مروری بر زندگی و مبارزات شهید سید اسدالله مدنی و همراهی با امام درنهضت

یار امام، معلم اخلاق

کد : 176201 | تاریخ : 20/06/1398

 زندگی نامه ارزشمند مردان الهی بهترین کتاب و الگو برای نسل خداجو و حقیقت طلب جوان مسلمان است، که به دنبال پناهگاهی امن برای حراست از اندیشه اسلامی خود دارند. در عصری که نفی ایدئولوژی و هیزم بر تنور داغ جنگ فرهنگ ها ریختن از یک سوی و بسط و گسترش ابتذال و انحطاط برای محو هویت از سوی دیگر آغاز شده، بی شک مراجعه به سرگذشت و فداکاری های بزرگان دین مان بهترین راهگشاست؛ چراکه با مطالعه سرگذشت و کارنامه سیاسی و انقلابی برخی رجال معاصر و شخصیت های انقلاب مشاهده می شود که آنان وجود و زندگی خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمین صرف و تمام عمر خود را در راه تحقق آرمان های انقلاب اسلامی سپری کرده اند. سختی های بسیاری را تحمل کرده اند و در میان طوفان حوادث و اختناق و خفقان رژیم پهلوی، ندای اسلام خواهی سر داده و از حریم و حرم قرآن کریم دفاع کرده اند و زندان و تحقیر و تبعید شده اند؛ اما این شداید هرگز خللی در روح بلند آنها و استقامت شکست ناپذیر آنها وارد نکرد.

در میان چهره های برجسته سیاسی و دینی انقلاب اسلامی زندگی نامه شخصیت بزرگ، عارف واصل، مجاهد نستوه و عالم زاهد شهید آیت الله حاج سید اسدالله مدنی بسیار درخشان و برجسته است. اگر چنانچه به این شخصیت و سیره او به درستی پرداخته شود، نمونه ای مثال زدنی از الگوی عملی برای نسل تشنه حقیقت خواهد بود. در این مقاله تلاش شده است با استفاده از اسناد و منابع موجود به بررسی و تحلیل شخصیت این فرزانه شهید پرداخته شود تا بیش از پیش در معرفی ایشان قدمی هرچند کوچک برداشته شود.

   روستای دهخوارقان از توابع آذرشهر استان آذربایجان شرقی در سال  1293 هـ.ش (1323هـ.ق)  تولد نوزادی را بر خود تجربه کرد که بعد ها به یکی از پارساترین آن خطه تبدیل شد. پدر وی، مرحوم آقا میر علی که از سادات جلیل القدر آن شهر بود (شهدای روحانیت، علی ربانی، جلد 1)، در بازارچه آذر شهر، به شغل بزازی می پرداخت و از عشق به امیرالمؤمنین (ع) نام او را اسدالله نهاد. سید اسدالله در چهار سالگی ، مادر و همچنین در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و سختی فراوان به پایان رساند.

 وی در سنین جوانی آموختن تقوا را پیشه خود ساخت و پس از طی مراحل یادگیری خواندن و نوشتن برای ادامه تحصیل و  کسب علم و دانش بیشتر به شهر قم عزیمت نمود و به سلک روحانیت درآمد و با پشت سر گذاشتن مشکلات بسیار فراوان ناشی از درگذشت والدین و استبداد عصر رضا خانی، با پشتکار بسیار به تحصیل علوم دینی پرداخت و مدت ها همنشین رنج و محنت غربت بود. وی دروس ابتدایی را در حوزه علمیه یزد فرا گرفت.

