امام خمینی (ره): برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست

عظمت روح امام در نگاه دیگران

کد : 174262 | تاریخ : 15/10/1397

‏در اولین روز سال 1989 میلادی ـ 11 دی 1367 ـ ‏‏نامه معروف و تاریخی حضرت امام خمینی(ره) ‏‏خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور شوروی در زمینه ‏‏مرگ کمونیسم‏‏ و ضرورت پرهیز روسیه از اتکا به غرب انتشار یافت‏‎.‎‏ به همین مناسبت توجه خوانندگان محترم را به خاطره ای پیرامون آن نامه تاریخی جلب می نماییم:‏      

       

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\nadze4.jpg


‏ادوارد شوارد نادزه، وزیر امور خارجه شوروی سابق که با حضرت امام دیدار داشته و بعد از دیدار با معظم له، با صدام در بصره دیدار کرده بود، رفتار ایشان را با صدام مقایسه کرده که خیلی جالب  توجه است. ‏

‏وقتی شواردنازه به منزل امام می‌آید ایشان خیلی او را تحویل نمی‌گیرند و خیلی ساده برخورد می کنند اما با این وجود شواردنازه از امام به عظمت یاد می‌کند، او می‌گوید وقتی من در بصره به ملاقات صدام رفتم آنجا خیلی از من تجلیل کردند و احترام گذاشتند اما مشخص بود صدام آدم لجوجی است.‏

‏من همراه با عده‌ای از دوستان در سمیناری با حضور علمای مسیحی در گرجستان شرکت کردم و در آنجا مقاله ای  ارائه کردم، بعد از سمینار ما (جمع هیأت ایرانی) یک دیدار و ملاقاتی با  ادوارد شوارد نادزه در گرجستان داشتیم. معلوم بود که ایشان ،آدم بسیار با شخصیت و خیلی خردمند و فهمیده است. در این دیدار خاطرات دیدارش با حضرت امام را برای ما تعریف کرد. برای من مهم بود که ببینم به طور مستقیم چه ‏برداشتی از دیدار با امام و خانه امام کرده است. ایشان گفت من بعد از اینکه امام نامه‌ای به «گورباچف» نوشتند و در آن نامه که 6-7 صفحه بود، مطالب فلسفی خیلی جالبی را بیان و از سویی به شجاعت «گورباچف» نیز اشاره کرده بودند و همچنین راجع به اینکه چگونه ناتوانی کمونیست دارد آشکار می‌شود نوشته بودند، به اتفاق آقای گورباچف متحیر شده بودیم که حالا چه جوابی بدهیم، به این نتیجه رسیدیم که جوابی که می‌دهیم را به روابط بین ایران و شوروی ارتباط بدهیم و در آنباره فقط بحث بکنیم. پاسخ را تهیه کردیم و از سوی آقای گورباچف این نامه به من داده شد که من حامل این نامه به امام باشم. وارد ایران که شدیم، آقای دکتر ولایتی ما را به جماران برد. (البته ایشان شاید خیال می‌کرد که این جماران قم است.چون به جای جماران قم را مطرح کرد). شواردنادزه ‌گفت ما را بردند در یک منطقه کوهستانی در حالیکه برف می‌بارید و سرمای شدیدی بود جایی که هم سرد بود و هم بسیار ساده و یک زیلوهایی بود (البته ایشان تعبیر زیلو را بکار نبرد)، چیزی بود خاکستری رنگ و خیلی ساده ساده بود. خانه ای بسیار زاهدانه بود. من خودم را خیلی آراسته کرده بودم، لباس آنچنانی، جوراب نازک، کفش بسیار فانتزی و با این حالت وارد شدیم. اصلاً هیچ فکر نمی‌کردیم که حالا آنجا وارد شدیم باید کفشمان را در بیاوریم. خلاصه ما مثل دیگران کفشمان را درآوردیم و وارد شدیم و نشستیم. دیدم در این سرمای سخت پای من دارد توی آن جوراب نازک هی سرد می‌شود تا جایی که کرخ شد. می‌گفت ما درست ربع ساعت آنجا منتظر آمدن آیت الله شدیم، برای من تعجب‌آور بود، چرا که من از طرف گورباچف و شوروی آمده بودم، از طرف گرجستان که نیامده بودم . جلسه هم کاملاً ساکت بود، من بودم و چند نفر از همراهان(وزیر خارجه ایران، مترجم و یک چند نفر دیگر) تصوراتی همین طوری در ذهن من می‌گذشت از تاریخ. تا اینکه بعد از ربع ساعت دیدم فرزند امام آمدند و با ادب و متانت و خوشرویی گفتند: امام دارند می‌آیند. ورود امام را به من خبر دادند و من منتظر شدم. تا اینکه دیدم یک شخصیتی بسیار ساده روحانی و لاغر اندام با یک کلاهی که بر سر داشتند وارد جلسه ما شدند و من را معرفی به ایشان کردند. (به خاطر کسالت امام پزشکان گفته بودند امام ربع ساعت بیشتر نباید صحبت بکنند یا دیدار داشته باشند).‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\nadze3.jpg


