پرتال امام خمینی(س): حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی طباطبایی در مقدمه کتاب "حکومتی بر اساس اخلاق" مطلبی خواندنی بدین شرح نوشت:
آنچه از دوران زندگی ام فهمیده ام و تاکنون در ذهنم هست به سه بخش تقسیم کردم: بخش اول: دریافت ها اعم از گفته ها و جلسات با اشخاص، دیدارها و خواندن نوشتارها بود. بخش دوم: علی رغم علاقه به مدارج اجتهادی، به واسطه فشارهای اقتصادی به ناچار وارد مسائل اقتصادی شدم. دوره سوم: دوره اجرای دستاوردها اعم از مسائل علمی و مالی بود. اولین مسئله ای که خداوند کمک کرد؛ آن بود که تصمیم گرفتم رئیس نشوم؛ چون معتقد بودم با رئیس شدن، هم سقوطم نزدیک می شود و هم غرور آن، مانع از پیشرفت و درست کاری می شود. دستورالعملی اخلاقی در ذهنم بود که امام صادق(ع) می فرمایند: «کن ذنبا و لا تکن رأسا»؛ همیشه دنباله رو، سرکرده نباش. ... و در ادامه شرح می دهد که:
آنچه از دوران زندگیام فهمیدهام و تاکنون در ذهنم هست به سه بخش تقسیم کردم:
بخش اول: دریافتها اعم از گفتهها و جلسات با اشخاص، دیدارها و خواندن نوشتارها بود. کار اصلیام طی کردن روال علمیـ دینی بهمعنای مدار اجتهادی و کتبی که از اول تعیین شده برای ادبیات عرب، منطق، فلسفه، فقه، اصول، فقهالحدیث و درک قرآن کریم به روایت اهلبیت (علیهمالسلام) بود. در این قسمت از عمرم همیشه سعی کردهام آموزههای علمی را از کُتبی که معمول و مرسوم بود بگیرم و سؤالاتم را از مجتهدان مسلم آن روز که هرکدام به آن مسائل آشنا بودند بپرسم. مسائل متفرقه و جنبی را هم سعی میکردم از اهلش یاد بگیرم. گاهی سیاست را از سیاستمداران و گاهی شعر را از شاعران و گاهی نحوه دیدارها را از خبرگان یاد میگرفتم. حتی از پیرمردها و پیرزنها سعی میکردم ملاقاتها، روشها، دیدارها، رفتارها و اجتماعیات را دریافت کنم. قسمت اول عمرم که از بدو امر به خاطر دارم نصایح مادربزرگ و پدربزرگ (پدر پدرم) بود که شنیدم و به گوش گرفتم. نصیحتشان این بود که دریافت کنم، نگاهدار باشم، جمعآوری کنم و پایبند باشم.
بخش دوم: علیرغم علاقه به مدارج اجتهادی، بهواسطه فشارهای اقتصادی به ناچار وارد مسائل اقتصادی شدم. در ابتدا چون از روال کار ناآگاه بودم، به سختی افتادم ولی تلاش کردم سراغ شغلها و کسبهایی بروم که با روش طلبگی و اجتهادیام مغایر نباشد. دورۀ دوم کمی طولانی شد؛ زیرا مسایل اقتصادی و مالی و کمی هم درگیریهای سیاسی و اجتماعی پیش آمد. این زمان را نتوانستم و نمیشد از خودم جدا بدانم. میباید با زمان پیش میرفتم. بدین جهت تصمیماتم در دوره دوم عمر، به این معنا مقطعی نبود اما در حقیقت مقطعی هم بود، یعنی قسمت به قسمت کاری را تمام میکردم و کار دیگری را آغاز میکردم. اگر هم دنبال کاری میرفتم و میدیدم راه بسته است، خودم را معطل نمیکردم و خیلی راحت باز میگشتم. البته تلاش میکردم راه بسته را باز کنم اما اگر موفق نمیشدم، رها میکردم.
دوره سوم: دوره اجرای دستاوردها اعم از مسائل علمی و مالی بود. اولین مسئلهای که خداوند کمک کرد؛ آن بود که تصمیم گرفتم رئیس نشوم؛ چون معتقد بودم با رئیس شدن، هم سقوطم نزدیک میشود و هم غرور آن، مانع از پیشرفت و درستکاری میشود. دستورالعملی اخلاقی در ذهنم بود که امام صادق(ع) میفرمایند: «کن ذنبا و لا تکن رأسا»؛ همیشه دنبالهرو، سرکرده نباش.
