عطر وحدت

وحدت از دیدگاه عرفانی - دینی سیاسی امام خمینی

آحاد مردم را چون قطره هایی می بیند که چون فراهم آیند، دریا می شوند و کارهای سترگ از ایشان می آید: امام خمینی می نویسند: "یک جامعه ای که یک مقصدی دارد و می خواهد که آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم کند و به نتیجه برسد، آن جامعه (و افراد آن) را می شود تشبیه کرد به قطرات و نهرها و سیل ها و دریاها. قطره های باران هر قطره ای وقتی از قطره های دیگر جدا باشد یک برگ را هم تر نمی کند

کد : 182794 | تاریخ : 28/07/1400

شاید هیچ واژه ای به اصالت و محتوا و جذابیت واژه "وحدت" نباشد، و شاید راز این، آن باشد که این واژه، در اصل، گویای حقیقتی والا و ژرف و ابدی و ازلی است که همانا ذات یگانه حق - سبحانه و تعالی - است... محققان ژرف اندیش از عرفا و حکما برآنند که جلوه حق یگانه، نیز یگانه است که: "الواحد لا یصدر منه الا الواحد...". این ژرف اندیشان نازک نظر، برآنند که اصولا "کثرات"، "اوهام" اذهان تمرین نیافته و ابتدایی است وگرنه، آنها که مغز و قلبشان، به نور حق متعال نورانیت یافته است، جز "یک" نمی بینند و جز "یک" بر زبان نمی رانند... حکیم سبزواری فرموده است: ز "وحدت" دلا تا به کی در شکی؟ یکی دان، یکی بین، یکی گو، یکی! "وحدت" از دیدگاه عرفانی و فلسفی، جان و روح و مغز و ژرفا و محتوا و جانمایه "هستی" است... "وحدت" از این دیدگاه والا و بلند، تعبیر دیگری از "هستی" است... هستی در این نظر، مساوی است با وحدت و وحدت نیز مساوی است با وجود ... و نتیجه منطقی و عقلانی این سخن، آن است که "کثرات"، جملگی از مقوله اعدمند: "اعدم" "وجود" نما یا "نیستی"های "هستی"نما... و اگر لختی در بحراندیشه فرو رویم... بارقه هایی از دریافت این حقیقت بلند، بر دل و جان واندیشه و احساس خواهد تابید... و بدینسان و بر این پایه است که عارفان والامقام و حکیمان بلندمرتبه، و در پیشاپیش آنان پیامبران خدا و از همه برتر و بالاتر، آخرین پیامبر خدا، حضرت محمدبن عبدالله - صلی الله علیه و آله - محورهای صادق و راستین و محکم و متین و جاودانه "وحدت" ابنای بشر در طول تاریخ زندگی آنان بوده اند...این بزرگواران گرانمایه که جانشان به نور وحدت جلا یافته بوده است، مردمان را به "وحدت" می خوانده اند، به وحدتی که متن حق و حقیقت مطلق است... و نیز، مردم را از کثرت و دوگانگی ها و اختلافها و افتراقها، می رهانیده اند که جز نیستی های هستی نما نیستند... این دعوت های جاودانه و همگانی و انسانی داعیان بزرگ وحدت در تاریخ است که تاکنون، بشریت را از لبه های خطرناک دوگانگیها و چندگانگیهای تباه کننده نجات داده و یگانگی و برادری و الفت و محبت و عشق و دوستی برای آنان به ارمغان آورده است. ... و اکنون، در برهه ای از تاریخ پرماجرای انسانی قرار داریم که بار دیگر، در گوشه ای از این کره خاکی، دعوت به "وحدت" از سوی یکی از رهروان راه انبیاء خدا، در جهان طنین افکنده است ... این رهرو راه انبیاء، یک عارف مجاهد و فیلسوف فقیه ایرانی مسلمان است که سالهای سال به کسب فضایل معنوی پرداخت و در فلسفه و "عرفان" سرآمد همگنان خود شد و پس از دهها سال که به مراقبه و تهذیب نفس و مطالعه و سیر در آفاق و انفس پرداخت، در مقطعی سرنوشت ساز و خطیر از تاریخ ایران و جهان، در عرصه سیاست و اجتماع ظهور کرد و پس از گذشت کمتر از دو دهه، توانست یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ و جهان را براساس دید توحیدی و وحدت گرایانه خود به پیروزی رساند ... این فیلسوف عارف و زاهد وارسته و مجاهد شجاع، "روح الله" نام داشت که در شهری کوچک و گمنام به نام خمین زاده شده بود و به نام زادگاه خود، "خمینی" شهرت یافت.... شاید برای خوانندگان ما، بخصوص ما نامسلمانان و غیرایرانیان شگفت آور باشد که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی - رضوان الله علیه - را انقلابی وحدت گرایانه و مبتنی بر اساس بینش ژرف عرفانی "وحدت" و براین اساس، بر مبنای وحدت جامعه انسانی می دانیم. این شگفتی در نظر ابتدایی منطقی و معقول بنظر می رسد، زیرا همه کسانی که با نام انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی آشنایی دارند، تنها بعد نفی کننده انقلاب را برجسته می بینند یعنی آن بعدی از انقلاب را که بسیاری از مقولات تاریخی و فلسفی و سیاسی و اجتماعی را نفی می کند... مقولاتی که در عصر ما، فراگیر شده و در بسیاری از جوامع بشری، در میان سیاستمداران و دانشمندان و فرهیختگان و دانشوران و اندیشه سازان و به تبع آنان در میان عامه مردم جهان، به صورت اموری مسلم درآمده و جایگاه یک دین جدید را یافته و بگونه ای، توافق جهانی و بین المللی بر سر آنها وجود دارد ... به عنوان مثال، "دین" در عرف رایج و مقبول بین المللی، امری فردی است و مربوط به وجدان بشر و رابطه قلبی او با خدا، و مقوله ای است جدای از سیاست ..."