خرافه زدایی در سیره و اندیشه امام خمینی(س)

یکی از مسائل کهن، که در همه جوامع ساری و جاری است، مسأله خرافه گرایی و خرافه پرستی است؛ بیماری ای که به سرعت شیوع می یابد و پیشگیری و درمان آن نیز بسیار مشکل و گاه محال می نماید.

کد : 177073 | تاریخ : 30/09/1398

پرتال امام خمینی(س): مقاله/ حسن پویا

چکیده: ریشه برخی از خرافات و موهومات را می‌توان در میان دکان‌دارانی یافت که به نام دین در پی نام و نان می‌باشند. اینان رسالت خویش را در استفاده از عوام در پوشش تبلیغ دین و با چهره‌ای مقدس‌مآبانه دانسته و معارف مکتب حیات‌بخش اسلام را وارونه جلوه می‌دهند.

در آموزه‌های دینی با آن‌ها به شدت برخورد شده و از آنان به عنوان تحریف‌کنندگان دین یاد شده است. در مقابل این‌گونه افراد، همواره عالمان ربانی می‌باشند که سراسر زندگی آن‌ها را اخلاص و دین‌خواهی و خدامحوری فرا گرفته و یکی از وظایف آنان جلوگیری از انحراف‌ها و بدعت‌ها و خرافه‌هاست. در میان این عالمان راستین، نام امام خمینی می‌درخشد.

ایشان در جایگاه عالمی آگاه و دین‌باور و زمانه‌شناس از جمله آن عالمان ربانی است که همواره به این موضوع توجه داشته و بارها هشدار داده است. در این نوشتار به برخی از بیانات همیشه جاوید امام راحل درباره خرافات دینی اشاره شده و خرافه‌زدایی در سیره و اندیشه ایشان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

کلیدواژه‌ها: امام خمینی، خرافات، عالمان مرتجع، انحراف، خرافه‌گرایی.

سرآغاز

یکی از مسائل کهن، که در همه جوامع ساری و جاری است، مسأله خرافه‌گرایی و خرافه‌پرستی است؛ بیماری‌ای که به سرعت شیوع می‌یابد و پیشگیری و درمان آن نیز بسیار مشکل و گاه محال می‌نماید.

خرافه‌پرستی، تاریخی به درازای تاریخ بشریت دارد، تا جایی که نمی‌توان برای شروع آن زمانی مشخص بیان کرد و یا آن را اختصاص به مکان و زمان و جامعه‌ای خاص داد؛ زیرا هر زمان که فکر و عقیده صحیحی بوده، در کنار آن، عقاید و افکار باطل نیز به وجود آمده و رشد یافته است.

در میان تمام جوامع بشری و حتی جوامعی که از تمدن و پیشرفت برخوردار بوده و هستند، موضوع خرافه و خرافه‌پرستی قد برافراشته و مورد توجه اندیشمندان آن جوامع قرار گرفته است. به دیگر سخن، می‌توان ادعا کرد که خرافات، همزاد آدمی و جزئی از مسائل گریزناپذیر او گشته است.

اکنون با نگاهی به جوامع پیشرفته، به این معنا اذعان خواهیم کرد که بشریت با دنیایی از خرافات دست به گریبان گشته، خرافاتی که ذهن و رفتار آدمیان را به خود مشغول داشته است؛ تا جایی که در دنیای پرهیاهوی ورزش، به ویژه فوتبال که توجه جهان و جهانیان را با حیرتی شگفت‌انگیز به خود واداشته است و شخصیت‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی را بر گرد خود جمع کرده و سیاست‌گذاران فراوانی را به فکر و اندیشه پیرامون آن واداشته، موهومات و خرافات فراوانی از تراشیدن موی سر و رنگ مو و لباس و نوع آرایش و زمان بازی و غیره گرفته تا ده‌ها مورد دیگر از حضور و عدم حضور افراد و اشخاص و بازیکنان خاص رخ نموده است؛ در حالی که بسیاری از آن‌ها به موهومات و عقاید خرافی که هیچ مبنای عقلی و منطقی ندارد، بازمی‌گردد.

با نگاهی به جامعه‌های دینی، موضوع خرافه بیشتر به چشم می‌خورد؛ زیرا از نظر بسیاری، هرجا عقاید دینی وجود دارد، استعداد خرافه‌پذیری بیشتر است و برخی از دینداران ساده‌اندیش در توجیه سخنان خود، متوسل به خرافات می‌شوند و برای نشان دادن تأثیر اعتقادات دینی خود، دست به مسائل خرافی می‌زنند که هیچ ربطی به دین و مسائل واقعی دین ندارد.

در میان ملت‌های مختلفی که اکنون ما با آن‌ها سروکار داریم، برخی از جوامع آسیایی و آفریقایی بیشترین مسائل خرافی را دارند و بسیاری از مسائل خرافی، اساس زندگی آن‌ها را تشکیل می‌دهد؛ از پرستش‌های خرافی گرفته تا رسوم و عادات خرافاتی که بر آن‌ها حاکم شده و به عنوان عقایدی خلل‌ناپذیر، پذیرفته گشته و در میان جشن‌ها و عزاها، مجالس و محافل مختلف آنان ظهور و بروز دارد، و بعضاً در میان رسانه‌های جمعی جهانی نیز از آن‌ها یاد می‌شود. بسیاری از عقاید خرافی که اکنون در جوامع آفریقایی وجود دارد و به صورت سنت‌های لاینفک در میان آنان درآمده و یا رفتار‌هایی که در میان جوامع آسیایی به‌ویژه در هند بزرگ وجود دارد، حرکاتی است که هرگز برای آن‌ها دلیل و منطقی جز خرافه‌پرستی نمی‌توان یافت؛ رفتار‌هایی که زندگی مردم آن سامان را تحت‌الشعاع قرار داده و به باورهای حتمی و واقعی آنان تبدیل گشته است و اکنون سرچشمة بسیاری از بدبختی‌ها و بی‌سامانی‌های آن سامان، و راهی برای توجیه حاکمان و تحمیل بر محکومان آن جامعه شده است، تا آن‌جا که به آنان باورانده شده که سرنوشت حتمی و محتوم شما این است، و باید چنین باشد.

خرافه در نگاه لغت‌شناسان
اینک که فرصتی فراهم گشته تا در جامعه دینی و مذهبی خودمان به این موضوع پرداخته شود، مناسب است که ابتدا نگاهی به برخی فرهنگ‌نامه‌‌ها و دایرة‌المعارف‌ها داشته باشیم.

مرحوم دهخدا می‌گوید:

خرافه نام مردی پری‌زده از قبیله عذره بوده است و او آن‌چه از پریان می‌دید نقل می‌کرد و مردم او را به دروغ می‌پنداشتند و باور نداشتندی و گفتندی: هذا حدیث خرافه وهی حدیث مستملح کذب.

دهخدا این سخن را از منتهی الارب نقل می‌کند و در ادامه می‌گوید:

در اصابه راجع به او آمده است: او مردی است که در بی‌پایگی احادیث، به او مثل زده می‌شود و احادیث بی‌پایه را می‌گویند: حدیث خرافه.[۱]

در این بخش، دهخدا به پیشینة کلمة «خرافه» پرداخته و این‌که چرا این کلمه در این معنای خاص مصطلح گشته است.

