سلسله بحث هایی از دکتر نجفقلی حبیبی؛

حاشیه ای بر شرح دعای سحر امام خمینی(بخش دوم)

مهم ترین چیزی که به روی کسی که با قدم معرفت بسوی الله هجرت می کند این است که بداند «نور» منحصر در این معنای عرفی نیست که مثلا با چشم خود با کمک «نور» اشیاء و اجسام اطراف خود را ببیند، بلکه بداند «علم» نیز نور است که خداوند به دل هر که بخواهد می افکند حقیقت «نور» چیزی است که خود آشکار است و چیزهای دیگر به کمک آن آشکار می شود.

کد : 177955 | تاریخ : 06/03/1399

پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت۳۹/حضرت امام به لحاظ دشواری حرکت بسوی خدا، با اشاره به داستان حضر ابراهیم در قرآن مجید ﴿فلمّا جنّ علیه اللیل... ﴾ که پله پله از مشاهده ستاره ها و غروب هر یک سر انجام به پروردگار مطلق رسید، می فرمایند در اینجا نیز بنده باید از منازل حواس و تخیل و تعقل و از همه تجلیات خَلقی واسمائی و صفاتی و تعیّنهای علمی و عملی به تدریج و پله پله عبور کند تا به الاهیت مطلقه و احدیت مطلقه که «عین الجمع» است یعنی همه آن مراتب در او حل و مضمحل شده، برسد. ... آنچه در ادامه می خوانید مجموعه یادداشت های ایشان در باب کتاب «شرح دعای سحر» امام خمینی(س) با مضمون حاشیه ای بر شرح دعای سحر امام خمینی(بخش دوم) است که از نظر می گذرد:(برای مطالعه بخش اول این بحث اینجا کلیک کنید)

مقدمه:

حضرت امام به لحاظ دشواری حرکت بسوی خدا، با اشاره به داستان حضر ابراهیم در قرآن مجید ﴿فلمّا جنّ علیه اللیل... ﴾ که پله پله از مشاهده ستاره ها و غروب هر یک سر انجام به پروردگار مطلق رسید، می فرمایند در اینجا نیز بنده باید از منازل حواس و تخیل و تعقل و از همه تجلیات خَلقی واسمائی و صفاتی و تعیّنهای علمی و عملی به تدریج و پله پله عبور کند تا به الاهیت مطلقه و احدیت مطلقه که «عین الجمع» است یعنی همه آن مراتب در او حل و مضمحل شده، برسد. حضرت امام در اینجا به سخن مولانا در مثنوی توجه می کند که گفت:

از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم

تا آنجا که گفت"

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون

بنده بعد از ملاحظه این مراتب ، در چنین حالی است که درخواستی مناسب حال خود می کند و می گوید «أسألک من بهائک بأبهاه».

و آنگاه که از حضرت الهیت عبور می کند تا به حضریت احدیت مطلقه می رسد مرتبه ای که در آن همه تعینها و تکثرها محو شده به مصداق ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ هیچ تعینی نمانده، نه سائلی هست و نه مسؤولی، بنده در این چنین حال متوجه می شود که تفاوتهایی را که قبلا ملاحظه می کرده و با ملاحظه آنها از حق تعالی با سخن «بأبهاه» بهترین را میخواسته، حالا می بیند که همه در تجلی أحدیت مطلقه محو شده اند و هیچ نیست جز او، چنین می گوید: «کل بهائک بهیّ». با نظر به شرح امام خمینی از این دعاء در توجه دادن دعا کننده به مراتب مختلف حضور و تجلی حق تعالی بسیاری از معضلات آیات و روایات نیز حل می شود. در این بیانات سعی بلیغ شده است تا برای طالب حقیقت توضیح داده شود که موجودات از پایین ترین مرتبه وجودی تا بالاترین آن جز حضور و تجلی حق متعال نیستند. در واقع اگر خوب بنگریم اصلاً جز تحلی مطلقه حق تعالی و احدیت مطلقه او هیچ چیزی نیست و با این ملاحظه در واقع این آیات شریف قرآن مجید نیز تفسیر و تبیین شده است که فرمود ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾، ﴿وهو معکم﴾، ﴿و نحن أقرب إلیکم من حبل الورید﴾، ﴿لمن الملک الیوم لله الوحد القهار﴾ و امثال اینها. و حضرت امام خواننده را به این وادی اندیشه در باب خدا و آیات قران مجید می کشاند. ایشان با این جنین تبیینی از فقرات دعا، معتقدند بنده در چنین حال و هوایی است که می گوید: «وکل بهائک بهی» که البته در فقرات دیگر دعا نیز چنین فضایی فراهم می شود که بنده می گوید «کل جمالک جمیل» و امثال اینها که تا آخر دعا به تناسب موضوع تکرار شده است.

