پس از شهادت امام عسکری دوره حیرت و بحران هویت شیعیان است

استاد محمد الله اکبری نویسنده و پژوهشگر دینی مدیر اسبق واحد پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی قم با سابقه همکاری در قسمت دائره المعارف قرآن و واحد سیره و تاریخ اهل بیت دفتر تبلیغات اسلامی و عضو شورای پژوهش این واحد است. ایشان همچنین مدرس مرکز جهانی علوم اهل بیت علیهم السلام و عضو هیأت علمی آن مرکز است و معاون پژوهش مدرسه عالی امام خمینی (ره) بوده و در مراکزی مانند مرکز مهدویت، مؤسسه امام خمینی (ره)، دانشکده باقر العلوم (ع)، مرکز تخصصی تاریخ اسلام حوزه علمیه قم، دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد تدریس داشته است.

کد : 182702 | تاریخ : 22/07/1400

 پرتال امام خمینی(س)؛ مصاحبه ۲۲ / محمد الله اکبری

استاد محمد الله اکبری نویسنده و پژوهشگر دینی مدیر اسبق واحد پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی قم با سابقه همکاری در قسمت دائره المعارف قرآن و واحد سیره و تاریخ اهل بیت دفتر تبلیغات اسلامی و عضو شورای پژوهش این واحد است. ایشان همچنین مدرس مرکز جهانی علوم اهل بیت علیهم السلام و عضو هیأت علمی آن مرکز است و معاون پژوهش مدرسه عالی امام خمینی (ره) بوده و در مراکزی مانند مرکز مهدویت، مؤسسه امام خمینی (ره)، دانشکده باقر العلوم (ع)، مرکز تخصصی تاریخ اسلام حوزه علمیه قم، دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد تدریس داشته است.

موضوع گفت و گوی ما درباره شرایط شیعه در دوران امام حسن عسکری علیه السلام است. در ابتدا از شرایط جامعه قبل از امامت امام حسن عسکری برای ما بگویید و زمینه های تاریخی آن را بررسی بفرمایید.

از امام سجاد علیه السلام به بعد بین همه ائمه مسئله ای وجود داشت و به نوعی مشترک بود. ائمه معصومین علیهم السلام در دوره حیات و امامتشان یکسری گرفتاریهایی داشتند که این گرفتاری ها به نحوی، گرفتاریهای شیعیان هم بود. یکسری زمینه هایی برای فعالیت بود که وقتی آن گرفتاری ها را در کنار آن زمینه ها می گذاریم، می بینیم تزاحم هایی ایجاد می شد که بخشی از فرصت ها را از ائمه و یارانشان می گیرد. در واقع شیعیان مجبور بودند به خودشان و داخلی ها بپردازند و مشغول آن ها بشوند. اگر بخواهیم بدانیم که ایجاد کنندگان گرفتاری ها چه کسانی بودند، باید بگوییم در زمان هر امامی افرادی بودند که ما آن ها را به عنوان دشمن می شناسیم؛ مثل حکومت ها. یعنی حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس و .... این ها دشمن سیاسی بودند و قدرت داشتند. در کنار این ها یکسری افرادی هم بودند که از آنها تعبیر می کنیم به دشمن. این دشمنان نوع دوم بیشتر فکری و فرهنگی بودند تا سیاسی و نظامی. اینها یا از پیروان مذاهب مسلمان بودند یا از پیروان ادیان آسمانی یا پیروان ادیان زمینی. اینها مشکل فکری، عقیدتی و شریعتی با ائمه داشتند. مسئله مورد نزاعشان در همین قسمتها بود. از اینها به دشمن تعبیر می کنیم. اما در کنار اینها، گروهی بودند که اصطلاحاً به آنها یاران امام می گوییم. وقتی می گوییم یاران و اصحاب امام، در نگاه اول ذهنیتی که شکل می گیرد، گمان می کنیم که این یاران همه موافق بودند و کمک می کردند؛ اما وقتی دقت می کنیم می بینیم شاید پنجاه درصد گرفتاریهای ائمه مربوط به همین یاران بود. امام حسن عسکری علیه السلام عمرشان کوتاه بود و دوره امامتش پنج یا شش ساله بود. قطعاً وضعیت تشیع را نمی توان در برش شش ساله دید. ما باید از سال ها قبل آن را ببینیم و سال های بعدش را هم ببینیم تا فهمی درست از اوضاع شیعه داشته باشیم.

