حقیقت لیله القدر

شرحی بر حقیقت لیله القدر در تفسیر امام خمینی(س) بر سوره قدر

امر دوم در حقیقت «لیلة القدر» بدان که از برای هر رقیقه حقیقتی و برای هر صورتی ملکی باطنی ملکوتی و غیبی است...

کد : 175357 | تاریخ : 25/02/1399

حقیقت لیله القدر؛

شرحی بر حقیقت لیله القدر در تفسیر امام خمینی(س) بر سوره قدر

 

« امر دوم در حقیقت «لیلة القدر» بدان که از برای هر رقیقه حقیقتی و برای هر صورتی ملکی باطنی ملکوتی و غیبی است. »

« رقیقه » لطیفه ای روحانی است، آنچه به بنده می رسد، آنچه واسطه ی بین دو چیز است و مددرسان برای وصول است.[۱] مراد سخن این است که در معنای لیله  القدر در امر پیش سخن گفتیم، آن سخن در معنای ظاهر لیلة القدر بود، باطن آن چیست؟ آن معنای نازل شده لیله القدر بود، خود آن حقیقت که این ظاهر و نزول آن است، چیست؟ مراد از لیل، شب در معنای حقیقی اش چیست؟ چون هر چه در مراتب پایین و ظاهر داریم، دارای باطن و غیبی است. و باطن و غیب آن، حقیقت آن است.

اهل معرفت می گویند: حقیقت آن عبارت است از محتجب شدن، به حجاب درآمدن حقیقت وجود، فیض حق در مراتب نزول و تعین یافتن این فیض گسترده در هرمرتبه و در هر افق، شب (لیل) است.

برای نزدیکی ذهن به مثال زیر توجه نمایید:

مرکز تولیدکننده  برق، برقی با توان بالا و قدرت زیاد تولید می کند، این برق نمی  تواند در این لامپ و دستگاه مورد استفاده قرار گیرد، به همین دلیل برق تولیدی در ایستگاه های مختلف و پست های برق ضعیف می شود، تا به اندازه  ای که بتواند از طریق این سیم  ها به این لامپ و دستگاه برسد، و آن را روشن ساخته و به کار اندازد.

فیض مطلق الهی، فیض گسترده  حق، یک فیض علی الاطلاق و بی نهایت است و دارای تعین و... نیست، این فیض گسترده به هر مرتبه  ای می  رسد، مثلاً در مرتبه  عقلی، به آن مرتبه تعین پیدا می  کند از اطلاق خارج می  شود، مقید به آن می  شود و با این تعینی که پیدا می  کند حجابی پیدا می  کند، پرده  ای بر آن می  افتد و آن را از حقیقتش می  پوشاند، تا به پایین  ترین مرتبه و ظهور در عالم دنیا برسد.

این حجاب  ها را شب ( لیل) گفته  اند، چون شب، پوشش است، پرده است، پس این فیض الهی که از حق سرازیر می  شود؛ مرتبه مرتبه  تعین پیدا می  کند، پوشیده می  شود، محجوب می  گردد، تمام این سیر حرکت از آغاز تا به این جا می  رسد، سیر حرکت، شب قدر است و... این خورشید وجود، در هر افق که تعین پیدا می  کند این افق  ها و تعین  ها، لیالی هستند.

این سیر نزول است، حال وقتی صعود می  کند، هر پرده  ای را و هر تعینی را که از دست می  دهد و از آن خارج شده، روز است و ایّام است. هرچه بالا می  رود، پرده  ها کم  تر و تعینات (محدودیت  ها، اندازه  ها) کمتر می  شود، این سیر روز قدر است و کل عالم، چیزی جز یک سیر نزولی و یک سیر صعودی نیست، پس همه  عالم شب و روز قدر است و این شب و روز قدر محمدی است، چون اول ظهور و اول تعین و... اوست.

