شعری از

سمانه خلف زاده

کد : 177915 | تاریخ : 03/03/1399

***

صبح را از شام دزدیدند این جبارها

مثل اینان را به خود دیده ست دنیا بارها

باز مادر باز کودک باز غصه باز درد

باز آتش باز هم در باز هم دیوارها

بوی نان تازه دیگر در میان خانه نیست

سوخته در آتش خمپاره گند مزارها

فتنه نحس خوارج کی به پایان می رسد؟

خسته شد تاریخ از این تکرارها تکرارها

هان اشدا علی الکفار اما زنده اند

عزم میدان کرده اند این بار هم عمارها

زنده اند ابن عدی ها زید ها مقداد ها

نه نمی میرند هرگز میثم تمارها

دعوی عشق است و سر دادن به رسم عاشقی

سربه دارانند  در این معرکه سردارها

کاه را یارای رویا رو شدن با کوه نیست

بارها ثابت شده این حرف  در پیکارها

می رسد روزی سوار سبز پوشی از حجاز

لرزه می افتد به سرتاپای بی مقدارها

می رسد آری و دنیا را گلستان می کند

می نویسند از حضور سبز او خودکارها

 

سمانه خلف زاده

***

انتهای پیام /*