پرتال امام خمینی(س): در آثار امام خمینی(س) ۲۱۷۲ بار از ریشه عدل در ۳۹ شکل از واژه بکار رفته است. اضافاتی مانند عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت قضایی... نیز در میان گفتار و نوشتههای ایشان فراوان به چشم میآید که بررسی تک تک آنها و نتیجه گیری که به کدامیک از انواع اضافات آن با توجه به نیازهای جامعه رویکرد بیشتر داشتهاند، کتابی مستقل میطلبد. لذا برای پاسخ مختصر تنها به کلیتی از مفهوم عدالت در منظومهاندیشهای ایشان اشاره میشود. امید که وافی به مقصود باشد:
۱- نظر به آنکه امام خمینی(س) عالم شیعی بوده و شیعیان عدالت خداوند را جزو اصول مذهب میدانند، بدیهی است که ایشان باید در مباحث کلامی و فلسفی، موضوع عدالت را از موضوعات زیربنایی تفکر دینی دانسته و آن را موضوعی در کنار موضوعات اجتماعی دیگر ننگرند. بلکه تمام موضوعات مرتبط با فکر و عمل و از سوی دیگر موضوعات فردی و اجتماعی را بر اساس این مبنای دینی نیز مورد مداقه دائمی قرار دهند. ضمن آنکه در تفکر شیعی انتظار حضرت مهدی (عج) یعنی انتظار تحقق عدالت در همه ابعاد آن و در حد غایت مطمح نظر میباشد. بنابر این در نظر گاه امام خمینی هر بخش از سیاست و رفتار اجتماعی اعم از اقتصادی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی از تعادل خارج شود، به همان میزان حکومت و مردم از مبانی دینی فاصله گرفتهاند.
۲- عدالت را سقراط، افلاطون و ارسطو قریب به یک معنا به صورت زیر تعریف کردهاند: «هر چیز در جای خود قرار گرفتن»؛ و حضرت امیر مؤمنان(ع) که عدالت در او به حد نهایت رسیده تا جایی که ظریفان نمیگویند «علی عادل»، بلکه میگویند: «علی عدل» همان تعریف را مورد قبول دانستهاند، آنگاه با چنین تعریفی دیگر سخن از ارجحیت کدامیک از انواع عدالت ها، فاقد مفهوم خواهد بود. چرا که هر اضافهای در جای خود اهمیت دارد. لذا توجه به عدالت اقتصادی هر چند در حد عالی مورد نظر باشد اما مثلاً از عدالت حقوقی و قضایی غفلت گردد، آنگاه باز هم هر چیز در جای خود قرار نگرفته است. نظر به آنکه امام خمینی(س) نیز چنین تعریفی از عدالت را قبول داشتهاند، بدیهی است که ارجحیت دادن اضافهای بر اضافهای دیگر در اندیشه ایشان، فاقد معنا خواهد بود.
۳- آسان ترین و کاربردی ترین تعریفی که از عدالت وجود دارد و عوام جامعه نیز میتوانند آن را ملاک قرار دهند، تعریف فقهی آن است که فرد عادل در فقه اینگونه تعریف شده است: «گناه کبیره نمیکند و در گناه صغیره اصرار نمیورزد». بدیهی است که چنین تعریفی اگر چه قابلیت گسترش معنایی دارد اما نه فقط در نگاه عامه مردم که حتی برای برخی خواص در حدود امور عبادی شخصی خلاصه شده است. حال آنکه به نظر میرسد بسیاری از رهنمودهای امام خمینی در امور اجتماعی و سیاسی بر این مبنا نیز هست که افراد در سیاست و اقتصاد و قضا.... نیز نباید گناهان کبیره مرتکب شوند و الا از عدالت ساقط هستند. مثلاً یکی از گناهان کبیره در موضوعات اجتماعی مربوط به دفاع از تمامیت ارضی و مصالح ملی است که ایشان انذار دادهاند که اگر کسانی با گفتار و رفتار خود باعث شوند که دفاع ملی دچار نقصان گردد، هم از عدالت ساقط شدهاند و هم بخشش آنها از سوی خداوند بی مشکل نیست.
۴- امام خمینی(س) قبل از آنکه درسهای فقهی را آغاز کنند، سالها به تدریس اخلاق مشغول بودند و بسیاری از کتابهای ایشان اخلاقی- عرفانی است. لذا در سیاست هم تلاش داشتند که سیاست در همه ابعادش اخلاقی شود. مبانی اخلاق در نظر ایشان به تبع بسیاری از علمای گذشته بر چهار پایه استوار است: «شجاعت، سخاوت، عفت و عدالت».
لذا فرد و جامعهای که فاقد شجاعت باشد، یک پایه اخلاق آن سست است. فرد و جامعهای که تنگ نظر و فاقد صفت سخاوت باشد، نیز فرد و جامعهای غیر اخلاقی هستند. عفت فردی و اجتماعی نیز در ابعاد مختلف آن و نه فقط در عفت مسائل جنسی بلکه در گسترهای وسیعتر مانند عفت کلام و قلم، چشم ندوختن به امکانات دیگری و عدم حسادت.... نیز از مبانی اخلاقی است و اما مهمترین پایه اخلاق عدالت است که از دو وجه در نظر امام خمینی(س) اهمیت مییابد. یکی بالاستقلال یکی از پایههای اخلاق قرار گرفته، یعنی فرد و جامعه غیر متعادل افراد و جوامعی فاقد اخلاق خواهند بود و وجه دوم اینکه فقط عدالت میتواند صفات شجاعت، سخاوت و عفت را در جای خود قرار دهد و الا اگر عدالت نباشد، شجاعت به تهور تبدیل میشود و خسارت زا است. سخاوت به بریز و بپاش مبدل میگردد که نهایت به فقر منجر میشود و عفت ممکن است به زهد ریایی یا زهد غیر سازنده مبدل گردد و در موضوعات هنری جامعه را به سکون برساند... لذا عدالت تعدیل کننده این سه صفت نیز خواهد بود تا فرد و جامعهای اخلاقی ساخته شود. با این وصف دیگر ارجحیتی بین اضافات عدالت در اندیشه ایشان نمیتوان قائل شد و هر چیز در جای خود نیکوست. با این حال ممکن است در شرایطی اضافاتی از عدالت مورد غفلت قرار گرفته باشد در آن صورت پرداختن بیشتر به آن، نه به دلیل آن است که آن اضافه نسبت یه دیگری ارجحیت دارد، بلکه به دلیل آنکه چنین موضوعی مورد غفلت قرار گرفته، باید بیشتر به آن پرداخت.