پس از کوچ امام خمینی از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیت الله شهید مدنی از جمله کسانی بود که به موجب عشق و ارادت بسیار به امام در سخت ترین روزها در کنار ایشان بود. آیت الله مدنی چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر می کرد از امام نیز سخن می گفت و رسالت و وظایف مؤمنین را در مقابل رژیم پهلوی برایشان گوشزد می کرد. و این بود که در سال های 51-50 از جانب سازمان امنیت وقت کشور (ساواک) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال در امنیت منطقه تبعید گردید. مدتی در نورآباد ممسنی (22 ماه)، زمانی در گنبد کاووس (11 ماه) و سرانجام به بنادر گرم جنوب و کردستان، تبعید بود. این سید بزرگوار زندگی اش در تبعیدگاه ها سپری گشت. (روزنامه جمهوری اسلامی، 18 / 6 / 61، ، خاطرات آقای بروجردی).

سید اسدالله مدنی با بهره های فراوانی که از حوزه قم برده بودند، به نجف اشرف، پایگاه هزار ساله فقه و اصول شیعه رفت و در حوزه علمیه قم پس از گذراندن دروس مقدماتی و سطح در حدود چهار سال به تحصیل دروس فقه و  اصول و فلسفه و عرفان در محضر حضرت امام خمینی مشغول شد. مدتی پای درس مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی، آیت الله سید محسن حکیم، آیت الله سید ابوالقاسم خویی، مرحوم آیت الله حجت کوه کمری و آیت الله سید محمد تقی خوانساری حاضر شد. و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی (قدس سره) حضور یافت و از درس فلسفه و عرفان اخلاق ایشان بهره مند گردید.

 او که از دانش و معارف بزرگانی چون آیت الله حکیم، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله سید عبدالهادی شیرازی بهره می برد و مدارج علمی را به سرعت پشت سر می نهاد، روز به روز بر درخشش شخصیت علمی و معنویش نیز افزوده می شد و سرانجام مقام اجتهاد را همراه با فتح قله رفیع عرفان و معنویت کسب کرد. آیت الله مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درس های زنده توأم با عضویت طلبه های بسیاری بود. آیت الله راستی کاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود، می گوید: «از درس ایشان محصلین زیادی استفاده می نمودند... و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصی در درس ایشان شرکت می جستند.»( شهید مدنی، جلوه اخلاص؛ سعید عباس زاده، ص 25)

حضور ایشان در نجف اشرف علاوه بر بهره گیری علمی از بارگاه حضرت علی (ع) جد بزرگوارش، بهره های معنوی زیادی برده که آیت الله سید اسدالله مدنی عالمی وارسته و متقی شدند؛ به گونه ای که در مقابل خطاب دوستانش که به وی آیت الله می گفتند، می فرمودند: «شما چه حجتی دارید که به من آیت الله می گویید؟» اینها همه نشانگر یک سازندگی روحی و معنوی است. او خود می گوید: «وقتی در نجف بودم، عده ای از من خواستند رساله بنویسم که مخالفت کردم برای اینکه مرجعی چون آیت الله خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید می کردیم. رضاخان و عاملان دیگر غرب در ایران برای کوبیدن اسلام خصوصاً مکتب حیاتبخش تشیع به ترویج کنندگان مرام بهائی گری میدان داده بودند و این تفکر ضد دینی در سراسر ایران بویژه در آذربایجان بدون موانع در حال گسترش بود. (جزئیات ماجرای برخورد ایشان با بهائیان زادگاه خود در کتاب شهید مدنی جلوة اخلاص (از مجموعه دیدار با ابرار) به تفصیل آمده است). آیت الله مدنی در چنین روزگاری بود که از حوزه علمیه به زادگاهش بازگشت و مدتی در آنجا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وی نیز شکل گرفت. (یادواره شهید محراب آیت الله مدنی، خاطرات آقای بروجردی داماد ایشان). وی در کنار نواب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی ها نیز مقاومت کرد. از همین رو وقتی شهید نواب مصمم به مبارزه شد در تهیه اسلحه وی را یاری کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیت الله مدنی معروف بود که «اسلحه ای که نواب صفوی تهیه کرد با پول کتاب های آیت الله مدنی بود.» (مجموعه عروه الوثقی (نشریه حزب جمهوری اسلامی ایران)، ش 82).

