رابطه میان نظافت و ایمان در قاب خاطرات

نظافت جزء جدایی ناپذیر ایمان

کد : 176421 | تاریخ : 04/07/1398

از نظر اسلام رعایت مسائل بهداشتی واجب است، زیرا در اسلام حفظ جان واجب است و اگر عدم رعایت مسائل بهداشتی سبب به خطر افتادن جان انسان ها شود در این صورت رعایت اصول و مسائل بهداشتی لازم است. پیامبراکرم (ص) به نظافت توصیه فرموده و به خاطر اهمیت نظافت و بهداشت، آن را قرین و هم ردیف ایمان قرار داده و می فرماید: «النظافته من الایمان؛ نظافت و ایمان عضو جدایی ناپذیر از یک دیگرند.»

متن ذیل بخشی از خاطرات اطرافیان حضرت امام در خصوص اهمیت ایشان به پاکیزگی و طهارت می باشد.

۱. نمونه پاکیزگی

آقا خیلی پاکیزه بودند؛ به حدی که یکی از خصوصیات بارز ایشان نظافت زیادشان بود. از سنین جوانی شان ما یادمان است که در تمیزی و نظافت ضرب المثل دوستانشان بودند. آن ایام که ما بچه بودیم، این کوچه ­ها گل بود؛ به طوری که تمام طلبه­ ها تا زانو و شانه عبایشان گلی بود؛ ولی ایشان آن­قدر آرام توی کوچه راه می ­رفتند و قدم برمی­ داشتند که گاهی مثلاً حدود ده لکه گل پشت عبایشان بود. عبا را می آوردند تو اتاق، جلوی بخاری می گذاشتند خشک که می شد ما این لکه ها را با دم قاشق پاک می کردیم و ماهوت پاک کن می­ زدیم. (۱)

امام دوست داشتند رویشان همیشه آراسته باشد، چهره ایشان همیشه تمیز باشد و واقعاً آدم باید از امام این درس را یاد بگیرد. این قدر تمیز بودند، این قدر نظیف بودند که من هیچ کس را این طور ندیده ­ام... من حتی یک بار ندیدم که حتی یک لک کوچک روی لباس سفید ایشان باشد. هیچ وقت ندیدم. (۲)

۲. برنامه نظافت

امام هفته­ ای دو بار نظافت شخصی می­ کردند و به حمام می ­رفتند؛ شب­ های سه شنبه و صبح­ های جمعه و این از نظم ایشان بود که هفته را دو قسمت کرده بودند و به طور تساوی وسط و آخر هر هفته استحمام می­ کردند. در این روزها همراه با استحمام، لباس ­های خود را هم تعویض می­کردند و لباس تازه و تمیز می­پوشیدند. (۳)

۳. نظر در آینه

در منزل امام آینه­ ای به دیوار قرار داشت. این آینه مخصوص امام بود که هر وقت بلند می­ شدند، در آینه خود را مرتب می­ کردند و من به این نظم و ترتیب و کار امام از همان زمان­ ها پی ­برده بودم. آن زمان­ها طلبه ­ها هیچ وقت مقید به آینه و این­گونه کارها نبودند. علمای پیرمرد که ابداً به این امور توجه نداشتند؛ لیکن امام خیلی مرتب بود. الآن نیز همین­طور است در اتاقشان آینه ­ای بالای سرشان هست که در آن خود را می­ بینند و مرتب می­ کنند. ایشان خیلی منظم و مرتب هستند.(۴)

وقتی مردم در حسینیه جماران آماده ملاقات با امام بودند، به امام عرض می­شد که جمعیت برای ملاقات حاضر است. ایشان برمی­خاستند، لباس می ­پوشیدند، عمامه به سر می­ گذاشتند و عبا به دوششان می ­انداختند و تشریف می ­آوردند جلوی آینه ای که در اتاق کارشان بود. عمامه خودشان را مرتب می­ کردند و محاسنشان را اگر منظم نبود به دقت شانه و به طرف حسینیه حرکت می­ کردند. (۵)

۴. تا کردن و اتو کردن لباس­ها

امام از افرادی بودند که کم لباس کهنه می­ کردند؛ چون به صورت منظم از لباس استفاده می­ کردند و به محض اینکه به اتاقشان برمی­ گشتند، لباس­ها را مرتب تا می­ کردند و کناری می­ گذاشتند. لذا لباس ­هایشان همیشه نو و مرتب بود. (۶)

