غربت علمای انقلابی، آفت تحجر و نگرانی های امام خمینی از آینده

اولین و مستحکم ترین گام در مسیر تبیین پیام تاریخی امام خمینی به روحانیت، جداسازی و شرح تعابیر ژرف آن پیشوای الهی در این باره است.

کد : 42615 | تاریخ : 06/12/1391

یکی از موضوعات کلیدی و حائز اهمیتی که در پیام تاریخی حضرت امام خمینی به روحانیت مورد توجه دقیق قرار می‌گیرد و باید گفت از موضوعات غالب و محیط بر سایر ابعاد و جلوه‌های این پیام بزرگ و ژرف می‌باشد، جداسازی جبهه علمای اندیشمند و انقلابی و مبارز با گروه روحانیون عافیت طلب و متحجر در عرصه‌های جهاد و ستیز با دشمنان دین می‌باشد. امام خمینی پس از این جداسازی، به افق‌های آینده حوزه‌های علمیه می‌نگرد و به شدت از انزوای روحانیت پیشتاز در مبارزه با استعمار و استبداد و مظلومیت و غربت آنان در نگرانی به سر می‌برد و از سوی دیگر نیز امتداد خط تحجر و قشری گری در حوزه‌ها و روی کار آمدن روحانیون مقدس‌مآب و سطحی نگر و به دور از درد و رنج مبارزه را خطرناک می‌داند و بیم دارد که این قشر در مقاطع و مراحل جدید از تاریخ حوزه‌ها، چهره عوض کنند و درحالی که با حضور روحانیت در عرصه‌های سیاست مخالف بودند، از در موافقت در آیند، و در همان حال که تشکیل حکومت توسط روحانیت را بر نمی‌تابیدند در مراکز حکومت و تشکیلات نظام اسلامی راه یابند و به مرور اسلام خنثی و خلاصه در ذکر و عبادت را با خواب و اوهام و خرافه‌هایی به نام ارتباط با امام زمان و جلب رضایت از او و گرفتن دستور و فرمان از او به هم آمیزند و تحویل طلاب جوان و در پی آن جوانان مسلمان دهند!

امروز مسئولیتی بر پشت مشتاقان راه امام خمینی در حوزه‌های علمیه و خارج از محیط حوزه‌ها سنگینی می‌کند که همان جداسازی افکار و عملکردهای علمای پیشتاز در انقلاب و مبارزات سیاسی، از روحانیون قشری‌گرا که همچون موریانه به درخت انقلاب و نظام راه یافته و آن را از درون می‌خورند و می‌پوسانند می‌باشد.

اولین و مستحکم‌ترین گام در مسیر تبیین پیام تاریخی امام خمینی به روحانیت، همین جداسازی و شرح تعابیر ژرف آن پیشوای الهی در این باره است.

امام خمینی اینگونه از جبهه علمای مبارز و جهادگر یاد می‌کند:

«افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‌اند.» (صحیفه امام، ج21، ص273)

«از مجاهدات علمی و فرهنگی ]فقهای اسلامج که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخی های متحمل شده‌اند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده‌اند. شهدای روحانیت منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهدای گمنام حوزه‌ها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باخته‌اند زیاد است.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی - اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده‌اند و بر بالای‌دار نرفته‌اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش های حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین، از کدام قشر بوده اند؟» (همان، ص275)

تعابیر امام خمینی درباره فقها و علمای پیشتاز در مبارزات سیاسی با قدرت‌های استکباری و عوامل وابسته به آنان که حکومت‌های استبدادی و دست نشانده می‌باشند، به حضور در میادین رزم و مبارزه محدود نمی‌شود، بلکه امام به نهضت‌ها و انقلاب‌های مردمی و اسلامی استناد می‌کند که فقها و علمای مبارز نقش رهبری و برنامه ریزی در آنها را به عهده داشته‌اند. این سخنان اولاً به یکی از نقش‌های کلیدی و محوری روحانیت در تاریخ معاصر اشاره دارد و نشان می‌دهد که روحانیت تداوم دهنده راه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) از حضرت‌امام المتقین علی(ع) تا آخرین منجی بشر می‌باشد و باید کسانی که نقش استمرار اهداف و آرمان‌های ائمه معصومین(ع) را به عهده دارند همانند آن مطهران علاوه بر جهاد فکری، دارای عالی‌ترین مراتب جهاد عملی باظلم و جور و قدرت‌های ستمگر در همه اعصار باشند، زیرا نمی‌شود حامل وحی الهی و سیره و روش رسول خدا و ائمه هدی(ع) بود و در عین حال به طور ناقص و یکسویه به گفتار و بیان برای هدایت و ارشاد مردم بسنده کرد و راه مبارزه خونین با قدرت‌های جائر و حاکمان ظالم را طی نکرد، و طبیعی است که اینگونه عمل کردن، دون جایگاه و منزلت روحانیتی می‌باشد که باید همه وظایف و مسئولیت‌ها و تعهدها و تحرک‌ها را بردوش گیرد و چوبه‌های‌دار خویش را برای برپایی و بقای دین با خود حمل کند.