دهخدا می‌گوید:

خرافه: سخن خوش که از آن خنده آید، افسانه، حدیث دروغ، کلام باطل و افسانه که اصل ندارد. و خرافات: حکایت‌های شب، سخنان پریشان و نامربوط، ترّهات، موهومات.

از او مشنو سخن‌های خرافات کـزان آیـد تـرا در آخـر آفات

(ناصرخسرو)

وخرافاتی: آن‌که به خرافات معتقد است. آن‌که به سخنان خرافی اعتقاد دارد، و خرافی، انسان وهمی و افسانه‌ای است.

افزون بر این، او می‌گوید:

کلام خرافی: کلام باطل و بی‌اساس. و عقیده خرافی: عقیده باطل و بی‌بنیان.[۲]

از این سخن دهخدا برمی‌آید که خرافات، هم در کلام است و هم در عقاید، و شامل سخنان خرافی و موهوم و بی‌پایه و بی‌اساس می‌شود، و نیز آن‌چه به‌عنوان عقیده باطل و بی‌بنیان بیان گردد خرافی است.

دکتر حسن انوری می‌نویسد:

خرافات: مجموعه باورهای ناشی از نادانی، ترس از امور ناشناخته، اعتقاد به سحر و جادو، درک نادرست از روابط علّت و معلولی و مانند آن‌ها.[۳]

دایرة‌المعارف تشیّع ضمن استناد به سخن پیامبر۶ و با نقل سخن نهایه ابن‌اثیر در مورد این‌که خرافه نام مردی بوده است، در این‌باره می‌گوید:

برخی کتب لغت، خرافه را کلام باطل، بیهوده، پریشان و افسانه معنی کرده‌اند (لغت‌نامه دهخدا، واژة «خرافه»). علامه طباطبایی می‌گوید: اعتقاد به آن‌چه علم به حقیقت آن نداریم و نمی‌دانیم خیر است یا شر، جزو خرافات است (المیزان، ۱/۴۲۲). با توجه به آن‌چه در کتب لغت و دانش میتولوژی (شناخت افسانه‌ها و اساطیر ملل) و برخی متون دینی درباره خرافات آمده، می‌توان نتیجه گرفت که «خرافه یا خرافات عبارت است از اعتقادات بی‌اساسی که با عقل و منطق و علم و واقعیت سازگاری نداشته باشد»؛ مثل اعتقاد به نحس بودن عدد سیزده، سیزده فروردین ماه نزد ایرانیان و یک‌شنبة سیزدهم هر ماه نزد اروپاییان، جن‌گیری، آل، نحوست هدیه دادن چاقو، شکستن نمکدان، سعادت آوردن آتش‌افروزی در چهارشنبه‌سوری، ناله جغد، اعتقاد به شانس، و... . در بین همه خرافات، خرافات مذهبی بدترین نوع آن بوده است؛ چرا که وقتی اندیشه‌ای موهوم و خرافی رنگ دینی بگیرد، بر همه افکار و کردار انسان مذهبی سایه خواهد افکند و این ویران کننده خواهد بود. البته اعتقادات خرافی مختص به جوامع عقب مانده نیست، در پیشرفته‌ترین جامعه‌‌ها نیز افکار خرافی رواج دارد. علامه طباطبایی در این مورد می‌نویسد: مایه بسی تعجب است که خرافه‌پرستی، گریبان مدعیان تمدن جدید و دانشمندان علوم تجربی و روشنفکران امروز را نیز گرفته است. (المیزان، ۲/۴۲۳).

علل و عوامل پیدایش اعتقادات خرافی و زمینه گسترش آن، از دیدگاه‌های مختلف و نظرات دانشمندان متفاوت است. روان‌شناسان و مورّخان، علّت عمده اعتقاد به خرافات را «تقلید کورکورانه» می‌دانند. و این نظریه را به همه جوامع بشری تعمیم می‌دهند و از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی، جامعه بدون تقلید را قابل تصوّر نمی‌دانند. (مبانی روان‌شناسی اجتماعی، حیدریان، ۸۵؛ روان‌شناسی اجتماعی، ترجمه کاردان، ج ۲، ص ۲۹۴؛ جاهلیت و اسلام، یحیی نوری، ۲۴۵)

عدّه‌ای از دانشمندان اسلامی، این مسأله را مربوط به حس حقیقت‌جویی و علّت‌یابی بشر ـ که یک حس فطری است ـ می‌دانند و معتقدند که انسان نمی‌تواند در برابر علل حوادث بی‌تفاوت بماند، اگر موحد و خداپرست باشد و علل حوادث را در نهایت به ذات پاک او که طبق حکمتش همه چیز را روی حساب انجام می‌دهد، بازگرداند و از نظر سلسله علل و معلول طبیعی نیز تکیه بر علم کند، مشکل او حل می‌شود. ولی اگر غیر معتقد به خدا باشد، یک سلسله علل خرافی و موهوم و بی‌اساس ـ موهوماتی که حد و مرزی برای آن‌ها نیست و یکی از روشن‌ترین آن‌ها فال بد زدن است ـ برای آن‌ها می‌تراشد. فی‌المثل، عرب جاهلی حرکت پرنده‌ای را که از طرف راست به چپ می‌رفت، به فال نیک می‌گرفت و آن را دلیل بر پیروزی می‌دانست و اگر از چپ به راست حرکت می‌کرد، به فال بد گرفته، آن را دلیل بر شکست و ناکامی می‌دانست. بسیاری، از این قبیل خرافات و موهومات داشتند و به آن معتقد بودند (تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص۴۹۲).[۴]

ریشه‌یابی خرافات
بنابر آن‌چه گفته شد، می‌توان در یک نگاه اجمالی به ریشه‌های خرافات در میان مردم و جوامع پی برد و آن را در چند جمله خلاصه کرد که عبارت است از: جهل و نادانی در رسیدن به علل و عوامل واقعی حوادث و مسائل، و نیز ترس از امور مبهم و نامکشوف و شناخته نشده و یا جهت گریز از مشکلات و چاره‌جویی در رفع آن‌ها. و اگر در بحث خرافات و خرافه‌پرستی توسعه‌ای قائل باشیم و خواب و خیال و امور بیهوده را نیز جزو آن بدانیم، به ریشة دیگری از خرافات در حبّ و بغض‌‌ها پی می‌بریم که بسیاری از خواب‌سازی‌‌ها و خیال‌پردازی‌ها نیز در این موضوع ریشه دارد و مع‌الأسف انسان‌های بسیاری را نیز در پی خود برده است؛ گرچه یادآوری این نکته ضروری است که رؤیاهای صادقه ـ که مستندات معقول و منطقی در پی دارند ـ از این دایره بیرون خواهند بود، چرا که آن‌ها ریشه در اعتقادات واقعی دینی دارند و حداقل برای خود شخص حجّت‌اند و وسیله‌ای برای نام و نان محسوب نمی‌شوند.

