پرتال امام خمینی(س): دکتر حسن عارفی از پزشکان معالج امام در باره تاثیر اختلافات داخلی بر سلامتی امام می گوید: تنها حادثه اثرگذار بر روی سلامتی امام اختلافات داخلی بود تنها یک چیز روی امام اثر می گذاشت و آن زمانی بود که احساس می کرد اختلافات داخلی وجود دارد و شدیدا ایشان را ناراحت می کرد. برای نمونه در جاهایی ذکر کردم که حضرت امام وقتی که مسایلی با آقای منتظری به وجود آمد، ما کما بیش از موضوع دور بودیم، ایشان با امام ملاقات می کرد، شب به آن جا می رفت و ما نبودیم، اگر امام مشکل پزشکی داشت من می رفتم، نمی رفتم آن جا بنشینم گوش بزنگ باشم که چه کسی می آید و می رود.
ولی بعدا هر یک شب در میان، قفسه سینه امام درد می گرفت که من یادم است، دو بار اتفاق افتاد و فکر کردیم به خاطر بیماری است اما وقتی رفتم آن جا، دیدم این واقعه تکرار می شود. یک شب قبل و دو شب قبل بوده است و امشب هم هست. پرس و جو کردم تا علت را پیدا کنم، گفتند مگر نمیدانی این موضوع آقای منتظری و امام، ایشان را نگران کرده است. ما فهمیدیم که مسایلی مثل حزب جمهوری، جنگ و بمب انداختن بر امام تاثیری ندارد. چون اینها را طبیعی میداند ولی آن چیزی که تاثیر میگذارد، اختلافات داخلی است و آن مساله، امام را خیلی زجر میداد یا مسایل احساسی بر ایشان همین اثر را می گذاشت؛ مثلا یک روز شنبه من امام را ملاقات کردم، فشارشان را گرفتم، معمولا هم بعد می آمدم بیمارستان شریعتی کارهای علمی ام را انجام بدهم، به من زنگ زدند، گفتند: بیا، امام درد قفسه سینه دارد.
من زود رفتم و گفتم که آقا من ساعت هشت این جا بودم، شما خوب بودید، چطور شد نیم ساعت بعد حالتان بد شده است. گفتند یک خانمی آمده است که مادر یک شهید بوده و پلیوری آورده و به امام داده گفته که من هر دانهای را که بافتم یک صلوات فرستادم یا یک دعایی کردم و امام تحت تاثیر این قرار گرفته و احساس ناراحتی کرده و درد قفسه سینه پیدا کرده بود که دارو دادیم و خوب شدند و به سر کارمان برگشتیم. منظورم این است که مسایل احساسی و اختلافات داخلی ایشان را ناراحت می کرد. ایشان هم که دائما می گفت متحد باشید، از دشمن نمی ترسید و همیشه می گفت که اگر شما خودتان با هم متحد باشید، اختلافات نداشته باشید، دشمن را به زانو در می آورید و درست هم می گفتند تا آخر عمرشان هم به همه مسوولین همین را میگفتند.
بروز درد قلبی برای حضرت امام که اکثرا معلول مسایل اجتماعی و سیاسی بود، روح لطیف و حساس حاجاحمد آقا را سوهان میزد ولی به علت مصالح اجتماعی و انقلابی نمی توانست عکسالعمل طبیعی در مقابل دردها و فشارها نشان دهد و در درون می ریخت و می سوخت و می ساخت.
دکتر عارفی همچنین در خاطره ای جالب در باره اینکه آیا امام طب جدید را قبول داشتند می گوید:امام اصول پزشکی را که امروزه در دنیای پیشرفته در حال اجرا است، قبول داشتند. امروزه طب را به این گونه تعریف میکنند که شغل یا رشتهای است که مشتمل بر دو قسمت است. قسمت اول ساینس، یعنی علم است. یعنی تمام صحبتها و کارهایی که یک طبیب انجام میدهد چه روشهای تشخیصی و چه روشهای درمانی باید بر مبنای علم و بر مبنای یک پایه علمی باشد و طب امروز خیلی دقیق این حرکت را انجام داده است؛ بطوری که نه تنها ساختمان بدن را یک طبیب باید بداند که به آن آناتومی میگوییم، بلکه باید فیزیولوژی (یعنی کار اندامها) را هم بداند. یک پزشک همچنین هنر پزشکی را هم باید بداند. هنر پزشکی را کجا باید یاد بگیرد؟ کنار تخت مریض. جراح هم باید دورانی را طی کرده باشد که بتواند یک جراح خوبی بشود. امروزه مورد دیگری هم به همه اینها اضافه میکنند که اخلاق پزشکی است. به عبارت دیگر علم و هنر درباره مریض از نظر اخلاقی باید پیاده شود. اگر مریضی است و حالش هم بسیار بسیار بد است کاری که پزشک میخواهد برای او انجام بدهد باید بسنجد که نفع این کار چقدر است و ضرر آن چقدر است. اگر ضررش بیشتر از نفعش باشد برای مریض نباید اقدامی انجام بدهد چه از نظر تشخیصی و چه از نظر درمانی.
