معرفی و شرح حال اساتید امام خمینی و تاثیراتشان بر امام

کد : 182225 | تاریخ : 09/05/1401

پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۱۸۹/ تحصیل امام در قم
استادان حضرت امام در قم
۱ـ آیت الله شیخ عبدالکریم حائری
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (تولد: ۱۲۳۹ ش در میبد یزد و رحلت: ۱۳۱۵ ش، در قم) از فقیهان بزرگ و مراجع تقلید معاصر شیعه بود. در سال ۱۲۹۳ ش به شهر اراک و سال ۱۳۰۰ ش به قم رفت و حوزۀ علمیه را تشکیل داد. این فقیه علاوه بر تدریس و تربیت شاگردانی بنام، همچون؛ امام خمینی و آیات عظام؛ سید محمدتقی خوانساری، حجت، اراکی، گلپایگانی، نجفی مرعشی و... که بعدها هر کدام از مراجع بنام بودند، آثار علمی گرانقدری نیز از خود به یادگار گذاشت.
امام خمینی به مناسبت های گوناگون از استادش، آیت الله حائری یاد و تجلیل کرده است؛ از جمله در کتاب شرح چهل حدیث. شدت علاقه و احترام حضرت امام نسبت به استادش در اشعار دوران جوانیش نمایان است. او چندین بار مدح استادش کرده و سروده اند:
عالم شود از مقدمش، خالی ز جهل، از علم پر
چون شهر قم، از مقدم شیخ اجل، میر مهین
ابر عطا، فیض عمیم، بحر سخی، کنز نعیم
کان کَرَم عبدالکریم پشت و پناه مسلمین
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری را با نام مؤسس حوزهٔ علمیه قم می شناسند. رشد و باروری حوزهٔ قم، کار سهلی نبود. سیاست های رضاخانی و استعمار انگلیسی، مجالی برای رشد دینداری نمیداد. اما شیخ عبدالکریم درایت کرد و سیاست پیشه کرد و حوزهٔ قم را بال و پر داد. منش سیاسی شیخ اگرچه مقبول مخالفان حاکمیت نبود، اما حوزهٔ علمیه را از تعرّض نجات داد. او می کوشید تا از مداخله در امور سیاسی پرهیز کند و سلوک طلبگی پیشه کند تا مبادا به ساحت حوزه لطمه ای وارد آید. حیات و امنیت حوزه یکی از خط قرمزهای آیت الله بود. شیخ بیم آن داشت که مبادا حوزهٔ نو پای شیعه، به واسطهٔ بیخردی های سیاست پهلوی نابود شود. سیاست های مدبّرانهٔ شیخ بود که حوزهٔ قم را نگه داشت. شاید به همین دلیل است که امام خمینی گفته بود: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کاری را انجام میدادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود.» آیت الله خاتم یزدی هم این سخن را از زبان امام خمینی تأیید می کند و میگوید: «مرحوم امام نیز در یکی بودن راهش با مرحوم شیخ عبدالکریم حائری فرموده بود: طریقهٔ ما همان طریقهٔ شیخ است. منتهی شیوهٔ برخورد ما با ایشان، به جهت تغییر در اوضاع و احوال زمانه، مقداری متفاوت است.»
آیت الله سید محمدتقی خوانساری که خود فردی سیاسی بود، به حاج شیخ عبدالکریم میگفت: میدانید پهلوی میخواهد ایران را نَصرانی کند؟ او فرمود: میدانم ولی شما میخواهید من کاری کنم که او زودتر چنین کند؟ شیخ عبدالکریم حائری نشان داد که سیاست ورزی، همیشه با ورود مستقیم در امر سیاست نمایان نمی شود. نهایتِ شمّ سیاسی، میتواند در پیشبرد اهداف جلوه کند. جایی که آشفته بازارِ سیاست است میتوان سکوت کرد و دم فروبست. و این اوج سیاست ورزی است. سیاستی که شیخ عبدالکریم حائری به انجام آن موفق شد.
نوۀ حاج شیخ میگوید: روزی بزرگانی خدمت امام خمینی رسیدند و از ایشان پرسیدند که چرا آیت الله حائری یزدی با جایگاهی که داشت، تشکیل حکومت اسلامی نداد که امام راحل فرموده بود در زمان رضاشاه حفظ حوزه علمیه قم، کمتر از تشکیل جمهوری اسلامی نبوده است.
