شاه پنجشنبه 4/بهمن/ 1341 در حالى وارد قم شد که این شهر به صورت یک پایگاه نظامى درآمده بود. او به محض ورود، سراغ علما را گرفت و وقتى به او گفتند که از مقامات روحانى کسى براى استقبال و ملاقات وى نیامده است، به شدت ناراحت شد. همین عصبانیت سبب گردید که وارد حرم نشود و از وسط صحن بازگردد. بازار و مغازه هاى شهر، یکپارچه تعطیل بود.
شاه در قم سخنانى ایراد نمود و شدیداً به بازاریان و روحانیت حمله کرد و حرکت علماى اسلام را «ارتجاع سیاه» نامید. گفته هاى شاه با آب و تاب فراوان در مطبوعات به چاپ رسید و به روزنامه ها فرصت داد تا تبلیغات گسترده اى را براى برگزارى رفراندوم تدارک ببینند. على رغم تبلیغات وسیع، تمام مراکز رأى گیرى در روز ششم بهمن خلوت بود. اما روزنامه ها روز بعد خبر دادند که: «520 هزار نفر در تهران گفتند: بلى!» و «آراء مخالف در تهران فقط 843 رأى بود!»
روز 7/بهمن/1341، روزنامه ها از قول منابع رسمى نوشتند: «5 میلیون و 600 هزار نفر ایرانى به اصلاحات رأى دادند و تعداد آراء مخالفان نیز رقمى معادل 4150 رأى اعلام شد»!
کاخ سفید که شاه را در اجراى یکى از رفورم هاى مورد نظر آمریکا موفق مى دید، خرسند بود. جان اِف کندى رئیس جمهور آمریکا 13/بهمن/1341 پیروزى شاه را به او تبریک گفت. سفیر دولت انگلیس در ایران نیز با اسداللّه علم ملاقات کرد و خشنودى ملکه انگلیس را از پیروزى شاه در برگزارى رفراندوم به او ابلاغ نمود. اتحاد جماهیر شوروى هم ـ که ظاهراً مخالف نفوذ آمریکا در ایران بود ـ در این مقطع با تغییر موضعى شگفت به تمجید از شاه و برنامه هایش پرداخت و رادیو مسکو، در یکى از گفتارها، مخالفان برنامه هاى شاه را «عوامل غربى!» و «ارتجاع» نامید.
نیویورک تایمز ـ روزنامۀ جناح سرمایه دارى آمریکا ـ در همان روزها نوشت: «...اکنون ایران براى اجراى برنامه هاى خود به کمک بیشتر آمریکا احتیاج دارد و با وجودى که انتقاد از کمک هاى خارجى در آمریکا روزافزون است، شرایط تازۀ ایران دریافت کمک از آمریکا را آسانتر کرده است».
دوشنبه 8/بهمن/ 1341 برابر با اول ماه مبارک رمضان 1382 قمرى بود. امام خمینى(س) چند روز پیش از آغاز ماه رمضان، در نشستى با علما و روحانیون پیشنهاد کردند که براى روشن تر ساختن موضع علماى اسلام در برابر رژیم شاه، مراسم نماز جماعت و وعظ و تبلیغ در سراسر کشور در طول ماه مبارک رمضان تعطیل شود و این اعتصاب طى اعلامیه اى در دنیاى اسلام منعکس گردد و از عموم علماى کشورهاى اسلامى دعوت به عمل آید که ضمن هم صدایى با علماى ایران در این اعتصاب شرکت نمایند. مقامات روحانى با پیشنهادهاى امام موافقت کردند و بى درنگ از علما و روحانیون شهرها دعوت نمودند که از رفتن به مسجد و اقامۀ نماز جماعت خوددارى نمایند. مساجد تهران، قم، اصفهان، شیراز و بسیارى از شهرها با فرارسیدن ماه مبارک رمضان تعطیل شد. رژیم شاه با احساس خطر، در پى چاره برآمد و بدین جهت شایع کرد که: «دولت مى خواهد مساجد را اشغال کند و از آن براى مسکن کودکان سرراهى و بى سرپرست و خوابگاه سربازان استفاده نماید».[1] مأموران امنیتى رژیم نیز با وسایل مختلف به سراغ برخى از روحانیون رفتند و با صحنه سازى، آنان را به شکستن اعتصاب تشویق کردند. توطئه ها مؤثر واقع شد، مساجد فعالیت هاى خود را از سر گرفتند و طرحى که مى رفت به طور جدى به زیان رژیم تمام شود، خنثى گردید.