امام بسیار تمیز و مرتب هستند. تا جایی که اطلاع دارم و از قول دختر ایشان عرض می­ کنم که زیرپوش و پیژامه ایشان باید زود به زود شسته شود و حتماً باید اتو شود و از نظر رنگ هماهنگ باشد و اگر چنانچه پیژامه گشاد باشد و یک قدری باز باشد، ایشان نمی ­پوشند. باید همه جای آن یک اندازه باشد و نظم داشته باشد. باز از قول خانمشان می ­گویم، آقا آن را وجب می ­کنند. باید یک وجب باشد. اگر کمتر باشد، نمی­پوشند و بیشتر هم باشد، نمی­ پوشند. از اول رعایت می­ کردند و نظم و ترتیب داشتند. دستمال ایشان باید اتو شود. پیراهن که رو هست حتماً باید اتو شود، حتی پیژامه و زیر پیراهنشان هم باید اتو شود. (۷)

۵. کفش و لباس جدا

امام وقتی که از حسینیه جماران به اتاقشان می­ آیند، قبایشان جداست عمامه­ شان جداست. اگر سه چهار بار حسینیه بیایند، با آن لباس در اتاق نمی­ نشینند؛ بلکه لباس ­هایشان را در می­ آورند و تا می­ کنند، عمامه را رویش می­گذارند، یک پارچه سفیدی رویش می­ کشند و می­ نشینند. دو مرتبه وقتی به ایشان می­ گویند: آقا جمعیت هست. بفرمایید، باز بلند می­شوند، لباس­ها را در می­ آورند، آن ها را می پوشند و می­روند؛ یعنی خیلی دقت دارند در این­که هر چیزی جای خودش باشد. (۸)

امام به جهت تمیزی که دارند، دمپایی­ های مختلفی دارند؛ یعنی پنـج ـ شش تا دمپایی دارند. دمپایی اتاق، حیاط و دستشویی ایشان همگی جدا است. یک روز من گفتم: شما می­گویید ساده، در صورتی که شش ـ هفت جفت دمپایی دارید؛ اما ما یک جفت داریم. گفتند: «شما یک جفت دارید، یک سال می­ پوشید؛ من هفت جفت دارم، هفت سال می ­پوشم. اسراف نکردم. اما دمپایی که توی آشپزخانه می­ پوشم، با توی اتاق فرق می­ کند. شما هم همین کار را بکنید». (۹)

۶. استعمال عطر و ادکلن

وارد اتاق امام که می­ شوید، انگار وارد بهشت شده ­اید؛ چون بوی عطر می­ دهد؛ به خاطر این­که روزی چند بار ادکلن و عطر استفاده می­ کنند. گاهی ما در منزل کار آشپزخانه را انجام می­ دادیم و بعد چراغ را خاموش می­ کردیم و می ­رفتیم خدمت امام؛ وقتی می­ نشستیم، امام سرشان را بر می­ گرداندند و می­گفتند که نهار فلان خورشت را دارید. غیر مستقیم می­ خواستند بگویند که بوی سبزی می­ دهی. البته هیچ وقت چیزی به ما نمی­ گفتند: حتی من یک دفعه گفتم: «شما چقدر باید ما را تحمل کنید». چون نمی ­خواستند خلاف بگویند، می­ گفتند: «خوب تحمل می­ کنم». (۱۰)

روزی که سران کشورهای اسلامی برای قضیه صلح ایران و عراق خدمت امام آمده بودند، وسط جلسه بود که اذان ظهر گفته شد. امام بلند شدند و فرمودند: «من می خواهم نماز بخوانم». چون مقید بودند به هنگام نماز، خود را با عطر و ادکلن خوشبو کنند، در همان جلسه به من اشاره کردند که ادکلن مرا بیاور. پس از ادکلن زدن، به نماز ایستادند.(۱۱)

با وجود توجه ویژه حضرت امام به پاکیزگی و نظافت ایشان رعایت اعتدال در این امور را می کردند به طوری که آقای دعایی در کتاب خاطراتشان می فرمایند که امام از افراط و تفریط پرهیز می کردند. «در نجف و حوزه علمیه به مسأله پاکی و نجاست خیلی بها می ‏دادند و وقتی از خیابانها عبور می‏ کردند نسبت به تمیزی و پاکی ترشحاتی که در کوچه و خیابانهاست توجه و احتیاط می ‏کردند. حتی عده ‏ای آن قدر محتاط بودند که وقتی باران می‏ بارید از خانه بیرون نمی ‏آمدند. اما امام احتیاط ‏های غیر لازم این طوری نداشت و از ترشحاتی که در کوچه و خیابانها بود تا وقتی که یقین نمی‏ کردند نجس است پرهیز نمی ‏کردند.

