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمۀ هدیٰ. دعوی‏‎ ‎‏معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه‏‎ ‎‏معارفی هستیم، این آسان است، دعوی هم خیلی کرده اند. اما واقعیت مطلب چطوری‏‎ ‎‏است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در‏‎ ‎‏حال خودمان دقت بکنیم نمی توانیم پیدا کنیم یک شباهتی ما بین خودمان و او. آن عشقی‏‎ ‎‏که مولا به خدای تبارک و تعالی داشته است که در دعای کمیل عرض می کند که «من‏‎ ‎‏فرضاً جهنم را بتوانم تحمل کنم ولی چطور فراق تو را تحمل کنم»، این را می شود یک‏‎ ‎‏کسی شعر بگوید؛ یکی کسی نثر بگوید، یکی خطابه بخواند و بگوید چه. اما واقعیت‏‎ ‎‏این طور است؟ ماها این طور هستیم؟ امثال ماها این بودند که اصلش پیششان فراق از حق‏‎ ‎‏تعالی مطرح بوده است؟ فراق به قدری که به آتش جهنم، آتش جهنم غیر از این‏‎ ‎‏آتشهاست؛ آتش جهنم قلب را هم می سوزاند؛ یعنی، قلب معنوی را می سوزاند، علاوه‏‎ ‎‏بر اینکه جسم را می سوزاند در قلب انسان هم هست، وارد می شود، قلب معنوی انسان‏‎ ‎‏را هم می سوزاند و ایشان می گویند «من فرضاً او را تحمل کنم اما فراق تو را چه کنم». این‏‎ ‎‏را هر کس پیش وجدان خودش حساب بکند که واقعاً از فراق حق تعالی تا حالا یک لحظه‏‎ ‎‏شده است که تأثر پیدا کند که من فراق دارم از حق تعالی؟ اینها، ادعاهایش خیلی آسان‏‎ ‎‏است، خیلی از دراویش ادعا کردند، خیلی از کسانی که اهل معرفت اند ادعا کردند، اما‏‎ ‎‏واقعیت را انسان وقتی حساب بکند، مسئله این نیست.‏

‏     یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه‏‎ ‎‏هست، این یک مقام عادی است نه یک مقام بالایی است که حضرت امیر می فرماید،‏‎ ‎‏دیگران هم همین طور که «عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید‏‎ ‎‏می ترسند و عبادت می کنند. یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این‏‎ ‎‏طور چیزها عبادت می کنند. این دو تا عبادت یکی اش مال اُجَرا هست یکی هم مال‏‎ ‎‏عبید، اما عبادت سوم که هست که عبادتش را می کنیم، برای محبتی است که به خدا‏
‎[[page 223]]‎‏داریم»‏‎[8]‎‏. شما حساب کنید که اگر برای ما وعدۀ قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و‏‎ ‎‏همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاویدانند و جهنم هم درهایش برای شما بسته‏‎ ‎‏است، آن وقت عبادت خدا را هم می کردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید،‏‎ ‎‏شما در خودتان می دیدید این را که محبت خدا شما را را وادار کند به عبادت؛ نه خوف،‏‎ ‎‏نه رجا، نه جهات نفسانی.‏

‏     عرض کردم که این ادعاها را می شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم، امّا ما‏‎ ‎‏محبتی نداریم به خدا، هر چی هست حب نفس است، هر چی هست مال خودمان‏‎ ‎‏است. تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم؛ یعنی، آن قدم اولی هم‏‎ ‎‏که اهل سیر می گویند که یقظه است، ما باز بیدار نشده ایم، خِدر طبیعت در ما الآن هم‏‎ ‎‏هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.(587)‏

4 / 1 / 65 

*  *  *

‏ ‏

‏     من واقعاً نمی دانم راجع به حضرت امیر از کجا شروع کنم؛ مسئله بغرنجی است؛‏‎ ‎‏مسئله ای نیست که انسان بتواند بفهمد این همه ناله هایی که ایشان می زده است، سر در‏‎ ‎‏چاه می کرده ناله می کرده، هر جا می رسیده ناله می کرده، این دعاهایی که از ایشان وارد‏‎ ‎‏شده است که در آن، آن همه ناله است، اینها چی است. آیا حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ‏‎ ‎‏برای خاطر اینکه توجه به این دنیا دارد و از مرتبۀ وحدت به سوی کثرت آمده است، این‏‎ ‎‏قدر فریاد می زند؟ آیا توجه به کثرت موجب این همه فریاد ایشان است؟ آیا در آن‏‎ ‎‏ناله های شب و در آن چاهها، که ایشان ناله می زده است و در آن مواردی که ایشان با‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی مناجات می کرده است، راجع به این معنا بوده است؟ راجع به این‏‎ ‎‏بوده است که خدایا، مرا از جوار خودت برگرداندی به عالم کثرت؛ و همان حرفی که‏‎ ‎‏رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند؛ از ایشان نقل شده است که یغان علیٰ‏
‎[[page 224]]‎‏قلبی و اِنِّی لاََسْتَغْفرُ الله فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرة.‏‎[9]‎‏ این «یغان علی قلبی»، یعنی‏‎ ‎‏همین طوری یک کدورت حاصل می شده یا همین رجوع به کثرت کدورت بوده؟‏

‏     توجه به این عالم طبیعت با اینکه در نظر آنها جلوۀ خداست، مع ذلک، از آن جلوۀ‏‎ ‎‏باطنی و از آن مرتبۀ غیر حضرت الوهیت، آنها را واداشته است. از این جهت ناله‏‎ ‎‏می زدند. این مسئله است که ما نمی توانیم ادراکش را بکنیم.(588)‏

23 / 5 / 66 

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 225]]‎

  • )) برگرفته شده از آیۀ «وَ إنَّهُ لَقَسمٌ لو تعْلَمُونَ عظیمٌ» یعنی و اگر بدانید آن سوگندی بزرگ است (واقعه / 76).
  • )) نهج البلاغه؛ خطبه 5.
  • )) نهج البلاغه؛ خطبه 15.
  • )) مناقب آل ابی طالب؛ ج 1، ص 294.
  • )) «بدرستی که در اینجا (حضرت به سینۀ خود اشاره کردند) علوم زیادی انباشته شده است» نهج البلاغه؛ حکمت 147.
  • )) مفاتیح الجنان؛ دعای کمیل.
  • )) بحارالانوار؛ ج 39، ص 1ـ2.
  • )) نهج البلاغه؛ حکمت 237.
  • )) کدورتی بر قلب من حاصل می شود و من در هر روز هفتاد بار استغفار می کنم. مستدرک الرسائل؛ ج 5، ص 320، باب 32، ج 2.

انتهای پیام /*