در هر صورت، از آن‌جا که انسان در طول زندگی دچار گرفتاری‌های فراوانی می‌گردد و با مشکلات بی‌شماری دست و پنجه نرم می‌کند که بعضاً بسیار پیچیده و لاینحل می‌نماید و نیز از آن‌جا که شخص در هنگامة زندگی با حوادث ناخوشایندی روبه‌رو می‌شود که از توجیه و تبیین آن‌ها عاجز می‌ماند و یا در جهت مثبت، با مسائلی روبه‌رو می‌شود که دلیلی منطقی برای آن‌ها به دست نمی‌آورد، آن‌ها را به این و آن منتسب می‌کند؛ از ورود و خروج اشخاص گرفته تا پریدن فلان پرنده و فریاد فلان شخص. بدین صورت، دچار موهومات و خرافه می‌گردد و آن‌ها را در موارد مختلف عمومیت می‌بخشد و گاه به افراد دیگر سرایت می‌دهد.

برخی دیگر به لحاظ ترس از چیز‌هایی مانند: تاریکی شب، مرده، یا برخی حیوانات، به نکاتی معتقد می‌شوند که هیچ ریشه منطقی و علمی ندارد؛ به‌عنوان مثال، دکتر حسن انوری در فرهنگ بزرگ سخن از محمدعلی اسلامی ندوشن نقل می‌کند:

من از آن‌چه مربوط به مرده می‌شد، وحشت داشتم که حتی... پس از آنکه همه خرافه‌ها هم از من زدوده شد، از میان نرفت.[۵]

ریشه برخی از خرافات را نیز می‌توان در میان دکّان‌دارانی یافت که در پی نام و نان‌اند و جز از این راه روزی نمی‌گیرند و روزگار نمی‌گذرانند. اینان رسالت خویش را در استفاده از عوام در پوشش تبلیغ دین و بیان موهومات و ترّهات، با نام دین می‌دانند، و در حقیقت دین مردم را به بازیچه می‌گیرند و نام و نان خویش می‌برند. این جماعت با چهره‌ای مقدس‌مآبانه و نام مقدس دین و وارونه جلوه دادن سنّت‌های نبوی و ولوی، پا به میدان می‌گذارند و در واقع اصل دین را نیز به خرافه‌گرایی پیوند می‌زنند. اینان تحریف‌کنندگان دین و وارونه‌سازان مکتب‌اند، که در ادیان یهود و نصارا وجود داشتند و قرآن کریم از آنان به عنوان تحریف‌کنندگان دین و آنان که از خود به نام دین، سخن می‌گویند، یاد می‌کند:

Gفَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَF[۶]؛ پس وای بر کسانی که نوشته‌ای می‌نویسند، آن‌گاه می‌گویند: این از سوی خداست، تا بدین‌وسیله بهایی اندک به دست آورند. پس وای بر آنان از آنچه به دست خود نوشته‌اند و وای بر آنان از آن‌چه به دست می‌آورند.

امام حسن عسکری(ع) درباره این آیه می‌فرماید: این آیه در حق قوم یهود نازل شده است. سپس می‌فرماید: مردی به امام صادق(ع) گفت: اگر آن گروه عوام از یهودیان، تورات را به وسیله علمایشان فرامی‌گرفتند، پس چگونه آنان را به تقلید و قبول کردن از علما نکوهش کرده است؟ مگر عوام یهود همچون عوام ما نبودند که از علما تقلید می‌کنند؟ امام صادق(ع) فرمود: میان عوام ما و عوام یهود، از یک جهت برابری وجود دارد و از جهت دیگر فرق: اما برابری بدان جهت است که خدا عوام ما را به سبب تقلیدشان در احکام غیرفرعی شرعی نکوهش کرده، همان‌گونه که عوام ایشان را نکوهش کرده است؛ و اما فرق بدان جهت است که عوام یهود با این‌که از دروغگویی آشکار و حرامخواری و رشوه‌گیری علمای خود و تغییر و دست بردن آنان در احکام خدا باخبر بودند، و یقین داشتند که هر کس چنین باشد فاسق است، باز از این‌گونه عالمان تقلید و پیروی کردند؛ عوام ما نیز اگر از علمای خود فسقِ آشکار و تعصب نابجا (تحجّر و خرافه‌گرایی) و توجه به دنیا و امور حرام مشاهده کنند و باز هم به تقلید از ایشان ادامه دهند، آنان نیز همچون قوم یهودند. اما آن عالمی که پاسدار نفس و حافظ دین و مخالف هوای نفس و فرمانبردار خدا باشد (امر خدا و دین خدا را بیان کند، نه خود ساخته‌های خود را)، بر عوام واجب است که از او تقلید کنند. و این‌گونه بودن تنها در برخی از فقهای شیعه است، نه همه آنان. پس هر یک از عالمان مرتکب کارهای زشت و منکر و قبیح شود و به راهی که برخی فقیهان فاسد رفتند، برود، پس هر چیزی را که او از ما نقل می‌کند نپذیرید و کرامتی برایش قائل نباشید.[۷]

از این روایت و امثال آن برمی‌آید که ریشه برخی از خرافات و مسائل ساختگی در برخی عالمان دین است که در واقع، دین‌فروشانی هستند که در پی نام و نان می‌باشند و درد دین ندارند، بلکه درد دنیای خود را دارند.

در مقابل این‌گونه افراد، عالمان دین‌باور و فرازمندی قرار دارند که در آخر حدیث، امام صادق(ع) به آنان اشاره می‌کند و آنان را می‌ستاید و در واقع، اینان خود گرفتار عالمان دنیاطلب هستند؛ فقیهانی که سراسر زندگی آنان را اخلاص و دین و خداخواهی فرا گرفته است و در برخی مواقع، حتی مورد طعنه و دشنام دنیامداران دین‌فروش می‌باشند؛ زیرا آنان، این‌گونه عالمان بیدار را سدّ راه خرافه‌سازی و خرافه‌پروری خود می‌دانند.

امام خمینی نیز از این شمار عالمان است که همواره خرافه‌گرایان و متحجران با او برخورد داشتند و او نیز از زخمی که آنان بر دل پاک او و روحانیت اصیل گذاشتند، فریاد داشت. آن‌جا که درباره تدوین تاریخ انقلاب اسلامی از سر سوز و درد، که با تمام وجود آن را احساس می‌کرد و آن‌ها را به وضوح لمس کرده بود، می‌نویسد:

شما باید به روشنی ترسیم کنید که در سال ۴۱، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ‌آباد تحجّر و تقدّس‌مآبی چه ظلم‌ها بر عدّه‌ای روحانی پاک‌باخته رفت، چه ناله‌های دردمندانه کردند، چه خون دل‌ها خوردند، متهم به جاسوسی و بی‌دینی شدند، ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشن‌فکری و تحجّرگرایی، سرافراز ـ ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش ـ پیروز شدند.[۸]

تعبیرات بلند و عمیق امام حکایت از چه فجایعی دارد که بر آن پیر مغان رفته است و مقداری از آن بر قلم آمده است: «چه ظلم‌ها بر عدّه‌ای روحانی پاک‌باخته رفت، چه ناله‌های دردمندانه کردند، چه خون دل‌ها خوردند.»

و چه زیبا جایگاه آنان و نقطة مقابل آن‌ها را ترسیم می‌کند و واقعیتی را که انبیای عظام الهی و اولیای بزرگ برایش فریاد‌ها زدند و تلاش‌ها نمودند و در سرتاسر تاریخ بشریت در مقابله با یکدیگر بوده‌اند بیان می‌دارد: «در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشن‌فکری و تحجّرگرایی، سرافراز ـ ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش ـ پیروز شدند.» یعنی این راهی نیست که به راحتی بتوان از آن پیروز بیرون آمد، بلکه جان‌های فراوانی بر سر این راه داده شده و نیز داده خواهد شد.