۲ـ آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی؛ از اساتید اخلاق امام
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
این یک بیت شعر، یکی از اذکار همیشگی قنوت نمازهای نافله سه ماه رجب، شعبان و رمضان آیت الله ملکی بوده است. به گفته بعضی از شاگردان، ایشان این سه ماه را به طور متوالی روزه گرفته و در قنوت نمازهای مستحبی خود این شعر را زمزمه میکرده است.
امام خمینی دربارۀ استاد اخلاق خود، میرزا جواد آقا ملکی، ضمن دادن عناوین والایی چون «شیخ جلیلالقدر» و «عارف باللّه »، تمامی رهپویان راه حق را به مطالعۀ آثار ایشان سفارش میکند. ایشان در قسمتی از کتاب سرّالصلاة مینویسند: «ای عزیز! شیطان تو را وسوسه نکند و به آن چه داری قانع ننماید، قدری حرکت کن... و اخلاق خود را و حالات نفسانیه خویش را تحت مطالعه و مداقّه قرار بده و با کلمات ائمه هدی علیهم السلام و کلمات بزرگان علما انس گیر که در آن برکاتی است... . از علمای معاصر، کتب شیخ جلیلالقدر، عارف باللّه، حاج میرزا جواد تبریزی قدس سره را مطالعه کن، شاید که انشاءاللّه از تَأبِّی و تَعَسُّف [بیراهه رفتن] خارج شوی».
۳ـ آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی؛ استاد عرفان امام
مرحوم آیت الله شاه آبادی در ۱۲۵۴ شمسی در حسین آباد اصفهان به دنیا آمد. خواندن و نوشتن و مقدمات دروس حوزه را نزد پدر و برادرش شیخ احمد آموخت و در ده سالگی نزد میرزا هاشم خوانساری چهار سوقی، صاحب مبانی الاصول تحصیلات را ادامه داد. در ۱۲ سالگی همراه پدرش به دستور ناصرالدین شاه به تهران تبعید شد؛ فقه و اصول را در تهران ادامه داد و سال ۱۲۸۳ش به عتبات عالیات مشرف و در نجف اقامت کرد. آنجا از اصول آخوند خراسانی بهره مند گردید. شاه آبادی بعد از ارتحال آخوند خراسانی، به سامرا مهاجرت کرده و از محضر آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی نیز بهره مند شد. ایشان با اجازه اجتهاد از مراجع بزرگ نجف و سامرا؛ عازم ایران گردید. و در تهران ساکن شد. ورود او در اواخر دوره قاجار و اوائل دوره پهلوی بود. شاه آبادی از مخالفان و مبارزان با استبداد داخلی و استکبار خارجی بود. با وجود عدم همراهی علما، در ۱۳۰۵ ش به مدت ۱۵ ماه در حرم حضرت عبدالعظیم (س) متحصن شده و دست به افشاگری زد، مخصوصاً در دهه اول محرم، هر شب به منبر رفته و مکرراً رضاخان را دست نشانده انگلیس و هدفش را انهدام قرآن و اسلام معرفی میکرد.
در زمانی که رضا شاه به اسم متحدالشکل شدن لباس، پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع کرد، او با تشویق فرزندانش به دروس حوزوی، آنها را به حوزۀ علمیه فرستاده و هفت پسرش را ملبس به لباس روحانیت کرد. زمانی که رضا شاه منبر و عزاداری را ممنوع کرد، ایشان به منبر رفته و افشاگری میکرد، در نتیجه رژیم منبرش را دزدید، اما او ایستاده سخنرانی میکرد و میگفت: باید به این چاروغدار (رضاشاه) ثابت کنم که منبر حرف نمیزند، باید مرا ببرید، من هر صبح برای نماز تنها به مسجد می آیم، اگر می توانید آن وقت، مرا بگیرید.
سرانجام سال ۱۳۰۸ش با اعتراض بر حکومت نظام سلطنتی رضاشاه، تهران را به مقصد قم ترک کرد و در درس آیت الله حائری، حاضر شد و در ضمن برای طلاب قم فقه، اصول، اخلاق، فلسفه و عرفان تدریس کرد.
با توجه به مدت حضور آقای شاه آبادی در قم، حضرت امام، حدود پنج سالی فرصت استفاده تمام و کمال از محضر ایشان را داشت. قطعاً علاوه بر تأثیر عمیق عرفانی و اخلاقی که حضرت امام از ایشان پذیرفتند، روحیه مبارزاتی و اندیشه روشن و ناب و آزاد منشی استاد نیز بر حضرت امام تأثیر گذاشته و زمینه اعتراض و قیام را در ایشان مهیا نمود.