روز عید سعید فطر مطابق با 1341/12/7، جمعى از مردم تهران و شهرستان ها طبق معمول همه ساله راهى قم شدند و براى ابراز پشتیبانى از حرکت هاى روحانیت، به منزل مراجع و علما رفتند. امام خمینى(س) در این روز در حالى که انبوه جمعیت در اطراف خانه ایشان اجتماع کرده بودند، سخنان کوتاهى ایراد فرمودند و بار دیگر رسالت خود را در برابر اسلام و جامعه ایفا نمودند.
سخنان امام در شرایطى ایراد شد که رژیم با تبلیغات گستردهاى از پیروزى همه جانبۀ خود خبر مى داد و مطبوعات سانسور شده نیز از شرکت میلیونى مردم در رفراندوم بحث مى کردند. بیانات ایشان، بار دیگر روح تازه اى در پیکر امت دمید، شعله هاى مبارزه را برافروخت و روحانیت و گروه هاى مختلف مردم را به ادامۀ مقاومت در برابر رژیم فراخواند... و بدین ترتیب، مبارزۀ امام خمینى(س) با رژیم شاه، در ابعادى گسترده تر، ادامه یافت.
فرازهایى از این سخنرانى را در ادامه می خوانید:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
شما آقایان محترم، در هر مقامى که هستید، با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهاى خلاف شرع و قانون این دستگاه بایستید. از این سرنیزه هاى زنگزده و پوسیده نترسید؛ این سرنیزه ها بزودى خواهد شکست. دستگاه حاکمه با سرنیزه نمى تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست مى خورد[2]. اکنون هم درمانده و شکست خورده است و روى درماندگى به این بى فرهنگی هایى که ملاحظه مى کنید، دست مى زند. ما میل نداشتیم که کار به این رسوایی ها بکشد. چرا باید شاه مملکت اینقدر از ملت جدا باشد که وقتى پیشنهادى مى دهد با بى اعتنایى و عکس العمل منفى مردم مواجه گردد[3]. شاه مملکت باید جورى باشد که وقتى پیشنهادى مى دهد، درخواستى مى کند، ملت با جان و دل در انجام آن بکوشند، نه آنکه با آن به مقابله برخیزند و رفراندم شاه در سراسر مملکت بیش از دو هزار نفر به همراه نداشته باشد[4]. ما میل نداشتیم براى سران این مملکت، چنین شکست و فضاحتى به بار آید.
خوب است که قدرى عبرت بگیرند، بیدار شوند و در سیاست خود تجدید نظر کنند؛ به جاى قانونشکنى و به زندان کشیدن علما و محترمین[5]، به جاى سرنیزه و قلدرى، در مقابل درخواست ملت تسلیم شوند و به این حقیقت توجه کنند که با سرنیزه نمىتوان ملت را ساکت و تسلیم کرد؛ با زور و قلدرى نمىتوان روحانیت را از وظایفى که اسلام به عهدۀ آنان گذاشته است، باز داشت. اگر آقاى اسلامى[6] را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند که ایشان در بندر پهلوى منبر رفتند و حقیقت را در آنجا بیان داشتند. اگر در بندر پهلوى از ادامۀ سخنان ایشان جلوگیرى کردند، شک نداشته باشند که ایشان سخنان خود را در جاى دیگر دنبال خواهد کرد؛ و هر جا که فرصت پیدا کند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند. اگر با بردن عدۀ زیادى از علما و خطبا به زندان، آنها را از سخن گفتن باز داشتند، سایر آقایان روحانیون که هنوز توقیف نشده اند، سخن خواهند گفت و مردم را متوجه خواهند کرد. مگر مى شود زبان روحانیت را برید؟.[7]
منبع: کوثر، ج1، ص44-48
[1]. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 286.
