«طیب»، یکی از مشاهیر چاقوکش و به اصطلاح باجگیرهای بزرگ آن زمان در تهران بود که در ایران نظیرش پیدا نمی شد. اما همین فرد وقتی اعدام می شود کسی مثل آیت الله حکیم به ایشان لقب «حُرّ زمان» را می دهد و می گوید: " طیب، حُرّ زمان خودش بود". حتی من یادم هست که طیب روی سینه اش عکس شاه را خالکوبی کرده بود و به نفع شاه در تظاهرات شرکت می کرد. اما بعدها این باجگیر از طرفداران امام خمینی می شود. حتی زمانی که رژیم می خواست حرکت ۱۵ خرداد را خنثی کند گفته بود که طیب هم در میان اینها بود. او عده ای را دورِ خود جمع کرده و از آنها پول گرفته و بین تظاهرکنندگان پخش کرده است و پنج - ده تومان به اینها پول داده که بیایید خیابان و شعار بدهید که «مرگ بر فلانی، درود بر فلانی».
یکی از ویژگیهای امام که شاید کمتر روی آن کار شده باشد، این است که ایشان سعی داشت حرکت های مذهبی را در جهت صحیح خودش هدایت کند. مِن جمله سینه زنی های معروفی که در چاله میدان بود و سردسته اش طیب و رمضان یخی معروف بودند. این با عظمت ترین و شلوغ ترین دسته ای بود که از میدان سلطان جنوب شهر راه می افتاد و عَلَم و کُتَل و... به وسیله گنده لاتهای آن زمان حمل می شد. طیب و حاج حسین رمضان یخی خیلی نفوذ داشتند و تمام چاقوکشها و قداره بندهای آن زمان همه زیرِ بلیط اینها بودند. وقتی سینه زنها راه می افتادند این دو نفر جلوی دسته بودند. یک تابلویی هم داشتند که روی آن نوشته شده بود: « هیأت عزاداری صابون پزخانه چاله میدان» این تابلو سفید بود که یک طرفش نوشته بود طیب حاج رضایی و طرف دیگرش نوشته بود حسین رمضان یخی. البته یک اسم دیگری داشت.
همه ی استخوان بدستها و چاقوکشها و همه لاتهای تهران شاید توی این دسته بودند. بعضی ها لخت می شدند. بعضی ها مغز سرشان کچل بود. عده ای تا نوک پایشان خال کوبیده شده بود و اکثراً هم بدنشان از زخم کارد و تیغ پر بود. اما همه شان جایگاه مردمی داشتند که بعد برنامه ریزی شد که این دسته ها و هیأت عزاداریها که از چهارده محله تهران راه می افتادند سازماندهی شوند تا از آن بی محتوایی خارج شوند. این بود که به تدریج به این عَلَم و کُتَلها عکس امام را سنجاق کردند و چند نفری هم بودند که شعارهای انقلابی می ساختند و توی دهن مردم جنوب شهر می انداختند و آنها هم با این شعارها و نوحه ها سینه زنی می کردند. قضایای ۱۵ خرداد که پیش آمد، شبی که مصادف با شبِ تاسوعا بود، دسته طیب راه افتاد. چنین تشکیلاتی راه نمی افتاد. به غیر از دسته سینه زنی طیب، جمعیت متراکمی به این شکل وجود نداشت. در این دسته شخصی بود که ریشِ بلندی داشت و از طرفداران آیت الله کاشانی بود. سرِ بازار یک دکه داشت که دوغ می فروخت. وی شبِ تاسوعا عکسهای متعددی از امام آورد و به عَلَم و کُتَلها نصب کرد و عزاداری آن شب به یک میتینگِ سیاسی عظیم تبدیل شد. زمینه ۱۵ خرداد چیده شد و به دنبال آن طیب و اسماعیل حاج رضایی را گرفتند. این دو نفر از مشاهیر میدان تره بار بودند. رژیم برای اینکه از دیگران زهرچشمی بگیرد، اعدامشان کرد.
منبع: (خاطرات اسدالله تجریشی، ص ۲۰ – ۲۳)