این تأثیر در جملات و کلمات متعدد حضرت امام که در آثار مختلف خود به آن اشاره کردهاند کاملاً روشن است. حضرت امام ضمن «عارف کامل» نامیدن استادش، در اظهاری دیگر از گمشده ای در حوزه علمیه قم سخن میگوید که از طریق محمدصادق شاه آبادی به حجره استاد آینده اش راهنمایی میشود، و آیت الله شاه آبادی را در حال مباحثه علمی با آیت الله حائری یزدی ملاقات میکند، امام از وی مسئله عرفانی میپرسد، و جواب درخوری میشنود، جرقه محبت ایشان از همینجا در دلش جا میگیرد، با اصرار زیاد، او را وادار به پذیرش درس عرفان میکند. شرح فصوص و منازل السائرین را نزد ایشان میخواند. امام از تحصیل مفتاح الغیب در پنجشنبه و جمعه و شرکت در درس اخلاقش در شبهای جمعه در مسجد عشقعلی خبر میدهد. امام خمینی در تمام درسهای او شرکت کرده و تمام بحثهایش را مینویسد. حتی پس از بازگشت استادش به تهران، در هر تعطیلات به تهران رفته و در جلسات درس او شرکت میکند. امام شخصاً عمده استفاده اش در علوم معنوی و عرفانی را نزد ایشان دانسته و از وی به عنوان «شیخ بزرگوار ما، عارف کامل، حضرت شاه آبادی روحی فداه» یاد میکند و «حقاً ایشان را دارای حق حیات روحانی برخود» معرفی میکند و «دست و زبانش را عاجز از عهده شکرش» تلقی مینماید. و اظهار میدارد: در تمام عمرش روحی به لطفات روح ایشان ندیده است.
رابطۀ امام و آیت الله شاه آبادی، ارتباط یک طرفه نبوده، بلکه آیت الله شاه آبادی هم نسبت به حضرت امام علاقه و ارادت خاصی داشته و به فرزندانش سفارش میکند: «هر زمان ایشان (امام خمینی) آمدند، در هر صورت او را پذیرفته و پیش من آرید تا مبادا دیدار تأخیر اُفتد و بعد از من هم به ایشان توجه داشته باشید.» ارتباط شاگرد و استاد به حدی بوده که بعضی از کتب خطی عارف کامل شاهآبادی، در اختیار امام خمینی بود که درحمله ساواک به کتابخانه امام در ۱۳۴۲ به غارت برده شد.
۴ـ آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی؛ استاد فلسفه حضرت امام
آیت الله رفیعی در سال ۱۲۶۸ ش در قزوین به دنیا آمد. مقدمات و سطح دروس حوزوی را نزد علمای بنام قزوین تکمیل کرده و جهت ادامه تحصیل و کسب دیگر علوم عازم تهران شد. در تهران علاوه بر درس فقه و اصول، دروس حکمت الهی، علوم ریاضی و هیئت و اسطرلاب و... را آموخت. با تأسیس حوزه علمیه قم، به این شهر عزیمت کرده و از محضر آیت الله حائری بهره برده و همزمان در محضر دیگر اساتید قم همچون آیات عظام؛ حاج شیخ ابوالقاسم کبیر و مسجدشاهی استفاده علمی برد و خود نیز به تدریس دروس سطح حوزه و کتب فلسفه و حکمت و تفسیر همت گماشت. از جمله شرح منظومه و اسفار اربعه که حضرت امام نیز از آن بهره مند شدند. در این باره یادگار حضرت امام، حاج سید احمد آقا بیان میکند:
«امام فلسفه را نزد مرحوم آیت الله رفیعی فرا گرفت و به گفته خود ایشان، به مدت چهار سال از محضر مرحوم رفیعی در تحصیل «منظومه» بهره میگیرند. پس از اتمام آن، امام در درس «اسفار» آقای رفیعی شرکت میکنند، اما ادامه نمی دهند و در این مورد می فرماید: دو یا سه جلسه رفتم، ملتفت شدم درس ایشان را میدانم و نیازی به خواندن اسفار ندارم.»
حضرت امام علاوه بر سمت شاگردی، رابطه عمیق دوستی نیز با این مرجع و عالم داشت. طوری که نخستین سند (نامه) کتاب ۲۲ جلدی «صحیفه امام» امام خمینی اختصاص به یک نامه خصوصی ایشان به آیت الله رفیعی دارد.