حجاب های عالم، دو دسته هستند، حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی؛ حجاب های ظلمانی، حجاب های مرتبه پایین و عالم طبیعت و ملک است و حجاب های نورانی، حجاب های عالم بالاست. تعبیر حُجُب نور در دعاها نیز آمده است، در مناجات شعبانیه می خوانید حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور؛ تا چشم های دل و قلب حجاب های نورانی را پاره کند، فتصل الی معدن العظمة [۲]؛ و به سرپرده عظمت و اصل آن برسد.

در معراج پیغمبر (ص) با هر تکبیری که در نماز معراج گفتند، حجابی از حجاب های نورانی برداشته شد[۳]، و هفت تکبیر گفتند، همه حجاب ها برداشته شد و این خود رمزی برای گفتن هفت تکبیر در آغاز نماز است که نماز معراج است و باید از حجاب ها عبور کرد و به حقیقت آن رسید.

نور، نیز خود پرده  ای برای دیدن است، همان  طور که اشعه  نورافکن و اشعه  خورشید نمی  گذارد خود نورافکن و خورشید دیده  شود، البته حجاب  های نورانی، حجاب  های حسی نیستند و به همین دلیل چشم دل باید آن  ها را پاره سازد و از آن بگذرد.

و اهل معرفت گویند که مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در آفاق تعینات « لیالی » است؛ و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقت از آفاق تعینات « ایام » است. و شرافت و نحوست « ایام » و « لیالی » به حسب این بیان واضح شود.

و به اعتباری، قوس نزول لیله  القدر محمدی است، و قوس صعود یوم  القیامه احمدی است؛ زیرا که این دو قوس مد نور « فیض منبسط » است که حقیقت محمدیه است و تمام تعینات از تعین اولی « اسم اعظم » است.

آنچه در عالم اتفاق می افتد، دوگونه است یکی به سوی پایین است که هرچه پایین تر می آید محدودتر می  شود، پوشیده  تر می  شود، ظاهرتر از یک سو ولی پنهان  تر از جهت دیگر[ باطن] می گردد، این شب است و دیگر به سوی بالاست، و آن پرده برداشتن است، قیامت که روز برخاستن است، روز از دست دادن پرده  هاست، یوم تبلی السرائر است، روز آشکارشدن درون هاست، پس برگشت آن، قیامت است و عالم دارد به قیامت می  رود، و این شب کلی عالم، یعنی این نزول کلی فیض در سراسر هستی، همان کشش و امتداد فیض منبسط حق است که حقیقت محمدیه  اش نامند، چون برزخ کبرا، یعنی واسطه  حق و خلق اوست، و همین فیض منبسط است که بالا می  رود آن هم کشش و دامنه  همین فیض است و چون بالا می  رود، احمدی اش نامند، چون رسول خدا(ص) را در آسمان به احمد[۴] نام برند، و همه ی این تعینات از همان تعین نخستین است که تعین اسم اعظم است.

« پس در نظر وحدت، عالم شب قدر و روز قیامت است، و بیش از یک شب و روز نیست که آن تمام دار تحقق و لیله  القدر محمدی و یوم القیامه احمدی است و کسی که متحقق به این حقیقت شود، همیشه در «لیله  القدر» و «یوم  القیامه» است، و این با هم جمع شود. »

پس هستی که همان فیض منبسط حق است و غیر از آن نیست، یا در نزول است و یا در صعود، نزول و صعود همراه هم و با هم است، هر نزولی، صعودی را با خود دارد و هر صعودی از نزولی برخاسته  است، و همه  دار تحقق غیر این نیست و آن کس که به این حقیقت رسید و به آن متحقق شد، همیشه در شب قدر و روز قیامت است و از هم جدا نیست. این با نگاه وحدت به کل هستی و دیدن یک نزول و صعود است، و امّا با نگاه کثرت و دیدن نزول  ها و صعود ها:

« و به اعتبار نظر کثرت، لیالی و ایّام پیدا شود. پس بعضی لیالی صاحب قدراست و بعضی نیست. »

حال اگر نزول  های مختلف را ببینی؛ هر نزولی شبی است، پس شب  های مختلف است و چون برخی از آن  ها شرافت دارد و برخی ندارد و شرافت  ها هم مختلف است، لیالی مختلف شود و ارزش  های آن نیز با هم فرق کند.

