انواع ارتباط در منظومه اندیشه ای امام خمینی؛

امام خمینی سخنگوی ضمیر مردم

امام خمینی(س) جامعه را موجودی حقیقی می دانند و نه اعتباری. ولی در هیچیک از آثار ایشان به طور مستقیم به این موضوع اشاره ندارند و این معنا با کنکاش در آثار ایشان قابل انتزاع است.بدیهی است اگر در اندیشه ای، جامعه موجودی حقیقی تصور شود، ارتباط با جامعه نیز ارتباطی حقیقی خواهد بود و نه به اعتبار آحاد آن.

کد : 178544 | تاریخ : 06/04/1399

پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت ۵۴/ دکترسیدعلی قادری؛  شناخت منظومه اندیشه‌ای امام خمینی(س) وقتی ممکن می‌شود که آن را ترکیبی از معارف فلسفی ـ عرفانی ـ فقهی و سیاسی ببینیم و امهات آن را کشف کنیم. منظور از منظومة اندیشه‌ای دستگاه فکری منسجمی است که  اجزاء آن در ارتباط متقابل و تعامل دائمی است.- منظور از ترکیب همان معنایی است که در شیمی کاربرد دارد و با مفهوم مخلوط، تفاوت بنیادین دارد.- منظور از چهار معرفت فوق، رشته‌های تخصصی ایشان می‌باشد ولی این به آن معنا نیست که معظمٌ‌‌له از برخی رشته‌های دیگر  علمی بی‌نصیب بوده‌اند. چنانکه به کلام، تاریخ، ادبیات و تا حدودی به نجوم و پزشکی نیز علاقه نشان داده‌اند. بدیهی است رشته‌های فوق عناوین کلی می‌باشد و برخی از معارف فوق زیرمجموعه‌هایی دارد مثلاً وقتی از فلسفه سخن برانیم، دانش منطق، به دلالت تضمن قابل تصور است و آن هنگام که از فقه سخن به میان آید، ادبیات عرب، تفسیر قرآن، اصول، درایه و رجال را نیز در برمی‌گیرد. 