فقره ۲: الّلهم إنّی أسألک من جمالک بأجمله... ألّهم إنّی أسألک بجمالک کلّه. الّلهم إنّی أسألک من جلالک بأجلّه ... ألّلهم إنّی أسألک بجلالک کلّه.

با توجه به بحث فقره پیشین، هستی هر اندازه بسیط تر باشد بیشتر مشتمل بر کثرات است. بنا بر این حقیقت هستی که از همه تعلقات منزه است، دارای همه صفات متقابل و حتی متضاد است بفرموده امام خمینی او دارای رحمت و غضب و بطون و ظهور، اولیت و آخریت و در قران مجید هم آمده است که هو الأوّل و الآخر وهو الظاهر و الباطن؛ بر این مبنا امام خمینی می گویند ظهور عالم از جمال حق است چنان که مقهوریت عالم تحت کبریایی حق تعالی از جلال اوست

جمالک فی کل الحقائق سائر ولیس له إلّا جلالک ساتر

جمال تو در همه چیز جاری است اما جلال تو آن را پوشانده است

وقتی با لطف و انس به دل سالک تجلی می کند او را به یاد جمال حق می اندازد زبان بنده به: «الّلهم إنّی أسألک من جمالک بأجمله» مترنم می شود و آن گاه که با عظمت و کبریایی بر بنده تجلی می کند «ألّلهم إنّی أسألک بجلالک کلّه» سر می دهد.

فقره ۳: اللهم إنّی أسألک من عظمتک ... و اللهم إنّی أسدلک بعظمتک کلّها

همه موجودات اعم از آسمانی و زمینی و عوالم عقول و ارواح همه از جنبه رحمانیت و رحیمیت حق تعالی است و هیچ یک را توانایی شهود عظمت او نیست چه اگر قهار با نور عظمت تجلی کند فروریزند قالبها و به فرموده امام ارکان آسمانهای بلند در برابر نور عظمت او از هم میپاشند و در روز قیامت که روز بازگشت است ندای ﴿لمن الملک الیوم﴾ با درخشش نور جلال کسی را یارای پاسخگویی نیست و خود پاسخ می گوید که ﴿لله الواحد القهّار﴾ بدون اشاره به رحمانیت و رحیمیت.

فقره ۴: اللهم إنّی أسألک من نورک ... أسألک بنورک کلّه

مهم ترین چیزی که به روی کسی که با قدم معرفت بسوی الله هجرت می کند این است که بداند «نور» منحصر در این معنای عرفی نیست که مثلا با چشم خود با کمک «نور» اشیاء و اجسام اطراف خود را ببیند، بلکه بداند «علم» نیز نور است که خداوند به دل هر که بخواهد می افکند حقیقت «نور» چیزی است که خود آشکار است و چیزهای دیگر به کمک آن آشکار می شود. علم با تمام حوزه وسیعش نور است که بوسیله آن حقایق روشن می شود تا انجا که می گوییم «وجود» نور است و هر نوری به آن باز می گردد. ﴿والله نور السموات والأرض﴾ و همه عوالم ملک و ملکوت و سرادقات قدس و جبروت همه از نور اوست که نور مطلق است.

به نظر امام خمینی «نور» در این فقره از دعای سحر از اسماء صفات حق متعال و بلکه بهتر آن است که بگوییم از اسماء افعال حق متعال است.نه از اسماء ذات که عده ای تصور کرده اند.

