بخش چهارم: تاریخ اهل بیت (ع)

نتیجه جنگ

کد : 173736 | تاریخ : 05/04/1393

نتیجۀ جنگ

‏ ‏

‏     ‏‏دو لشکر مقابل هم ایستادند: یکی طاغوت و لشکر طاغوت بود، یکی لشکر خدا بود؛ اگر‏‎ ‎‏پیروز شده بود حضرت امیر و کسانی که همراه او بودند پیروز بود، اگر شکست می خورد باز‏‎ ‎‏پیروز بود. در صفین، حضرت امیر باید گفت که شکست خورد، برای اینکه با حیله هایی که‏‎ ‎‏کردند نتوانستند کار را پیش ببرند ولی تا آخر این ـ جند الهی ـ پیروزمند بود.‏‏(728)‏

19 / 11 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند لکن شکست‏‎ ‎‏نبود. این شکستِ صوری، شکست حقیقی نبود؛ چون قیامْ لله بود، قیامِ لله ، این شکست‏‎ ‎‏ندارد. تا امروز هم او غالب است، تا ابد هم او غالب است.(729)‏

8 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     شکست حضرت امیر از معاویه هیچ اهمیتی نداشت؛ برای اینکه شکست مسلک‏‎ ‎‏نبود؛ شکست شخص بود.(730)‏

3 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت امیر، سلام الله علیه، نتوانست در جنگ معاویه غلبه کند. مغلوب شد. یعنی‏‎ ‎‏همان اشخاص که با خودش بودند، همان اشخاص مخالفت کردند با او و مغلوبش‏‎ ‎‏کردند. لکن مکتبش محفوظ بود.(731)‏

12 / 4 / 58 

*  *  *


‎[[page 278]]‎‏     اولیای خدا هم شکست می خوردند. حضرت امیر در جنگ معاویه شکست خورد،‏‎ ‎‏این حرف ندارد، شکست خورد. امام حسین ـ سلام الله علیه ـ هم در جنگ با یزید‏‎ ‎‏شکست خورد و کشته شد. اما به حسب واقع پیروز شدند آنها. شکستْ ظاهری، و‏‎ ‎‏پیروزی واقعی بود.(732)‏

13 / 6 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ در بعضی از جنگها شکست خوردند، حتی در جنگ با‏‎ ‎‏معاویه بالاخره شکست با ایشان بود، آنها با حیله ایشان را شکست دادند، مع ذلک چون‏‎ ‎‏مکتب محفوظ بود، شکست نخورد؛ بلکه پیروز شد در آخر، الآن پیروزی او معلوم‏‎ ‎‏است. همۀ ملتهای اسلامی به او توجه دارند. و معاویه قبلاً اگر بعض از برادرهای اهل‏‎ ‎‏سنت ما نمی خواستند راجع به معاویه مثلاً چیزی بگویند، لکن حالا دیگر معلوم نیست‏‎ ‎‏اینطور باشد. معاویه دیگر اینقدر رسوا شده است که مسلمین دیگر او را قبول ندارند.‏‎ ‎‏پس در عین حالی که در جنگ صفین، امیرالمؤمنین بالاخره شکست خورد، لکن پیروز‏‎ ‎‏شد؛ برای اینکه مکتب محفوظ بود. و معاویه هم ماهیتش معلوم شد برای آن اشخاصی‏‎ ‎‏که نمی دانستند، ماهیتش معلوم شد.(733)‏

2 / 7 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     قضیۀ زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردن که این قرآن حَکَم ما باشد. حضرت‏‎ ‎‏امیر مظلوم بود واقعاً. هر چه به این بدبخت ها گفت: اینها حیله دارند می کنند، بگذارید‏‎ ‎‏[‏‏بجنگند،‏‎ ‎‏]‏‏گذشت مطلب. ‏‏[‏‏گفتند:‏‏]‏‏ الآن آن مرکز را می گیرند. جمع شدند دورش،‏‎ ‎‏شمشیر کشیدند، گفتند: می کُشیمت اگر نگویی برگردند، قرآن اینطور نوشته. مجبور شد‏‎ ‎‏حضرت امیر که امر کند که لشکری که الآن فتح می کردند، یک ساعت دیگر اگر مانده بود‏‎ ‎‏فتح می کردند، برگردند. برگشتند و شکست همان شد که خوردند و بعد از اینکه آن‏
‎[[page 279]]‎‏مسائل واقع شد. همین عده ای که آنجا شمشیر کشیده بودند، باز شمشیر کشیدند برضد‏‎ ‎‏حضرت امیر.(734)‏

4 / 4 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 280]]‎

انتهای پیام /*