آیت الله رفیعی قزوینی با اینکه بیشتر در وادی علم و درس و بحث بود، از مسائل سیاسی و روز جامعه دور نبودند. از زمانی که شاگرد درس فلسفه اش، حضرت امام دست به مبارزات زد، ایشان نیز همراه حضرت امام و در حمایت از ایشان مبارزه را شروع کردند. در جریان لایحه انجمن های ایالتی ولایتی، با ارسال نامه به نخست وزیر وقت، به اعزام طلاب به سربازی، و... اعتراض کردند. پس از تبعید حضرت امام به ترکیه با نوشتن نامه به سفیر ترکیه پیگیر امر شدند.
۵ـ مرحوم آیت الله میرسید علی یثربی
دروس حوزوی را در کاشان تمام کرده و برای تکمیل دروس عالی حوزه، به سال ۱۲۸۲ ش، وارد حوزه نجف شد. سال ۱۲۹۲ش با درخواست خانواده و پدر به کاشان بازگشت و به همراه پدر به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت. پس از چندین سال اقامت در این شهر و تدریس علوم دینی، بنا به درخواست مرحوم آیت الله حائری (مؤسس) سال ۱۳۰۲ ش، وارد حوزه علمیه قم شده و ضمن شرکت در درس مرحوم آیت الله حائری، خود نیز به تدریس سطح حوزه پرداخت. ایشان در چندین سال حضور در قم ضمن تدریس فقه و اصول، شاگردانی همچون: امام خمینی، آیت الله سید محمد محقق داماد، آیت الله نجفی مرعشی، آیت الله میرزا خلیل کمرهای و آیت الله میرزاهاشم آملی و برادر گرامیشان آیت الله سید مهدی یثربی و ده ها عالم دیگر تربیت کردند. با رحلت پدر گرامیشان در سال ۱۳۰۸ ش، جهت تداوم حوزه علمیه کاشان و ادامۀ راه پدر، به این دیار هجرت کرد.
امام خمینی «بحثی از کتاب کفایه را نزد مرحوم آیت اللّه یثربی فرا گرفت‏.» و در زندگینامه خود نوشته مرقوم کرده اند:
«سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمدتقی خوانساری، مقداری یا بیشتر نزد مرحوم آقا میرزا سید علی یثربی کاشانی تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت الله حائری حاج شیخ عبدالکریم میرفتیم.»
با رحلت آیت الله میرسید علی یثربی، برادر و شاگردش، آیت الله سید مهدی یثربی راه برادر را ادامه داده و بعدها ارتباط مستحکمی نیز با حضرت امام پیدا کرد. اگر اثر گرانقدر «صحیفه امام» را تورق کنیم، ده ها نامه مبادله شده ایشان با امام را خواهیم دید. اولین نامه ایشان به حضرت امام، در غائله انجمن های ایالتی و ولایتی بود که حضرت امام نیز در پاسخ ایشان به تاریخ اواخر آبان سال ۱۳۴۱ ش مرقوم داشتند:
«به عرض عالی [آیت الله سید مهدی یثربی، برادر استاد امام] میرساند، مرقوم محترم که حاکی از سلامت وجود محترم بود موجب تشکر گردید. توفیق و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. اگر صلاح میدانید از خود آقایان روحانیون و سایر طبقات نشریهای مبنی بر پشتیبانی از قم و اظهار تأثر از واقعه فاجعه منتشر فرمایید. امید است انشاءالله بتوانیم جلو این مفاسد را که میخواهند اجرا کنند بگیریم.»
۶ـ آیت الله سید محمدتقی خوانساری
آیت الله سید محمدتقی خوانساری در اواخر اردیبهشت سال ۱۲۶۷ ش در شهر خوانسار به دنیا آمد. پدرش میرزا اسدالله از عالمان بزرگ شهر بود. در دوران نوجوانی و پس از مکتبخانه وارد حوزه علمیه خوانسار شد. به هفده سالگی نرسیده، ادبیات عرب و دیگر پایه های مقدماتی علوم اسلامی را فراگرفت. برای تکمیل اندوخته ها رهسپار نجف شد. در نجف پس از تکمیل درسهای ناتمام، در درس محققان بزرگ، از جمله در دروس آیات عظام؛ آخوند خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، شریعت اصفهانی و میرزای مجاهد و محمدتقی شیرازی حضور یافت. همچنین از درسهای اصول آیت الله نائینی و آیت الله آقا ضیاء عراقی هم بهره مند شد و اجازه روایی دریافت نمود.
