شعری از

مهدی حنیفه

کد : 177940 | تاریخ : 08/03/1399

***

سوگنامه ای به امام خمینی(ره)

 

رفتی که با او جمعه ای از راه برگردی

وقتی که طوفان گفت : بسم ا... برگردی

لبریز از نهج البلاغه بودی و رفتی

با او که شد سنگ صبورش چاه برگردی

هرچند ناچیز است این شعری که می خوانم

باید بسازم کوه را از کاه ...، برگردی

وقتی سر سردارهایت رفت بر نیزه

مختار این قصه شدی، خون خواه برگردی

ای آفتاب ماه، غروبت تلخ بود، اما

ما منتظر ماندیم تا با ماه برگردی

پرواز سمت آسمان ها، بال یعنی تو

سرچشمه زیباترین اعمال یعنی تو

هرچند ما را با تو دیدار مجدد نیست

بابودن یاد تو حال هیچ کس بد نیست

با بودنت هرجا پر از گل های مریم شد

با رفتنت دنیایمان رنگ جهنم شد

رفتی که از خورشید ها یک نور کم باشد؟

رفتی که پشت شعر از اندوه خم باشد؟

بعد از تو ما ماندیم و داغ داغداری ها

گل های غم ماند و سکوتی از قناری ها

ماندیم درحسرت برای دیدن یک صبح

ماندیم با ((سجاده شب زنده داری ها))

ای کاش می شد بار دیگر روضه می خواندی

ای کاش بین مردم دلتنگ می ماندی

می خواستی تا ما برای خود کسی باشیم

هم صحبت گل های سرخ اطلسی باشیم

رفتی، زمان در خویش دردی شعله ور دارد

روزش سیاه و شامگاهی بی قمر دارد

تکبیر تو تفسیر پاک ((قل هوالله...)) است

بین تو و ما اتحاد برکه و ماه است

لبخندهایت نور بود، از جنس باران بود

در خطبه هایت آیه های عشق پنهان بود

دادی به پای کشور اسماعیل هایت را

سردار طوفان انقلابت عید قربان بود

هفتاد خان درد را با عشق پیمودی

این انقلاب آسمانی آخرین خان بود

 

 مهدی حنیفه

***

انتهای پیام /*