در مسیر منزل و مدرسه مرحوم بروجردی که امام برای نماز می‏ رفت قهوه‏ خانه ‏ای بود که عده زیادی افراد در آن‏جا جمع می ‏شدند و قهوه ‏چی در یک لگن بزرگ آب جوش استکانها را می ‏شست. آب این لگن به تدریج کدر می‏ شد. معمولاً صاحب قهوه ‏خانه وقتی لگن آبش تیره می‏ شد آن را خالی می‏ کرد. یک روز که امام برای نماز می ‏رفت این بنده خدا توجهی نداشت و نگاهی هم نمی ‏کرد چه کسی دارد می ‏آید. همین طور آب لگن را وسط خیابان ریخت. قسمتی از ترشحات این آبها به عبا و لباس امام گرفت و آن را خیس کرد.

همه در این چیزها احتیاط می‏ کنند اما امام نگاهی با لطف به صاحب قهوه‏ خانه کردند و به راهشان ادامه دادند و به مدرسه رفتند و با همان وضع نماز خواندند و برگشتند. امام با این عمل به همه آموخت که تا وقتی یقین ندارید چیزی نجس است نباید بی‏جا احتیاط کنید و خود را به زحمت اندازید.

حاج احمد آقا هم از دوران کودکی خود نقل می‏ کرد که همشیره ایشان یعنی همسر مرحوم آقای اشراقی تحت تأثیر خانواده آقای اشراقی (خانواده همسرشان) وسواسی شده بود و وقتی داخل خانه می ‏آمد چادرش را آب می‏ کشید و روی بند می‏ انداخت. البته روی بند خاصی که از قبل آب کشیده بود. بعد هم مراقب می‏ شد که کسی نزدیک این چادر نرود تا خشک شود. امام به حاج احمد آقا می‏ گفت: برو دست بزن به چادر. احمد آقا هم کنار چادر می‏ رفت و دست می ‏زد. ایشان هم ناراحت می ‏شد که ای وای چادرم دو مرتبه احتیاط پیدا کرد و دوباره آب می ‏کشید و آویزان می‏ کرد. امام باز به حاج احمد آقا می‏ گفت: احمد برو دست بزن. خلاصه این قدر این کار را تکرار می ‏کرد که خانم ناتوان شود و بپذیرد که دیگر نباید این کار را بکند.

به طور کلّی امام خمینی رحمة ‏الله علیه به همان اندازه که نظم و نظافت و بهداشت فردی و محیطی را واقعاً در حدّ اعلا رعایت می ‏کردند، از افراط در این امور به صورتی که تبدیل به بیماری وسواس شود یا زندگی روزمرّه را به کام انسان تلخ کند و در کوچه و خیابان برای او عسر و حرج و مشقّت به وجود آورد، شدیداً پرهیز و پروا داشتند و جدّاً نهی می ‏کردند. سیره ایشان، هم در رعایت قواعد بهداشت و حفظ الصحّه و مراعاتِ کامل این قواعد در زندگی و لباس پوشیدن و آراستگی از یک طرف، و هم در نفی و نهی وسواس و زیاده‏ روی و پایبندی به تسامح معقول و مجاز در این موارد از طرف دیگر، برای همه متدیّنین و علما واقعاً الگو و سرمشق است. (۱۲)

منبع:

[۱] برداشت ­هایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۱۵۶؛ به نقل از: فریده مصطفوی. [۲]. همان، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۰؛ به نقل از: زهرا اشراقی. [۳]. همان، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ به نقل از: عیسی جعفری. [۴]. همان، ص ۱۵۶؛ به نقل از: آیت الله خامنه ای. [۵]. همان، ص ۱۵۷؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین توسلی. [۶]. همان، ص ۱۵۹؛ به نقل از: آیت الله حسن صانعی. [۷]. همان؛ به نقل از: مصطفی کفاش ­زاده. [۸]. همان، ص ۱۵۸؛ به نقل از: زهرا مصطفوی. [۹]. همان، ص ۱۶۱؛ به نقل از: زهرا مصطفوی. [۱۰]. همان، ص ۱۶۲. [۱۱] همان، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۴ [۱۲] گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمد دعایی؛ ص ۱۶۷ - ۱۶۹

انتهای پیام /*