 وقتی به تاریخ یاران و اصحاب نگاه می کنیم، می بینیم اینها که اسمشان یار و یاور است و انتظار از آنها این بود که حامی و پشتیبان باشند و به امام کمک کنند؛ اما بخشی از مشکلات را همین افراد تولید می کنند. با انگیزه های متفاوت. بعضی از اینها از امام جلو می زدند که به آن ها غلات یا غالیان می گویند. یعنی امام باید نیرو تربیت کند تا فقط خرابکاری این دسته را درست و خنثی کند. در واقع بخشی از فرصت امام و بودجه و فعالیت علمی و فکری  ایشان صرف همین امور می شود. این دسته هم هیچ وقت تمام نمی شدند. یک عده از یاران هم کج فکر بودند. غالی نبودند؛ اما پیرو و مطیع صد در صد هم نبودند. برای مثال صحابی امام قبلی بودند و وقتی به امام بعدی می رسیدند، ادعا پیدا می کردند. غلو نمی کردند؛ اما کج فهم و کج اندیش بودند. برخی از مشکلات را همین افراد تولید می کردند. اینها مشکل فکری، عقیدتی و شریعتی تولید می کردند و امام مجبور بود که خودش یا بخشی از یاران صالح خودش را مشغول این افراد کند. عده ای شبهات دشمنان را پاسخ می دادند و عده ای هم باید کج فهمی این افراد را اصلاح کنند و... عده ای از یاران هم بودند که با انگیزه مالی گرفتاری تولید می کردند. برای مثال وکیل امام قبلی بودند و برای امام بعدی گرفتاری تولید می کردند. یعنی پنجاه سال افراد خوب و صالحی برای امامان بودند؛ اما یک مرتبه برای امام بعدی گرفتاری به وجود می آوردند. وقتی فرصت را می دیدند که می توانند پول های کلانی به جیب بزنند، دین را بهانه و دستاویز خود قرار می دادند و امامت را رد می کردند و در آن تشکیک و مسئله می ساختند. در این راستا امام باید نیرو می فرستاد تا با آن ها مذاکره کند تا بلکه به راه بیایند. به هر ترتیب بخشی از فرصت امام را همین مشکلات می گرفت. دسته دیگر از یاران امام، علاوه بر پول دنبال ریاست و کسب قدرت بودند. مشکلاتی را هم آن ها ایجاد می کردند. جمع این چهار دسته به لحاظ عدد زیاد نیست، اما مشکلات زیادی می آفرید. بخش عمده از وقت و انرژی را همین عده می گرفتند. حتی بعضی از این ها به قیام کنندگان می پیوندند که شیعه امامی نبودند. یعنی اگر هم امام می خواست کار سیاسی انجام بدهد، فرصت را از او می گرفتند. اگر امام می خواست بنشیند و هوشمندانه نقشه ای طراحی بفرماید و فعالیت فکری یا سیاسی انجام بدهد، بخشی از فرصت و هزینه را همین افراد هدر می دادند و مزاحمت ایجاد می کردند. این قبیل افراد همیشه همه جا بودند و هستند.

از خویشاوندان و بستگان امام حسن عسکری علیه السلام هم گویا عده ای ادعای امامت کردند. در این باره توضیحاتی ارائه بفرمایید.

بله. گروه دیگری از مزاحمان، بستگان و خویشاوندان هستند؛ مثل برادر امام حسن عسکری علیه السلام با نام جعفر. عموهای امام هم همین طور. این افراد به لحاظ خونی و نسبی به امام نزدیک بودند و انتظار از آنها این بود که به امام کمک کنند؛ اما به هر حال مشاهده می کنیم با انگیزه های مختلف سیاسی، مالی و نفوذ و ... برای ایشان گرفتاریهایی به وجود می آوردند و راه دیگری انتخاب می کردند. مجموع این گرفتاریها از خویشاوندان و نزدیکان امام تا یاران ایشان و دشمنانشان، باعث شد که اوضاع و شرایط دشوار بشود. برخی از بستگان نزدیک دست به قیام می زدند و خواهان تشکیل حکومت بودند. وقتی دست به قیام می زدند از امام انتظار حمایت داشتند. وقتی جناب زید قیام کرد، از امام صادق انتظار داشت حمایتش کند. همچنین است قیام های دوره های بعد. یعنی اگر امام نقشه های سیاسی داشت، این قبیل افراد فرصت سوزی می کردند و مانع امام می شدند. وقتی این قبیل افراد که به امام معصوم از نظر نسبی نزدیک بودند قیام می کردند، دستگاه خلافت وقت هم به خود امام فشار می آورد. دیدارها و ملاقات با امام به شدت تحت کنترل قرار می گرفت تا نتواند به راحتی با یاران خود ارتباط بگیرد و با قیام همراه بشود. این افراد قیام کننده علاوه بر اینکه فرصت فعلی را می سوزانند، فرصت های آینده را هم برای امام و یاران صالح خود می سوزاندند. در کنار این افراد مخالفان فکری هم فعال بودند. وقتی مجموعه این گرفتاریها را کنار هم می گذاریم، می بینیم مزاحمتهای یاران و نزدیکان کمتر از مزاحمتهای حکومت نبود و در مجموع ممکن است این ها بالای هفتاد درصد فرصت ها از امام را می گرفتند؛ امامی که می خواست فعالیت فرهنگی، فکری یا سیاسی درستی انجام بدهد.