چنان‌که در نامه دیگری می‌فرماید:

ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه وآله ـ برسیم.[۹]

پیشینة خرافات
یکی از مسائلی که در صدر اسلام مطرح بود و پیامبر اکرم۶ بدان توجه جدّی داشت، آداب و رسوم جاهلیت بود؛ آداب و رسومی برخاسته از عقاید خرافی و جاهلی، که تقریباً سراسر جزیرة العرب را فراگرفته بود و انسان‌های بسیاری به ویژه زنان را تحت تأثیر خود قرار داده و آنان را برده‌های بی‌اختیار و تحت ستم ظالمان و مستکبران قرار داده بود، به گونه‌ای که هیچ یک حق دفاع از خود را نداشتند و مجبور بودند در نظام خشک و فشار جاهلی دست و پنجه نرم کنند و دم برنیاورند؛ در حالی که طبقه حاکم بر گرده آنان سوار بودند و به هر نحو که می‌خواستند از آن‌ها بهره‌کشی می‌کردند.

یکی از مواردی که پیامبر اسلام۶، به شدت به آن برخورد و مبارزه می‌کرد، همین مسأله بود؛ زیرا برای نجات مردمی مبعوث گشته بود که زیر سلطه بودند و بیشترین رویکردی هم که به پیامبر۶ شد، از ناحیة همین افراد بود. این موضوع باعث شد بسیاری از سران قبایل و افرادی که از این سلطه‌گری سود می‌بردند و با تحمیل عقاید خرافی و جاهلی از انسان‌ها سوء استفاده می‌کردند، به مبارزه با پیامبر۶ برخیزند و او را دشمن بدارند، و به هر وسیله از عقاید خرافی پدران و گذشتگان خود دفاع کنند. قرآن مواردی از این برخورد‌ها را به خوبی نشان داده است:

Gوَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أنزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا ألْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا...F.[۱۰] و چون به آنان گویند: از آن‌چه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، می‌گویند: خیر، ما از آن‌چه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم.[۱۱]

Gوَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللهُ أمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللهَ لا یَأمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أتَقُولُونَ عَلَی اللهِ مَا لا تَعْلَمُونَF[۱۲]؛ و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید.

Gقَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَF؛[۱۳] گفتند: بلکه دریافته‌ایم که پدرانمان چنین می‌کردند.

برخورد پیامبر با خرافه‌گرایی
یکی از امتیازات بزرگ مکتب اسلام، روآوری به تعقّل و تفکّر و امر به آن است. خطابات قرآنی و روایات نبوی، همه سرشار از توجه به عقل و خرد و نشان دادن جایگاه عاقلان و خردورزان است و نیز تخطئه ‌بی‌خردی و کم‌تعقّلی مردمی که باید به این مسأله توجه بیشتری بنمایند و بی‌تأمّل و دقت و بدون همراهی عقل و اندیشه، به سراغ امور دنیا و آخرت نروند.

خطابات فراوان قرآنی همچون: Gأفَلا تَعْقِلُونَF،[۱۴] Gأفَلا تَتَفَکرُونَF،[۱۵] Gیا اُوْلِی الألْبَابِF،[۱۶] Gوَمَا یذّکرُ إِلا اُوْلُوا الألْبَابِ[۱۷] و نیز روایاتی که جایگاه عقل و عاقلان را بیان می‌کند همچون: «أوّل ما خلق الله العقل»،[۱۸] «الإنسان بعقله»،[۱۹] و... نشان از توجه ویژه اسلام به تعقّل و تفکّر دارد.

از این‌رو، چون خرافه و خرافه‌گرایی، با عقل و عقل‌گرایی برخورد مستقیم دارد، یکی از افتخارات پیامبر خدا۶، برخورد و مبارزه با اوهام و خرافات و افسانه‌هاست؛ چنان‌که فرمود:

من برای تقویت فکر و اندیشه بشر آمده‌ام و با هرگونه خرافات، به هر شکل آن، مبارزه می‌کنم؛ هر چند آن خرافات به پیشبرد اهداف من کمک کند.

این در حالی است که حاکمان برای به ذلت کشیدن مردم از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند، از جمله مسائل خرافی، تا بتوانند بر حاکمیت خود ادامه دهند و مردم را به حماقت و نادانی بکشانند.

ما در زندگی پیامبر اکرم۶ به مواردی برخورد می‌کنیم که نه تنها آن‌ها را تأیید نکردند، بلکه با آن‌ها نیز برخورد کرده‌اند، تا مردم بنده حق و حقیقت باشند، نه بنده افسانه و خرافات. از باب نمونه، داستان معروفِ درگذشت ابراهیم فرزند ایشان است، که پیامبر۶ در مرگ او بسیار غمگین و دردمند گشت و اشک بسیار ریخت. اتفاقاً روز مرگ او خورشید گرفت و ملّت خرافی و افسانه‌گرای مدینه، گرفتگی خورشید را به این مصیبت پیوند دادند و آن را عظمت این فراق دانستند. پیامبر خدا۶ بلافاصله مردم را جمع کردند و بر منبر رفتند و فرمودند: خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های بزرگ خداوند هستند و هرگز برای مرگ و زندگی کسی نمی‌گیرند. این امر به قدرت بی‌نهایت الهی برمی‌گردد. پس هر زمان یکی از این‌ها گرفت، نماز آیات بخوانید. در آن لحظه، پیامبر۶ از منبر پایین آمد و با مردم نماز آیات خواند.[۲۰]

شاید در آن ایام، این فکر خرافی، عقیده مردم را به پیامبر محکم‌تر می‌کرد و به راه و پیشرفت پیامبر کمک می‌نمود، ولی وی هرگز راضی نشد که از راه یک اعتقاد خرافی، موقعیت و مکتب خود را تثبیت نماید.

برخورد پیامبر اکرم با خرافات و اوهام، اختصاص به دوران رسالت حضرت ندارد، بلکه در تمام دوران زندگی این‌گونه بود: زمانی که در سن چهارسالگی بود و در صحرا در کنار مادر رضاعی خود حلیمه سعدیه زندگی می‌کرد، روزی از مادر خواست همراه برادران خود به صحرا برود. حلیمه این تقاضا را پذیرفت و فردای آن روز، محمد را تمیز کرد و به موهایش روغن زد و بر چشمانش سرمه کشید و برای این‌که از شرّ دیوهای صحرا در امان باشد، مهره یمانی که در نخ بسته بود برای حفاظت او به گردنش آویخت. محمد مهره از گردن درآورد و به مادرش گفت: مادر عزیزم، آرام و مطمئن باش؛ خدای من که همواره با من است، حافظ و نگهبان من خواهد بود.[۲۱]

البته، ریشه بسیاری از این خرافات، به دوران جاهلیت برمی‌گردد، که در کتاب‌های تاریخ عرب جاهلی گردآوری شده است؛ از جمله آلوسی در کتاب بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، بیشتر آن‌ها را آورده است.[۲۲]

تاریخ اسلام گواه است که بیشترین تلاش پیامبر۶ مبارزه با این اوهام و خرافات بود که سدّ بزرگی در برابر آیین محمدی بودند و پیامبر و یارانش توان بسیار زیادی را برای مبارزه با آن‌ها صرف کردند؛ از جمله هنگامی که پیامبر۶ قصد اعزام معاذ بن جبل به یمن را داشت، به او چنین فرمان داد:

«وأمت أمر الجاهلیة إلا ماسنه الإسلام و أظهر أمر الإسلام کلّه صغیرة وکبیرة»؛[۲۳] ای معاذ، آثار و اوهام جاهلیت را از میان مردم برکن و از بین ببر؛ مگر آن‌جا که مطابق با سنن اسلامی است. و سنّت‌های اسلامی را از کوچک و بزرگ، احیا و زنده نما.

