به مناسبت درگذشت مرحوم استاد سید هادی خسروشاهی؛

برگی از خاطرات

با عرض تسلیت درگذشت مرحوم استاد سید هادی خسروشاهی، دو خاطره از کتاب "درباره امام خمینی (ره)، ۱۵ خرداد و مسئله انقلاب" اثر استاد خسروشاهی که توسط معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) چاپ و منتشر گردیده است، تقدیم می گردد.

کد : 177587 | تاریخ : 20/12/1398

با عرض تسلیت درگذشت مرحوم استاد سید هادی خسروشاهی، دو خاطره از کتاب "درباره امام خمینی (ره)، ۱۵ خرداد و مسئله انقلاب" اثر استاد خسروشاهی که توسط معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) چاپ و منتشر گردیده است، تقدیم می گردد.

 

امام خمینی پیش از آغاز نهضت

در هر مبارزه‌ای دو مسأله اساسی وجود دارد: یکی موضوع اعتقاد و باور است و دیگری حضور در مبارزه. اشاره شد که باور امام از روز نخست این بود که باید حکومت اسلامی برقرار شود. این اعتقاد از نوشته‌هایشان نیز معلوم بود. از کتاب «کشف اسرار» ـ که اشارتی دارد بر غاصب بودن رژیم رضاخان ـ گرفته تا آخرین روزهای مبارزه، این قضیّه را به نحوی مطرح می‌کردند.

اما این که چرا از آغاز، در صحنه حضور نداشتند، مسأله دیگری است. امام در تمام طول زندگی تاکتیک بسیار خوبی را مدّنظر داشتند. این شیوه عمل امام شاید بی‌تناسب نباشد با روایتی که می‌گوید: «انسان تا بال و پر درنیاورده، نباید پرواز کند.!»

حقیقت این است که حضرت امام در دوران حیات مرجعیتی مثل آیت‌الله بروجردی زندگی می‌کردند که احترام خاصی هم برای ایشان قایل بودند. امام وقتی می دیدند که چنین مرجع بزرگی، به هر دلیل و مصلحتی، نظرشان این است که باید سکوت کرد و با رژیم با احتیاط! رفتار کرد، این گونه می‌پنداشتند که در این شرایط قیام از جانب ایشان به صلاح نیست. یا زمان مرحوم حاج شیخ، ـ آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ ایشان هم با وجود تمام ظلم و ستم و همه قلدری‌های رضاخان، مجبور شدند تا برای حفظ مصالح اسلام و حفظ حوزه علمیه سکوت کنند. خون دل بخورند، ولی قیام نکنند؛ مبادا که حوزه علمیه متلاشی شود. پس قیام حضرت امام در شرایطی که چنین مراجعی حضور داشتند، قیام بی ثمری به نظر می‌رسید. در حالی که در آن زمان، امام هنوز نه سمتی داشتند، نه نفوذی داشتند و نه قدرتی. علاوه بر این، مردم هم شناخت دقیقی از ایشان نداشتند. این حقیقت که هیچ کس در آغاز کار، موقعیت اجتماعی مراحل بعدی را ندارد، باید مورد نظر قرار بگیرد.

اگر در آن زمان هم ایشان شرایط را مناسب می‌دیدند، مطمئناً حتّی یک لحظه، برای آغاز مبارزه درنگ نمی‌کردند. البته این مسأله ربطی به اقدامات مشورتی و هشداری بسیاری که امام نسبت به مرحوم آیت‌الله بروجردی انجام می‌دادند، ندارد.

به خاطر دارم که در جریان دستگیری و محاکمه شهید نواب صفوی، به همراه مرحوم شیخ رضا گلسرخی به خدمت امام رفتیم. ناراحتی ما این بود که در جریان دستگیری شهید نواب، آقای بروجردی سکوت کرده‌اند. ما به امام عرض کردیم که: ایشان چرا اقدامی نمی‌فرمایند؟

امام از این جمله خوششان نیامد. فرمودند: «شما چه کار به مراجع دارید؟ آنها به تشخیص خود عمل می‌کنند، اگر خودتان می‌توانید بروید کاری کنید!»

بعد گفتند: «اگر می‌خواهید که من مطلبی را به ایشان برسانم بگویید تا من به ایشان بگویم!»