تقریباً بعد از امام سجاد به بعد در دوره همه ائمه این رخدادها پیش می آمد و هر چه جلوتر می رویم، گرفتاریها نه فقط کم نمی شود، بلکه بیشتر هم می شود؛ چون تعداد مدعی ها بیشتر می گردد و تعداد خویشاوندان هم بیشتر می شود. درست است که یاران خوب و صالح بیشتر شدند، اما مشکل آفرینان هم تعدادشان بیشتر می شد. بالاخره این فرقه ها از کجا آمدند؟ تعدادی از  یاران امامان قبلی و خویشاوندان ناصالح باعث بروز چنین اتفاقاتی می شدند. عده ای از یاران امام صادق علیه السلام با زید پیوند خوردند. عده ای از یاران حضرت با نفس الزکیه پیوند خوردند. زید می گفت که اگر امر فقهی و شرعی می خواهید به امام صادق رجوع کنید؛ اما اگر امر سیاسی می خواهید من بیشتر می فهمم و تشخیص سیاسی من بهتر است. یعنی خود زید مرجعیت فقهی و عقیدتی امام را قبول داشت؛ اما زیر بار مرجعیت سیاسی نرفت. هر چه هم جلوتر می رویم، تعداد این افراد بیشتر می شود و فرقه ها هم گسترش می یابند. هر کدام از این فرقه ها مثل واقفیه با همین انگیزه هایی که عرض کردم، پدید آمدند. غلات هم همیشه بودند و روز به روز دامنه نفوذشان بیشتر می شد.

دوره امام هادی علیه السلام و قبل تر از آن اوضاع شیعیان به چه صورت بود؟

اگر بخواهیم دوره امام حسن عسکری را بررسی کنیم، باید به دوره امام هادی علیه السلام هم رجوع کنیم. باید دید که در آن دوره چه می گذشت. ریشه های دوره امام هادی هم در دوران امام جواد علیه السلام بود و ریشه های دوره امام جواد به دوران امام رضا علیه السلام برمی گردد و .... یعنی یکسری حوادث و مشکلات آفریده شده بود و دوره به دوره منتقل می شد و تمام شدنی نبود. بالاخره امام کاظم علیه السلام شهید شد و شیعه در یک وضعیت بسیار سخت سیاسی قرار داشت. وقتی امام رضا علیه السلام امام شد، پول های زیادی در بین وکلا جمع شد. چند سال منتظر ماندند و مبالغ وجوهات زیاد شد. پول زیاد هم وسوسه برانگیز است. تعدادی از این افراد منکر امامت شدند و گفتند که برای ما هنوز مسئله اینکه چه کسی امام است، محرز نشده است. البته بعضی از آنان برمی گشتند و صالح می شدند و جزو یاران امام در می آمدند و بعضی از آنان تا آخر برنمی گشتند. یعنی با انگیزه های مختلف منکر امامت بعدی می شدند. وقتی جعفر فرزند امام هادی ادعای امامت کرد، عده ای از وکلا به سمت او رفتند و باور کردند که او امام است. بعضی از آنان هم با انگیزه های مالی و مقام و شهرت به دور او جمع می شدند.