همزمان با شروع جنگ جهانی اول که به عراق هم کشیده شد، با حکم میرزای مجاهد (میرزا محمدتقی شیرازی، معروف به میرزای دوم) که در یک فتوای تک جمله ای فرمود: «مطالبه حق بر مردم عراق واجب است.» به همراه بعضی از علما از جمله آیت الله کاشانی راهی صحنه جهاد شد. با اشغال بغداد که مقارن با پیروزی های دیگر متفقین بود، اشغالگران انگلیسی در تعقیب نیروهای مقاومت، سرانجام آقای خوانساری را هم که در نبرد، از قسمت پا مجروح شده بود، دستگیر کردند. اشغالگران او را به همراه دیگر اسرای جنگی به اسارتگاه های خود در مستعمراتشان فرستادند. آقای خوانساری و قریب چهارصد تن دیگر از اسراء به جزیره سنگاپور برده شدند. در این زندان آقای خوانساری به تلاش علمی روی آورد. او علاوه بر تدریس منطق و حکمت، خود نیز به آموختن پرداخت و توانست زبان انگلیسی را از یک راجه هندی هم بند خود بیاموزد.
بعدها که راجه هندی آزاد شد در آزادی آقای خوانساری کوشید. در نتیجه آقای خوانساری نیز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت، آزاد گشت.
امام خمینی نیز بارها به این مسئله اشاره کرده و فرموده اند:
«در قضیه عراق اگر چنانچه این مجاهدات علمای عراق نبود... پسر سید [آیت الله سید محمدکاظم طباطبائی یزدی] در جنگ کشته شد. علمای اینجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله. مرحوم آقای سید محمدتقی خوانساری - رضوان الله علیه - به حبس رفت یعنی [انگلیسی ها] گرفتند اسیرش کردند. با یک عده دیگری اسیر کردند و بردند در خارج،...»
یا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در قم، باز در دفاع و مسئولیت روحانیت فرمودند: «دشمن های اسلام تزریق به شما کرده اند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا کنند. همین قلم هایی که آخوند را مرتجع میداند و مینویسد یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت میگیرد و مینویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان، آخوند بیرون آورد، میرزا محمدتقی شیرازی ـ سلام الله علیه - از توی حلقوم انگلستان بیرون کشید؛ آخوند مرتجع است یا تو؟... این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری - رضوان الله علیه - مرحوم آقای سید محمدتقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.»
آیت الله خوانساری بعد از رهایی از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت. آوازه حوزه علمیه اراک که زبان زد شده بود، وی از همین رو به آنجا هجرت و در درس آیت الله شیخ عبدالکریم حائری شرکت جست و خود نیز جداگانه به تدریس فقه، اصول و حکمت پرداخت. دیری نگذشت که در سلک یاران نزدیک و مشاوران برجسته و هیأت استفتایی آیت الله حائری قرار گرفت. وی در پی این نزدیکی ها نقش برجست های در شکلگیری حوزه علمیه قم ایفا کرد.
با این همه معنویت و روح عرفانی و به رغم سکوت بسیاری از آقایان در دوران رژیم پهلوی، آیت الله خوانساری به دور از مسائل سیاسی و اجتماعی نبود. ایشان همگام با آیت الله حاج آقا حسین قمی، پیشگام مبارزه علیه کشف حجاب بود. او در آن جو پراختناق در فتوای روشن گرانه بر ضروری بودن حجاب پای فشرد. با شروع شکل گیری توطئه اشغال فلسطین، آیت الله خوانساری با فریاد آیت الله کاشانی همنوا بود. او در فتوایی فداکاری و کمک مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد و سرانجام فریادها کارساز شد و هزاران فدایی اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند اما با سنگ اندازی های دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت. همچنین در حمایت از آیت الله کاشانی با فتوایی سرنوشت ساز، ملی شدن نفت را اعلام کرد و قطع دست غارتگران از این سرمایه خدادادی را خواستار شد. هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفدهم که پس از پیروزی نهضت ملی انجام گرفت، ایشان بار دیگر به یاری رهبری نهضت آیت الله کاشانی شتافت و در فتوایی مهم شرکت در انتخابات را ادای وظیفه شرعی دانست و سستی در این راه را عملی مسئولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار این فتوا، تأثیر بسزایی در انتخابات مزبور گذاشت.
۷ـ آیت الله شیخ محمدرضا مسجدشاهی؛استاد امام در عروض و قوافی، فلسفه غرب
آیت الله شیخ محمدرضا مسجدشاهی سال۱۲۵۰ش در اصفهان به دنیا آمد. وی از شاگردان میرزای شیرازی و سید محمد فشارکی و آخوند خراسانی و هم مباحثه و مصاحب آیت الله شیخ عبد الکریم حائری بود. ایشان از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۷ شمسی (حدود دو سال) در قم به تدریس اشتغال داشت. پس از شهادت عموی خود، حاج آقا نورالله اصفهانی، به اصفهان بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ساکن بود.
آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس) وی را «شیخ بهائی» عصر خود خطاب میکرد. از جمله شاگردان وی در دوره دو ساله سکونت در قم؛ امام خمینی و آیت الله سید محمدتقی خوانساری را میتوان نام برد. به گفتۀ آیت الله جعفر سبحانی، حضرت امام «از نظر عروض و قوافی و آشنایی با فلسفه غرب، رهین زحمات استاد بزرگوارش مرحوم حاج شیخ محمدرضا اصفهانی مسجدشاهی است.» وی در ادامه بیان خاطرات خود میگوید: «من نسخ های از کتاب عروض و قوافی آن مرد بزرگ به خط امام خمینی را در اختیار دارم. امام این کتاب را نزد وی خوانده بود.» وی ادامه می دهند: «آقای مسجدشاهی به درخواست آیت الله حائری (مؤسس) چند سالی را در قم ماندگار شد تا علوم مختلفی را که در آن زمان در حوزه علمیه استاد نداشت، تدریس نماید.»
این استاد حضرت امام، شخصیتی روشنفکر داشت و در فضای بسته آن روز حوزههای علمیه که هر پدیده و وسیله جدید فرنگی مغبوض و حرام تلقی میشد، جرأت کرده، گوش دادن به گرامافون، رادیو و ضبط صوت را حلال و حرمت آنها را بستگی به برنامه آنها میدانست. همچنین ایشان یک روحیه هنری و زیبایی شناسی داشته و در رساله «روضةالغناء»ی خود، هنر موسیقی را در کنار سایر هنرها چون شاعری، معماری، بافندگی... و زیبایی های طبیعت قرار داده و نسبت به آنها با دید مثبت نگاه میکند. حضرت امام به این رساله عنایت داشته و در کتاب البیع خود بخشهایی از آن را نقل و گاهی هم نقد کرده اند.
۸ـ آیت الله حکمی یزدی؛ استاد هیئت و حساب امام
استاد و فیلسوف بزرگ، آیت الله میرزا علی اکبر مدرس، معروف به «حکیم الهی» و «حکمی یزدی»، ضمن تدریس فلسفه و ریاضیات، شعرهای عرفانی نابی هم با تخلص «تجلّی» میسرودند. وی فرزند حاج میرزا ابوالحسن تاجر اردکانی است و به تاریخ ۱۲۲۷ش در یزد به دنیا آمد. وی دروس مقدمات را در همان شهر طی کرد، سپس به اصفهان آمد. با هجرت استادش، آقا محمدرضا قمشه ای به تهران، آقای حکمی نیز پس از حدود چهل سال اقامت و درس و بحث در اصفهان، به تهران آمد و به همراه استادش موجب رونق حوزه فلسفه و عرفان نظری این شهر گردید.
این عالم بزرگ مدتی نیز در حوزه علمیه قم به تدریس حکمت و ریاضیات نیز اشتغال داشتند و بعدها حضرت امام و بزرگانی همچون آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری و آیت الله حاج سید احمد خوانساری در درس ایشان حاضر میشدند و بیشتر در حساب و هیئت از محضر ایشان استفاده کرده اند.
با توجه به زندگی علمی امام خمینی و زمان حضورشان در قم (حدود ۱۳۰۰ ش)، از طرفی رحلت آقای حکمی یزدی در ۱۳۰۵ ش، میتوان گفت که در زمینه حکمت و معقول اولین استادی که امام در محضرش حضور یافت، میرزا علی اکبر حکمی یزدی است. همانگونه که خود امام خمینی مرقوم کرده اند «حساب و هیئت (نجوم) را نزد وی فرا گرفتم.» مطلب اخلاقی که حضرت امام در کتاب چهل حدیث نوشته اند و خاطره ای که در تفسیر سوره حمد از استادش نوشته و نقل کردهاند، حال و هوای فلسفه ستیزی حوزه علمیه آن زمان قم را بازگو می کند. به گفته آیت الله جعفر سبحانی، حضرت امام مختصری از اسفار را نزد مرحوم حکمی یزدی آموخت و سپس به دلیل اختلاف نظر در شیوه تدریس، درس وی را ترک کرد. آیت الله میرزا خلیل کمره ای، از دوستان و یاران قدیمی و صمیمی حضرت امام نیز در نوشته ای آورده اند:
ما در اوایل ۱۳۰۰ ش از حوزه علمیه اراک، با فاصله یک ماه بعداز حضور آیت الله حائری (مؤسس)، به قم آمدیم. یعنی شب عید نوروز ۱۳۰۰ ش که آقای حائری به قصد زیارت به قم مشرف شده بودند و این منجر به سکونت در آنجا و تأسیس حوزه علمیه شد، ما یک ماه بعد به همراه عده ای از طلاب شاخص حوزه علمیه اراک با یک ارّابه [که احتمال قوی حضرت امام نیز همراه و با این ارّابه بودند] به قم آمدیم. به محض ورود، به ما بشارت دادند که فیلسوفی عدیم النظیر از پیران فلسفه در قم هستند؛ شاگرد میرزا جهانگیرخان قشقایی و آقا میرزا محمدرضا قمشه ای، لذا ایشان درس حکمت و فلسفه را و آقای حائری فقه و اصول در قم شروع و رونق داده و به همّت این دو بزرگوار و دیگر عالمان بهنام، حوزۀ قم پا گرفت. آقای کمرهای در ادامه نوشته اند ما پس از ختم منظومه نزد ایشان، اسفار را شروع کردیم و مراجعی چون آیت الله سید احمد خوانساری، آیت الله سید محمدتقی خوانساری، آیت الله محمدتقی اشراقی، آیت الله محمدعلی اراکی و گاه، آیت الله میرزا سید علی یثربی و آیت الله کبیر هم شرکت میکردند. در آخر هفته هم نزد استاد، ریاضیات و هیئت و ادبیات فارسی میخواندیم. بعد از رحلت استاد درس الهیات اخصّ اسفار را من با امام خمینی مذاکره بینابینی داشتیم؛ همچنین مقداری خارج فقه جواهر را با شرکت معظم له (حضرت امام) و میرزا عبدالله مجتهدی تبریزی مباحثه میکردیم.
۹ـ آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی؛ استاد افتخاری امام
آیت الله بروجردی، مرجع تقلید و زعیم حوزه علمیه قم؛ در فروردین ۱۲۵۴ش، در بروجرد به دنیا آمد. در سن هفت سالگی پا به مکتب گذاشت و پس از فراگیری مقدمات، سال ۱۲۷۲ ش عازم اصفهان شد. فقه و اصول و دیگر علوم را همانجا فرا گرفت. پس از هشت سال تحصیل در اصفهان، حدود ۲۷ سالگی (۱۲۸۰ ش) به نجف اشرف رفت. سال ۱۲۸۹ ش به بروجرد آمد و آنجا مشغول تدریس و خدمات علمی گردید و تا خارج فقه و اصول را در این حوزه تدریس کرد. در این مدت خیلی از شیعیان، به ویژه منطقه غرب، از وی تقلید میکردند.
ایشان اواخر سال ۱۳۲۳ به تقاضای مراجع و فضلای حوزه علمیه قم؛ از جمله امام خمینی به این شهر عزیمت کرد. امام خمینی برای آوردن آیت الله بروجردی به قم خیلی تلاش کرد و به قصد ترویج و تثبیت موقعیت او، و احترام به مقام مرجعیت، با شاگردانش در درس خارج اصول آیت الله بروجردی شرکت میکرد. خود حضرت امام در این باره میفرماید:
«پس از وفات مرحوم آقای حائری با عده ای از رفقا بحث داشتیم تا آنکه مرحوم آقای بروجردی - رحمه الله - به قم آمدند. برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده اشتغال به تدریس «معقول» و «عرفان» و سطوح عالیه اصول و فقه بود. پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود.»
این حضور در درس آقای بروجردی، در حالیست که امام خود یکی از فضلا و استادان برجسته حوزه علمیه به شمار میرفت؛ اما به منظور تثبیت مرجعیت آیت الله بروجردی در درس های ایشان شرکت میکرد؛ یک حالت افتخاری؛ حتی درس خارج اصول ایشان را تقریر هم می نمود؛ آقای بروجردی نیز که به مراتب علم و فضل و تقوا و درایت سیاسی امام آگاهی داشت، ایشان را جزو مشاوران صدیق و نزدیک خود قرار داده و در اداره و سروسامان بخشیدن حوزه، مأموریت های مهمی به ایشان محول نمود. و در مسائل مهم سیاسی هم با امام مشورت و از او نظر خواهی میکرد. حضرت امام از طرف آقای بروجردی یکی از اعضای مهم و فعال «هیئت مصلحین» بود. این هیئت به گروهی از فضلا و استادان حوزه اطلاق میشد که از طرف آیت الله بروجردی مأمور اصلاح حوزه بودند. همچنین جهت پارهای مذاکرات و تذکرات، آقای بروجردی حضرت امام را یکی دو بار برای ملاقات با محمدرضا شاه فرستاد.
