شعری از

نفیسه سادات موسوی

کد : 178506 | تاریخ : 24/04/1399

***

دستشان باز شد آلوده به خون، جانی ‌ها

بی‌ دوام است ولی خنده شیطانی‌ ها

 

کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا

کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ ها

 

جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت

کی جهان دیده از این گونه فراوانی‌ ها؟

 

آرزو داشت به یاران شهیدش برسد

رفت پیوست به حاج احمد و طهرانی ‌ها

 

شعله شد خشم فرو خورده ما از این داغ

کم مباد از سرشان سایه نادانی ‌ها

 

برسانید به آنها که پشیمان نشوند

ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ ها

 

غیرت است این که همه پیر و جوان می‌ بندند

گره بر چکمه و سربند به پیشانی ‌ها

 

انتقامش به خدا از حججی سخت‌ تر است

وای از مشت گره ‌کرده ایرانی ‌ها!

 

راهی قدس شده لشکر آزادی قدس

این خبر را برسانید به سفیانی‌ ها

 

نفیسه سادات موسوی

***

انتهای پیام /*