فقره ۵: اللهمّ إنّی أسألک من رحمتک بأوسعها ... أسألک برحمتک کلّها

رحمت را گاهی با رحمن می آورند و می گویند «رحمت رحمانی» که به معنی مقام گسترش هستی و افاضه وجود به همه ماهیات است وگاهی با رحیم ذکر می کنند و می کویند «رحمت رحیمی» که اشاره است به هدایت باطنی همه موجودات به صراط مستقیم که هر موجود بوسیله آن به کمال معنوی خود می رسد.

فقره ۶: اللّهمّ إنّی أسألک من کلماتک بأتمّها ... أسألک بکلماتک کلّها

همه عوالم وجود همچون یک کتاب دانسته شده است که از آن به کتاب تکوینی تعبیر شده است. در این فقره یک بحث دیگر موضوع تمامیت است . تمامیت هر چیز به حسب خود آن چیز است مثلا تمامیت علم به کشف حقیقت است و تمامیت نور به آن است که هیچ تاریکی در آن نباشد و از این جمله است «انسان کامل» که آیینه تمام نمای صفات الهی و جامع همه زنجیره هستی است. امام خمینی در این قسمت به تفصیل بیشتری به انسان کامل پرداخته و چندین موضوع را به تفصیل تبیین کرده است و و چون بنای این یادداشتها به اختصار است به همین بسنده می شود. به انتظار عمری و فرصت مغتنمی.

فقره ۷: اللّهم إنّی أسألک من کمالک بأکمله ... أسألک بکمالک کله

کمال هر چیزی آن است که شیء با آن تمام، و نقصش با آن جبران می کردد. و بر این مبنی است که ولایت علوی کمال دین و تمام نعمت است :﴿الیوم أکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی﴾

همه اسماء و صفات الهی همه کاملند و کاملترین آنها اسمی است که دارای همه صفات و اسماء الهی است و آن اسم «اللّه» است و در مظاهر آن، انسان کامل، اکمل است.

فقره ۸: اللّهم إنی أسألک من أسمائک بأکبرها ... أسألک بأسمائک بأکبرها

ذات احدیت در مرتبه ذات برای هیچ کس اشکار نمی شود و در این مرتبه هیچ اسم و رسمی و نشانی ندارد بنا براین از طریق تجلی اسمی و صفتی می توان به او راه یافت مثل تجلی اسم رحمان و اسم رحیم. با این تجلی اسمائی وصفاتی باب هستی گشوده شده و غیب با شهود مرتبط گردیده است و چون تجلی ذاتی امکان ندارد اگر این تجلی اسمائی و صفاتی نبود، عالم همچنان در تاریکی عدم می ماند. تجلی با بعض اسماء مقدم بر بعضی دیگر است مثلا تجلی به اسم الله و اسم الرحمن مقدم بر سایر تجلیات اسماء و صفات است.

فقره ۹: اللّهمّ إنّی أسئلک من عزّتک بأعزّها ... أسألک بعزّتک کلّها:

«عزیز» به سه معنی آمده است: ۱ به معنای غالب؛ ۲ به معنای قوی؛ ۳ به معنای فرد بدون معادل. و خداوند عزیز است به معنای اول. زیرا همه مقهور تحت قهاریت اویند و سلطنت مطلقه او راست. به معنای دوم نیز خداوند عزیز است زیرا در دایره هستی تنها او قوی است و قوه هر قوی از او است یا أیّها الناس أنتم الفقراء إلی الله. و اگر قوی به معنای مبدأ آثار باشد او مبدأ آثار است و جز او در دار هستی مؤثری نیست چون قوه همه از اوست. بنا بر این همه دایره هستی مظاهر قوت و قدرت او هستند و «هو الظاهر والباطن والأول والآخر». به معنای سوم نیز، خداوند متعال عزیز است زیرا او صرف الوجود است و بنا بر این طبق قاعده «صرف الشیء لایتثنی و لایتکرر» او دومی ندارد زیرا که هیچ چیز هستی خالص نیست جز او. حضرت امام می فرماید ممکن است مقصود از عزت در اینجا به معنای توانایی و غلبه باشد در این صورت نیز خداوند به موجب ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهّار﴾ و ﴿مالک یوم الدین﴾ او عزیز و غالب است.