شهید مدنی، مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در قم، آغاز کرد و در اولین فعالیت های خود به ستیز با بهائیت بعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذر شهر پرداخت.(چنان که تاریخ نشان می دهد رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران برای کوبیدن اسلام خصوصا مکتب حیات بخش تشیع ، زمینه را برای بهاییت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند. بطوری که در زمانی کوتاه سرمایه داران بهایی در آذربایجان بویژه مناطق اطراف تبریز بر بعضی مراکز از جمله کارخانه های برق مسلط شدند. آیت الله مدنی بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بی درنگ به زادگاه خود برگشته مبارزه اش را بر ضد فرقه بهائیت آغاز کرد). وی با سخنرانی های روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران تبلیغ کنندگان مرام بهائیت بسیج و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرده تا اینکه سرانجام شهر مذهبی آذر شهر را از لوث این فرقه استعماری پاک نمود. در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری شد و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه او را به همدان تبعید کردند. (شهید مدنی جلوه اخلاص، ص 58 - 63، به نقل از خاطرات آقای بروجردی). هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه با کسروی گری افتاد، آیت الله مدنی که از اساتید حوزه نجف بود، مطلع می شود که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد. بدین رو، کتاب های خود را می فروشد و پولش را در اختیار نواب صفوی می گذارد.به گونه ای که دوستانش می گویند اسلحه نواب ازپول کتاب های آیت الله مدنی بود.  

در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید. آیت الله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف اشرف به ندای هل من ناصر ینصرنی امام، لبیک گفته و با تعطیل کردن کلاس های خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی در جهت افشای چهرة پلید رژیم مزدور پهلوی گام بر داشت. وی در این زمان در نجف سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار می آمد و وقایع ایران را برای طلاب بیان می کرد. از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیت الله مدنی همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه می داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمی توانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیت الله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت می پرداخت.

آیت الله مدنی اولین کسی بود که در جریان انقلاب سال 1342 شمسی، که مردم به پاخاسته کشورمان آن را آغاز کردند، در نجف از امام تبعیت کرد و در انتشار اعلامیه آیت الله حکیم به همین مناسبت، نقش بسزایی داشت. آیت الله مدنی سوابق مبارزاتی زیادی در نجف داشت، بطوری که در زمان حکومت عبّدالسلام عارف، از طرف آیت الله حکیم که از مراجع بزرگ شیعه در آن زمان بود، فتوایی صادر شد با این عنوان که کمونیست بودن کفر و الحاد است.

درباره این فتوا از طرف بعثیون و کمونیست هایی که در حکومت عراق رسوخ کرده بودند، اهانت هایی به ایشان شد و آیت الله حکیم به عنوان اعتراض به این اعمال به کوفه رفت. در آن موقع شهید آیت الله مدنی دست به عمل ابتکاری زد، طلاب را جمع کرد و جملگی کفن پوشیدند و به منزل آیت الله حکیم رفتند و از ایشان خواستند که دستور جهاد بدهند.

از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیت الله شاهرودی و آیت الله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: «شنیدم که امام را گرفته اند. رفتم با یک عده از طلاب برای دیدن مرحوم آیت الله حکیم رضوان الله علیه. ایشان در نجف نبودند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است. گفتند: باشد؛ هرچه بگویی می کنم. گفتم: اقدام کنید. ایشان بلافاصله به شاه تلگراف زدند.» (به نقل از آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی،27 / 6 / 61 ).

اسدالله مدنی  در سال 1331 با استقبال مردم آذرشهر از نجف وارد زادگاه خود شد، سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.( شهید مدنی جلوه اخلاص، ص 8، به نقل از خاطرات داماد ایشان). وی در اولین خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: «ای مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ایران در کرمانشاه بعضی ها از من پرسیدند: اهل کجا هستی؟ گفتم: آذرشهر. آنها گفتند: آذرشهر شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است. سپس اضافه کرد: وجود کارخانه مشروب سازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها جنس نمی فروختید، آنها می رفتند.»