« و دربین همه ی لیالی، بنیه ی احمدی« تعین محمدی» صلی الله علیه وآله، که نور حقیقت وجود به جمیع شؤون و اسماء و صفات و با کمال نوریت و تمام حقیقت در افق آن غروب نموده  است. لیلة القدر مطلق است، چنانچه یوم محمدی یوم القیامه مطلق است. »

در ساختمان [بنیه] وجودی پیغمبر(ص) همه  اسماء و صفات ظهور کرده، چون همه  آن  ها به او رسیده، می  توان گفت همه  حقیقت در افق وی غروب کرده است و نور ساطع به آن  جا رسیده و در آن  جا غروب کرده  است، لذا شب قدر مطلق است، یعنی شب همه  اسماء و صفات و ظهور و بروز همه  آن  ها و رجوع هم که می  کند و صعود هم که می  کند، رجوع و صعود همه  آن  هاست، نه برخی از اسماء و صفات.

« و دیگر لیالی و ایام، لیالی و ایام مقیده است. »

چون در آن  ها همه  نور، همه  اسماء و صفات به ظهور و بروز و به غروب و نشستن نرسیده  است، و در آن  ها برخی ازشئون است که ظاهر گشته است، برخی از اسماء و صفات است، و آن هم نه به اطلاق، بلکه مرتبه  ای از آن ها ظاهر و بارز گشته  است، پس نزول در آن  ها مقید و صعود از آن  ها نیز مقید است، پس آن  ها لیالی و ایام مقیده هستند.

« و نزول قرآن در این بنیه  شریفه و قلب مطهر، نزول در « لیله  القدر » است. پس قرآن هم جمله در لیله  القدر نازل شده به طریق کشف مطلق کلی، و هم نجوماً در عرض بیست  و سه سال در لیله القدر نازل شده  است. »

نزول قرآن در ساختمان [بنیه] وجودی نبی  اکرم، همان بنیه  ای که تمامی اسماء و صفات در آن نشسته و غروب کرده، یا بگو ظهور کرده؛ قرآن که خود از همان مرتبه  فیض اطلاقی است، در این مرتبه  وجودی از فیض اطلاقی حق، به تمامه بر قلب رسول  الله (ص) که همان لیله  القدر است، نازل شده  است و این نزول، خود کشف مطلق است و همه  کشف است، و همچنین قرآن در طول بیست  و سه سال باز به تدریج و قطعه قطعه شده، بر همین وجود که لیله  القدر است، نازل می  شود. هر دو نزول در لیله  القدر است ولی یکی کلی و دیگری تفصیل و تدریج.

نجوم، جمع نجم به معنای ستاره، ماه، زمان پرداخت اقساط وام آمده است که از نجم به معنای طلوع کرد، گرفته شده  است، عرب به اقساط، به شماره  های یک چیز « نجم » می  گوید؛ و در اینجا همان شماره  های مختلف و قطعات مختلف قرآن است که در طول بیست  و سه سال نازل شده  است.

در اینجا به نکته  ای توجه شود که وقتی قرآن در قلب رسول الله نازل می  شود و آن مظهر همه  اسماء و صفات در ظرف ظهور همه  اسماء و صفات قرار می  گیرد، همه  حقایق آن برای او معلوم و آشکار می  شود؛ إنما یعرف القرآن من خوطب به [۵]؛ و دیگران به پیرو او و به اندازه  ظرفیت وجودی خود از آن که به وسیله  صاحب قرآن قرائت می  شود، بهره می  برند، و هرکس به اندازه  خویش بهره بر می  دارد، و بهره  مندی بیشتر به تطهیر درون وابسته است. و لا یمسّه الّا المطهّرون.[۶]