امام خمینی پس از اشاره به نقش رهبری فقها و علمای مبارز در نهضت‌ها و از جمله پس از اشاره به این نقش حیاتی در شکل گیری انقلاب اسلامی و طی مراحل سخت و رنجزای آن، دوره پس از پیروزی را نیز به یاد می‌آورد که همان عناد و دشمنی قدرت‌های استکباری و عواملشان با روحانیت پیشتاز و انقلابی در گوشه و کنار جهان تداوم دارد:

«امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی - صلی‌الله علیه و آله و سلم - رفته‌اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانی پاکباخته است» (همان، ص276)

گام دوم در شناخت جریان‌های اصیل و غیراصیل روحانی در حوزه‌های علمیه و حرکت در مسیر جدا کردن فقها و علمای انقلابی و دلسوخته و زجر کشیده از روحانیون قشری و گریز از مبارزه، نمایاندن آفت تحجر و واپس گرایی و نفوذ آن در بین کسانی است که در کسوت روحانی در آمده‌اند و از سیرت روحانی خارج شده‌اند و با علمای انقلابی و بلند نظر و دارای نقش یار و مشاور امام خمینی به مخالفت ‌پرداخته تیرهای زخم زبان و تهمت و تکفیر از چله کمان جهل و جمود به سوی قلب پاک و نورافشانشان سرازیر ‌کرده‌اند و حال آنکه باید بنابر مسئولیت هر روحانی حاضر در حلقه درس و فحص و تحقیق در حوزه‌ها، به جامعیت دین نظر می‌گستردند و هرگز جهاد با کفر و جور و شرک و نفاق را که در قدرت‌های استعماری و حکومت‌های استبدادی وابسته به آنها به ظهور در می‌آمد را از مجموعه تعالیم اسلام خارج نمی‌کردند و خود اولین عاملان به این احکام و دستورات بودند، و متأسفانه نشدند و نبودند و خون‌ها به دل امام خمینی و یارانش کردند.

امام خمینی درباره این قشر از روحانیون در پیام تاریخی خود چنین می‌نگارد:

«روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا کم نبودند و نیستند. در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟» (همان، ص278)

امام خمینی پس از این هشدار به طلاب و روحانیون جوان درباره خطر تداوم تلاش روحانیون متحجر که علیه اسلام ناب و انقلاب و نظام فعالیت می‌کنند و در عین حال خود را بسیار دیندار می‌دانند، و پس از به کار بردن تعابیری که این آفت و خطر را بسیار جدی می‌نمایاند، به راه و روش شکل گیری این قشر اشاره می‌کند و در عباراتی کوتاه که در ماورای خود یک تاریخ را در بر دارد، چنین می‌فرماید:

«استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزه‏ ها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‏اى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى ‏آورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته ‏اند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بى‏دینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هر گز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست.» (همان)

امام خمینی سپس به شرح این واقعه جانسوز و مشقت‌زا می‌پردازد که او و یاران فداکارش از علمای انقلابی و مقاوم چه زجرها از این قشر روحانی نمای متحجر کشیدند، متحجرینی که بسیار سهل و آسان و با روش‌های مکارانه قدرت‌های استکباری و عواملشان و پس از آنکه نتوانستند با تهدید و ایجاد رعب در حوزه‌ها، عامل انحراف این مراکز شوند، به صورت حرکت خزنده و مرموزانه، نفوذ کردند و وابستگانی از خود را که بهترین تعبیر در باره آنان ترویج‌کنندگان «اسلام آمریکایی» می‌باشد، پرورش دادند.

در توضیحات امام خمینی در این باره عمیق می‌شویم:

«در شروع مبارزات اسلامى اگر مى‏ خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى ‏شنیدى که شاه شیعه است! عده ‏اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى‏ دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختی هاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد.

به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى‏ وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسه ‏اى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه ‏ها بود که هر کس کج راه مى ‏رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار مى ‏رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزه ‏اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى‏ گفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى ‏یافت، وضع روحانیت و حوزه‏ ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مى‏شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه ‏ها را حفظ نمود.

علماى دین باور در همین حوزه‏ ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامى‏مان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزه‏ها به هر دو تفکر آمیخته ‏اند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایه ‏هاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده‏ لوحان بیسواد، عده ‏اى کمر همت بسته‏ اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته‏ اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس ‏نماها از میدان به در مى ‏رفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمى ‏توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مى‏ دهد و از همه شکننده ‏تر، شعار گمراه‏ کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمى‏ شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله ‏اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مى‏ شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.

اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان‏ مى‏ نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى ‏سوخت و مى‏ درید. در آن زمان روزى نبود که حادثه ‏اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مى‏ دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى ‏گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مى ‏خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده ‏اى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عده‏اى وابسته که چهره ‏شان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى‏ نمودند.

آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است.» (همان، ص 278-280)

حضرت امام خمینی به شدت نگران امتداد تحجر و رشد روحانیون مقدس‌نما و قشری‌گرا در حوزه‌های علمیه بود، چرا که این قشر از روحانیون سطحی‌نگر و دارای انجماد فکری و خشک مغزی و تنگ‌نظری و عملکردهای بسیار ضداخلاقی که همواره خود را پاک و بقیه را نجس می‌دانند و خویشتن را در صراط حق و علمای آزاداندیش و نظریه‌پرداز و نوآور را از راه دین بیرون رفته و در آغوش فسق و کفر فرو خفته و در تعارض با اسلام می‌دانند، اگر در گوشه حوزه‌ها می‌خزیدند خطری برای دین و جامعه و کشور نداشتند، لکن چه باید کرد که افکار بیمار آنان از حوزه‌ها به جامعه راه می‌یابد و گمراهی می‌آفریند و تباهی به وجود می آورد و همین جاست که بازیگران سیاسی و جناح‌ها و احزاب ماجراجو برای تحقق مطامع و منافع خود اینان را به دام می‌اندازند و به بهره‌برداری مکرر می‌رسانند.

امام خمینی برای اینکه نگرانی خود را از تداوم تحجر و آفات و آسیب‌های آن نشان دهد در پیام تاریخی‌اش به روحانیت، طلاب و روحانیون جوان را با این تعابیر و هشدارها مخاطب قرار می‌دهد:

«هنوز حوزه ‏ها به هر دو تفکر آمیخته ‏اند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایه‏ هاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده‏ لوحان بیسواد، عده ‏اى کمر همت بسته ‏اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته ‏اند.» (همان، ص279)

«طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست‌بازان امروز شده‌اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.» (همان، ص280)

«دسته‌ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بیشعور می‌گفتند دین از سیاست جداست ومبارزه با شاه حرام است.» (همان، ص281)

«راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟... همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه هاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.» (همان)

«راستی شکست هر جناحی از علما و طلاب انقلابی و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، پیروزی چه جناحی و چه جریانی را تضمین می‌کند؟ جناحی که پیروز شود یقیناً روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاماً به روحانیت رو آورد، راستی به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت می‌رود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلی کوبنده است. وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبهه‌بندی برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه بندی نهایتاً معارضه پیش می‌آورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب می‌کند، یکی متهم به طرفداری از سرمایه‌داری و دیگری متهم به التقاطی می‌شود.» (همان، ص287)

اکنون، این «راه» که در مقابل دیدگان عقل و جان قرار دارد و برای همه طلاب و علما و روحانیونی که فکری آزاد دارند و از قید و بندهای نفسانیت‌های فردی و گروهی رها شده‌اند و در دام مکر و فریب جناح‌های سیاسی گرفتار نشده‌اند و آزادانه انتخاب می‌کنند و آگاهانه در عرصه‌های حیات اجتماعی و سیاسی حضور می‌یابند، بهترین حجت است. در نقطه مقابل این راه روشن و پرفروغ، بیراهه‌های ظلمت‌زا و تاریک و سیاه قرار دارد که کسانی در آنها گام می‌نهند و حرکت می‌آغازند که به تحجر و مقدس مآبی و تنگ نظری آلوده‌اند و تمام جهان بینی آنان را چشم سر و ظواهر امور و هوس‌های زودگذر قرار داده است. و راستی چقدر فاصله است بین این بیراهه‌های وحشت‌زا و مهلک و بی‌مقصد، با آن راه پرنور و آرامش بخش و سعادت‌زا در دنیا و رستگاری آخرین در عقبا؟ این فاصله را اگر فاصله بین حق و باطل و سعادت و شقاوت و هدایت و ضلالت بدانیم، به وجدان بیدار خود مراجعه کرده و آزادانه قضاوت کرده‌ایم.

 

* باید به نمایاندن آفت تحجر و واپس گرایی و نفوذ آن در بین کسانی پرداخت که در کسوت روحانی در آمدند و از سیرت روحانی خارج شدند و تیرهای زخم زبان و تهمت و تکفیر را از چله کمان جهل و جمود به سوی قلب پاک و رئوف علمای انقلابی سرازیر کردند و به تحریم جهاد و مبارزه با شاه پرداختند

* امام خمینی نگران امتداد تفکر تحجر و نفوذ متحجران در نظام و تداوم انجماد فکری و خشک مغزی و عملکردهای ضداخلاقی آنها بودند که همواره خود را پاک و بقیه را نجس می‌دانند و علمای نظریه پرداز و نوآور را از راه دین بیرون رفته و به آغوش ضلالت فرو خفته می‌دانند

 

منبع: جمهوری اسلامی

انتهای پیام /*