روایت احمد مسجدجامعی از گریه علامه حکیمی به خاطر یک شایعه در مورد امام خمینی

کد : 182284 | تاریخ : 10/06/1400

 احمد مسجد جامعی در باره گریه علامه حکیمی پس از شنیدن یک شایعه در مورد امام خمینی نقل می کند: آقای حکیمی می گفت: «در سال های بازداشت امام مدتی کسی از ایشان خبر نداشت و شایعات بی حساب در موردشان بسیار بود. بعدازظهری در مدرسه نواب مشهد مشغول شستن لباس هایم بودم که طلبه ای به طعنه پرسید: «از حاج آقا روح الله تان چه خبر؟» شاید نمی خواست مستقیم بگوید و من تصور کردم که خبر از کشته شدن آقای خمینی می دهد. سخت متاثر شدم و گریه کردم. در همان حال به خانه استادم -شیخ مجتبی قزوینی- رفتم و با ناراحتی و گریه به استادم خبر از فوت حاج آقا روح الله دادم. استادم انگشت میانی اش را بر پیشانی گذاشت و تاملی کرد، سپس گفت: شما او را خواهی دید و دعایی به من تعلیم داد تا برای سلامت ایشان هر روز بخوانم و من از آن روز تا زمان فوت آقای خمینی، جز زمان کوتاهی، آن دعا را می خواندم. مدتی بعد از فوت، ایشان به خوابم آمد و از من پرسید: چرا دیگر برای من آن دعا را نمی خوانید؟ و من پاسخ دادم که شما دیگر نیازی به این دعا ندارید. اما آقای خمینی با لحن خاصی از من تقاضا کرد تا به جای آن دعا، صلوات مخصوص حضرت رضا (ع) را برای ایشان بخوانم. من نیز هر روز پس از نماز عصر رو به حرم مطهر امام می ایستم و به نیت ایشان این صلوات را می خوانم.

یاد این شعر از پروین اعتصامی می افتم که بر سنگ مزارش در صحن حرم حضرت معصومه (س) کنده اند: 

صاحب آن همه گفتار امروز     سائل فاتحه و یاسین است    آدمی هر چه توانگر باشد        چون بدین نقطه رسد مسکین است     هرکه باشی و به هر جا برسی      آخرین منزل هستی این است...

به گفته یکی از متفکران، بعضی از نویسندگان تازه پس از مرگ متولد می شوند. آیا آقای حکیمی هم چنین است؟

 

انتهای پیام /*