« و شیخ عارف شاه آبادی دام ظله می فرمودند که دوره ی محمدیه، «لیلة القدر» است. و این یا به اعتبار آن است که تمام ادوار وجودیه دوره ی محمدیه است و یا به اعتبار آن است که در این دوره اقطاب کمّل محمدیه و ائمه ی هداة معصومین «لیالی قدر» می باشند. »

حضرت امام (س) در اینجا سخنی را از استاد الهی  شان عارف بالله مرحوم شاه  آبادی نقل می  کنند (عبارت ایشان معلوم می  کند که در زمان نگارش کتاب، آیت الله شاه  آبادی در قید حیات بودند) که دوره  محمدیه، لیله القدر است، و به دو وجه و اعتبار آن را شرح می  دهند، یکی به اعتبار اینکه کل هستی دوره محمدیه است، و عالم جز شب و روز محمدی نیست، و دیگر به اینکه مراد از آن دوره  ظهور خود حضرت ختمی است که یا به ظهور خود وی در عالم و یا به ظهور امامان اهل بیت علیهم  السلام می  باشد.

« و دلالت بر آنچه احتمال دادیم از حقیقت لیله القدر می کند حدیث شریف طولانی که در تفسیر برهان از کافی شریف نقل فرموده و در آن حدیث است که نصرانی گفت به حضرت موسی بن جعفر که تفسیر باطنِ: حم، و الکتاب المبین، إنا انزلناه فی لیله مبارکه إنّا کنّا منذرین فیها یفرق کلّ أمر حکیم[۷] چیست؟ فرمود: اما « حم » محمد صلی الله  علیه وآله است و اما «کتاب مبین» علی است. و اما « لیله » فاطمه علیهاالسلام است. »

حدیث شریف در کافی در باب مولد موسی  بن جعفر علیه  السلام است که فردی نصرانی برای تحقیق دین حق تلاش بسیار کرده و کتاب  های آسمانی و قرآن را خوانده و برای پرسش از حق به مدینه رسیده و به خدمت موسی  بن جعفر علیه  السلام در آمده است و از باطن قرآن، نه ظاهر آن پرسش می  کند، چنین می  گوید:

اَخیرنی عن کتاب الله تعالی الذی انزل علی محمد و نطق به ثم وصفه بما وصفه به فقال حم، و الکتاب المبین، إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة إنا کنا منذرین فیها یفرق کل أمر حکیم، ما تفسیرها فی الباطن.

 به من خبر بده از کتاب خدای که بر محمد (ص) نازل کرده  است، و بدان سخن گفته و آن را به آنچه باید وصف کرد، توصیف و معرفی کرده و فرموده: «حم، سوگند به کتاب روشن، که آن را در شب مبارک نازل کرده ایم، که ما بیم دهنده ایم؛ در آن شب هرکار محکمی را جدا و تفصیل می دهند.» تفسیر باطنی آن چیست؟

 فقال أمّا حم فهو محمد(ص) و هو فی کتاب هو الذی انزل علیه و هو منقوص الحروف و أمّا الکتاب المبین فهو أمیرالمؤمنین علی (ع) و أمّا اللیلة ففاطمة (ع)...[۸]

پس امام موسی  بن جعفر فرمودند: « حم همان محمد(ص) است در کتاب هود که بر وی نازل شده، حروف آن کاسته شده  است[یعنی از م ح م د، دوتا کاسته  شده ح م باقی مانده  است.] و اما کتاب مبین علی (ع) است و شب فاطمه(ع) است... »

حال چرا فاطمه سلام  الله علیها، آن شب است، آیا چون اسماء و صفات حق در او نشسته و غروب کرده و او مظهر همه  آن  ها و محل ظهور یکایک ائمه است، یا تفسیرهای دیگر دارد، خداوند آگاه است.

