شعری از

پیام فرامرزی

کد : 177939 | تاریخ : 07/03/1399

***

 

و در مسیر زرد خزان ها بهار شد

تا آشنا و محرم اسرار یار شد

باری به جوش آمده خون در رگش گیاه

آنسان که در اواسط بهمن بهار شد

از پشت ابر های مکرر طلوع کرد

پایان لحظه های شب انتظار شد

چون آفتاب در دل شب هایمان دمید

برشانه سترگ زمین آبشار شد

باران شد و تمام جهان را به بر گرفت

بر مقدمش زمین و زمان بی قرار شد

تاریخ تکیه زد به بلندای نام او

نامی که در تمام قرون ماندگار شد

 

 پیام فرامرزی

***

انتهای پیام /*