امام خمینی (ره): موعظۀ من به شما آقایان این است که شما در محضر خدا هستید؛ وهمۀ ما در محضر‏‎ ‎‏خدا هستیم. همین جا که ما نشسته ایم، با هم صحبت می کنیم محضر خداست. همه پیش‏‎ ‎‏چشم خدا هستیم.

سیمای بشاش امام

کد : 176814 | تاریخ : 20/08/1398

‏انسانهای بزرگ پرورش یافته در ‏‏مکتب وحی ‏‏با برخورداری از توان و ظرفیت و استعداد خداداد خود، به الگو و راهنمای کم نظیری برای آحاد مردم تبدیل می شوند. هر سخن و هر قدم و هر عمل آنها درسی است عملی برای هدایت به سوی بلندای معرفت و معنویت. ‏‏حضرت امام خمینی (ره)‏‏، به عنوان رهبر الهی امت، در تمام حرکات و سکنات خویش، توجه انسانها را به آموزه های اخلاقی منبعث از سیره ‏‏اهل بیت (ع) ‏‏رهنمون می ساختند. خاطره ای که خواهید خواند به یکی از جنبه های شخصیت آن بزرگوار اشاره دارد:‏

‏ ‏

Picture 1

‏ ‏

‏آنچه در مورد رفتار امام می‌گفتند و حقیقت داشت؛ این بود که‏‏‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏بسیاری از اخلاقیات‌شان منطبق بر سیره معصومین (ع) بود‏‏. مثلا تا از‏‎‎‎‏ ایشان سؤال نمی‌کردند، هرگز سخن نمی‌گفتند. لبخند ایشان نیز اغلب به‏‎‎‎‏ صورت تبسم بود. خنده‌ای که حالت قهقهه داشته باشد من از هیچ کس‏‎‎‎‎‎‏ درباره ایشان نشنیده‌ام و خود نیز در همان مدت کوتاه هرگز ندیدم. البته‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ یک‌بار دیدم که خنده و تبسم نسبتا طولانی داشتند. آن هم در منزل ایشان‏‎‎‎‏ در ایام دهه اول محرم بود: مجلسی بود و یک روحانی خوزستانی منبر رفته بود و با اشاره به‎‎‎‏ نتیجه معکوس رفتار خودکامانه شاه، ماجرایی از ‏‏ناپلئون‏‏ را باز می‌گفت‎‎‎‏ که ناپلئون عادت داشت وقتی از سربازخانه‌ها دیدار می‌کرد، سه سؤال را‎‎‎‏ از هر سرباز بپرسد، چون همه ‏‏می‌دانستند که چه سؤال‌هایی می‌کند،‏‎‎‎‏ جواب‌ها را پیشاپیش از حفظ می‌کردند تا بازگو کنند. ‏

او نخست می‌پرسید چند سال داری؟ سپس سؤال می‌کرد چند وقت‎‎‎‏ است سرباز هستی؟ و در پایان می‌پرسید مرا بیشتر دوست داری یا‎‎‎‏ وطنت را؟ سربازها هم سن و مدت سربازی‌هایشان را در جواب به‎ ‎‎‎‎‏سؤال اول و دوم ذکر می‌کردند، و در پاسخ سؤال سوم هم می‌گفتند:‎‎‎‏ «قربان! هر دو را» این ماجرا ادامه داشت تا اینکه یک بار ناپلئون به سربازخانه آمد و از سربازی خجالتی که کاملا دستپاچه شده و تناسب‎ ‎‎‎‎‏ پرسش‌ها و پاسخ‌ها را فراموش کرده بود، بدون ترتیب همیشگی نخست‎‎‎‏ پرسید: چند سال که سرباز هستی؟ سرباز به تصور آنکه مثل همیشه‎‎‎‏ سؤال نخست مربوط به سن اوست، جواب داد: سی سال! سپس ناپلئون‎‎‎‏ با تعجب پرسید، مگر چند سال داری!؟ گفت: چهار سال!! بعد ناپلئون که‎‎‎‏ عصبانی شده بود، فریاد کشید و گفت: مرا مسخره می‌کنی یا خودت را؟‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ که سرباز به عنوان جواب پرسش سوم، پاسخ داد: قربان هر دو!! ‏

در این جا بود که من دیدم حضرت امام در حالی که خندان و متبسم‎‎‎‏ بودند، شانه‌هایشان نیز تکان می‌خورد. ‏

‏ ‏

‏منبع: کتاب امام به روایت دانشوران، ص: 154-153 خاطره ای از دکتر محمد رجبی‏

انتهای پیام /*