شاعران انقلاب

آیت الله محمد حسین بهجتی اردکانی (شفق)

کد : 175839 | تاریخ : 20/01/1398

آیت الله محمد حسین بهجتی اردکانی (شفق) در سال ۱۳۱۴ به دنیا آمد. وی از 7 سالگی فراگیری علم و دانش را در مکتب های آن زمان شروع کرد و در سال 1331 هجری شمسی به تشویق ملامحمد حائری به قم رفت و در مدرسه خان (آیت الله بروجردی) و فیضیه و حجتیه سکنی گزید. آیت الله بهجتی همزمان با این دروس تاریخ و حدیث و زبان انگلیسی را تا حدودی آموخت. این عالم گرانقدر یزدی با بزرگانی چون آیت الله هاشمی رفسنجانی، مسعودی خمینی، و مقام معظم رهبری هم درس و هم مباحثه بود. وی همچنین از شاگردان مرحوم امام خمینی (ره) و حضرت آیت الله سید روح الله خاتمی و اولین شاعر شعر انقلاب اسلامی (متخلص به شفق) بود که پس از سال ها تلاش علمی در حوزه علمیه قم و امامت جماعت مسجد الرسول (مسجد اردکانی ها) در تهران، پس از تصدی مسئولیت نمایندگی امام و امامت جمعه یزد توسط مرحوم آیت الله خاتمی به امامت جمعه اردکان منصوب شد. شفق، سراینده شعر معروفی که همه بچه ها از دبستان آن را به یاد دارند، با مطلع هر چه که بیند دیده خدایش آفریده، شامگاه دوشنبه 29 مرداد در سن 73 سالگی پس از سال ها بیماری مزمن قلبی دار فانی را وداع گفت.

 

***

ای جاودانه مرد که دین از تو جان گرفت

حقا که از تو حق، شرف جاودان گرفت

 

آوازه ی شکوه تو ای رهبر بزرگ

چون نور آفتاب کران تا کران گرفت

 

این فخر بس که طفل زبان وا نکرده نیز

نام تو و درود تو را بر زبان گرفت

 

این نهضت عظیم که حق پشتبان اوست

از همت تو اوج زمین و زمان گرفت

 

شد انقلاب، گلشن سرخی که بر شفق

گلهای او کشید سر و آسمان گرفت

 

صد موج شد بلند ز هر قطره خون خلق

کاخ فریب و مفسده را در میان گرفت

 

در خشکسال فاجعه خشکید و مرد عدل

از موج خون زنده دلان باز جان گرفت

 

رنگین کمان بارشت ای بارش نبوغ

شد طاق نصرتی و فضای جهان گرفت

 

اسلام ز استقامت شور آفرین تو

پیرانه سر، دلی خوش و بختی جوان گرفت

 

از عزم تو که سخت تر از کوه آهن است

دین برفراشت قامت و تاب و توان گرفت

 

توفنده انقلاب تو از بس که تند پوست

از دست باد بادیه پیما عنان گرفت

 

خشم خدایی تو برای نجات خلق

با یک نهیب راه بر اهریمنان گرفت

 

هر حیله داشت دشمن خودسر به کار برد

از شش جهت به روی تو راه امان گرفت

 

گاهت به حبس و گاه به تبعید خست جان

هر دم تو را به تیر حوادث نشان گرفت

 

تاریخ آزمود بس آزاده مرد را

چون از تو به ندید تو را قهرمان گرفت

 

چون دیده ات ندید به جز حق خدا تو را

از بهر پاسِ قلعه ی حق دیده بان گرفت

 

راه خداست راه تو ای ره گشای خلق

فرخنده آنکه راه تو در پیش جان گرفت

 

 

انتهای پیام /*