سلام ‏‎ ‎‏مرا‏‎ ‎‏به رزمندگان برسانید

کد : 179792 | تاریخ : 12/12/1399

یکبار به اتفاق حسن آقا‏‎ ‎‏به جبهه رفته بودیم. قبل از عملیات والفجر ۱۰‏‎ ‎‏بود و چند روز به شروع عملیات مانده بود. حسن آقا‏‎ ‎‏از سنندج به دفتر ‏‎ ‎‏امام زنگ زد و با‏‎ ‎‏مادرشان و خانم حضرت امام صحبت کرد، سپس ‏‎ ‎‏گفتند که امام می خواهد با‏‎ ‎‏ایشان صحبت کند. از آن سوی خط وقتی امام ‏‎ ‎‏می خواست گوشی را‏‎ ‎‏بگیرد و با‏‎ ‎‏حسن آقا‏‎ ‎‏صحبت کند، دیدم که حسن ‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏رنگ به رنگ شد. گفتم چی شد؟ گفت دارند گوشی را‏‎ ‎‏می دهند به ‏‎ ‎‏آقا. حضرت امام از ایشان س‏‏و‏‏ال کردند که کجا‏‎ ‎‏هستی. گفت جبهه هستم. ‏‎ ‎‏گفتند پس چرا‏‎ ‎‏صدای توپ و تانک نمی آید؟ ایشان گفت سنندج هستم. ‏‎ ‎‏قدری با‏‎ ‎‏هم شوخی و مزاح فرمودند. سپس حضرت امام فرمودند سلام ‏‎ ‎‏مرا‏‎ ‎‏به رزمندگان برسانید، من برایشان دعا‏‎ ‎‏می کنم.‏

(منبع: خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)، ص۱۹۳) خاطرات حسین سلیمانی

انتهای پیام /*