دین" دراندیشه پاره ای دین باوران و متدینان، امری فراتر و والاتر و ارجمندتر از امر سیاست و امور دنیوی است و در میان لائیکها و ملحدان مقوله ای مربوط به تاریخ گذشته انسانها که از وهم و خیال و شرایط ویژه زندگانی اولیه انسانها زاده شده و در طول قرون، در اذهان واندیشه ها بصورت رسوب کرده و ارثی و تاریخی برجای مانده است... مثال دیگری که مبتنی برمثال بالاست، برابری تمام انسانها در کلیه حقوق صرفنظر از نژاد و مذهب و ملیت است... مقوله ای که به پندار پاره ای، ادیان الهی را پشت سر گذاشته و همه آنها را نسخ کرده است... برابری مطلق زن و مرد در حقوق، آزادی مطلق فردی انسانها بگونه ای که دولتها هیچ گونه حقی در محدود کردن این آزادیها نداشته باشند، "نسبیت" در حقانیت حقایق اخلاقی و دینی و نفی هرگونه عقیده و اخلاق قطعی و مسلم، اصالت دادن به بهره وریهای مادی و کامجوییهای جنسی بهرگونه ای که "فرد" بخواهد، "اباحی گری" و آزادی رابطه غیرشرعی زن و مرد، نفی "تقدس" اخلاقی و نگرش فیزیکی به مقوله اخلاق و حقوق و مقولاتی از این دست... امروزه، از مشهودات و مسلمات جوامع بشری است و چند قرن است که فیلسوفان و دانشمندان و مورخان و جامعه شناسان و هنرمندان دنیای جدید - که مرکز و محور آن غرب است - برای اثبات این مقولات، کتابها پرداخته و تصویرها، ساخته و جمعیتها و حزبها و نهضتها و انقلابها و حکومتها به راه انداخته و برپا ساخته اند ... ... و اینک، در چنین عصری که با گامهایی شتاب آلوده و غول آسا، که در مقیاس معمول محاسباتی، نمی گنجد و تنها با رایانه های پیشرفته و اعجازگر، قابل بررسی است، مدارج والا و بالای علم و تکنولوژی و فن آوری و آفرینندگی و سازندگی را در می نوردد. ... در گوشه ای از این کره خاکی، مردی بپاخیزد و براساس دعوت پیامبران خدا و آخرین آنها حضرت محمدبن عبدالله (ص) دعوتی آغازد و حکومتی برپا سازد که برپایه نفی همه یا اکثر این مقولات و مقبولات رایج و حاکم جهانی باشد ...، روشن است که شگفتی جهانیان را برمی انگیزد! ... به ویژه اگر چنین قیام و انقلاب و نظامی داعیه دار "وحدت" هم باشد.... ... نخستین پرسشی که ذهن اندیشه وران را به خود معطوف می دارد این است که چگونه دعوت و حکومتی که برپایه یک دین مشخص از میان ادیان موجود جهانی، برپا شده است، جهانیان را به "وحدت" فرا می خواند؟ ! و این، از این پندار برمی خیزد که میان دعوت به وحدت و ماهیت ذاتی حکومت دینی تناقض وجود دارد و چنین پنداشته می شود که هرگاه در جامعه ای حکومتی برپایه یک دین خاص برپا شود و یک دین خاص، "اصل" و "پایه" و "اساس" همه چیز و منجمله حکومت شود، مردم دیگر و ادیان و عقاید دیگر، به صورت فرعی و جنبی و حتی زاید و زیانبخش درخواهند آمد; و این، سرآغاز دوگانگی ها و برتری جوئیها و دعواها و اختلافات و بالاخره درگیریها و جنگها خواهد شد و این، ذاتا با "وحدت" بشری منافی است، ... تاریخ بشری، در گذشته های دور و نزدیک، آکنده از این دوگانگیها و چندگانگیهای دینی بوده و امروزه روز هم در اینجا و آنجای جهان حتی در قلب پایتختهای کشورهای مترقی و پیشرفته، بقایای این گونه درگیریها و جنگها بر اثر رسوبات برجای مانده از تاریخ گذشته، به چشم می خورد... حالا روی دیگر سکه را می بینیم: گفتیم شگفتی از دعوت به "وحدت" از سوی رهبر دینی یک انقلاب دینی از آنرو است که شگفت زدگان، تنها بعد نفی کننده دین و انقلاب را برجسته می بینند اما به استناد آنچه در آغاز این سخن آوردیم، برآنیم که نشان دهیم که نه تنها ژرفای دعوت به "وحدت" ادیان جهانی و من جمله دین اسلام و نیز دعوت به وحدت امام خمینی، در جهان معاصر - حتی میان خود ماها - شناخته شده نیست، بلکه اساسا اساس دعوت پیامبران خدا و نیز عرفا و حکمای بزرگ الهی نیز ناشناخته مانده است...