آیت الله بروجردی، تحولی در روش اجتهاد به وجود آورد و مراجعه به اقوال قدما در اصول اولیه، علاوه بر نصوص را در این حوزه باب کرد. شاید به همین علت است که امام خمینی، طی کردن دقیق مقدمات و سطح و پس از آن مدتی شرکت کردن در درس آقای بروجردی را باعث اجتهاد میدانست. کتاب «لمحات الاصول» حضرت امام، تقریر درس خارج اصول آیت الله بروجردی است. با وجود این که حضرت امام در بسیاری از آراء اصولی، با استاد خود مخالف بودند و خود نظریات اصولی مستقلی داشتند؛ اما بدون اضافه کردن هرگونه حاشیه تحقیقی از خود، و یا ابراز مخالفت با نظریات استاد، درس ایشان را تقریر نموده اند.
با نگاهی دقیق و منصفانه به تاریخ دوره حضور و مرجعیت آیت الله بروجردی در قم، نقش محوری و برجسته حضرت امام کاملاً روشن میشود.
حضرت امام در همان ایام، از اجتماع و جلسۀ آیت الله بروجردی، و دیگر آیات سید محمد حجت کوه کمری، سید صدرالدین صدر و سید محمدتقی خوانساری در منزل خود خبر داده و در همان جلسه به خطرات مقدس نماهای حوزه اشاره کرده و پیروزی بر آنان را به عنوان بستر پیروزی بر دیگر دشمنان، به آن بزرگان گوشزد کرده است.
همچنین امام در سال ۱۳۲۸ش، طی نامه ای به شیخ محمدتقی فلسفی، بر تقویت مرجعیت آقای بروجردی تأکید ورزیده و آن را یک امر مهم و حیاتی و در راستای رضای حق معرفی کرده است. نامۀ سرگشاده امام به آقای بروجردی بابت شایعه موافقت ایشان با تشکیل مجلس مؤسسان و تکذیب آیت الله بروجردی حکایت دیگری از روابط بیتعارف و صمیمی است.
سال ۱۳۳۱ش، در پی اهانت عوامل حزب توده به دین مقدس اسلام و مرجعیت، شهر قم ملتهب و در نتیجه یک نفر کشته و چندین نفر زخمی شدند. وقتی کسی از طرف مجله ترقی نظر آیت الله بروجردی دربارۀ این حادثه را پرسید، وی حضرت امام را به عنوان نماینده رسمی خود معرفی کرده و به وی ارجاع داد.
بر عکس اوایل حضور آیت الله بروجردی در قم، در اواخر، روابط امام با ایشان به دلایلی، در ظاهر رو به سردی گذاشت، برخی این فطرت را بعد از سقوط دولت مصدق و بست نشستن طرفداران کاشانی در منزل بروجردی و اخراج آنان از سوی ایشان میدانند، که امام خمینی و شیخ مرتضی حائری نزد آقای بروجردی رفته و اعتراض کردند.
آیت الله بروجردی کار فدائیان اسلام را نیز عملی نمیدانست و از آنها آشکارا حمایت نمیکرد؛ گرچه به طور مخفیانه آنان را حمایت مادی میکرد؛ امام خمینی با آنکه نسبت به فدائیان اسلام نظر خوش بینانه داشت؛ اما به خاطر رعایت ادب، علنی از آنها حمایت نمیکرد؛ با این حال از عدم حمایت جدّی آیت الله بروجردی صدمه روحی میدید. ازسوی دیگر، امام پس از بر آورده شدن هدفش که تمرکز مرجعیت بود، حضور پر رنگش را در اطراف ایشان، لازم نمیدانست. از طرفی سعایت عده خاصی از امام خمینی، نزد آقای بروجردی، درکمرنگ شدن رابطه آنها اثر داشت؛ ولی امام خمینی حفظ موقعیت ایشان را شرعاً لازم میدانست و این کدورت یک سوء تفاهمی بیش نبود؛ با اینکه نسبت به برخی اطرافیان ایشان انتقاد داشت و اقدامات بیشتری را از ایشان توقع داشت. با این همه، رابطه احترام آمیز امام به آقای بروجردی در ادوار مختلف زندگی او نمود داشت.
نتیجه
آنچه از شرح حال استادان امام خمینی و پیوند بین آنها به دست می آید، تأثیر اخلاقی، عرفانی، اجتماعی و سیاسی امام خمینی از آنهاست. به گونه ای که در طول دوران زندگی خود در هر مقطعی یکی از آنان را الگوی خود قرار داده است.

انتهای پیام /*