بحث درباره این‌که اسلام چگونه با این خرافات و اوهام که سرتاسر زندگی عرب جاهلی را فراگرفته بود، برخورد کرد و سنّت‌های صحیح دینی را جایگزین آن‌ها نمود، سخن دیگری است، که در جای خود باید به آن پرداخته شود؛ زیرا رفتار و منطق پیامبر اسلام۶، هرگز با آن‌چه آنان می‌پنداشتند و به آن پایبند بودند و عمل می‌کردند، سازگار نبود و حضرت مجبور بود به هر نحو ممکن با آن‌ها برخورد کند و آنان را به راه صحیح و خداپسندانه برگرداند و عقاید آنان را تصحیح نماید.

این موضوع نه فقط در زمان پیامبر۶ که بعد از آن حضرت نیز ادامه داشت و در زمان ائمة اطهار(عم) نیز موارد بسیاری از آن‌ها به چشم می‌خورد، که امامان معصوم(ع) با آن‌ها برخورد کردند و آن‌ها را از عقاید جاهلی دانسته‌اند. و در پی ایشان، علمای ربّانی و خدامحور نیز راه آنان را به شایستگی پیمودند.

امام خمینی و مبارزه با خرافات
واقعیت تاریخی نشان می‌دهد که اسلام توانست در راه مبارزه با اوهام و افسانه‌های جاهلی موفقیت‌‌هایی را کسب کند و تحولات بزرگی را در جامعه آن روز به وجود آورد. اما از آن‌جا که حاکمان جور و به ناحق استیلا یافته که بعضاً خود را جانشین پیامبر نیز می‌دانستند، با حاکمیت بر سرزمین‌های اسلامی و جعل و ساختن روایات و احادیث سراسر کذب و ساخته و پرداخته دست مزدوران خود، توانستند بخشی از جامعه اسلامی را دچار تزلزل و در نتیجه روآوری به اوهام و خرافات نمایند، اینان دین‌ستیزی را سرلوحه کار خود قرار دادند و به انتقام‌جویی از آنچه و آن کسانی که از دست داده بودند برخاستند و با نام دین و حاکمیت اسلامی، عقاید باطل خویش را ترویج دادند و چه فتنه‌‌ها از این موضوع برخاست و چه سرمایه‌‌ها که هدر رفت و چه انسان‌های والایی در پای آن قربانی شدند! نمونه روشن آن واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت بود که با نام دین و با زمینه‌سازی روایات ساختگی در شأن خلفا به‌وجود آمد. و در ذهن برخی از مردم آن چنان رسوخ کرد که برخی آنان را خارجی پنداشتند که بر حکومت وقت و خلیفه مسلمین خروج کرده‌اند و باید خون آنان ریخته شود.

نمونه‌های دیگری از این دست در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) نیز بروز و ظهور داشته، که به انحراف از دین و حقیقت منجر شده است، تا آن‌جا که در دوران حکومت امام علی(ع) و نیز دوران خلافت خلفای راشدین، بخشی از برخورد‌های آن حضرت، با این مسائل بوده است. و در دوران ولایت ائمه معصومین (ع) نیز، یکی از وظایف آنان جلوگیری از انحراف و بدعت و روآوری به خرافات بود، و برخورد آنان با دین‌سازان و دکّان‌داران به نام دین و مدعیان دروغین دین در سیرة آنان مشهود است و سخن مشهور پیامبر۶ که:

«کلّ بدعة ضلالة وکلّ ضلالة سبیلها إلی النار»؛[۲۴] هر بدعتی گمراهی از دین، و هر گمراهی راهش به آتش منتهی می‌شود.

حکایت از این واقعیت دارد، که پیامبر و ائمه وظیفه خود می‌دانستند که با آن‌چه غیر دین است و به نام دین معرفی می‌شود، مبارزه و برخورد نمایند. علاوه بر آن، وظیفة عالمان بعد از خویش را نیز مشخص کردند و فرمودند:

«إذا ظهرت البدع فی اُمتی، فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»؛[۲۵] آن‌گاه که بدعتی (خرافه‌ای) در امت من ظهور پیدا کرد، پس بر عالمان و دانایان است که علمشان را ظاهر نمایند. و هرکس چنین نکند، پس نفرین خداوند بر او باد.

شدّت سخن پیامبر۶ حکایت از نهایت اهتمام حضرت بر این موضوع دارد؛ زیرا اوّلاً حجّت را بر عالمان تمام کرده است و ثانیاً ظهور بدعت و خرافه‌گرایی را در امّت، نشانه نابودی اینان و حقیقت دانسته است که باید با قاطعیت با آن برخورد شود و یکی از وظایف عالمان دین و بیدارگران جامعه، مبارزه با خرافات و بدعت‌هاست و سکوت آنان برابر با نفرین و لعنت خدا بر آنان است؛ چرا که بروز بدعت مساوی با تعطیل شدن دین و حقیقت و عقل است. آن‌جا که ساخته‌‌ها و پرداخته‌های بشری جای وحی و حقیقت را بگیرد، منجر به سست اعتقادی و بی‌اعتقادی جوامع می‌گردد، و کم کم تمام حقایق دین، جای خود را به مسائل غیرواقعی و خرافی می‌دهد.

این چنین است که عالمان بزرگ شیعه در هر زمان و در هر جا که احساس می‌کردند غیر دین وارد عرصة مذهب شده است، از هر کس و هرجا که بود، در مقابل آن می‌ایستادند و با آن مبارزه می‌کردند؛ گرچه به ریختن خون آنان منجر شود. نمونه‌های فراوانی از این دست در زندگی بزرگان دین به چشم می‌خورد، و این را یکی از وظایف حتمی و قطعی خود می‌دانستند و بدان عمل می‌کردند. در این باره، علامه امینی کتابی به نام شهداء الفضیلة به نگارش درآورده است.

مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه در این‌باره می‌فرماید:

«إنّ الله سبحانه وتعالی أوجب إنکار المنکر بقدر الإمکان بالقلب أو الید أو اللسان ومن أعظم المنکرات اتّخاذ البدعة سنّة والسنّة بدعة والدعایة إلیها وترویجها»؛[۲۶] خداوند بزرگ و سبحان، برخورد با منکرات را تا آن‌جا که امکان دارد به قلب، دست، و زبان واجب کرده است. و از بزرگ‌ترین منکرات و زشتی‌ها، بدعت را جای سنّت، و سنّت را بدعت فرض کردن و دعوت و ترویج آن‌هاست.

