عناصر شناخت دولت مطلوب در اندیشه امام خمینی

‏دولت در اندیشه سیاسی امام خمینی

با ظهور طلیعه تمدن جدید و پیدایش بحران مشروعیت در ساختارهای اقتدار سنتی،‏‎ ‎‏منازعاتی طولانی در جهت رهایی از این بحران ها اتفاق افتاده است. مضمون بسیاری از‏‎ ‎‏انقلاب ها چیزی جز یافتن پاسخی به بحران مشروعیت در ساختار سنتی نیست.‏‎ ‎‏سلطنت، پایدارترین و غالب ترین ساختار سنتی در ایران است که طی یکی ـ دو قرن‏‎ ‎‏اخیر، دچار نوسانات شدیدی در باب مشروعیت شده است، طی این دوره، برای حل‏‎ ‎‏چنین بحرانی، دو راه برون رفتِ مهم در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی رخ داده‏‎ ‎‏است که ما از آن ها به «مشروطیت» و «جمهوریت» یاد می کنیم. اساساً خود کلمه‏‎ ‎‏مشروطیت از ریشۀ شارت یا چارت «‏‎charta‎‏» گرفته شده و آن به معنای منشوری است‏‎ ‎‏که به موجب آن، پادشاه بخشی از وظایف خود را به نخبگان سیاسیِ غیرِ دربار تفویض‏‎ ‎‏می کند. اگر آن را مشتق از کلمه «شرط» هم بگیریم راه دوری را نرفته ایم، زیرا هدف از‏‎ ‎‏این امر، مشروط و مقید کردن قدرت پادشاه به قانون اساسی است. گفتمانِ غالب بر ذهن‏‎ ‎‏روشن فکرانِ ایرانی حتی تا آستانۀ انقلاب اسلامی، مشروطیت است؛ یعنی راهی که در‏‎ ‎‏منزل اولِ آن، شاه قدرت خود را با دیگران تقسیم کرده و در منزل آخر آن، سلطنت‏‎ ‎‏می کند و نه حکومت. این راه برون رفت، برای حل مشکلی است که تنها لایۀ نازکی از‏‎ ‎‏نخبگان را در قدرت سهیم کرده و سپس طی منازعاتی طولانی و یا شکل گیری و تجمیع‏ منافع گروه های

کد : 180186 | تاریخ : 17/01/1400

با ظهور طلیعه تمدن جدید و پیدایش بحران مشروعیت در ساختارهای اقتدار سنتی،‏‎ ‎‏منازعاتی طولانی در جهت رهایی از این بحران ها اتفاق افتاده است. مضمون بسیاری از‏‎ ‎‏انقلاب ها چیزی جز یافتن پاسخی به بحران مشروعیت در ساختار سنتی نیست.‏‎ ‎‏سلطنت، پایدارترین و غالب ترین ساختار سنتی در ایران است که طی یکی ـ دو قرن‏‎ ‎‏اخیر، دچار نوسانات شدیدی در باب مشروعیت شده است، طی این دوره، برای حل‏‎ ‎‏چنین بحرانی، دو راه برون رفتِ مهم در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی رخ داده‏‎ ‎‏است که ما از آن ها به «مشروطیت» و «جمهوریت» یاد می کنیم. اساساً خود کلمه‏‎ ‎‏مشروطیت از ریشۀ شارت یا چارت «‏‎charta‎‏» گرفته شده و آن به معنای منشوری است‏‎ ‎‏که به موجب آن، پادشاه بخشی از وظایف خود را به نخبگان سیاسیِ غیرِ دربار تفویض‏‎ ‎‏می کند. اگر آن را مشتق از کلمه «شرط» هم بگیریم راه دوری را نرفته ایم، زیرا هدف از‏‎ ‎‏این امر، مشروط و مقید کردن قدرت پادشاه به قانون اساسی است. گفتمانِ غالب بر ذهن‏‎ ‎‏روشن فکرانِ ایرانی حتی تا آستانۀ انقلاب اسلامی، مشروطیت است؛ یعنی راهی که در‏‎ ‎‏منزل اولِ آن، شاه قدرت خود را با دیگران تقسیم کرده و در منزل آخر آن، سلطنت‏‎ ‎‏می کند و نه حکومت. این راه برون رفت، برای حل مشکلی است که تنها لایۀ نازکی از‏‎ ‎‏نخبگان را در قدرت سهیم کرده و سپس طی منازعاتی طولانی و یا شکل گیری و تجمیع‏ منافع گروه های هم سو، نمایندگان خود را روانۀ سیاست می کند و به این طریق ساختار‏‎ ‎‏قدرت به تدریج دموکراتیزه شده و فضای سیاسی کم کم گسترده می شود. لکن این طرح‏‎ ‎‏عظیم مشروطه خواهی شکست خورد و پس از یک دوره سرکوب و وحشت، موسوم به‏‎ ‎‏استبداد صغیر و با تحکیم مناسبت سلطه آمیز بیگانگان در دورۀ پهلوی، شاهد قدرت‏‎ ‎‏مطلقه ای به مراتب سهمگین تر از قدرت شاهان قاجار شدیم. با شکست طرح‏‎ ‎‏مشروطیت، باید انقلاب اسلامی را در برون رفت «جمهوریت»، مهم ترین پدیدۀ سیاسی‏‎ ‎‏در تاریخ ایران دانست که قصد گسستن جهان شناسان از اشکال مشروعیت سنتی‏‎ ‎‏داشت. هر چند امام خمینی، در گفتمان مشروطه به مبارزه علیه سلطنت پهلوی پرداخت‏‎ ‎‏و به همین دلیل با مشکلات و موانع متعددی روبه رو شد، لکن به تدریج ثابت کرد که‏‎ ‎‏راهْ کارِ مشروطیت، گره از بحران مشروعیتِ سلطنت پهلوی نمی گشاید و تنها بر تشدید‏‎ ‎‏بحران و تطویل مبارزه می افزاید. از این رو، مخالفت چنین ساختاری با نظام سیاسی‏‎ ‎‏پیامبر (ص) و علی (ع) در مدینه و کوفه از یک سو و قرابت و هم گونی آن با شیوۀ‏‎ ‎‏حکومتی امویان ـ که انحراف از خلافت اسلامی قلمداد می شد ـ از سوی دیگر،‏‎ ‎‏مفروض امام خمینی دانسته شد و لزوم سرنگونی آن و نیز برپایی دولتی مبتنی بر‏‎ ‎‏حاکمیت ملی، اهداف سلبی و ایجابی ایشان قرار گرفت.‏
‏‏
(منبع: کتاب امام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. ۲)؛ ص ۱۹۷ – ۱۹۸)

انتهای پیام /*