گفتاری از سید حسن خمینی

رمز و راز عبادت؛ بخش بیست و یکم: تفکر در امر خدا (3)

کد : 175374 | تاریخ : 11/03/1398

به نقل از پایگاه خبری جماران:

تفکّر در مصنوعات الهی

روز گذشته گفتیم که تفکّر گاه درباره ذات خداست و گاه درباره مخلوقات خدا؛ و تفکّر در مخلوقات خدا هم، گاه تفکّر در جهان خارج از نفس ماست و گاه تفکّر در نفس و روح خودمان.

در قرآن، قرین ساختن «جهان بیرون» و «جهان درون» و اینکه در هر دو این عوالم می توان نشانه های خدا را یافت و باید در هر دو این عوالم، نظر کرد و درباره آن اندیشید، مورد اشاره است، چنانکه در سوره ذاریات می فرماید:

«وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ.»[1]

ترجمه: (و روی زمین برای اهل یقین نشانه‌ هایی [متقاعدکننده] است. و در خود شما پس مگر نمی ‌بینید.)

البته گاه تنها به تفکّر در جهان بیرون اشاره رفته است، چنانکه در سوره روم[2] می فرماید:

«أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

ترجمه: «آیا در زمین سیر نکردند و ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند چگونه شد؟، آنها نیروئی بیش از اینان داشتند، و زمین را (برای زراعت و آبادی) دگرگون ساختند، و بیش از آنچه اینان آباد کردند، عمران نمودند، و پیامبرانشان با دلائل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می‌کردند.»

«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ.»[3]

ترجمه: (قطعا پیش از شما سنتهایی [بوده و] سپری شده است پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب ‌کنندگان چگونه بوده است)

حضرت امام در چهل حدیث، پی آمد تفکّر در مخلوقات الهی را «علم به مبدء کامل و صانع حکیم» بر می شمارند و این نوع استدلال را عکس برهان صدّیقین می خوانند.[4] برخلاف برهان صدّیقین که برای اثبات وجود حق تعالی، از مرتبه واجب الوجود بحث را شروع می کنیم، در این برهان از ممکنات و معلومات حق تعالی به سمت واجب الوجود استدلال می کنیم.

نکته ای که در اینجا لازم است مورد اشاره قرار گیرد، توجه به مفهوم «تفکّر» است تفکّر به معنای حرکت ذهن از معلومات خویش به سمت مجهولات است و لذا با «شناخت اجمالی مجهول» شروع می شود و سپس به شناخت تفضیلی آن منجر می گردد. به این معنی که تا انسان نداند که نمی داند، سعی نمی کند تا از معلومات خویش برای رهایی از ندانستن استفاده کند. و از طرفی هر چقدر معلومات ما بیشتر شود توان تفکّر ما برای زدودن مجهولات، بیشتر می شود البته این «سیر از معلوم به مجهول»، برای اینکه یک سیر کامل و صحیح باشد محتاج رعایت ضوابطی است و به همین جهت «علم منطق» پایه گذاری شده است؛ پس «جهل» اگرچه شرط تفکّر است ولی با تفکّر صحیح باید آن را زائل کنیم.  و این به شرطی حاصل می شود که انسان «بداند که جاهل است» و «بخواهد که جاهل نباشد» به همین جهت اگر انسان از جهل خویش غفلت داشته باشد و یا با جهل خود «خوش» باشد و نخواهد آن را رها کند، تفکّر شکل نمی گیرد.

شاید این آیه شریفه قرآن که می فرماید:

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»[5]

ترجمه: (و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ ایم [چراکه] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی ‌بینند و گوشهایی دارند که با آنها نمی ‌شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‌ ترند [آری] آنها همان غافل‌ماندگانند.)

ناظر به «غفلت از جهل» باشد، چنانکه شاید آیه بعد ناظر به «رضایت به جهل» باشد:

«سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِین.»[6]

ترجمه: (به زودی کسانی را که در زمین بناحق تکبّر می ‌ورزند از آیاتم رویگردان سازم [به طوری که] اگر هر نشانه‌ ای را [از قدرت من] بنگرند بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند.)

بر آنچه گفتیم می توان این نکته را هم اضافه کرد که رضایت به جهل، گاه به سبب «نادانی» است و گاه به سبب «کبر و غرور» است یعنی آدمی گاه علیرغم اینکه می داند که در اشتباه است ولی حاضر نیست دست از «باطل» خود بشوید، خدا در سوره غافر درباره این گروه می فرماید:

«انَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.»[7]

ترجمه: (در حقیقت آنان که در باره نشانه‌ های خدا بی‌آنکه حجّتی برایشان آمده باشد به مجادله برمی ‌خیزند در دلهایشان جز بزرگنمایی نیست [و] آنان به آن [بزرگی که آرزویش را دارند] نخواهند رسید پس به خدا پناه جوی زیرا او خود شنوای بیناست)

و گاهی نیز «رضایت به جهل» به سبب تعصب های بی جاست، مثلاً کسانی که بی دلیل و فقط به جهت اینکه گذشتگان آنها دارای سنّتی خاص بوده اند، به آن تن می دهند در حقیقت به جهل خویش تنها به دلیل تعصّب راضی شده اند. قرآن درباره ایشان می فرماید:

«بلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ.»[8]

ترجمه: ([نه] بلکه گفتند ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما [هم با] پی گیری از آنان راه یافتگانیم. و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده‌ ای نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آیینی [و راهی] یافته‌ ایم و ما از پی ایشان راهسپریم)

سخن را در این قسمت با این فرمایش مولی الموحدین(ع) در خطبه قاصعه نهج البلاغه پایان می دهیم که می فرماید:

«من اندیشیدم، و یکی از مردمان را در عالم نیافتم که درباره چیزی تعصّب داشته باشد، مگر اینکه تعصّب او ناشی از علّتی باشد که آن علت باعث به خطا افتادن افراد جاهل می شود.»[9]

جالب آنکه، حضرت حتی تعصّب در امور خوب را هم مدح نمی کنند بلکه می فرمایند:

«اگر چاره ای نیست جز آنکه باید تعصّب داشت، پس تعصب را به خاطر خصلت های خوب انسانی، کردار پسندیده داشته باشد[10]

فردا درباره موانع تفکّر صحیح سخن خواهیم گفت.

 


[1]. ذاریات/20.

[2]. آیه5

[3]. آل عمران/137.

[4]. چهل حدیث، ص220.

[5]. اعراف/179.

[6]. اعراف/146.

[7]. غافر/56.

[8]. زخرف/22-23.

[9]. خطبه192.

[10]. همان.

انتهای پیام /*