کدام مرجع دینی لقب حر زمان را به طیب حاج رضایی داد؟

یکی از ویژگیهای امام که شاید کمتر روی آن کار شده باشد، این است‏‎ ‎‏که ایشان سعی داشت حرکت های مذهبی را در جهت صحیح خودش‏‎ ‎‏هدایت کند. مِن جمله سینه زنی های معروفی که در چاله میدان بود و‏‎ ‎ ‏سردسته اش طیب‏‏ و رمضان یخی‏‏ معروف بودند. این با عظمت ترین و‏‎ ‎‏شلوغ ترین دسته ای بود که از میدان سلطان‏‏ جنوب شهر راه می افتاد و‏‎ ‎‏عَلَم و کُتَل و... به وسیله گنده لاتهای آن زمان حمل می شد

کد : 182963 | تاریخ : 11/08/1400

‏ ‏«طیب‏‏»، یکی از مشاهیر چاقوکش و به اصطلاح باجگیرهای بزرگ آن‏‎ ‎‏زمان در تهران‏‏ بود که در ایران نظیرش پیدا نمی شد. اما همین فرد وقتی‏‎ ‎‏اعدام می شود کسی مثل آیت الله حکیم‏‏ به ایشان لقب «حُرّ زمان» را‏‎ ‎‏می دهد و می گوید: " طیب، حُرّ زمان خودش بود".‏ ‏‏حتی من یادم هست که طیب‏‏ روی سینه اش عکس شاه را خالکوبی‏‎ ‎ ‏کرده بود و به نفع شاه در تظاهرات شرکت می کرد. اما بعدها این باجگیر‏‎ ‎‏از طرفداران امام خمینی می شود. حتی زمانی که رژیم می خواست‏‎ ‎‏حرکت ۱۵ خرداد را خنثی کند گفته بود که طیب هم در میان اینها بود.‏‎ ‎‏او عده ای را دورِ خود جمع کرده و از آنها پول گرفته و بین‏‎ ‎‏تظاهرکنندگان پخش کرده است و پنج - ده تومان به اینها پول داده که‏‎ ‎‏بیایید خیابان و شعار بدهید که «مرگ بر فلانی، درود بر فلانی».‏

یکی از ویژگیهای امام که شاید کمتر روی آن کار شده باشد، این است‏‎ ‎‏که ایشان سعی داشت حرکت های مذهبی را در جهت صحیح خودش‏‎ ‎‏هدایت کند. مِن جمله سینه زنی های معروفی که در چاله میدان بود و‏‎ ‎ ‏سردسته اش طیب‏‏ و رمضان یخی‏‏ معروف بودند. این با عظمت ترین و‏‎ ‎‏شلوغ ترین دسته ای بود که از میدان سلطان‏‏ جنوب شهر راه می افتاد و‏‎ ‎‏عَلَم و کُتَل و... به وسیله گنده لاتهای آن زمان حمل می شد. طیب و حاج‏‎ ‎‏حسین رمضان یخی خیلی نفوذ داشتند و تمام چاقوکشها و قداره بندهای‏‎ ‎‏آن زمان همه زیرِ بلیط اینها بودند. وقتی سینه زنها راه می افتادند این دو‏‎ ‎‏نفر جلوی دسته بودند. یک تابلویی هم داشتند که روی آن نوشته شده‏‎ ‎‏بود: « هیأت عزاداری صابون پزخانه چاله میدان» این تابلو سفید بود که‏‎ ‎‏یک طرفش نوشته بود طیب حاج رضایی‏‏ و طرف دیگرش نوشته بود‏‎ ‎‏حسین رمضان یخی. البته یک اسم دیگری داشت.‏

‏‏همه ی استخوان بدستها و چاقوکشها و همه لاتهای تهران‏‏ شاید‏‎ ‎‏توی این دسته بودند. بعضی ها لخت می شدند. بعضی ها مغز سرشان‏‎ ‎‏کچل بود. عده ای تا نوک پایشان خال کوبیده شده بود و اکثراً هم بدنشان‏‎ ‎‏از زخم کارد و تیغ پر بود. اما همه شان جایگاه مردمی داشتند که بعد‏‎ ‎‏برنامه ریزی شد که این دسته ها و هیأت عزاداریها که از چهارده محله‏‎ ‎‏تهران راه می افتادند سازماندهی شوند تا از آن بی محتوایی خارج شوند.‏‎ ‎‏این بود که به تدریج به این عَلَم و کُتَلها عکس امام را سنجاق کردند و‏‎ ‎‏چند نفری هم بودند که شعارهای انقلابی می ساختند و توی دهن مردم‏‎ ‎‏جنوب شهر می انداختند و آنها هم با این شعارها و نوحه ها سینه زنی‏‎ ‎‏می کردند.‏ ‏‏قضایای ۱۵ خرداد که پیش آمد، شبی که مصادف با شبِ تاسوعا بود،‏‎ ‎‏دسته طیب‏‏ راه افتاد. چنین تشکیلاتی راه نمی افتاد. به غیر از دسته‏‎ ‎‏سینه زنی طیب، جمعیت متراکمی به این شکل وجود نداشت. در این‏‎ ‎‏دسته شخصی بود که ریشِ بلندی داشت و از طرفداران آیت الله کاشانی‏‎ ‏بود. سرِ بازار یک دکه داشت که دوغ می فروخت. وی شبِ تاسوعا‏‎ ‎‏عکسهای متعددی از امام آورد و به عَلَم و کُتَلها نصب کرد و عزاداری آن‏‎ ‎‏شب به یک میتینگِ سیاسی عظیم تبدیل شد. زمینه ۱۵ خرداد چیده شد و‏‎ ‎‏به دنبال آن طیب و اسماعیل حاج رضایی‏‏ را گرفتند.‏ ‏‏ این دو نفر از مشاهیر میدان تره بار بودند. رژیم برای اینکه از دیگران‏‎ ‎‏زهرچشمی بگیرد، اعدامشان کرد‏.

منبع: (خاطرات اسدالله تجریشی، ص ۲۰ – ۲۳)

انتهای پیام /*