در جلسه سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: «سفارش کرده ام از تبریز کلاه پوستی بیاورند. هرکس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.» بدین ترتیب مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.

در عید فطر همان سال، نماز باشکوه عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار گردید. در بازگشت، نمازگزاران راهپیمایی اعتراض آمیزی برپا کرده، به طرف کارخانه مشروب سازی حرکت کردند. مأموران دولتی به مبارزه با آنها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده می کنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف 15 روز کارخانه برچیده شود. لیکن به دنبال حوادث مذکور آیت الله مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند. بدین ترتیب آیت الله مدنی زادگاه خود را ترک کرده و به همراه عائله خود به نجف اشرف بازگشت.

   آیت الله مدنی حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای دره مرادبیک برای پیاده کردن برنامه های اصلاحی آغاز کرد. چنان که خود فرموده است: «من دیدم که باید همدان را حرکت بدهم، از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند و بعد گرایش پیدا کنند.» وی دستور داد کسی حق ندارد که بدون حجاب اسلامی وارد آن روستا شود. همچنین خرید و فروش و شرب مشروبات را ممنوع کرد و دره مرادبیک یک ده نمونه شد. این عمل ایشان باعث علاقه مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شده و از وی دعوت کردند تا به همدان بیاید و ایشان با انتقال به همدان فعالیت های خود را گسترش داد.

آیت الله مدنی در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت نقش حساس خود را ایفا می کرد. همچنین مردم را با نقشه های شوم رژیم طاغوتی آشنا می ساخت. در سخنرانی های خود آنان را به بیداری و قیام دعوت می کرد.

  در سال 1341 زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود می خواست رفراندم به اصطلاح «انقلاب سفید» را برگزار کند، آیت الله مدنی در مسجد جامع همدان سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی ایراد و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. در این سخنرانی گفت: «مردم! شما چقدر بی حس هستید، اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت شما مسئول می باشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.»

اقدامات روشنگرانه آیت الله مدنی در همدان موجب می شود که ساواک منطقه، در تاریخ 8 / 9 / 41 طی نامه ای از ریاست ساواک مرکز درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور می دهد اعمال و رفتار او تحت مراقبت قرار گیرد؛ به گونه ای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانی ها و ملاقات ها طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش می گردد.

بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام خمینی، آیت الله مدنی به مبارزات خود شدت بخشیده و در فرصت های مختلف با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانی های انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فراخواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد. رژیم که با گسترش نفوذ آیت الله مدنی در میان مردم به عنوان یکی از سرسخت ترین طرفداران امام روبرو بود، در سال 46 سخنرانی عده ای از روحانیون منطقه از جمله آیت الله مدنی را ممنوع کرد. در چنین جوی آیت الله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مطرح و به نفع ایشان تبلیغ می کرد؛ به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 31 / 5 / 49 اعلام می دارد: نامبرده (آیت الله مدنی) در همدان به نفع [امام] خمینی فعالیت، و بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد [امام] خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از [امام] خمینی تمجید می کند و وی را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد می نماید. ساواک در مورد او اینگونه گزارش می دهد که: «از بدو ورود ایشان به همدان، عده ای از افراد اخلال گر که از طرفداران [امام] خمینی می باشند گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه می باشند. وی اضافه می کند که نامبرده در منابر، اظهارات تحریک آمیز و خلاف نظم و مصالح عمومی ایراد نموده است. همچنین از اداره سوم ساواک درخواست می کند از صدور پروانه خروج برای ایشان خودداری کند.»