این برخورد نشان می‌داد که امام می‌خواهند ما احترام مراجع را کاملا حفظ کنیم. در عین این که ایشان نمی‌توانستند بپذیرند که فداییان اسلام قربانی مطامع امریکا شوند. اما به راستی اقدامی هم نمی‌توانستند برای رهایی فداییان اسلام بکنند آن هم در شرایطی که مرجعی مثل آیت‌الله بروجردی ـ حیّ و حاضر ـ اقدامی صریح انجام ندادند. آن روز امام به ما فرمودند که: «ایشان مسئول اجتهاد خودشان هستند. من یک بار در این زمینه با ایشان صحبت کرده‌ام، باز هم اگر ایشان را دیدم مجدداً تذکر می‌دهم.»

در هر حال سکوت امام در مراحل قبلی، به معنای موافقت ایشان با اوضاع روز نبود. ایشان بیشتر از هر چیز مصلحت اقوی را در نظر می‌گرفتند و خوش آمد این و آن برایشان اصلا مطرح نبود.

نهی از ترور

آقای بنی صدر پس از فرار از ایران به همراه مسعود رجوی، در پاریس هفته نامه‌ای به نام "انقلاب اسلامی در هجرت" به راه انداخت که با همکاری و کمک همه جانبه سازمان در سطح وسیعی توزیع می‌شد. بنی صدر در این هفته نامه سلسله مقالاتی را تحت عنوان "ولایت فقیه یا پرورش..." می‌نوشت که ضمن رد کلی مسئله ولایت فقیه که در ایران مدعی بود او این ماده را در قانون اساسی گنجانده است و به آن پایبند و معتقد است!. به امام(قدس سره) هم اهانت می‌کرد.

روزی یکی از دانشجویان اسلامی مقیم ایتالیا نزد من آمد و گفت که باید چنین کنیم و چنان! زیرا بنی صدر منکر ولایت فقیه شده است، من به او گفتم: "بدون اذن و حکم امام هیچ گونه اقدامی در این زمینه مجاز نیست!" و سپس در سفری به ایران، به حضرت امام گفتم: "دانشجویی چنین قصدی دارد! چه می‌فرمایید؟" امام گفتند : "برای چی؟" گفتم: "نام برده مقالاتی در رد ولایت فقیه می‌نویسد و...". امام فرمودند جنابعالی آنها را برای من فرستاده بودید و من بخشی از آنها را خوانده‌ام. آنجا اولاً به من ناسزا می‌گوید. ثانیاً ولایت فقیه را به آن نحوی که ما می‌گوییم، قبول ندارد. حالا اگر کسی به من ناسزا بگوید و یا ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، می‌شود او را به قتل رساند؟ اینها که جزو اصول دین نیستند که اگر کسی منکر آنها شد مرتد بشود و البته شما می‌دانید که گروهی از فقهای پیشین و فعلی هم این امر را با این عمومیت که ما می‌گوییم قبول ندارند. به هر حال جنابعالی نهی کنید."

بعد امام سؤال فرمودند: "من که وقت نداشتم کتاب‌های این شخص را بخوانم، آیا شما در جایی از نوشته‌های او دیده‌اید که منکر یکی از ضروریات دین، مثلا مسئله حجاب یا مانند آن شده باشد و یا مثل آن خبیث بگوید ما اسلامی را قبول داریم که در آن قطع ید سارق نباشد؟" من عرض کردم: "اتفاقاً ایشان کتابی درباره اهمیت حجاب و ضرورت آن نوشته است و در آثار دیگرش هم بنده، چیزی که به آن اشاره فرمودید، ندیدم." امام فرمودند: "این آدم مغرور شد و خیال کرد که چه خبر است. اگر می‌نشست و کتابش را می‌نوشت بهتر بود که خود را برای ریاست چند روزه اینچنین ضایع کند."

قبلا من این مطلب را در جلسه‌ای از برادران عرب نقل کرده بودم تا دوستان عرب بدانند که به رغم شایعات و اکاذیب دشمنان، امام در صدور فتاوی خود چقدر دقت دارند و اصولا با این اقدامات کور و با این قبیل اعمال مخالف هستند. اتفاقاً در جلسه‌ای که آن را نقل کردم برادر مصری ما آقای فهمی هویدی هم حضور داشت و آن را در کتاب خود "ایران من الداخل" چاپ قاهره، نقل کرده است و عجیب آنکه آقای بنی صدر از آن استفتاء و اظهارنظر امام نتیجه منفی گرفت و باز به ناسزاگویی به حضرت امام پرداخت و بنده را هم هوادار "تروریسم" نامید!

انتهای پیام /*