ماجرای شکایت مرد خرمشهری از امام به روایت آیت الله موسوی اردبیلی

کد : 183679 | تاریخ : 01/10/1400

در اوایل جنگ یکی از اهالی خرمشهر از امام شکایتی کرده بود و بازپرس هم بدون اینکه مراعات متشاکی را بکند، حکم داده بود که اگر متشاکی نیاید، جلب شود. امام احضاریه را خوانده بود و به احمد آقا گفته بود این کیست؟ شاکی کیست؟ از موسوی اردبیلی بپرسید. احمد آقا از من پرسید. گفتم من در جریان نیستم. بازپرس را خواستم گفتم شما این را نوشته اید گفت بله، گفتم مساله چیست؟ گفت یک نفر از خرمشهر آمده شکایت کرده بر علیه امام و ایشان را ما خواستیم توضیح بدهد. گفتم آخر شما توضیحات را از شاکی خواستید؟ گفت بله خواستم. گفتم امام پول او را خورده؟ پاسخ داد که آن مرد گفته من خرمشهر بودم و اسباب و اثاثیه ام را جمع کرده بودم و می خواستم بروم جایی و از خرمشهر خارج بشوم. امام دستور داد و گفت مردم شهر را تخلیه نکنند. من اثاثم را دیگر نبردم و خودم رفتم بیرون اما اثاثم ماند آنجا، عراق آمد و زد و خانه من خراب شد. گفتم حالا شما فکر می کنید امام باید خسارت را بدهد. این با اختیار خودش اثاث را گذاشته و بحرف امام هم نرفته امام گفته شهر را تخلیه نکنید. نگفته اثاث تان را نبرید. این مرد اثاثش را گذاشته و خودش رفته به حرف امام نرفته و خودش هم قیمت کرده اینقدر قیمتش بوده، گفت درست است بله، این قابل شکایت نیست. گفتم اگر شاکی بیاید یک چیزی بگوید و قابل شکایت نباشد. شما چه می کنید. گفت می نویسیم که غیر قابل تعقیب است. قرار موقوفی و بعد به خودش گفتم قانونا هر چه هست عمل کنید. مدتی گذشت، بعد از مدتی من رفته بودم خدمت حضرت امام فرمود چه شد، آن بنده خدایی که شاکی بود از من شکایتش چه شد. من توضیح دادم گفتم قابل تعقیب نبود. اشتباهی شده بود و شکایتش هم این بود. فرمود چکار کردید؟ گفتم نوشتم که قابل تعقیب نیست. موقوف صادر شد. فرمود مهم نیست حالا یک چیزی به او بدهید. گفتم که اگر بدانند با شکایت کردن بر علیه شما، شما پول می دهید همه می آیند. اگر دارید اینقدر پول به همه شاکیها بدهید عیب ندارد. اگر ندارید اجازه بدهید این کار را قانونی تمام کنیم. بعد شما اگر می خواهید آدرسش معلوم است و بیاورند و از طرف شما یک چیزی به او بدهند. گفت عیب ندارد این کار را بکنید، گفتیم اگر این شکایت را برای یک پینه دوز هم می کرد قابل تعقیب نبود.او به اختیار خودش گذاشته و رفته، امام اینقدر مقید بود.

منبع: خاطرات قضات، آیت الله موسوی اردبیلی

 

انتهای پیام /*