به دنبال بازداشت آیت الله محی الدین انواری وی به همراه تعدادی از علمای همدان به آیت الله میرزا احمد آشتیانی در تهران تلگراف زده و از ایشان می خواهند که در جهت آزادی مشارالیه تلاش کند. به دنبال این فعالیت ها اسدالله مدنی از جمله عده ای از روحانیون فعال ممنوع المنبر می شوند. در اثنای این سال ها از سال 1343 الی 1351 ایشان چندین بار به شهر نجف رفته و برگشته اند و مردم را در جریان اوضاع و احوال نجف اشرف قرار می داد. وی ضمن مطرح کردن موقعیت حضرت امام در فرصت های متفاوت، علیه رژیم افشاگری می کرد. 

در اوایل دهه 50 در شهر خرم آباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع سیاسی و مذهبی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را بر عهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس می شد. مدتی بود که مرحوم آیت الله روح الله کمالوند که سال های متمادی زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دیار باقی شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. عده ای از روحانیون سرشناس و متعهد خرم آباد، از آیت الله مدنی دعوت به عمل می آورند که فعالیت های خود را از همدان به خرم آباد منتقل کند و وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرم آباد، فصل دیگری از زندگی پر فراز و نشیب و سراسر مبارزه خود را آغاز می کند. شهید مدنی در خرم آباد و در حوزه علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز می کند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام (قدس سره)، سرپرستی این حوزه را نیز بر عهده می گیرد. در همین دوره، وی کتاب های امام از جمله توضیح المسائل و تحریر الوسیله را در خرم آباد توزیع می کند وبه رغم خفقان حاکم، درباره مرجعیت امام در مناسبت های مختلف تبلیغ می کند.( یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد 4، ص 19، مرکز بررسی اسناد تاریخی).

آیت الله مدنی در جریان سخنرانی ها رهبر واقعی نهضت را به مردم معرفی و چهره اصلی و پلید شاه را افشا می کند. وی علاوه بر اداره حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه رضوی برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بی سرپرستان، از جمله خانواده زندانیان سیاسی در این شهر نیز اقداماتی به انجام می رساند.

ساواک منطقه نیز البته ضمن مراقبت شدید از ایشان، به گونه های مختلف به مخالفت و خنثی سازی فعالیت های وی برمی خیزد و برای رسیدن به این هدف، از هیچ شایعه، تهمت، دروغ و اختلافی فروگذار نمی کند.(یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد4، ص 21-20، مرکز اسناد انقلاب اسلامی). آیت الله مدنی در اواخر سال 54 از کشور ممنوع الخروج می شود. ایشان نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل می کند، به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان از نقاط دور و نزدیک به حضور می رسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت می دارند. ساواک از موقعیت جدید آیت الله مدنی در نورآباد به هراس افتاد؛ دستور می دهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید ولی از این تصمیم هم طرفی نمی بندند. از این رو در پایان سال دوم تبعید، محل تبعید ایشان را به گنبدکاووس تغییر می دهند.

آیت الله مدنی در بدو ورود به این شهرستان، روحانیون منطقه را تحت تأثیر قرار داده، مدرسه علمیه منظریه و مسجد جامع این شهر را پایگاه مبارزاتی خود قرار می دهد. دیری نمی گذرد که ایادی رژیم در گنبد کاووس نیز از حضور آیت الله مدنی احساس خطر کرده ادامه حضور و تبعید وی در این شهر را با توجه به مرزی بودن منطقه به هیچ وجه به مصلحت ندانسته، از ساواک مرکز درخواست می کنند نسبت به تغییر محل تبعید وی اقدام لازم را به عمل آورند. به دنبال آن این بار کمیسیون امنیت اجتماعی خرم آباد در تاریخ 28 / 3 / 57 تشکیل جلسه داده، محل تبعید نام برده را از گنبدکاووس به بندر کنگان تغییر می دهد.