فقره ۱۰: اللّهمّ إنّی أسألک من مشیّتک بأمضاها ... أسألک بمشیّتک کلها

همهء زنجیره هستی اعم از عوالم غیب و شهود از مظاهر مشیت الهی هستند و به موجب حدیث «خلق الله المشیئة بنفسها و ثم خلق الأشیاء بالمشیئة» در تمام مراتب آفرینش جز مشیت الهی هیچ نیست و تنها مشیت الهی است که طلّ وحدت حقه الهی است و همه هر چه هست از مشیت الهی است ﴿ما من دابة إلّا هو آخذ بناصیتها﴾. فهم این موضوع که هر چه هست از مشیت الهی است و هیچ چیز در دار هستی از مشیت الهی خارج نیست نیازمند تدبر در خویشتن است که به قول حافظ «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»

جو دم وحدت زنی حافظ شوریده حال خامهء توحید کش بر ورق انس و جان

تو اگر خوب نگاه کنی در خواهی یافت ﴿هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن﴾ ﴿و ما رمیت إذ رمیت ولکنّ الله رمی﴾ این بحث بسیار پیچیده است و به فرموده حضرت امام با این حال «حق حق است، و «خلق خلق» و آن که به عنوان تنزیه و تقدیس حق، همه را به خلق نسبت دهد و خدا را بر کنار دارد قاصر است و بر خویش ستم کرده است و مطرود درگاه حق شده است؛ و آن که بدون حفظ کثرت همه را به خدا نسبت دهد گمراه است و خارج از اعتدال.صراط مستقیم آن است که حق عبد و ربّ هر دیده شود و داده شود و اینجا است که برای بنده روشن می شود که آنچه نیکی به او می رسد از خدا است و آنچه بدی به او می رسد از خود اوست ﴿ما أصابک من حسنة فمن الله وما أصابک من سیّئة فمن نفسک﴾

فقره ۱۱: اللّهم إنّی أسألک من قدرتک بالقدرة التی استطلت بها علی کل شیء .. . إنّی أسألک بقدرتک کلّها.

قدرت یکی از امّهات صفات الهی است و از ائمه هفتگانه صفات حق تعالی است یعنی حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم. در زنجیره هستی قدرت حق تعالی همه را فراگرفته و هیچ چیز از حوزه قدرت او خارج نیست و این است معنای «استطلت بها علی کل شیء» «استطاله قدرت» عبارت است از سعه و گسترش قدرت که در آیه ﴿ما من دابة إلّا هو آخذ بناصیتها﴾ به آن اشاره شده است و هیچ چیز از حوزه قدرت حق تعالی خارج نیست هر چه هست از مظاهر قدرت اواست.

فقره ۱۲: اللّهمّ إنّی أسألک من علمک بأنفذه ... أسألک بعلمک کله.

بحث علم حق تعالی به موجودات و انکشاف اشیاء نزد او از مباحث بسیار پیچیده و سخت فلسفی و عرفانی است مگر به عنایت خدای متعال تا بدانی او چگونه در ذات خویش با تعقل ذات خود به همه اشیاء علم دارد و درک و فهم سخن اهل بیت از جمله حضرت امام صادق در اصول کافی: «لم یزل الله ربّنا والعلم ذاته و لا معلوم...» و هم درکافی از قول امام باقر (ع) که: «کان الله و لاشیء غیره ولم یزل عالماً بما یکون؛ فعلمه به قبل کونه کعلمه به بعد کونه». امام خمینی می فرماید فهم این حقایق با براهین فلسفی و مجادلات کلامی میسر نیست و سخن مولانا را آورده که گفت:

پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود

ونیز سخن حافظ را که گفت:

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

عقل می خواست کزآن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

﴿ألا إنّه بکل شیء محیط﴾.