در کودتای روسیه که تزارها سقوط کردند، دیدم لنین و استالین که پستهای بالا گرفتند، سقوط کردند. ولی کاسیگین که پائینتر بود، طولانیترین مقام را داشت. دوست داشتم در بدنه باشم، در رأس نباشم. بدین منظور همیشه سعی کردم در این دوره سوم، در بین رجال مؤثر باشم و رابطهام را قویتر کنم و برای حفظ روابط، بهنحو مطلوب سرمایهگذاری کردم تا به انقلاب و پیروزی انقلاب رسید. حتی بنیه اقتصادی خود را هم در همین راه خرج کردم؛ زیرا دیدم اموال و دارایی برایم پایبند خواهد شد. میدیدم کلمه سرمایهدار و پابرهنه خیلی مطرح میشود، از ترس این که مبادا ثروت مانع پیشرفت کارهایم بشود آن را رها کردم. حتی روزی که ریختند و ملک کشاورزیام را تصرف کردند، من با لباس سربازی کناری ایستاده بودم، نگاه کردم که چه میکنند، دیدم کمباین را میبردند. بهمنماه بود. گوسفندهایم را میبردند. دلم میسوخت. مدام فئودال، فئودال میگفتند. زیاد خانه داشتم و فروختم. بیم داشتم از این که کلمه سرمایهداری به من بچسبد و خدای نکرده نتوانم در اهدافم بردی داشته باشم. البته این همان چیزی بود که خودم همیشه به آن اعتراض داشتم و آخر خودم هم گرفتارش شدم؛ چون همیشه به افراد سیاسی اعتراض داشتم که چرا کمجرأتی نشان میدهید و این جا خودم هم کمجرأتی نشان دادم. حدیث هم داریم که اگر کسی، دیگری را ملامت کند، در آخر خودش هم به آن مشکل دچار میشود. خیلی غصه نمیخورم اما دچار شکست فاحشی شدم. مثلاً سه حلقه چاه فروختم هرکدام به قیمت یک میلیون و هفتصد هزار تومان، در کوی طلاب مشهد که هنوز هم هست، شصت هکتار زمین داشتم و آنها را در مدت پنج سال متری دو هزار تومان و سه هزار تومان فروختم.
در قسمت سوم زندگیام، در مسائل مهم مملکت که بهعنوان حفظ اسلام بود، تلاش کردم. بحث مفصلی هست که اصولاً در انقلاب اسلامی باید انقلاب همراه با اسلام باشد. لیکن اگر اسلام عقب بماند، من کاری انجام نمیدهم. مبنا اسلام است. در همهجا هم گفتهام که آن چه در نظام جمهوری اسلامی مفید باشد، پیگیرم اما اگر میان انقلاب و اسلام، احساس دوگانگی کردم، انقلاب را رها میکنم و اسلام را نگه میدارم. برای همین تا امروز که در خدمت شما هستم، سعی کردهام آن چه که از خاطرات سیاسیام گفته شده و در اسناد انقلابی ضبط شده، چیزهایی باشد که در مسیر اسلام و آموزههای اخلاق اسلامی برای مردم باشد و در آن چه که چنین نقشی نداشته است، سعی کردهام چیزی نگویم و اگر گفتهام، بهطور مختصر بوده و رد شدهام تا به اصل اسلام ضربه نخورد. در کل، تحولات سیاسی را پیگیری میکنم، چه زمانی که مبارزه سیاسی مستقیم میکردم و چه در حال حاضر. من در این قسمت عمرم و هم در قسمت دوم زندگیام سعی کردم درباره هرگونه انحراف و تحولات، بررسی کامل انجام بدهم و بعد تصمیم بگیرم؛ لذا مصاحبههایم همیشه بعد از تصمیمات طولانی است و سریع و عجولانه موضعگیری نمیکنم.
در تمام این سه مرحله از عمرم، دین و اخلاق دینی برایم مقدم بوده است؛ لذا گذشتها، عفوها و بیتوجهیها به اشخاصی که صدمه زدهاند، فقط برای حفظ دین بوده است و برای دین تحمل کردهام. در عین حال همیشه سعی کردم در اموری که خودم حضور داشتم، مدام نگویم من بودم، از گفتن «من» بسی رنج میبرم. اصولا در تاریخ و در هر زمانی، آن چه را که خود ببینیم و باور کنیم، تفاوت دارد با آن چه که شایع شود و در بین مردم گفتوشنود شود؛ لذا همیشه سعی کردم از تاریخ آن چه را که درست فهمیدهام و مطمئنم، بیان کنم چه خودم را وابسته بدانم، چه ندانم. ضمنا دوست نداشتم خودنمایی کنم. خیلی از جاها خودم بودهام ولی اظهار نکردم. سعی کردم تاریخ را با دقت و ملاحظه پیگیر باشم و آن چه را که برایم مشهود شده و به صحت آن رسیدهام، مطرح کنم. خوب است محوریت تاریخ را از خودمان خارج کنیم و وقایع را بیان کنیم. خودمان را محور تاریخ ندانیم. من تلاش کردم هرچه که پیش آمده و در خاطرم بوده بگویم و این که ناشر نظرش چه باشد و چیزی را حذف کند یا خیر و صلاح را در چهچیز بداند، خود میداند. آن چه که بوده در اختیار آنها قرار دادهام. آن چه که پیش آمده گفتهام و امیدوارم به کسی برنخورد. بنده برداشتهای خودم را از وقایع تاریخ بیان کردهام، حتی ممکن است که نظر مساعدی راجع به موضوع نداشته باشم ولی آن را نقل کردهام. اصولاً آدمها را قضاوت نمیکنم بلکه برداشتهایم را گفتهام.
گفتنی است خاطرات حجتالاسلام والمسلمین طباطبایی در محل منزل مشارٌالیه در تهران و در سالهای ۸۸ ـ ۱۳۸۷ توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ضبط شده است و پارهای اشارات به مکان و نیز بعضی افراد و موقعیت اجتماعی آنها مربوط به این موقعیت زمانی و مکانی است