اقامت آیت الله مدنی در بندر کنگان، سه هفته بیشتر طول نمی کشد. اما روشن است که این عالم مجاهد به هرجا قدم می گذاشت، روح انقلاب و مبارزه را به همراه خود به آنجا وارد می کرد. او مجسمه تقوا، منادی انقلاب، پیام آور بیداری و جنبش و مبلغ اسلام راستین بود. بر این اساس، حضور هرچند کوتاه وی در بندر کنگان نیز تأثیر خوبی در میان مردم این شهر می گذاشت. نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب می شود و با توجه به بیماری آیت الله مدنی که احتمالاً سل بوده است، محل تبعید وی از تاریخ 3 / 5 / 57 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا می کند.( یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج4، ص 29، مرکز اسناد انقلاب اسلامی).

پس از تغییر محل تبعید به مهاباد، ایشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمری بوشهر و از طریق خرم آباد، همدان، کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام می کنند.

سرانجام آیت الله مدنی در پایان مدت تبعید، به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت می کند تا همپای ملت ایران، مبارزه بی امان خود را علیه رژیم پهلوی از سر گیرد. در تبریز فعالیت های انقلابی شهید مدنی روز به روز علنی تر می گردد. ساواک وجود ایشان را در تبریز تحمل نکرده، شبانه وی را دستگیر و از تبریز تبعید می کند. (منبع پیشین، ص 30)

آیت الله مدنی در اول آذر سال پنجاه و هفت در میان استقبال با شکوه مردم وارد همدان می شود. معظم له با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت می کند. نظر به سابقه درخشان آیت الله مدنی از سال 41 تا 50 در همدان و با توجه به اوج گیری مبارزات حق طلبانه مردم ایران، هجرت آیت الله مدنی به این شهر، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعت ها قبل در مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیت الله مدنی  به طرف دروازه ملایر حرکت می کنند. شهید مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار می کند. نقش ایشان در جهت دهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان 22 بهمن، لشگر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت می کرد، به دستور ایشان مردم همدان برای سد کردن حرکت تانک ها با دست خالی و کفن پوشان به مقابله با تانک ها برخاستند و خود آیت الله نیز در جلوی همه تظاهر کنندگان به راه  افتاد و مردم موفق می شوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح تانک ها را از حرکت باز دارند.

      پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگی ناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظه ای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بی وقفه ای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.

اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سخت تر از خود قیام به نظر می رسد. توطئه های استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع می پیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بی امان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند.

وی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب می شود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان در سال 1358 از سوی امام با اختیارات کامل به امامت جمعه این شهر منصوب و روانه این شهر می شود. وی با اجرای اولین فرمان امام گام بزرگی در جهت کمک به اهداف انقلاب اسلامی برداشت:   

آیت الله مدنی بطور رسمی پس از شهادت آیت الله قاضی طباطبایی از جانب امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب گردید و از طرف ایشان  برای رسیدگی به سایر امور شهرها مأموریت یافت. در آن زمان همه ماجراسازی های ضد انقلابی استکبار در آذربایجان به غائله حزب خلق مسلمان منتهی گردیده بود و عده ای مقابل انقلاب موضع گیری کرده عملاً در خدمت اهداف استکبار و فرامین دیکته شده سازمان جاسوسی سیا به منظور در هم کوبیدن انقلاب اسلامی حرکت می کردند. آنها تبریز و شهرهای اطراف را ناامن ساخته بسیاری از مراکز انتظامی و امنیتی را در اختیار خود درآوردند و در دانشگاه با نادیده گرفتن 2 / 98 درصد رأی مردم به حکومت اسلامی، علیه اساس حکومت (ولایت فقیه) جو سازی کردند و آن روز این امر روشن ترین دلیل بر حضور دست های استکبار در حادثه سازی های خلق مسلمان تلقی گردید و همه به آشکارا دیدند که استکبار و گروهک های مخالف با به میان آمدن واژه مقدس «ولایت فقیه» و پافشاری امام و یارانش برای تصویب این حق بناحق گرفته شده تشیع در طول تاریخ چگونه اولین صف آرایی خود را در مقابل انقلاب انجام دادند.