فقره ۱۳: اللّهمّ أنی أسألک من قولک بأرضاه ... أسألک بقولک کله

حضرت امام در این باره ابتدا به این موضوع اشاره می کند که سوال به وسیله اسماء الهی و توجه به حقیقت صفات جلالی و جمالی وقتی برای بنده حاصل می شود که بنده با بهره مندی از تجلی حق تعالی به او، بتواند با چشم بصیرت و مکاشفه قلبی خدا را در آینه اسماء و صفاتش ببیند و با وساطت آن اسم و صفت از خدا مسألت کند.

انسان مظهر اسم «کل یوم هو فی شأن» است بنا بر این ممکن است معشوق و محبوب او در هر حالی با اسمی بر او تجلی کند. و به همین لحاظ ممکن است در هر حالی مناسب حالش به سخنی ترنم کند گاهی با لفظ مفرد مثل «اللّهم أنّی أسألک من قولک بأرضاه» و گاهی به لفظ جمع و بگوید «اللّهمّ أنی أسألک من کلماتک بأتمّها».

پسندیده ترین گفتارها (أرضی الأقوال) در تکوین، قول ذاتی است که اسماء الهی در حضرت علمی الهی ظاهر شده اند؛ و در تشریع، علم توحید است که خداوند به واسطه فرشتگان وپیامبرانش بر مردم افاضه کرده وسپس علم تهذیب نفس است که سعادت آدمی به آن است.

فقره ۱۴:اللّهم أنّی أسألک من مسائلک بأحبّها إلیک ... أسألک بمسائلک کلّها

سؤال عبارت است از درخواست سائل از مسؤول به این که به او توجه کند برای تحقق آنچه مورد نیاز او است. سؤال یا به زبان استعداد است یا زبان حال یا مقال. همه موجودات و قبیله ممکنات به لحاظ فقر ذاتی به قیّوم مطلق توجه می کنند و از او کمالات خویش می خواهند؛ از او می خواهند تا ظاهر شوند.

وانسان چون دارای همه مراتب نزولی و صعودی و نشآت مختلف است برای هر نشأه و عالمی زبان مناسب برای سؤال دارد.

دعا به زبا ن ذات و استعداد ذانی مستجاب است و البته فیض به مقدار استعداد افاضه می شود؛ اما دعا به سه شرط: دعای به زبان قال، مطابق زبان استعداد باشد و نیز مخالف منطق دل نباشد و نیز مخالف با حال نباشد مستجاب خواهد شد.

فقره ۱۵: اللّهمّ إنّی أسألک من شرفک بأشرفه ... أسألک بشرفک کلّه

یکی از موضوعاتی که همه الهیون اعم از اصحاب حکمت و فلسفه با نحله های گوناگون و تفاوت مشربشان در سلوک علمی و طریق برهانی یا سیر عرفانی و کشف معنوی اتفاق نظر دارند این است که وجود خیر و شریف است و عدم شرّ و خسیس است. وجود مرجع هر خیر و و شرافتی است و باید دانست که «وجود» به معنی مصدری به معنای «بودن» مقصود ما نیست بلکه حقیقت وجود خارجی و عین اعیان خارجی منظور است. بنا بر این مرجع هر خیر و شرافت و نوری «وجود» است که همه آسمانها و زمین و اشباح و ارواح را پر کرده است هر چه هست هستی است و بر این معنی باز گشت هر شرّ و پستی و تاریکی به عدم است. هر چه وجود کاملتر باشد ، خیریت و شرافت آن بیشتر است تا برسد به وجودی که هیچ نیستی و شریت و نقصان به او راه ندارد و همه خیرات و شرافتها از تجلیات اوست ﴿کل شیء هالک إلّا وجهه﴾ .

فقره ۱۶: اللّهمّ إنّی أسألک من سلطانک بأدومه... أسألک بسلطانک کله.

سلطنت مطلق در تمام مراتب غیب و شهود هستی از آن اوست ودر قیامت کبری خوب آشکار می شود ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهّار﴾.

فقره ۱۷: اللّهم إنّی أسألک بملکک بأفخره ... أسألک بملکک کلّه.

اگر «ملک» به معنای مملکت باشد چنان که در این آیه آمده است: ﴿قل اللّهم مالک الملک﴾ فاخریت ملک او ثابت است زیرا نظام موجود کاملترین نظامات است و اگر «ملک» به معنای مالیت باشد که در آیه ﴿لمن الملک الیوم﴾ مطرح است عظمت و فاخریت آن به اعتبار این که ﴿له ملک السموات و الأرض﴾ و «لایمکن الفرار من حکومته» آشکار است.