با تاملی در آنچه در آغاز آوردیم درمی یابیم که پیامبران و حکما و عرفای الهی، همه چیز را همه... پدیده های هستی را... از ذره تا سیاره... تا کهکشان...و از جمله همه انسانها را جلوه تجلی خدای واحد می بینند و این باور عارفانه و والای توحیدی که برپایه بارقه های شهود عرفانی و تاملات طولانی عقلانی در دل و جان و مغز و روان آنان تجلی یافته است، اینان را به قله رفیع و شامخ و والای انسانیت بالا برده و فاصله جان آنها را با هستی و آفریدگار هستی، به حد "قاب قوسین اوادنی" رسانیده است بدانگونه که نخست، خدا را می بینند و پس از آن، جهان را... یگانه پرستی و وحدت نگری این جانهای پاک و این اندیشه های نورانی و این احساسهای جوشان و خروشان، تا بدانجاست که خود و همه هستی را فانی در ذات باری می بینند و به خود و سراسر هستی همچون آئینه ای که جلوه گاه کمال و جلال و جمال حق است می نگرند... و مگر آئینه، چیزی جز تصویر روبروی خود را نشان می دهد؟ ...اینان خود و جهان را پرتوی از خورشید حق مطلق می دانند و مگر پرتو خورشید می تواند جدای از خورشید باشد؟ اینان هستی مطلق را به دریایی مانند می کنند که دائم در موج است و مگر موج دریا جدای از دریاست؟ و یا چیزی جز دریاست؟ پس در این شهود والا و در این تعقل ژرف و در این احساس نورانی و در این نگرش بلند، نه تنها همه انسانها، که همه هستی، از وحدتی بنیادین برخوردار است و همانگونه که اشارت رفت، جهان هستی، ذاتا واحد است و "وحدت" و "وجود" دو واژه ای هستند که از یک حقیقت حکایت می کنند، ... و اینک برای نمونه، کلماتی از امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی می آوریم که به صراحت از این حقیقت بلند سخن گفته است. باید بخاطر داشته باشیم که امام خمینی یک فیلسوف و یک عارف است که روزگاری دراز از سالهای آغازین عمر خود را تا نخستین سالهای شصت سالگی، به تامل و تحقیق و مجاهده و مراقبه و تهذیب نفس گذراند ... و آنچه می خوانیم، برگرفته از آثاری است که از امام خمینی در آن ایام برجای مانده است. در این آثار، شاهد نگرش والای او هستیم. نگرش وحدت گرای او به جهان و انسان در پرتو دریافت او از "توحید" ذات باری تعالی در ابعاد دینی، فلسفی و عرفانی ... در اینجا مجال آن نیست و نیز در خود این سخن کوتاه که بیشتر ناظر به وحدت در جامعه انسانی است، نیست که بر لبه اقیانوس بیکران و مواج توحید دینی و عرفانی و فلسفی امام خمینی بنشینیم و یا در نزدیکیهای ساحلی، لبی از دریا تر کنیم... و یا در این بحر مواج به شناگری و یا کشتی سواری بپردازیم ... ولی برای نشان دادن چشم اندازی گذرا و تند به نقل چند جمله دراین باره می پردازیم. امام خمینی می نویسند: "وحدت مساوق با وجود و از کمالات موجود "بما هو موجود" است و معنی "مساوق" در این حال این است که...در خارج حقیقت وجود، عین حقیقت وحدت است; چنانچه کثرت، هر جا باراندازد، نقص و عدم و شر و ضعف و فقور باراندازد... "... وجود، اصل حقیقت کمال و سرچشمه جلال و جمال است، پس صرف وجود، صرف وحدت و صرف کمال است پس صرف وحدت نیز صرف کمال است. (چهل حدیث ۶۱۴)

و در جای دیگر می نویسند: "... سالک الی الله و عارف بالله، در نظری، جمیع افعال و موجودات را ظهور مشیت مطلقه و فانی در آن بیند و در این نظر، سلطان وحدت غلبه کند... همان، ۶۵۲ و در جای دیگر: "حق تعالی صرف وجود و صرف کمال است و صرف وجود و صرف کمال، با بساطت و وحدت تامه ای که دارد، جامع جمیع کمالات و مستجمع همه وجودات است ..." همان، ۶۱۰ سطور بالا تنها اشاره ای به دیدگاه عرفانی والای امام خمینی است که به پندار نگارنده، ریشه دینی و عرفانی و فلسفی او راجع به وحدت در جامعه انسانی و مراتب دیگر وحدت است. امام خمینی (ره) کل جامعه بشری را یک واحد می داند و مقصد همه انبیاء و اولیاء را "توحید کلمه" و "توحید عقیده" در کل جامعه انسانی می داند. آنچه ذیلا می آید، مواردی است از مکتوبات و بیانات امام خمینی که در زمینه وحدت اجتماعی در کل جامعه بشری (و نیز در میان ارباب ادیان و نیز مسلمانان) ایراد کرده اند ... امام در همان سالهای مراقبه و تهذیب نفس چنین نوشته اند: "... یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیای عظام - سلام الله علیهم - که علاوه بر آنکه خود مقصود مستقل است، وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینه فاضله می باشد، "توحید کلمه" و "توحید عقیده" و اجتماع در مهام امور و جلوگیری از تعدیات ظالمانه ارباب تعدی است که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه فاضله است. و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعی و فردی است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری (که) افراد جامعه به طوری شوند که "بنی نوع آدم "تشکیل یک شخص دهند و "جمعیت" به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزای آن باشد و تمام کوششها و سعیها حول یک مقصد بزرگ الهی و یک مهم عظیم عقلی، که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند و اگر چنین مودت و اخوتی در بین یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمام طوایف و مللی که در این طریقه نباشند ..." . در این عبارات، امام خمینی سخن از مقاصد و شرایع و انبیای الهی گفته اند و تصریح کرده اند که این مقصدی است که در مورد عموم انسانها باید تحقق یابد تا "بنی الانسان" یعنی همه آحاد انسانها - از هر مذهب و مسلک و طریقه و مرام، "فاسد" نشوند و مدینه فاضله که از دیرباز زبان فلاسفه و مصلحان جامعه انسانی مطرح شده بوده است خراب نگردد. از دیدگاه عرفانی امام خمینی، " وحدت نفوس"، "اتحاد همم"، "اخوت"، "صداقت قلبی باطنی و ظاهری" اهداف بلندی است که پیامبران خدا داشته اند تا بدان وسیله "بنی نوع آدم" تشکیل یک شخص دهند و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضاء و اجزای آن. این عبارات به وضوح نشان می دهد که به اعتقاد امام خمینی، دعوت انبیاء برای ایجاد "وحدت نفوس" در میان همه افراد بشر بوده است. انبیاء، برای اصلاح بشر مبعوث شده اند و تلاش کرده اند که میان انسانها، اخوت و صداقت پدید آورند و همه آنها را دارای یک هدف والا و بالا سازند که همانا تکامل مادی و معنوی و کشف اسرار جهان و آبادسازی زمین و سیر الی الله است. "اتحاد همم" یعنی که همه همتها و تصمیمها و اراده ها، یکسو و یک جهت، قافله بشریت را در سازندگی مادی و معنوی به عالیترین ذروه عرفان و معنویت و تلالو و جلا و صفای ضمیر و برادری و صمیمیت و الفت و محبت و مودت و تعاون و تعاضد و کمک کاری و همیاری و تکامل مادی و معنوی ارتقاء می دهد و همه عوامل عقب افتادگی انسانها را از نادانی و تنگ نظری و محدودنگری و فریفتگی به کامجوئیهای مادی بازدارنده در ژرفای جان او از بین ببرند، و جان او را پاک و مطهر و پرجلا و متلالی کنند و او را به تلاش و سختکوشی و فعالیت و نشاط و بهسازی خویش و پیرامون خویش وادارند ... و این مقاصد عالی، همه، از دیدگاه امام خمینی (ره)، برپایه عرفان شهودی و توحید الهی و نگرش "توحیدی" به جهان و انسان پدید می آید ... در چنین جامعه توحیدی ای، کل انسانها یک واحد شخصی اند و افراد آدمی، اعضاء و جوارح آن ... بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار توکز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی پس، از دیدگاه امام خمینی، "توحید کلمه" و "توحید عقیده" و "اجتماع در مهام امور"، برای جلوگیری از ستم ستمکاران و تباهی انسانها و نابودی مدینه فاضله، یک آینده جهانی است که همه آدمیان را دربرمی گیرد ... اما ... مگر ستمکاران و مستکبران و لذت جویان و دنیاپرستانی که فرزندان آدم را به استثمار می کشند و به بهای بدبختی و نادانی و عقب افتادگی آنان، کاخهای ستم خود را برپا می سازند و پرچمهای ظلم و ستم برمی افرازند و بساط عیش و نوش و سرمستی و کامجویی برپا می کنند ...، به آسانی به این دعوت پاسخ می گویند دست از مطامع دنیوی و لذت جوییهای مادی و استثمار خلق و ستم به مردم و محروم سازی محرومان و واپس زنی عقب افتادگان و هر آنچه برای تحکیم و تثبیت وضع موجود از ایشان ساخته باشد، دریغ می دارند؟ ؟ ! ! - پاسخ برای همگان روشن است: ابدا! ، اینان در برابر دعوت پیامبران، می ایستند - که ایستادند - و با آنان می جنگند - که جنگیدند - و به استثمار و تباه سازی دین و دنیای مردم ادامه می دهند - که ادامه دادند - و تاریخ بشر مشحون از این درگیریها و ایستادگیهای سپاه حق و باطل و نور و ظلمت است ... و چنین است که جهان متمدن و پیشرفته امروزی نیز، پس از قرنها تلاش و کوشش پیامبران و فیلسوفان و عارفان و مصلحان جامعه بشری، امروزه روز هم از تعدی و ستم و انباشته شدن ثروتها و امکانات در دست عده ای اندک و عقب افتادگی و ستمدیدگی و ناداری و بیماری عده بیشماری از ابناء انسان، به سختی رنج می برد و چشم و دل مصلحان بیدار دل و دلسوخته، در سراسر جهان به سوی دعوت حق است که خواب ستمگران و مترفان و مسرفان را برآشوبد و طرحی نو دراندازد و جهان را از ظلم و ستم و بیدادگری و افزون