شعری از

عباس محمدی

کد : 176291 | تاریخ : 05/07/1398

***

(تقدیم به امام راحل)

 

مگر عطر تنت می ریزد از بال پرستوها

که صبح شرجی ساحل پر است از بوی شب بوها

 

کدامین موج ها بوی تو را می آرد از دریا

که هر شب تا سحر پیوسته می رقصند جاشوها

 

کجای دشت ها جا مانده رد خسته پایت

که می گردند صحرا را بدنبال تو آهوها

 

شب دریاچه را تو با کدامین ماه پر کردی

که می رقصد سکوت آب در آرامش  قوها

 

همه ناگفته های با تو جا مانده ست در سینه

پرم از هق هق و هی های و هوهو و هیاهوها

 

تو خورشیدی و ما فانوس در دستان گمگشته

میان تیره گی های شب و بوران و سوسوها

 

پریشان می شود هر صبح از هرم نفس هایت

نگاه زرد گندمزارها مانند گیسوها

 

اذانت را بگو بالای منبرهای خواب آلود

که پرکرده ست مسجد را غبار ورد و جادوها

 

گره ها را زهم کی باز خواهی کرد با لبخند

گره هایی که افتاده ست در امواج ابروها

 

بیا چشمان از غم خفته را بیدار کن موعود

که برداریم سر را از سر غمگین زانوها

 

 

عباس محمدی

***

 

 

مأخذ: جشنواره طریق جاوید یادواره امام خمینی(س)

انتهای پیام /*