وقتی به دوران امامت امام هادی علیه السلام رجوع می کنیم، می بینیم که وضعیت سیاسی بغرنجتر از دوران امام جواد شده است. بالاخره خلیفه عباسی امام را از مدینه به سمت سامرا فرستاده بود و در آنجا کاخی به ایشان داد. به ایشان منزل بزرگی در حد کاخ داد و مستخدمی در اختیارش گذاشت و عده ای را گمارد تا برای حضرت خرید کنند و مایحتاج را فراهم نمایند. اما همه آن ها جاسوس بودند تا سر از کار امام دربیاورند و بفهمند امام با چه کسانی رفت و آمد و ملاقات می کند. دستگاه خلافت حتی عده ای از اصحاب حضرت را خریده و تبدیل به جاسوس کرده بود تا به خلیفه گزارش بدهند. یعنی ملاقات و دیدار امام با یاران صالحش به قدری سخت شد که مجبور بودند نقشه بکشند و در لایه های پیچیده به دیدار امام بروند. یکی از یاران امام روغن فروش بود و با استتار ظروف روغن نامه  هایی برای حضرت می برد. مجبور بود با این شکل بیاورد تا ارتباط برقرار بشود و گفت و گوهایشان و نامه ها فاش نشوند. در زمان امام هادی به قدری ارتباط با یاران سخت شده بود که اینها مجبور بودند تدابیر پیچیده اتخاذ کنند و ارتباط بگیرند. امام گاهی از طریق مستخدمین خود با یاران ارتباط می گرفت. وقتی امامت به امام حسن عسکری می رسد، وضعیت همین گونه بود و بهتر نشد. البته امام هادی به خاطر سنی که داشت و مدت زمان بیشتری که امام بود، نفوذ و جایگاه ویژه تری داشت. وقتی امام حسن عسکری امام شد، مشکلات جدیدی آفریده شد و حکومت هم بدش نمی آمد گاهی برادران امام را تحریک کند و بین یاران را به هم بزند. دسته و فرقه بسازد و شیعیان را از هم جدا کند. باید رد پای دستگاه خلافت را در آن فرقه سازی ها پیدا کنیم. وقتی امام هادی شهید شد و امامت به امام حسن عسکری رسید، گروه جدیدی ظهور می کند به نام جعفر و طرفدارانش. برخی او را جعفر تواب می گویند و برخی جعفر کذاب. به هر حال مشکل جدیدی را برای امام به وجود می آورد. اینکه دستگاه خلافت او را تحریک کرده و پول داده باشد، دور از ذهن نیست.

وقتی امام هادی علیه السلام در قید حیات بود، عده ای از یاران ایشان به دور فرزندش سید محمد جمع شدند و گفتند ایشان شایستگی جانشینی دارد. حکمت خدا و مصلحت بر این بود که سید محمد زودتر از امام هادی از دنیا برود؛ اما طرفدارانش ول کن ماجرا نبودند و به سمت امام حسن عسکری نیامدند. برخی به سمت جعفر متمایل شدند و برخی مستقل ماندند؛ گاهی بین یاران ائمه و فرزندان ائمه پیوندی شکل می گرفت که موجب بروز اختلاف می شد.

پس از شهادت امام حسن عسکری شرایط شیعه چگونه شد؟

وقتی امام حسن عسکری به شهادت رسید، شیعه ای که از قبل دچار بحران بود، بیشتر متحیر می ماند و اوضاعش آشفته تر می شود. پس از شهادت چند جریان فکری ظهور می کنند. غیر از گرفتاریهایی که دستگاه خلافت برای شیعه ایجاد می کرد و غیر از گرفتاری  فرقه های قبلی مثل زیدیه و اسماعیله، در داخل و میان خود شیعیان مشکلات و اختلافاتی پیش می آید. شیعیان با این بحران مواجه می شوند که امام بعدی چه کسی است؟