امام خمینی; نیز در جایگاه عالمی آگاه و دین‌باور و زمانه‌شناس، در تمام دوران مبارزه و حرکت انقلابی خود، به این موضوع توجه داشته و بار‌ها آن را یادآور شده است؛ از جمله در سال ۱۳۵۷، در مصاحبه با خبرنگار ایتالیایی، آن‌جا که می‌پرسد: حکومت مدرن چگونه می‌تواند در یک جامعه اسلامی وجود داشته باشد؟ می‌فرماید:

اسلامی که بیشترین تأکید خود را بر اندیشه و فکر قرار داده است و انسان را به آزادی از همة خرافات و اسارت قدرت‌های ارتجاعی و ضدّ انسانی دعوت می‌کند، چگونه ممکن است با تمدن و پیشرفت و نوآوری‌های مفید بشر که حاصل تجربه‌های اوست سازگار نباشد.[۲۷]

چنان‌که ملاحظه می‌شود، در این جملات کوتاه، امام به چند نکته اشاره می‌نماید: اول این‌که اسلام بر اندیشه و فکر تأکید دارد؛ دوم، انسان را به آزادی از همة خرافات و اسارت قدرت‌ها می‌خواند؛ سوم، و در نتیجه، اسلام نمی‌تواند با پیشرفت و نوآوری‌های مفید مخالف باشد.

بنابراین، نقطة مقابل فکر و اندیشه، خرافات قرار دارد و بین این دو، هرگز سازگاری وجود ندارد و اسلام از خرافات دور است و بر فکر و اندیشه تکیه دارد و نتیجه آن روآوری به پیشرفت است، و در این راه، اسلام و جامعه اسلامی نیازی به خرافات و قدرت‌های پوشالی که حیات خود را در خرافی بودن جوامع می‌دانند، ندارد؛ بلکه نقطه مقابل آن‌هاست.

حضرت امام خمینی، در جای دیگری، در بیان اهداف انبیا و رسالت آنان می‌فرماید:

همه دعوت انبیا این بوده است که مردم را از این سرگردانی که دارند ـ هرکه یک طرف می‌رود و هرکه یک مقصدی دارد ـ این مردم را از این‌جا دعوت کنند و راه را نشانشان بدهند که این راه است؛ دیگر آن راه‌ها که می‌روید ر‌ها کنید.... دلبستگی‌های به این عالَم، انسان را بیچاره می‌کند. ظلمت‌ها از این دلبستگی‌هایی است که ما داریم به این دنیا، به این مقام، به این مسند، به این اوهام، به این خرافات. همه انبیا آمدند برای این‌که دست شما را بگیرند از این علایقی که همه‌اش بر ضدّ آنی است که طبیعت و فطرت شما اقتضا می‌کند.... اسلام هم در رأس همه ادیان است، برای یک همچو مقصدی.[۲۸]

بنابر سخن امام خمینی، یکی از اهداف انبیای الهی نجات انسان از ظلمت‌هاست و یکی از ظلمت‌ها، خرافات و اوهام است که انسان‌‌ها گرفتار آن می‌شوند و یکی از اهداف اسلام که در رأس همه ادیان الهی است نیز همین مقصد و هدف است.

با نگاهی به سخنان و پیام‌های امام خمینی در این زمینه، ابعاد دیگری از نگاه ایشان به خرافات گشوده می‌شود و تا آن‌جا پیش می‌رود که هر نوع اعتقاد باطل و ساختگی را شامل می‌شود. از این‌رو، در پیامی که در سال ۱۳۶۷ به مناسبت سالگرد کشتار خونین مکه صادر می‌فرماید، ضمن یادآوری فاجعه بزرگ کشتار حجّاج و بیان ابعاد حج ابراهیمی و ذکر وظایف مردم در قبال این‌گونه قضایا، به نکته مهمی در رابطه با خرافات اشاره نموده و برگزاری حج غیرواقعی و غیر منطبق با حج ابراهیمی و محمدی را از بافته‌ها و تافته‌های خرافی علمای درباری قلمداد نموده، می‌فرماید:

مسلّم حج بی‌روح و بی‌تحرّک و قیام، حج بی‌برائت، حج بی‌وحدت، و حجی که از آن هدم کفر و شرک برنیاید، حج نیست. خلاصه، همه مسلمانان باید در تجدید حیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه‌های زندگی‌شان کوشش کنند؛ و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج، همه بافته‌ها و تافته‌های خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند.[۲۹]

یکی از دغدغه‌های همیشگی امام و رنج بی‌پایانی که از آن می‌برد، عالمان مرتجع و دین‌نشناس بود که واقعیات زمان را به خوبی درک نمی‌کردند و همیشه سدّ راه عالمان دردآشنا و دین‌باور بودند و با برخورد‌های خود، آب به آسیاب دشمن می‌ریختند و به کجروی‌های آنان کمک می‌کردند. از این‌رو، هر از گاهی، حضرت امام مجبور بودند این درد و رنج بزرگ را ابراز کنند و از سوء استفاده استعمار پرده بردارند و به دفاع از عالمان آگاه و آشنا به مسائل جامع اسلام و تیزبین بپردازند. ایشان در سال ۱۳۴۷، در جمع دانشجویان دانشگاه بصره، به این مسأله مهم اشاره فرموده است:

عوامل استعمار به ما که می‌رسند، می‌گویند: تیپ جوان و تحصیل‌کرده و دانشجو فاسد شده‌اند، عقاید مذهبی و ملی خود را از دست داده‌اند و سر به بیراهه نهاده‌اند و چشم و گوش بسته، مقلد بیگانگانند؛ و به شما که می‌رسند، می‌گویند: مراجع و روحانیون خرافی و مرتجعند، و واقعیات زمان را درک نمی‌کنند و متابعت از آن‌ها سیر قهقرایی و عقب‌گرد است و شرط تعالی و ترقی این است که از این عناصر فناتیک و اُمّل و عقایدشان چشم بپوشیم و فاصله بگیریم!

ما و شما در این بین وظیفه داریم... باید بهوش و بیدار باشید و با تمامی عوامل عقب افتادگی و تفرق و ذلت ملت‌های خود مبارزه کنید؛ و اگر عمیقاً توجه کنید، پی خواهید برد که مهم‌ترین عامل انحطاط مسلمین، دوری و بی‌خبری از تعالیم واقعی و حیات‌بخش اسلام است.[۳۰]

بدین‌سان، اعتقاد امام بر این است که دوری از تعالیم اسلام و ورود تاریکی‌های ضلالت و گمراهی در میان مسلمین، از عوامل استعمار سرچشمه می‌گیرد که با معرفی عالمان دین به عنوان عقب‌مانده و خرافه‌گرا، جوانان و تحصیل‌کرده‌ها را به اسلام و مسلمین بدبین می‌نمایند و آنان را از صحنه دین و پیروی از عالمان دینی دور می‌نمایند.