این مقدمه را به این دلیل ذکر کردم که وقتیکه با حضرت امام روبرو شدم حس کردم که ایشان از همه اینها اطلاع دارد. دارویی که به ایشان داده میشد ایشان اول سوال میکرد که ناراحتی من چیست؟ من شرح میدادم و ایشان هم میپذیرفت. و بعد آزمایش انجام میدادم مثلاً میگفتم که چربی شما بالا است؛ که البته یکبار هم اتفاق افتاد. ایشان فرمودند من وقتی راه میروم مثل این است که روی ابر راه میروم. این جمله خود حضرت امام است. که فرمود: انگار پایم را میگذارم روی ابر کلفت و بعداً پایم به کف زمین میرسد. من هم از فرصتها استفاده میکردم و آزمایش میگرفتم و بررسی میکردم.
مشاهده کردم تری گلیسرید ایشان که یکی از چربیهای مضر است خیلی بالا است. یادم است که چهارصد و بیست بود. از ایشان خواهش کردم که رژیم غذاییشان را تغییر بدهند و عرض کردم که مواد شیرینی و قندی را باید از برنامه غذاییشان حذف کرده و یا به حداقل ممکن برسانید که ایشان هم همین کار را انجام داد. من بر مبنای اینکه چربی خون ایشان بالا بود، دارو ندادم. امروزه ثابت شده که چربی تری گلیسرید بیشتر از قندها و مواد نشاستهای در بدن ساخته میشود وقتی انسان آنرا وارد بدن نکند، بطبع این چربی پایین میآید. حضرت امام این توضیح بنده را قبول کرد و حتی جالب است که هنوز خاطرهاش در وجودم زنده است که یک بار روز جمعه بود که در خدمتشان بودم، (جمعهها خدمت ایشان کشیک میدادم و بقیه روزها کارهای اجرایی داشتم) روز قبل عرض کردم که مواد قندی مثل مربا مثل شیرینیجات را نخورید یا حداقل بخورید. ایشان یک روز جمعه نزدیک ظهر بود که اتفاقاً من هم دنبال پیدا کردن چیزی بودم تا بخورم؛ خدمه ایشان یک کیک کوچکی را آورد و گفت که امام میفرمایند این را بخورم یا نه؟ چون در داخل این کیک یک قشر دو میلیمتری مربای هویج وجود داشت. و یک چنین چیزی از رهبر انقلاب بدست من رسید و من هم خوردم که لذت بیش از حد هم برای من بهمراه داشت و بعد هم به آن خدمه گفتم که امام میتوانند آنرا میل کنند . که بعدازظهر خدمت ایشان رسیدم به دلیل اینکه ایشان صدا کردند، به ایشان عرض کردم که آن مقدار که داخل یک شیرینی وجود دارد ضرر ندارد. چند نکته مهم در این رفتار نهفته است. یکی اینکه ایشان حرف مرا کاملاً قبول کرد و بعد هم با این دقت بکار میبستند. دستور پزشکی را دقیق اجرا میکرد. خوشبختانه با همان رژیم غذایی که رعایت کرد اتفاقاً تری گلیسرید ایشان به یکصدوبیست رسید و تمام علائم و نشانههایش هم از بین رفت. از دید پزشکی میگویم که امام انسان بسیار بسیار منطقی بود. و کاملاً علمی بود. برخورد ایشان کاملاً مطابق با علم روز بود و به هیچ وجه چیزهایی که پایه علمی نداشت را قبول نداشت. (برگرفته ار ویژه نامه رسول آفتاب، سال۱۳۸۹)