« و در روایتی، «لیالی عشر» به ائمه طاهرین از حسن تا حسن تفسیر شده  است. »

روایت را جابر بن یزید جعفی از امام صادق علیه  السلام نقل می  کند که در تفسیر سوره  فجر، حضرت فرمودند: « والفجرهو القائم (علیه السلام) و لیال عشر الائمه (علیهم السلام) من الحسن الی الحسن و الشفع امیرالمؤمنین و فاطمه (علیهماالسلام)[۹] ؛ فجر قائم علیه  السلام و شب  های ده گانه ائمه علیهم السلام از حسن[ مجتبی، امام دوم] تا حسن[ امام عسکری] است و دوتایی امیرمؤمنان و فاطمه علیهماالسلام هستند. »

« و این یکی از مراتب «لیلة القدر» است که حضرت موسی بن جعفر ذکر فرموده، و شهادت دهد برآن که « لیلة القدر»  دوره ی محمدیه است. »

ظاهر عبارت این است که آنچه ذکر شده در همین روایت آخری است که از امام صادق علیه  السلام است و می  توان با بیانی که اشاره شد، آن را مراد حدیث سابق که از موسی  بن جعفر(ع) است، دانست.

« روایتی که در تفسیر برهان از حضرت باقر نقل کند، و این روایت چون روایت شریفی است و به معارف چندی اشاره فرموده و از اسرار مهمه  ای کشف فرموده، ما تیّمنا عین آن حدیث را ذکر می کنیم. »

 در اینجا به پیرو ایشان، حدیث را به تمام آورده و ترجمه  آن را می  افزاییم تا بهره  مندی از آن بیشتر شود.

« قال رحمه الله، و عن الشیخ ابی جعفر الطوسی، عن رجاله، عن عبدالله بن عجلان السکوئی، قال سمعت أباجعفر علیه  السلام یقول: بیتُ علی و فاطمة حجرةُ رسول  الله صلی  الله علیه و آله، و سقف بیتهم عرش ربّ العالمین، و فی قعر بیوتهم فُرجَهُ مکشوطه الی العرش معراج الوحی، و الملائکة تنزل علیهم بالوحی صباحاً و مساءاً و کلّ ساعه و طرفه  عین. و الملائکه لا ینقطع فوجهم، فوج ینزل و فوج یصعد، و ان الله تبارک و تعالی کشف لابراهیم علیه  السلام عن السماوات حتی ابصر العرش، و زادالله فی قوه ناظره. و ان الله زاد فی قوّه ناظر محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام، و کانوا یبصرون العرش و لا یجدون بیوتهم سقفاً غیرالعرش، لبیوتهم مسقفه بعرش الرحمن، و معارج الملائکه [ فوج بعد فوج، لا انقطاع لهم، و ما من بیت من بیوت الائمه منّا الا و فیه معراج الملائکه لقول الله عزوجل تنزل الملائکة] و الروح فیها بإذن ربهم من کل أمر سلام؛ قال: قلت: من کل امر قال بکلّ امر قلت هذا التنزیل قال نعم. »[۱۰]

« سید هاشم بحرانی، صاحب البرهان، رحمت خدا بر او باد، می  گوید: از شیخ ابوجعفر طوسی از رجالش از عبدالله بن عجلان سکونی، روایت شده که می  گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می  فرماید: خانه  علی و فاطمه، حجره[اتاق] رسول خدا (ص) بود و سقف خانه  آن  ها عرش پروردگار جهانیان است، و در انتهای خانه  آن  ها شکافی باز شده تا عرش است که معراج وحی است. و فرشتگان بر آن  ها به وحی صبح و شام و هر ساعت و هر لحظه فرود می آیند و رشته  فوج فرشتگان بریده نمی  شود، فوجی فرود می  آیند و فوجی بالا می  روند؛ و خداوند تبارک و تعالی برای ابراهیم از آسمان  ها پرده برداشت تا عرش را دید، و خداوند بر قوه  دید او افزود، و خداوند بر قوه  دید محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) افزود؛ و آن  ها عرش را می  دیدند، و برای خانه  آن  ها سرپوشی غیر عرش نبود، و خانه  آن  ها به عرش رحمان مسقف است، و معراج فرشتگان و روح در آن  ها دسته پس از دسته است؛ بریده نمی  شود و هیچ خانه  ای از خانه  امامان ما اهل بیت نیست مگر در آن معراج فرشتگان است به دلیل سخن خداوند عزوجل؛ تنزل  الملائکه و الروح فیها بإذن  ربهم من کل امر سلام. می  گوید: گفتم : من کل امر؛ فرمودند: بکل امر؛ گفتم: این چنین نازل شده  است؟ فرمودند: آری. »

در متن نقل شده در آداب  الصلوه قسمتی افتاده دارد که داخل [  ] افزودیم.