فقره ۱۸: اللّهم إنّی أسألک من علوّک بأعلاه ... أسألک بعلوّک کله

علوّ و بالایی مطلق از آن اوست و هر بالایی جز او، از اوست و به منسوب است چه همه بالاییها از او ست. از حضرت امام رضا در کتاب کافی نقل است که فرمود اولین اسمی که حق متعال برای خود برگزید«العلیّ العظیم» است چه او بالاترین همه است.

فقره ۱۹: اللهمّ إنّی أسألک من منّک بأقدمه ... أسألک بمنّک کله.

این بخش از دعا صریح ترین شاهد بر تایید نظر پیشوایان حکمت متعالیه و اصحاب قلوب است که به قدیم بودن فیض قائل هستند. خداوند متعال با افاضه وجود منبسط بر همه ممکنات منّت نهاده است پس هیچ جیز جز او قدیم نیست و حدوث و تغیّر و زوال و دثور جبلّی همه ممکنات است و ثبات و قدمت و تمامیت از خواص عالم قضاِ الهی است که در آن هیچ تغیّر و حدوث و زوال راه ندارد. و حضرت امام می فرماید ایمان به این حقیقت نیازمند صفای باطن به کمک ریاضت و خلوت با خدا میسّر است نه با مجادلات کلامی و براهین فلسفی.

فقره ۲۰: اللّهم إنّی أسألک من آیاتک بأکرمها ... أسألک بآیاتک کلها.

از مطالب گذشت روشن شد همه موجودات و مراتب هستی در حکم آیات کتب الهی است که گوش دل مؤمنان را می نوازد. آنان که از کدورت عالم مادی رها شده و از خواب غفلت بیدار شده اند. و در این دنیا نه برای ماندن بلکه برای درو کردن اعمال صالح زندگی می کنند و می کوشند تا به وطن اصلی بر گردند و سخن مولوی که گفت:

بشنو از نی چون حکایت می کند وز جداییها حکایت می کند

تا آنجا که گفت:

هر کسی کو باز ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

یک سالک هر چیزی را ایه و نشانه می داند

وفی کل شیء له آیة تدلّ علی أنّه واحد

تا تو گرفتار پرده عالم طبیعت و مستی آنی نمیتوانی خودت را بی نیاز ببینی. از این قریه خارج شو وکتب حقیقت وجودت را بخوان و بالا برو که

تو را زکنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاد است

فقره ۲۱: اللهمّ أنّی أسألک بما أنت فیه من الشأن و الجبروت ...

خداوند را به مقتضای اسم «کل یوم هو فی شأن» در هر آنی شأنی دارد و فقط برای انسان کامل با همه شؤون تجلی می کند. هر یک از موجودات مظهر اسم خاصی هستند و مقام خاصی دارند که نمیتوانند از آن عبور کنند جز انسان که می تواند به همه شوون الهی راه یابد.

فقره ۲۲: الّلهم إنّی أسألک بما تجیبنی حین أسألک فأجبنی یا الله.

همه اسماء الهی از مظاهر اسم اعظمند آن گاه که این حقیفت بر قلب سالک آشکار می شود می گوید: «اللّهمّ أنّی أسألک بما تجیبنی حین أسألک» که همه آنها به اسم اعظم بر می گردد لذا بنده می گوید: «فأجنی یا الله».

جون اسم اعظم الهی محیط به همه اسماء هست اول دعا را با «اللّهم» آغاز کرد و با «أجبنی یاللّه» ختم کرد.


[۱] شرح دعاء السحر، تألیف امام خمینی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. از انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

[۲]. دیوان امام، ص ۸۷.

[۳]. دیوان امام، ص ۹۱.

[۴]. دیوان امام، ص ۹۷.

[۵]. دیوان امام، ص ۱۱۱.

[۶]امام خمینی، سرح دعای سحر، صص ۷ – ۹.

انتهای پیام /*