بر همین اساس، در سخنرانی دیگری در سال ۱۳۷۵ در نوفل‌لوشاتو، در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج، مجدداً به این مهم اشاره می‌نماید و ضمن یادآوری برخی رفتارهای رضاخان با روحانیون، و فشار‌هایی که او بر آنان وارد می‌کرد، او را مأمور استعمار می‌خواند که موظف بود، با این‌گونه تهاجم‌ها، اسلام را به مردم جهان، بد معرفی کند و به گونه‌ای وانمود کند که اسلام دین خرافی است و ساخته و پرداخته ی یک مشت آدم‌ خرافی است:

مأمور بود این آدم [رضاخان] که آن معنایی را که اینها ادراک کرده بودند که باید این دو تا قوّه شکسته بشود، تا اسلام و آن‌هایی که علمای اسلامند و مبلّغین اسلامند، این‌ها باید شکسته بشوند، آن با آن فرم رفتار کرد. بعد کم‌کم اینها دیدند که آن‌طور خیلی مثلاً مؤثر نیست، راه دیگر را پیش گرفتند. آن‌که اسلام را یک جوری معرفی کنند به ملت‌ها، به خارج و داخل که در نظر مردم سبک بشود، یک مطلب خرافی ‌باشد، یک مطلب کهنه باشد. و مشغول تبلیغات شدند در خارج و داخل که اسلام، اگر هم یک چیزی بوده است، مال هزار و چهارصد سال پیش از این بوده است.[۳۱]

مسأله خرافه و ابعاد آن، به گونه‌ای در منظر امام خمینی مطرح است و از جایگاه بااهمیتی برخوردار است که در چند مورد، در وصیت‌نامه سیاسی ـ الهی خود به آن می‌پردازند و مصادیقی از آن را بیان می‌نمایند؛ از جمله در مورد وهابیّت، آن‌جا که به دفاع از قرآن و آیات نورانی آن می‌پردازند و عوامل قدرت‌های شیطانی را در کشورهای اسلامی معرفی می‌نمایند، پس از آن‌که چاپ قرآن‌های نفیس و اهدای آن را به سراسر جهان اسلام، از مقاصد شیطانی ابرقدرت‌ها و حرکتی در راه محو قرآن می‌دانند، به چاپ قرآن توسط پهلوی و سپس ملک فهد اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

ما همه دیدیم قرآنی را که محمدرضا خان پهلوی طبع کرد و عده‌ای را اغفال کرد و بعض آخوندهای بی‌خبر از مقاصد اسلامی هم، مدّاح او بودند. و می‌بینیم که ملک فهد هر سال مقدار زیادی از ثروت‌های بی‌پایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و محالّ تبلیغات مذهب ضدّ قرآنی می‌کند و وهابیت، این مذهب سراپا بی‌اساس و خرافاتی را ترویج می‌کند؛ و مردم و ملت‌های غافل را به سوی ابرقدرت‌ها سوق می‌دهد و از اسلام عزیز و قرآن کریم برای هدم اسلام و قرآن بهره‌برداری می‌کند.[۳۲]

در این فراز از وصیت‌نامه امام، ابعاد دیگری از خرافات بیان شده است که مهم‌ترین آن بازگشت خرافه‌سازی و خرافه‌گرایی از سوی قدرت‌های شیطانی و استعمارگر است؛ آنان که نمی‌توانند حقایق مکتب اسلام را ببینند و با ساختن مذاهب خرافی، همچون وهابیت و امثال آن، دست به انحراف در دین می‌زنند. و قرآن و معارف نورانی آن را از حقیقت تهی جلوه می‌دهند. از این‌روست که حضرت امام در ادامه می‌فرماید:

ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می‌خواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین، بلکه بشریت دم می‌زند، از مقبره‌ها و گورستان‌ها نجات داده و به عنوان بزرگ‌ترین نسخه نجات‌دهنده بشر از جمیع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می‌کشاند، نجات دهد.[۳۳]

بنابراین، حقایق قرآنی، در مقابل مذهب خرافی قرار می‌گیرد که هدف آن انحراف مسلمانان و بشریت است؛ در حالی که اسلام حقیقی برای نجات بشریت از همه قیود آمده است.

در همین وصیت‌نامه بلند و گران‌سنگ، امام راحل به بُعد دیگری از اعتقادات خرافی درباره زنان و بانوان و جایگاه آنان اشاره می‌کند و آن را نیز از توطئه‌های دشمنان برشمرده، می‌فرماید:

ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خُرد و کلان در صحنه‌های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان و یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند؛ و آنان که توان جنگ دارند، در آموزش نظامی که برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی از واجبات مهم است شرکت، و از محرومیت‌هایی که توطئه دشمنان و ناآشنایی دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آن‌ها، بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود به دست نادانان و بعضی آخوندهای بی‌اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نموده‌اند؛ و آنان که توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندی که دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمی‌آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب می‌لرزاند، اشتغال دارند.[۳۴]

آری، امام آگاه به زمان و مکان و باخبر از جایگاه والای زنان در جامعه اسلامی است؛ او برای زمان و مکان، در اجتهاد، نقش والایی قائل است[۳۵] و آن را از امور مهم دخیل در اجتهاد می‌داند، به‌گونه‌ای که اگر فقیه دانا به این نکته توجه نداشته باشد، شاید در استنباط بسیاری از احکام به بیراهه برود. اکنون که انقلاب نیازمند حضور زنان است و آنان در همه صحنه‌های قبل و پس از انقلاب نقش‌آفرین بوده‌اند، امام با آگاهی به زمان و مکان به چنین مهمی توجه می‌دهد؛ همان امامی که در زمان رژیم طاغوت حضور زنان و آوردن آنان را به صحنه خطرناک و از نقشه‌‌های شوم استعمار می‌داند،[۳۶] اکنون حضور متعهّدانه و شجاعانة آنان را ارج می‌نهد و بیان نظریاتی که منجر به خانه‌نشینی آنان و در نتیجه دست‌آویزی برای دشمنان اسلام گردد، از خرافات می‌داند که بعضی غیر مطلعان از مصالح مسلمین به آن دامن می‌زنند.

علاوه بر آن‌چه تاکنون از اندیشه و روش حضرت امام بیان شد، در مواردی، به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان با برخوردهای تند و نشان دادن انحراف موجود، نظر خود را بیان می‌کرد و در برخی موارد عملاً وارد میدان شده و از انحراف و خرافه‌گرایی جلوگیری می‌نمود؛ از جمله سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی، عروس امام، به نمونه‌ای اشاره می‌کند:

در اوایل انقلاب، عدّه‌ای وسط کلاس‌های درس دانشگاه، دیوار کشیده بودند. اتفاقاً این مسأله در کلاس خودم هم اتفاق افتاد. یادم می‌آید دیوار را در اتاقی کشیده بودند که اکثر کلاس‌هایمان در آن برگزار می‌شد. یک روز آمدیم و دیدیم که وسط آن را با تخته دیوار کرده‌اند. نمی‌دانم این مسأله را من به حضرت امام گفتم یا از طریق دیگری خبرش به ایشان رسید.... توصیة امام این بود که دیوار را بردارند و نگذارند خرافات و قیودات خودمان با شرع درآمیخته شود.... درست این است که از دانشجو بخواهیم که حریم خود را بشناسد... نه این‌که وسط کلاس دیوار بکشیم، این بعد‌ها با شرع آمیخته می‌شود و ما دیگر نخواهیم توانست خرافات و رسوم را از شرع جدا کنیم.[۳۷]

در مورد دیگری نیز حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سید حسن خمینی، نوة بزرگوار حضرت امام از روحیات و رفتار ایشان چنین یاد می‌کند:

امام هیچ‌گاه در رفتارهای شخصی خودشان، استخاره نمی‌کردند یا به خواب ترتیب اثر نمی‌دادند. نمی‌گویم این مسائل درست نیست که بسیاری از آن‌ها غلط است، ولی زمینه‌‌هایی است که اگر به آن توجه کنید، معلوم نیست از آن چه محصولی به وجود می‌آید. بستری فراهم می‌شود که انتهای آن در اختیار ما نیست، بلکه جریان دیگری شکل می‌گیرد. لذا، خرافه یکی از آفات حکومت دینی است.[۳۸]

یکی دیگر از مواردی که حضرت امام با آن برخورد جدّی داشتند و آن را انحراف از اسلام و دین می‌دانستند، وارونه جلوه دادن اسلام عزیز و قرآن، این مائده الهی است، به گونه‌ای که آن‌چه از اسلام و دین نیست در آن وارد کنند که اعم از خرافات و بدعت‌ها و امثال آن است و یا از اسلام تعریفی ارائه بدهند و قرآن و احکام آن را به گونه‌ای جلوه ‌دهند که جوانان نه تنها به آن روی نیاورند، بلکه روز به روز از آن دور شوند.

از این‌رو، در یکی از سخنرانی‌های خود در جمع روحانیان اصفهان در سال ۱۳۵۸ می‌فرماید:

امروز تکلیف ما بسیار سنگین است؛ تکلیف ما حفظ وجاهت اسلام است، تکلیف ما این است که با اعمال خودمان، با گفتار و رفتار خودمان اسلام را ترویج کنیم و وجاهتش را حفظ کنیم، و اگر خدای نخواسته یک انحرافی باشد، باید جلوگیری کنید.[۳۹]

حضرت امام در پیام عمیق و بلند خود در شهادت استاد مرتضی مطهری نیز به همین نکته اشاره می‌کند، به گونه‌ای که یکی از علّت‌های شهادت او را نیز همین مسأله دانسته، می‌فرماید:

تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجروی‌ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد، تسلیت در شهادت مردی که در اسلام‌شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم‌نظیر بود.[۴۰]

در پایان این مقال که به یکی از مسائل انحرافی در دین و جوامع دینی پرداخته شد، به گوشه‌ای از وصیت‌نامه همیشه جاوید حضرت امام اشاره می‌کنیم، که حکایت از سوز دل و درد جانکاه امام دارد و نیز توجه خاصی که ایشان به انحرافات در دین داشت، به صورتی که در وصیت‌نامه سیاسی ـ الهی خود به آن پرداخته است:

اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعه الهی و ماترک پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مسائل اسف‌ا‌نگیزی که باید برای آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی(ع) شروع شد... و هر چه این بنیان کج به جلو آمد، کجی‌ها و انحراف‌ها افزون شد تا آنجا که قرآن کریم را که برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلکه عائلة بشری، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی۶ تنزل کرد که بشریت را به آن‌چه باید برسند برساند.... چنان از صحنه خارج نمودند که گویی نقشی برای هدایت ندارد. و کار به جایی رسید که نقش قرآن به دست حکومت‌های جائر و آخوندهای خبیث بدتر از طاغوتیان وسیله‌ای برای اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالی شد. و مع‌الأسف به دست دشمنان توطئه‌گر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشت‌ساز، نقشی جز در گورستان‌ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن‌که باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلّی از صحنه خارج شد.[۴۱]

آری، زمانی که دین و قرآن ملعبه دست دیگران باشد، به هر نحو ممکن از آن سود خواهند برد و با تحریف محتوای آن و ورود خرافات و انحرافات در آن، به تعبیر حضرت امام کتاب زندگی را به کلّی از صحنه اجتماع خارج می‌کنند و مردم را به آن‌چه می‌خواهند مشغول می‌سازند و از اهداف اصلی دین دور می‌نمایند؛ به گونه‌ای که کتاب حیات به کتاب اموات و مردگان تبدیل می‌شود و به جای پرداختن به آن و اصل دین، روی آوری شدید به سمت خرافات و انحرافات ایجاد می‌شود و زمینه را برای شیّادان و دین‌فروشان فراهم می‌سازد.

[۱]. لغت‌نامه دهخدا، ج ۶، ص ۸۴۶۳.

[۲]. همان، ص ۸۴۶۲ و۸۴۶۳.

[۳]. فرهنگ بزرگ سخن، ج ۴، ص ۲۷۰۷.

[۴]. دایرة المعارف تشیّع، ج ۷، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸.

[۵]. فرهنگ بزرگ سخن، ج۴، ص ۲۷۰۷.

[۶]. بقره (۲): ۷۹.

[۷]. الحیاة، ج ۲، ص ۵۶۹ ـ ۵۷۱، به نقل از بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۸.

[۸]. صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۴۰.

[۹]. همان، ص ۱۶۰.

[۱۰]. لقمان(۳۱): ۲۱.

[۱۱]. ترجمه قرآن کریم، دکتر سید علی موسوی گرمارودی.

[۱۲]. اعراف (۷): ۲۸.

[۱۳]. شعراء (۲۶): ۷۴.

[۱۴]. بقره (۲): ۴۴ و ۷۶ ؛آل عمران (۳): ۶۵و....

[۱۵]. انعام (۶): ۵۰.

[۱۶]. بقره (۲): ۱۹۷؛ مائده (۵): ۱۰۰.

[۱۷]. بقره (۲): ۲۶۹؛ آل عمران (۳): ۷.

[۱۸]. بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۷.

[۱۹]. الحیاة، ج ۱، ص۷۸.

[۲۰]. بحارالانوار، ج۲۲، ص ۱۵۵.

[۲۱]. همان، ج ۶، ص۹۲.

[۲۲]. ر.ک: بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۲، ص ۲۶۹ ـ ۲۸۶.

[۲۳]. تحف العقول، ص ۲۹.

[۲۴]. بحارالانوار، ج ۲، ص۳۰۳، ح ۴۲.

[۲۵]. الکافی، ج۱، ص۵۴؛ بحارالانوار، ج ۱۰۵، ص۱۵.

[۲۶]. اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۳۷۳.

[۲۷]. صحیفه امام، ج ۵، ص ۴۰۹.

[۲۸]. همان، ج۱۳، ص۳۴.

[۲۹]. همان، ج۲۱، ص۷۸.

[۳۰]. همان، ج۲، ص۱۷۷.

[۳۱]. همان، ج۴، ص ۴۸.

[۳۲]. همان، ج۲۱، ص۳۹۶.

[۳۳]. همان.

[۳۴]. همان، ص ۳۹۷ ـ ۳۹۸.

[۳۵]. ر.ک: همان، ص ۲۲۷.

[۳۶]. ر.ک: همان، ج ۱۶، ص ۱۹۳.

[۳۷]. پابه پای آفتاب، ج ۱، ص ۱۷۸.

[۳۸]. هفته‌نامة شهروند امروز، شمارة ۳۷، ص ۳۲.

[۳۹]. صحیفه امام، ج۸، ص ۳۰۳.

[۴۰]. همان، ج ۷، ص ۱۷۸.

[۴۱]. همان، ج۲۱، ص ۳۹۴ و ۳۹۵.

انتهای پیام /*