مطلب دیگر آنکه در بیشتر نسخه ها آمده است، ننزل الملائکه و الروح فیها بإذن ربّهم من کل امر سلام؛ ولی در کتاب « تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهرة» علی امین استرآبادی در قرن دهم آمده است، بکل أمر سلام.[۱۱]

در مورد قسمت آخر آیه، اگر حضرت در قرائت آیه بکل امر خوانده باشد، راوی می گوید: من کل أمر، آمده است، حضرت در پاسخ تکرار می کند، بکل أمر؛ راوی می پرسد، نزول آن چنین است، حضرت می فرماید: آری در این صورت نمونه ای از اختلاف قرائت است که در آیات قرآن مجید نقل شده است.

ولی اگر صحیح در کلام حضرت: من کل أمر باشد، سوال از معنای آیه می شود و حضرت آن را بکل امر معنا می کنند، چنان که بسیاری از مفسرین در معنای آیه در این جا من را به باء معنا کرده اند[۱۲]، یعنی باء سببیت یعنی « به سبب هر امر الهی نازل می شوند » و « من » را برخی ابتدای غایت گرفته اند و برخی گفته اند از آن سببیت هم استفاده می شود.

« و تدبر در این حدیث شریف ابوابی از معرفت به روی اهلش باز کند و شمه  ای از حقیقت ولایت و باطن « لیله  القدر » به آن مکشوف شود. »

همان  طور که روشن است، از روایت بر می  آید که خانه علی و فاطمه، با خانه  پیغمبر(ص) یکی است، و وحی و نزول فرشتگان در آن وجود دارد؛ و دید آن  ها تا خود عرش است و اگر عرش را همه  موجودات عالم بدانیم و آن را مشیت و واسطه  وجودی برای فعل حق تعالی[۱۲] ، پس سراسر هستی را فرا می  گیرد. و در ادامه  روایت این را شامل تمامی امامان اهل بیت و تفسیر سوره  قدر معرفی می  کند، و معلوم است که مراد از خانه و حجره، مکان مادی آن نیست و همین خصوصیت است که فرموده  اند، به سوره  قدر در برابر مخالفان ما احتجاج نمایید.[۱۴]

 

[۱] التعریفات، ص ۴۹.

[۲] اقبال الاعمال، ج۲، ص ۶۸۷، اعمال ماه شعبان.

[۳] علل الشرایع، ج۲، ص۳۱۵ و ۳۳۲.

[۴] نگاه کنید به تفسیر القمی، ج۲، ص۳۶۵؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۱۸۴.

[۵] کافی، ج۸، ص۳۱۲.

[۶] واقعه/۷۹.

[۷] دخان/۴.

[۸] اصول کافی، ج۱، ص۴۷۹؛ باب مولد ابی الحسن موسی بن جعفر(ع)، حدیث۴.

[۹] تأدیل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، ص۷۶۶؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ض۶۵۰.

[۱۰] البرهان فی تفسیرالقرآن، ص۷۱۴، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۹۷.

[۱۱] ص۷۹۲.

[۱۲] مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۷۹۰؛ روح المعانی [از اهل سنت]، ج۱۵، ص۴۱۹؛ الجامع لاحکام القرآن [از اهل سنت]، ج۲۰، ص۱۳۳.

[۱۳] شرح چهل حدیث(امام خمینی)، ص ۶۵۸.

[۱۴] کافی، ج۱، ص ۲۴۹، حدیث ۶.

انتهای پیام /*