آیت الله مدنی در چنین روزهای سخت تنها کسی بود که در پیشاپیش فرزندان انقلاب تلاش خود را برای در هم کوبیدن نقشه های شیطانی بکار می برد. او در این راه دردها و رنج های بی شماری را به جان می خرد. عناصر خلق مسلمان روزی به خانه اش می ریزند و روزی محراب عبادتش را به آتش می کشند و روز دیگر قصد جان او را می کنند و آب دهان به صورتش می اندازند! اما او در هر حادثه ناگوار با قامتی راست ایستاده، با الهام از کلام خدا (فَاستَقِم کَما اُمِرت) همچنان قامت به بینهایت می کشد و می گوید:

«من تا زنده ام نماینده امام هستم و نماز جمعه را می خوانم.» و در هنگام درگیری خیابان ها در پاسخ کمترین توقع حزبی ها که گفته بودند اگر نماز جمعه اقامه کنی در آتش ما می سوزی، می بینند این سید بزرگوار همچنان در خود فرو رفته و در زیر لب این جمله را زمزمه می کند: «اگر من به مسجد نروم تضعیف روحیه مسلمانان کرده ام و من پیش خدا جواب ندارم. چه جوابی به خدای خود بدهم که اگر مسجد نرفتم به خاطر جانم بود. می گوید اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود.» از این رو ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند. (کتاب گلشن ابرار، ج2، ص 851، نشر معروف).

 شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نیز نقش بسزایی داشت و با حضور خود در جبهه های نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق برای رزمندگان اسلام بودند تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. (یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج4، ص 35، مرکز اسناد انقلاب اسلامی).

دختر آن شهید در مورد دعاهای نیمه شب این عارف و عاشق چنین می گوید: «معمولاً انسان هروقت بخواهد فردی را بیازماید که از نظر معرفتی و سیر و سلوک چگونه است، بهتر است او را از روی انجام فرایض دینی و عبادی بشناسد. اینکه چه دعاهایی را بعد از نماز یا در نیمه شب انتخاب می کند و یا به آنها عمل می کند یا خیر؟ پدرم در انتخاب دعا بسیار دقیق بود. دعاهایی را انتخاب می کرد که در آن ذکر دنیا کمتر بود، ذکربهشت کمتربود. دعایی را می خواند که در آنها قرب به حق و رضایت حق بود و بدان ها سخت پایبند بود و عمل می کرد. همین ها اورا به جایی رسانده بودند که دیگر نه بخل، نه کینه و نه حسد در او وجود نداشت. (مصاحبه فرزند شهید آیت الله مدنی با مجله زن روز).

    آیت الله سید اسدالله مدنی آینه تمام نمای اخلاق اسلامی و رفتار اسلامی بشمار می رفت، به جوانان احترام می گذاشتند و به آنها عشق می ورزیدند. در زمانی که تبعید بودند به هر شهری که منتقل می شد، وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص می دادند و ساعت ها سئوالات گوناگون آنها را پاسخ می گفتند، ایشان در پاسخ به سؤال یکی از نزدیکانشان که از وی پرسیده بود، حاج آقا چرا اینقدر وقت خود را به این بچه ها اختصاص می دهید، در حالیکه از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیستید؟ گفته بودند: اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچه ها و جوانان، آغوش های باز شده نگران کننده ای هست که اینها را درمی یابد. این توجه نمونه ای ارزنده از یک انسان بزرگوار است که به اقتضای زمان (وجود تفکرات التقاطی و مارکسیستی) این حرکت سازنده را انجام می دادند. همین جوانان بعداً در سال 57 انقلاب آفرین شدند.

آیت الله مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا می ایستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب می نمود. چون در عالم رویا جام شهادت از مولایش حسین علیه السلام گرفته بود، بی صبرانه در انتظار آن روز بود. خود می گفت: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم؛ یکی اینکه به من می گویند: «سید اسدالله»! آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم؟ دیگر اینکه من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید می شوم یا نه؟ در جایی نقل کرد که روزی به حرم امام حسین (ع) رفتم و در آنجا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتی یک شب امام حسین (ع) را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنی انت مقتول یعنی اینکه پسرم تو شهید می شوی» که جواب دو سؤال من در آن بود. امام فرمود: فرزندم! یعنی من سید هستم، و دیگر اینکه به من بشارت داد که شهید می شوم. ( روزنامه کیهان، 20 / 6 / 68، مجله عروه الوثقی، ش 82).