[2]. این نکته شایان ذکر است که امام خمینى س در سال 1341 ه ش. دوبار، در فاصله کمتر از سه ماه با اطمینان وعدۀ نصرت الهى و پیروزى نهضت اسلامى را بر رژیم طاغوتى شاه مىدهند. بار اول، در سخنرانى مورخۀ 11/9/1341 در مسجد اعظم قم و خطاب به طلاب و روحانیونى که پس ازختم غائله انجمنهاى ایالتى و ولایتى در کلاس درس حاضر شدهاند، و بار دوم نیز در متن این سخنرانى، آن هم با این عبارت: «این سرنیزهها بزودى خواهد شکست.»
[3]. تحریم رفراندوم «انقلاب سفید» شاه از سوى امام خمینى س و دیگر مراجع، موجى از تنفر و انزجار نسبت به رژیم در سراسر مملکت ایجاد نمود. بازاریان و کسبه مغازههاى خود را بستند؛ مردم به خواست روحانیون در منازل خود ماندند؛ و اکثر شهرها، بویژه تهران، قم، مشهد، یزد، کاشان، نجفآباد، کازرون و رفسنجان، وضع غیر عادى داشتند. رأى دهندگان افراد غیرمطلع، کارمندانى که به اکراه پاى صندوقهاى رأى آمده بودند و همچنین عوامل و مأموران رژیم بودند. بىاعتنایى مردم رژیم را ناگزیر ساخت که صندوقها را با آراى تقلبى پرنماید. در این خصوص رجوع کنید به کتاب بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 267 به بعد.
[4]. جراید اعلام کرده بودند که «اصول پیشنهادى» شاه با پنج میلیون و ششصد هزار رأى موافق! در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأى مخالف به تصویب رسید. شاه در هر مصاحبه و یا نطقى که ایراد مىکرد بر عدد پنج میلیون و ششصد هزار رأى موافق تکیه مىنمود! رجوع کنید به سخنرانى مورخه 6/3/1342 شاه در کرمان؛ سخنرانى مورخۀ 19/3/1342 خطاب به دانشجویان عازم آمریکا؛ سخنرانى مورخۀ 23/11/1342 شاه در فرودگاه دزفول؛ سخنرانى مورخۀ 13/1/1343 خطاب به کشاورزان بیرجند، و دیگر سخنرانیهاى وى با مخبران جراید.
[5]. در پى صدور اعلامیهها و فتاوى مراجع و علما مبنى بر تحریم رفراندوم «انقلاب سفید»، منازل دو نفر از روحانیون متنفذ تهران، آیات عظام بهبهانى و خوانسارى، محاصره گردید. پس از این واقعه روحانیون تهران در منزل حجت الاسلام حاج شیخ محمد غروى کاشانى، براى چارهاندیشى گرد آمدند. مأموران از این تجمع مطلع شده به خانۀ آقاى کاشانى ریختند و تعداد زیادى از روحانیون سرشناس تهران را دستگیر و با وضع بسیار زنندهاى آنها را به زندان قزلقلعه بردند. در قم، مشهد، و دیگر شهرها نیز مأموران به همین عمل مبادرت جسته و روحانیون و مردم متدین معترض را به زندان افکندند.
[6]. حاج شیخ عباسعلى اسلامى، از روحانیون و وعاظ معروف دوران نهضت که رژیم وى را ممنوع المنبر ساخته بود. ایشان مخفیانه به شمال ایران سفر کرد و در بندر انزلى، در رمضان 1382 ه ق، بر منبر رفت و به روشن ساختن اذهان پرداخت. وى پس از مدتى از انزلى اخراج گردید؛ اما وى از فعالیت دست نکشید و در شهرهاى ایران به طور ناشناس به ایراد سخنرانى مىپرداخت.
[7] صحیفه امام؛ ج 1، ص 151ـ152.