 منظور از امهات اندیشه آن دسته از مفاهیم و موضوعات می‌باشد که عناصر اصلی برای زیربنای فکری و اجزای اصلی یک منظومه  اندیشه‌ای را سامان می‌دهد.
اول: برای اثبات اینکه امام خمینی(س) در چهار رشته معرفتی فوق متخصص بوده‌اند کافی است به آثار به جا مانده از ایشان که ۴۲ عنوان کتاب در ۸۳ مجلد را شامل می‌شود، رجوع گردد و یا اساتید و شاگردان دروس ایشان مورد توجه قرار گیرد. اما اثبات اینکه ایشان دارای یک منظومه فکری منسجم که اجزای آنها در ارتباط و تعامل دائمی می‌باشد، تأمل فزون‌تری می‌طلبد که شاید حتی در یک جلد کتاب مفصل نتوان حق مطلب را ادا کرد. اما مخاطب می‌تواند آن را به عنوان پیش‌فرض قابل اثبات و ابطال در نظر گیرد.
دوم: با عنایت به موارد فوق ظاهراً شناخت غایی منظومه فکری امام خمینی(س) برای اکثریت اهل معرفت ممکن نخواهد شد. زیرا اولاً اکثریت افراد متخصص در یک رشته معرفتی، به قدر کافی هم فیلسوف، هم عارف، هم فقیه و هم اندیشمند سیاسی نیستند. ثانیاً ترکیب کردن معارف با هم و به وحدت رساندن آنها به گونه‌ای که یک منظومة اندیشه‌ای را تشکیل دهد، هنری است که به ندرت چنین توانایی‌هایی حتی در افراد چندساحتی دیده می‌شود و به طریق اولی دست افراد تک‌ساحتی و تنها متخصص در یک رشته از معرفت، از شناخت کامل اندیشه‌های چندساحتی کوتاه خواهد بود.بداهت دارد که موضوع فوق فقط در مورد شناخت اندیشه امام خمینی(س) خلاصه نمی‌شود، بلکه هر اندیشة چند ساحتی چنین خصوصیاتی را خواهد داشت. اگر کلیت موضوعات فوق مورد اذعان باشد، آنگاه سؤال اساسی این است که جمعیت انبوهی که از میان همه اقشار کشور و بسیاری از نقاط جهان که اکثریت نه فیلسوف، نه عارف اصطلاحی و نه فقیه بوده‌اند، ایشان را به عنوان راهبر خویش برگزیدند و در پیگیری آرمان‌های ایشان فداکاری کردند، آیا بدون شناخت، دل در گرو آرمان‌های وی نهاده‌اند؟پاسخ به این پرسش در یک عبارت می‌گنجد و آن اینکه وقتی کسی با چنین مختصاتی سخنگوی ضمیر مردم شود، ارتباطی با مخاطب برقرار می‌سازد که فراتر از زبان، فرهنگ، ملیت و مذهب، به قدر سعه وجودی هر کس، نوعی شناخت حضوری ایجاد می‌کند که از انواعی از شناخت‌های حصولی ژرفتر است.در اصل مقاله که احتمالاً مفصل خواهد شد، به ماهیت چنین شناختی خواهم پرداخت و در اینجا فقط به این نکته اشاره می‌کنم که ارتباط با ضمیر مردم، پایگاهی می‌خواهد که در آن، نفس ارتباط فارغ از منافع مترتب بر آن، اصالت می‌یابد و در یک جمله همان ماهیتی است که در ادبیات عرفانی ما به عشق تعبیر شده است و بارزترین خصوصیت عشق، دگرخواهی است. البته عشق دون عقلانیت، غالباً به هوس میل می‌کند که اگر سر از سیاست در آورد، غایتش به عقیم کردن یک ملت می‌انجامد ولی عشق بعد از طی مراتب معرفت و عقلانیت، به موضوعی مغفول بسیاری از اذهان بنام «دعوت» می‌رسد که در تمام ادیان جلای بسیار دارد و در اندیشه صدرایی با تعبیر سفر چهارم از آن یاد شده است و امام خمینی(س) یک داعی محیی دین بوده است. پس ارتباط او با اکثر
مخاطبین، بیش از آنکه ارتباط ذهنی باشد، ارتباطی قلبی و دو سویه می‌باشد.
ب) انواع ارتباط در منظومه اندیشه‌ای امام خمینی(س)
۱ـ آیا از شخصیتی وحدت وجودی انتظار می‌رود که ارتباط با خداوند و ارتباط با هستی و مردم را از لحاظ ماهوی به وحدت نرسانده باشد؟
۲ـ امام خمینی(س) جامعه را موجودی حقیقی می‌دانند و نه اعتباری. ولی در هیچیک از آثار ایشان به‌طور مستقیم به این موضوع اشاره ندارند و این معنا با کنکاش در آثار ایشان قابل انتزاع است.بدیهی است اگر در اندیشه‌ای، جامعه موجودی حقیقی تصور شود، ارتباط با جامعه نیز ارتباطی حقیقی خواهد بود و نه به اعتبار آحاد آن.
۳ـ ارتباط فرد با خداوند، ارتباط فرد با هستی مشهود و هستی پنهان (ملک و ملکوت)، ارتباط فرد با معارف، ارتباط افراد با یکدیگر، ارتباط فرد با جامعه و در نهایت ارتباط جوامع با هم، از اقسام ارتباط‌های قابل تصور است که چون ظاهر همسنخ ندارد، هر یک در رشته‌های مختلف معرفتی مورد کنکاش قرار می‌گیرد. حال آنکه به تصور نگارنده در منظومه اندیشه‌ای امام خمینی(س) همه این نوع ارتباطات، یک ماهیت دارند.
۴ـ تنوع نامه‌های ارسالی از سوی تمام اقشار جامعه ایران به امام خمینی(س) و تنوع نامه‌هایی که از میان ملل دیگر به دفتر ایشان رسیده، حکایت از آن دارد که ارتباط امام با مخاطب چنان دوسویه و پردامنه شده بود که جنسیت، سن، صنف، ملیت، زبان، فرهنگ و حتی دین و مذهب که غالباً علت و از دگر سو موانع ارتباط افراد با هم می‌شود، در این منظومه فکری تأثیری نداشته است با این تحفظ که قرائت ایشان از دین و مذهب، بگونه‌ای
است که عامل اصلی در نور دیدن مرزهای موانع بوده و فقط در اموری که دین استثنا کرده، جهت ارتباط تغییر یافته است..(منبع: کتاب اندیشه‌های ارتباطی حضرت امام خمینی(س)، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س))

انتهای پیام /*