خواهی و دنیاطلبی و تبعیض و تحقیر و تسلیم خواهی برهاند... ... با تصویری که گذشت، این نکته روشن شد که آنچه از جنگ و خونریزی و تعدی و ستم و پایمال کردن حقوق مردم جهان، در طول تاریخ تا به امروز، به وقوع پیوسته است، برخاسته از طمع طمعکاران و ستم ستمکاران و لذت جویی شهوت پرستان و دنیاپرستی دنیاپرستان بوده است ... جنگها و خونریزیها از جاه طلبیها و مقام پرستیها و برتری طلبیهای انسانهای گمراه و تباه سرچشمه گرفته است، کسانیکه به دعوت پیامبران و مصلحان و خیرخواهان بشر گوش ندادند و به کژراهه کامرانی و مقام پرستی و دنیاخواهی و زیاده طلبی گام نهادند... و در یک کلام: در طول تاریخ، این انسانهای سرکش و عاصی و ناسپاس و شهوت پرست و کامجو و ستمگر و منکر خدا و معنویت و تقوا و پارسایی و معاند با حق و حقیقت و صلاح و سداد و راستی و پاکی بوده اند که با به راه انداختن دشمنیها و دوگانگیها و اختلافات و بالاخره جنگها زندگی انسانها را تباه و روزگار آنها را سیاه کرده اند ... و همینهایند که امروزه روز هم در برابر هر دعوتی که به "وحدت" جامعه بشری و از سوی هرکس و هر ارگان و هر جمعیتی صورت می گیرد، سخت موضع می گیرند و برای بقا و دوام بساط فرعونیت و استکبار و استثمار خود، فریادهای حق طلبانه مردم جهان را در سراسر پهنه گیتی فرو می خوابانند ... چه شاهدی از روزگار تباه مردم آفریقا و جنگهای خانمان برانداز این قاره نگون بخت بهتر؟ و چه نمونه ای از اوضاع مردم محروم و مظلوم فلسطین که پنجاه سال است در آوارگی و دربدری بسر می برند گویاتر؟ و چه نموداری از بوسنی مظلوم و خونین، هویداتر؟ ...و نمونه های بسیار فراوان دیگر... و تازه، این همه پس از سالهاست که از جنگ خانمانسوز جهانی اول و دوم می گذرد، جنگی که میان پیشرفته ترین ملل متمدن جهان رخ داد و پیشرفته ترین سلاحها در آن بکار رفت و دنیا را زیر و رو کرد و میلیونها انسان را به کام مرگ فرستاد و هزاران هزار بنا و معبد و کارگاه و دانشگاه را ویران ساخت و میلیونها انسان مصدوم و مجروح و معلول بجای گذاشت و هنوز هم که هنوز است، دانشمندان سخن از آثار باقی مانده از اشعه اکتیویته ناشی از بمبارانهای اتمی و شیمیایی جنگ دوم می گویند ... راستی وقتی انسان، اوراق سیاه جنگهای خانمان برانداز بشری را ورق می زند، بر خود می لرزد که چگونه این جنگ افروزان ضد انسان و بشریت - یا وارثان آنان! - از انسان و حقوق انسان سخن می گویند و از مدنیت و عدالت و برابری انسانها دفاع می کنند! !؟ ؟ شگفتی راستین این است ...! ! باری: به طوری که گذشت امام خمینی (ره) به پیروی از انبیاء و عرفا و حکما و مصلحان بشریت، "وحدت" را اساس و پایه تشکیل مدینه فاضله و جلوگیری از ستم در اجتماع بشری می داند. اکنون برای آنکه این دیدگاه امام را بهتر بشناسیم به بیانی دیگر از ایشان می پردازیم که آحاد مردم را چون قطره هایی می بیند که چون فراهم آیند، دریا می شوند و کارهای سترگ از ایشان می آید: امام خمینی می نویسند: "یک جامعه ای که یک مقصدی دارد و می خواهد که آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم کند و به نتیجه برسد، آن جامعه (و افراد آن) را می شود تشبیه کرد به قطرات و نهرها و سیل ها و دریاها. قطره های باران هر قطره ای وقتی از قطره های دیگر جدا باشد یک برگ را هم تر نمی کند; اگر ... میلیونها قطره ... از هم جدا باشند ... اگر میلیاردها قطره، ... قطره قطره باشند، باز کاری از آنها نمی آید ... حالا اگر اتصال با هم پیدا کردند ... یک نهری را تشکیل می دهد ... قطرات دیگر هم که اتصال پیدا کردند، نهر دیگری را تشکیل می دهند ... (که) می شود یک زمینی را آبیاری کنند ... لیکن محدود است انتفاع از آن .. . اما اگر چنانچه نهرها بهم متصل شد، و یک سیلی و رودخانه ای راه انداخت، قدرتش زیاد می شود یعنی (وقتی) قدرتهای کوچک و ضعیف جمع شدند، وقتی که با هم شدند یک قدرت واحد پیدا شد که این قدرت واحد نسبت به این قطره به اندازه ای است که عدد آن قطرات است ...، ضریب آن قطرات است و شاید گاهی هم قدرت بیشتر می شود ... این رودخانه ها با هم اتصال پیدا بکنند و به شکل یک دریا درآیند، قدرت بسیار زیاد خواهد شد..." "... جامعه ... هم همین طور است ... اگر صد میلیون، یکی یکی باشد یعنی صد میلیونی باشد که هر کدام خودشانند. کاری به دیگری ندارند، این صد میلیون جمعیت هیچ کاری از آنها نمی آید و مثل آن قطره می مانند که یک برگی را ی توانست حرکت بدهد ...". "یک نفر آدم یک قدرتی دارد اما قدرتش بسیار بسیار محدود است ...