‏وزیر امور خارجه ایران به من یادآوری کرد که شما باید در طی ربع ساعت یا حداکثر 20 دقیقه تمام محتوای نامه گورباچف را برای امام نقل کنید. من در حالی که خیلی هم سردم شده بود، شروع کردم به بیان محتوای این نامه و دیدم که امام چند مرتبه در برخی نقاط سر تکان دادند و بعد فرمودند که این نامه پاسخ نامه من نبود. من هدف اصلی‌ام این بود که آقای گورباچف را ببرم به یک دنیای جاوید، دنیای پس از مرگ و با یک عالم دیگر آشنا کنم و این جواب من نبود و خلاصه با یک حالتی ایشان از این جلسه بلند شدند. من یک احساس نارضایتی کردم. احساس کردم که خیلی تحویل گرفته نشدم و مثل این بود که یک توهینی به من شده باشد.‏

‏بیرون آمدم و حتی به ذهنم رسید که سایر ملاقات‌هایم را هم لغو کنم و برگردم. آقای دکتر ولایتی بعداً به من در هتل تلفن کرد و گفت: امام از آن صحبت‌های شما ناراضی نبودند فقط از اینکه جوابی دریافت نکرده بودند از آن بابت فقط متاسف شدند و خلاصه این ملاقات به صورت خوبی در روزنامه‌ها و در ‏تلویزیون  تلقی شده و شما می‌توانید اینها را ملاحظه بکنید و همین الآن شما میتوانید تلویزیون را بگیرید و من گرفتم و مترجم هم برای من ترجمه کرد. ‏


C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\nadzeh1.jpg


‏دیدم نه خلاصه به صورت مثبتی این دیدار تلقی شده و من یکی دو روز ماندم و دیدارهای بعدی‌ام را با مسئولان ایران انجام دادم. ایشان بیان کرد که، برداشت من از امام خمینی این است که ایشان یک ابرمرد تاریخ و شخصیت بزرگی بود.‏

‏ایشان به دنبال این  ملاقات به عراق  می رود، در بصره با صدام ملاقات می‌کند. ایشان بیان می‌کرد که صدام بسیار تشریفات فراوانی برای من ترتیب داده بود که احترام فراوانی برای من بگذارد و نشان بدهد که ما چقدر اهمیت قائلیم. می‌گفت من آنجا اول از این حالت استکبار او بدم آمد. معلوم بود که از آن زندگی زاهدانه و عارفانه امام خوشش آمده بود و در قلبش اثر گذاشته بود و می‌گفت بر خلاف انتظارم که تصور می‌کردم که می‌خواهند من را در جماران به سبک پادشاهان ایرانی تحقیر کنند، دیدم نه آن روحیه اصلاً در امام نیست. امام چنین روحیه‌ای ندارد، من آن روحیه استکباری را در صدام دیدم و دیدم یک آدم بسیار لجوجی است. به صدام گفتم که این جنگ‌هایی که با ایران کردید بیهوده بود. می‌گفت برداشت من اینچنین بود با اینکه صدام دوست ما بود و ایران با این دوست ما یعنی عراق می‌جنگید و با این که روابط ما روابط ‏نیمه سردی بود، بعداً ما متوجه شدیم که این آدم چه روحیه خصمانه و خشنی دارد مخصوصاً وقتی که به کویت حمله کرد.‏

‏ایشان متوجه این مسئله شده بود که امام اصلاً در یک عالم دیگری سیر می‌کنند و به دنبال این روابط مثلاً مادی دنیوی نیستند که به خاطر منافعش بخواهند ارتباطی با شوروی برقرار بکنند؛ نکته دوم این بود که فهمید امام چه روحیه زاهدانه و عارفانه‌ای دارند و روحیه استکباری در ایشان اصلاً نیست و نکته دیگر اینکه امام تمام حرکات و سکناتش حساب شده است. این خیلی مهم است که ایشان فقط سه بار سرشان را تکان دادند و همه اینها را به عنوان نکات مثبت تلقی کردند و نکته دیگر اینکه ایشان می‌گفت که این امر باعث شد که یک روابط خوبی میان ایران و شوروی برقرار شود با اینکه ما دوست صدام و عراق بودیم ولی این دوستی ما نسبت به عراق کاهش پیدا کرد و دوستی‌مان نسبت به ایران خیلی زیاد شد.نکته دیگر اینکه به برکت این دیدار، رابطه ایران و گرجستان بسیار عالی شد. این هم یکی از ثمرات این دیدار بود. به هر حال ایشان این صحبت ها را به دور از این صحبت‌های دیپلماسی بیان کرد. من دیدم واقعاً با عظمت از امام یاد کرد، در صورتی که در وطن خودش بود و آزاد بود، می‌توانست مثلاً بگوید آقا من خوشم نیامد ولی واقعاً ایشان با عظمت از امام یاد می‌کرد و از صدام با اینکه دوست سابقشان بود به صورت بدی یاد می‌کرد. ‏


C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\nadze2.jpg

‏منبع: ‏خاطره ای از حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی (آرشیو موسسه )

‎‎

انتهای پیام /*