دست کم چهار جریان فکری به وجود می آید: دسته اول غلات شیعه که تنها راه ارتباط با امام را خودشان می دانستند. می گفتند ما نایب امام هستیم و هر کسی می خواهد با امام ارتباط بگیرد، باید نزد ما بیاید. غیر از ما هیچ کس امام را مشاهده نمی کند. یک عده ای از قبل طرفدار غلات بودند و عده ای جدید هم به این جمع می پیوستند. دسته دوم طرفدار سید محمد فرزند امام هادی شدند. دسته سوم طرفدار جعفر برادر امام حسن عسکری شدند. همه چند دستگیها از درون تشیع به وجود می آمد. دسته چهارم نواب اربعه است. این جریان نیابت است که بالاخره اینها طی هفتاد سال می آیند و می روند و با امام ارتباط داشتند. شیعیان دور دست برایشان سخت بود که به این افراد اعتماد کنند. شیعیان هر منطقه به وکلای همان منطقه اعتماد داشتند؛ اما وکلا همه یک دست نبودند. یک عده به جریان خاصی متمایل شدند. همه وکلا هم به نواب اربعه اعتماد نکردند. در اینجا بود که شیعه با بحران هویت روبرو می شود. زمان باید می گذشت تا رفته رفته مسائل باز و روشن بشود. بعضی از این جریانات مثل جریان جعفر و طرفدارانش با حمایت دستگاه خلافت فعالیت می کردند. کسی از حکومت مزاحم جعفر نمی شد؛ اما مزاحم نایب اول شدند و او به طور مکرر بازجویی و زندانی می شود. حکومت به صورت دائم مزاحم او می شود؛ در عین حال جعفر را تحریک می کند. حکومت تصمیم داشت که این یکپارچگی شیعیان را از بین ببرد. از قبل از بین برده و فرقه فرقه اش کرده و الان هم بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام نمی خواست که متحد بشوند و بتوانند یکپارچه بشوند. گذاشت که طرفداران سید محمد ساز خودشان را بزنند؛ طرفداران جعفر ساز خودشان را بزنند و.... تا نوبت به نایب چهارم برسد و عمر جعفر هم تمام بشود و هیجانات برخی از شیعیان فروکش کند وقت زیادی برد. برخی از اندیشه ها تا یک تا دو قرن هم باقی می مانند و کماکان طرفدار خواهند داشت. گرفتاری که از قبل شروع شده و مخصوصاً در آستانه شهادت امام حسن عسکری یک‌دفعه بیشتر می شود و به اوج خودش می رسد، این گونه نبود که یک ماهه یا یک ساله تمام بشود. جعفر هم که از دنیا می رود قضیه تمام نمی شود و طرفدارانش کماکان به تفکر او دامن می زنند و گرفتاری ایجاد می کنند. حتی سید محمد که از دنیا رفته بود، پسری هم از ایشان نمانده بود، با این حال یاران و طرفدارانش می گفتند ما را جانشین کرده است. خیلی از شیعیان این را قبول می کنند و به سمت و سوی یکی از جریانات می روند. زمان هر چقدر به سمت نایب اول و دوم و سوم و چهارم می رود، مشکلات کمتر می شود، اما بالاخره کماکان مشکلاتی آفریده می شد. به خصوص نایب اول و دوم مشکلات بیشتری داشتند؛ یعنی یک مشکل با حکومت داشتند و مشکل بعدی با مذاهب مسلمان و فرقه های داخلی شیعیان. مشکل داخلی ها سنگینتر و عمیقتر و پیچیده تر بود و نوع برخوردش با اینها فرق دارد با هم. بالاخره زمان نیاز دارد تا بگذرد و مسئله حل بشود. از غیبت صغرا تا غیبت کبرا مشکلات فراوانی به وجود آمد. زمان که گذشت جریان فکری نواب امام زمان رفته رفته بر شیعیان غلبه کرد. لطف خدا و هدایت امام عصر غایب بود. راهنمایی های امام زمان به نواب بود تا صحنه به نحوی تغییر کرد و این جریان غالب شد. طی یک فرایندی رفته رفته شیعه یکپارچه شد. آنچه من مطرح کردم، یک مشکل فکری عقیدتی و فرهنگی بود. البته هیچ یک از فرقه های ظهور یافته در آن دوره به طور کلی خاموش نشدند و هنوز هم ما غلات شیعه داریم. بسیاری از اندیشه های غلات بعدها تئوریزه شد و باقی ماند.

جریان نواب و اینکه امام زمان غایب است، چگونه توانست غالب بشود؟

یک جریان بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بر تمام جریانات غلبه پیدا می کند و اکثر جهان تشیع با آن همراه می شوند. این جریان نیابت نواب را می پذیرد و غیبت را قبول می کنند و در واقع آن بحران فکری و هویتی را به این طریق حل می کنند. این مسئله به تدریج حل می شود و یک‌شبه حل نمی شود. زمینه فرقه سازی هم از بین می رود و فرقه جدیدی ساخته نمی شود. بعضی ها ادعایی می کردند که امام غایب را دیده اند و کسی ادعایشان را چندان باور نمی کرد؛ جامعه اگر چه از حضور فیزیکی امام محروم می شود، از وجود نایبان عام که همان علما هستند، بهره مند می شود. بر اساس حکمت الهی غیبت طولانی می شود و همچنان ما منتظریم که حضرت ظهور کند و جهان را پر از عدل بفرماید.

 

انتهای پیام /*