اگر ... این یک نفر، یک جا، یک جمعیتی با او هم عقیده شدند و با هم در یک مقصد شرکت کردند ...این یک قدرتی است که از آن کارهای محدود می آید ... اما اگر بنا باشد یک جمعیت دیگری باشند که با این، مخالف باشند ... و مزاحمت کنند، به واسطه این مزاحمتی که واقع می شود، کارها خنثی می شود یعنی نه او (آن جمعیت) به مقصد خودش می رسد و نه این جمعیت به مقصد خودشان می رسند ... "شما فرض بکنید صدتا، دویست تا جمعیت که هر کدامشان مجتمع داشته باشند، دویست تا جمعیتی که ... کارهای مختلف و عقاید مختلف دارند و مزاحمت از هم می کنند، این دویست تا قدرت، به واسطه این مزاحمتهایی که می شود خنثی می شود (و) همه ناکام خواهند شد ..." به طوری که ملاحظه می شود، امام خمینی طبیعت و اجتماع را با یک دید می نگرد و درباره هر دو پدیده، یک حکم قائل است ... واقعیت، همین است: در جامعه انسانی، همان احکامی جاری است که در ناموس خلقت، جاری است ... و "وحدت" با این دیدگاه، هم ناموس خلقت است و هم قانون بشریت ... با آنچه گذشت روشن شد که یک بعد مهم و اساسی از دیدگاههای امام خمینی (ره) که خواهیم گفت در انقلاب اسلامی نیز تبلور یافته است; از دید بسیاری از ناظران حتی خود ما نیز پنهان مانده است. زیرا جهان معاصر، و خود ما مسلمانان ایرانی انقلاب کرده نیز بیشتر به جنبه های "ممتاز" و "جدایی ساز" افکار امام خمینی - و به تبع آن، انقلاب اسلامی - عنایت داشته ایم و از آن سخن گفته ایم ... در حالیکه این بعد، در حقیقت "نیم رخ"اندیشه های امام و انقلاب است ... این نکته از نظر جامعه شناسی حائز اهمیت بسیار فراوان است که از آن رو که امام خمینی انقلاب اسلامی را براساس نفی استبداد داخلی و استکبار خارجی و طرد هرگونه ظلم و ستم و انحراف و پلشتی اخلاقی و سیاسی و اجتماعی، پایه ریزی کرد عاملی که بدون آن، نمی توانست "انقلاب"ی صورت پذیرد از این رو، در جهان، و در میان خود ما نیز، این بعد از انقلاب، یعنی بعد "نفی" و " طرد" و "ستیز"، جلوه برجسته یافت و جالب تر و مهم تر آنکه این بعد، حتی گاهی با "حذف متعلق" یعنی بدون اینکه متوجه استکبار و استبداد و ظلم و ستم هم باشد متوجه پاره ای از مستضعفان فکری و دگراندیشان خودی و بیگانه و حتی پاره ای از اعضاء "خانواده انقلاب" نیز شد! ! ... برجستگی این بعد که متاسفانه هنوز هم در میان خودی و بیگانه برجسته است موجب آن شده است که نه تنها بیگانگان از انقلاب و دشمنان آن، بلکه خود ما ایرانیان انقلاب کرده و هوادارانمان در اینجا و آنجای جهان، نیز فرصت آن نیابند که به جنبه های عام و جهانی و دعوت به وحدت و صلح جهانی ای که امام خمینی و انقلاب اسلامی - به تبع انبیاء و حکما و فلاسفه و مصلحان جهانی - منادی آن است و در این نوشته به شواهدی از آن از زبان امام اشارت رفت، عنایت کنند ... و از این رو است که در آغاز این سخن گفتیم که بسیاری، از اینکه امام خمینی و انقلاب اسلامی، همه مردم گیتی را به وحدت و همبستگی فرامی خواند، شگفت زده می شوند ...! در سطور آینده خواهیم دید که چگونه این دو بعد از افکار و اندیشه های امام خمینی که در حقیقت، روح جاری در انقلاب اسلامی است مکمل یکدیگر و حتی قوام بخش به یکدیگرند بدین معنی که جداسازی دو بعد منفی و مثبت افکار امام و روح انقلاب اسلامی، شناخت ما را از همان بعد برجسته و تاحدی شناخته شده نیز ناقص و ابتر خواهد کرد ... باری: برای دریافت بعد ناشناخته افکار وحدت طلبانه امام خمینی و نیز بعد فراملی و جهان شمول انقلاب اسلامی ناچار باید به دیدگاه عرفانی و فلسفی امام نسبت به "انسان" و "تعالی جویی" ذاتی انسان و "بی نهایت طلبی" فطری انسان اشاره ای گذرا بکنیم ... امام خمینی به تبع آموزشهای دینی و فلسفی و عرفان، خود به این حقیقت والا دست یافته بود که انسانها عموما در جستجوی حق مطلق و کمال مطلق و جلال مطلق و جمال مطلقند و آنچه موجب تفاوت دیدگاهها و اختلاف بینش ها و دریافتها و رویکردهای اندیشه و کردار و رفتار در افراد و جوامع می شود همانا اشتباه در "مصداق"یابی است... وگرنه فطرت و سرشت همه انسانها، یکسان آفریده شده و همه، عاشق حق و راستی و پاکی و دادگری و دانش پیشرفت و تکاملند ... النهایه هر فردی در اجتماع یا هر اجتماعی در خانواده بشری، راهی جدای از دیگری و نام و نشانی سوای از دیگری، برمی گزیند. در قرآن آمده است: "فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله". یعنی: "روی خود را با خلوص به دین استوار دار. این سرشتی است که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدا دگرگونی ناپذیرست.. " (۱) ادیان ابراهیمی و ادیان دیگر موجود در میان جوامع بشری، همگی خود را نجات بخش بشریت و ندای وجدان همه انسانها می دانند و این بدین معنی است که هر فردی در جامعه و هر جامعه ای در خانواده بشری عقیده و آرمان و اندیشه و رفتار و کردار خود را، نشات گرفته از وجدان و درک و دریافت و خواست و درخواست عام بشری می داند ... واقعیتی که به طوری که اشاره کردیم در قرآن کریم و عرفان و فلسفه اسلامی بر آن صحه گذاشته شده و امام خمینی نیز بر پایه همین اندیشه و بینش و نگرش سخن گفته و مطلب نوشته و به اقدام و قیام اجتماعی و سیاسی دست یازیده است... و بنابراین، التزام به یک دین و آیین و سعی در تبلیغ مبانی و تلاش و مجاهده و قیام و اقدام در راه تحقق آرمانهای آن حتی در حد یک مبارزه پیگیر و حاد سیاسی و تاسیس حکومت و تشکیل دولت براساس آن، به هیچ رو، منافی با نگرش وحدت گرایانه به جامعه انسانی و تبلیغ این نگرش و تلاش در راه به وجود آوردن آن نیست... پیشتر، آیه ای را که مشتمل بر فطرت واحد و یکسان تمامی انسانها بود تلاوت کردیم و اینک آیه دیگری را تلاوت می کنیم که بر وجود آیین ها و روشهای گوناگون صحه گذاشته است: "... لکل جعلنا منکم بشرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة. ولکن لیبلوکم فیما آتاکم. فاستبقوا الخیرات ..." این آیه نشان می دهد که آیین ها و روشهای اجتماعی گوناگونی که مشتمل بر ادیان و مذاهب و مسلکها و مرامهای مختلف است با وحدت جامعه انسانی و فطرت واحد انسانها منافات ندارد. سهل است ...لازمه آزمایش انسان و پیشرفت و تکامل اوست: "ولو شاءالله لجعلکم امة واحدة ولکن لیبلوکم فیما آتاکم ..." یعنی: "اگر خدا می خواست شما را یک امت قرار می داد ولی می خواهد شما را در آنچه به شما داده بیازماید ..." آیات فراوان دیگر قرآن بر محور دعوت به تفکر و تامل و برانگیختن نیروی عقل و خرد در آدمیان و تصریح به نفی اکراه و جبر و قهر در امر پذیرش دین، نشانه های دیگری است از آنکه آیین اسلام، و کتاب مقدس آن - قرآن - خود را برپایه خردورزی واندیشه وری و تامل در آفاق و انفس و پرهیز از پیروی کورکورانه و مقلدانه و هوسبازانه از آئینهای رسوب کرده و به جای مانده از نیاکان استوار ساخته است ... و این پایه ها، پایه های مقبول خرد بشری در سراسر جهان است ... و همه انسانها در سراسر جهان، این مبانی عام عقلانی و خردورزانه را باور دارند ... جز زورمداران و زورگویان و زرپرستان یا تزویرگران ...! ... می ماند جنگهایی که بر اثر دعوت انبیاء پدید آمده است: این جنگها بر دو گونه است: یکی جنگهایی که میان پایه گذاران ادیان یعنی خود پیامبران الهی با دشمنانشان پیش آمده است. دیگر، جنگهایی که میان پیروان ادیان با یکدیگر، یا پیروان ادیان از یکسو با ملحدان از سوی دیگر پیش آمده است. اشاره وار می گوییم که جنگهای نخست، پیوسته از سوی دشمنان آغاز شده و از فشارها و سخت گیریها و دستگیریها و تبعیدها و محاصره های اقتصادی و بایکوتهای اجتماعی و سیاسی گرفته تا تازیانه زدن ها و دربند کشیدن ها و بالاخره کشت و کشتار دین باوران و پیروان آیینهای نوپای الهی... به جز صفحات تاریخ، شاید این مدعا، آیه ای در قرآن است که نخستین آیه "اذن" جهاد است: " - اذن للدین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر" یعنی: "به کسانی که (دین باورانی که) با آنان می جنگند، اجازه داده شد (که بجنگند) چرا که بر آنان ستم رفته است و خدا به یاری ایشان تواناست ..." با این اشاره گذرا می توانیم اطمینان یابیم که جنگهای میان پیامآوران اصلی ادیان و دشمنان آیین های جدید را، دشمنان بوجود آورده اند نه پایه گذاران ادیان. این، البته یک ادعاست که شاهدی کوتاه از قرآن برای آن آوردیم اما برای اثبات آن باید اوراق تاریخ ادیان را - البته تاریخ اولیه و همزمان با پایه گذاران ادیان را - به دقت مطالعه کرد. و اما: جنگهایی که میان پیروان ادیان به وقوع پیوسته است: این جنگها از جمله، که بخش عظیمی از تاریخ اسلام و مسیحیت را تشکیل می دهد، شامل جنگهایی است که بین خود مسلمانا ن - عمدة شیعه و سنی - درگرفته و نیز جنگهایی که بین مسلمانان و خود مسیحیان - عمدتا کاتولیک و پروتستان به وقوع پیوسته و قسم سوم جنگهایی که بین مسلمانان و مسیحیان - عمدتا جنگهای صلیبی - رخ داده است... این جنگها، بطور اغلب و شاید همه،انگیزه های جاه طلبانه و قدرتمندانه داشته و معلول رقابت در قدرت و منازعه در سلطنت و حکومت بوده است... البته نمی