از دیگر ویژگی های روحی ایشان می توان به زهد، امانت داری، اخلاص، شجاعت، دینداری و شیفته خدمت بودن ایشان اشاره کرد که به حق سراسر زندگی پربارش جلوه اخلاص بود. او در زندگی خویش و حتی در دوران تبعید نیز همواره در خدمت مردم بود و در این راه هیچگاه احساس خستگی نمی کرد. به هر شهر یا روستایی که می رفت برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم تلاش می کرد. مواردی از خدمات ایشان عبارتند از:

احداث مهدیه در همدان؛ احداث درمانگاه مهدیه؛ راه اندازی صنعت قرض الحسنه؛ احداث حسینیه در دره مرادبیک همدان؛ احداث حمام در دره مرادبیک؛ حداث مدرسه در همین منطقه؛ راه اندازی صندوق قرض الحسنه در قصر شیرین؛ احداث 18 دستگاه خانه در یکی از روستاهای بوئین زهرا و....( شهید مدنی جلوه اخلاص، سعید عباس زاده،ص 59).

آیت الله مدنی به عنوان امام جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیت الله قاضی طباطبایی انتخاب گردید. اما مزدوران آمریکا که به ترور یاران امام پرداخته بودند 20 شهریور سال 1360 نوبت یکی دیگر از چهره های درخشان آسمان معرفت و معنویت بود. ساعت 1:45 دقیقه بعداز ظهر پس از اتمام خطبه های نماز جمعه، خطبه های نماز را به اتمام رساند. مراسم نماز جمعه پایان گرفت. عده ای از مأمورین شهربانی که عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل بودند، از ایشان خواستند بطور ارشادی مطالبی را بیان کنند. در این هنگام شهید آیت الله مدنی در جایگاه خود بطور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی کوردل، مزدوری بی اراده، قسی القلبی خوارج کیش از میان جمعیت خود را به محراب نزدیک و بازوی آیت الله مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند. ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود، کشید و نارنجک به طور وحشتناکی منفجر شد و بر اثر این انفجار انسانی وارسته، عبدی صالح، عارفی از خود گذشته و انسانی نمونه و الگو به لقای حق پیوست. تلاش مردم و کوشش پزشکان سودی نبخشید و امام جمعه تبریز همراه با سه شهید به ملکوت عشق عروج نمودند و بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی و مجروح گردیدند. به حق باید گفت شهادت بزرگانی چون آیت الله مدنی ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. به دنبال شهادت این امام جمعه بزرگوار استان آذربایجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست. در 21 شهریور جنازه آن بزرگوار باشکوه هرچه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

منابع:

1- شهدای روحانیت، علی ربانی، جلد1، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

2- روزنامه جمهوری اسلامی، 18 / 6 / 61، یادواره شهید محراب آیت الله مدنی، خاطرات آقای بروجردی.

3- جلوه اخلاص؛ سعید عباس زاده، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1359 ).

4- مجموعه عروه الوثقی (نشریه حزب جمهوری اسلامی ایران)، ش 82)

5- کتاب گلشن ابرار، ج 1 - 2،  نشر معروف ، سال 1382).

7- یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلدهای 1- 4،  مرکز اسناد انقلاب اسلامی).

8- صحیفه امام ، چاپ موسسه تنظیم ونشر آثار امام ، جلدهای‏10 -11 .

9- روزنامه کیهان، 20 / 6 / 68، مجله عروه الوثقی، ش 82).

10- کتاب یاد ایام، ج 1، ص 235).

انتهای پیام /*