توان وجود پاره ای درگیریهای موسمی و موضعی را نادیده گرفت که مشتمل بر قیامهای حق طلبانه و ظلم ستیزانه و به منظور دفاع از کیان و حیثیت یک طرف جنگ بوده است. اما متاسفانه باید گفت: نگرش تاریخی جوامع گوناگون دینی نسبت به هم و نیز نگرش پاره ای مورخان ملحد یا لائیک نسبت به تاریخ ادیان، آمیخته با اشتباهی عظیم است که با نفرت تاریخی و رسوبات منفی بجای مانده از پدران و نیاکان همراه است و این، در حافظه تاریخی پیروان ادیان، به صورت یک عقده ناگشوده و یک زخم آماس کرده و التیام نیافته باقی مانده که هرچند گاه یکبار، سرباز می کند و به صورت جنگ مسلحانه یا درگیریهای لفظی در قالب مباحثات کلامی بروز می کند، آنچه در بوسنی میان مسیحیان اورتودکس و مسلمانان می گذرد و یا آنچه در پاکستان میان سنیان و شیعیان آن سامان رخ می دهد و یا آنچه در بریتانیا میان ایرلندیهای کاتولیک و پروتستان، بصورت زخمی جانکاه بر جای مانده است و... بقایای همان جنگهای گذشته است که اگر عناصری از حق طلبی و دفاع از کیان و حیثیت دینی و اجتماعی و سیاسی در آن وجود داشته باشد، - که دارد - اما ریشه، در گذشته دور و دراز تاریخ دارد ... باری، این بخش از تاریخ بشر یعنی جنگهای دینی و مذهبی، از دیدگاه ملحدان و لائیکها و عموم کسانی که دوره "دین" را از نظرگاه تاریخی خود، "سرآمده" می دانند، به گونه ای کاملا تحریف شده تفسیر و تعبیر شده است بدین معنی که اینان، این جنگهای توانفرسا و طولانی را معلول تعلیمات ادیان و مذاهب و پی آمده از تعصبات اجتناب ناپذیر دینی و مذهبی دانسته، دین را با جنگ همسان تلقی کرده و برآن شده اند که برای ایجاد وحدت جامعه بشری، باید "فاتحه" ادیان را خواند و دوره دین را خاتمه یافته تلقی کرد ... چیزی که پاره ای از نوآوران عصر رنسانس و به خصوص پس از آن - که الحاد و بی دینی رونق گرفت - دعوت به آن می کردند .. . روح حاکم بر اغلب اندیشه وران و مورخان و جامعه شناسان و سیاست شناسان و حقوقدانان عصر ما، همین است و از این رو است که به طوری که اشاره شد دعوت به وحدت از سوی یک رهبر انقلابی - مذهبی حضرت امام خمینی - قدس سره - در میان اینگونه مجامع، با شگفتی تلقی می شود که بطوری که گفتیم علت اصلی آن دیدن بعدهای نفی کننده و عدم درک مبانی مشترک و اثباتی و یا درک ناصحیح از گذشته تاریخ ادیان است. اینان چون به روح متعالی و والای ادیان الهی که مبشر وحدت جامعه بشری اند پی نبرده اند، نمی توانند دعوت به وحدت بشری را با دعوت به اسلام و انقلاب اسلامی و وفاداری نسبت به اصول و مبانی و اخلاقیات و شرعیات دینی همآهنگ کنند و لذا میان آنان تنافر و تضاد می بینند... ... این اشتباه، نه تنها از سوی بیگانگان از اسلام و انقلاب اسلامی است، بلکه خود ما مسلمانهای انقلاب کرده ایرانی هم بسیاریمان از روحانی و دانشگاهی و افراد سیاسی گرفته تا افراد عادی چنین می پنداریم که اسلام و انقلاب اسلامی در طبیعت و ذات خود، با عصر جدید ناسازگار است و به اصطلاح، ما با همه دنیا سر جنگ داریم و متاسفانه پاره ای از بیانات و مکتوبات امام خمینی - قدس سره - و رهبر کنونی انقلاب حضرت آیة الله خامنه ای دامت برکاته نیز که ناظر بر دفاع از کیان اسلام و ایران و انقلاب اسلامی در برابر تهاجمات و یورشهای زورمدارانه و سلطه طلبانه قدرتهای استکباری و اقمار و عوامل آنهاست، در میان خود ما نیز حمل بر ستیزه جوئی و جنگ طلبی ذاتی اسلام و انقلاب اسلامی می شود ... و سخن آخر آنکه: چهره خشنی که در دنیا از انقلاب اسلامی ایران و نیز اصولگرایی اسلامی در سراسر جهان اسلام پرداخته اند معلول دو برداشت و دو عملکرد غلطی است که هم بیگانگان و هم خود ما مسلمانهای انقلابی، در پرداختن آن سهیم بوده و هستیم .

پی نوشت: ۱. پرتو همین آموزش ها در ادبیات ما دیده می شود: هرکس به زبانی سخن از نفس تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه     راه تو به هر روش که پویند خوش است وصف تو به هر جهت که جویند خوش است روی تو بهر دیده که بینند نکوست نام تو به هر زیان که گویند خوش است    ...  چشم دل بازکن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی گر به اقلیم عشق رو آری همه آفاق گلستان بینی بر همه اهل آن زمین به مراد گردش دور آسمان بینی تا بجایی رساندت که "یکی" از جهان و جهانیان بینی با "یکی" عشق ورز از دل و جان تا به عین الیقین عیان بینی: که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

منبع: پرتال جامع علوم اسلامی؛ محمدجواد حجتی کرمانی

انتهای پیام /*