چرا باید با فرهنگ استکباری مبارزه کرد؟

برای استکبار ستیزی ابتدا باید خودمان را توانمند کنیم؛ در سیاست خارجی باید با عقلانیت و مصلحت سنجی عمل کرد. از نظر امام کشورهای جهان اول خوی استکباری دارند و معمولاً فقط منافع خودشان را دنبال می کنند؛ کشورهایی مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی. این ها سابقه سلطه و نفوذ و استثمار در کشورهای مختلف دنیا داشتند. حضرت امام بر اساس تفسیر آن آیه «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» سلطه این کشورها را منع می کند؛ اما دربارة کشورهای معمولی چنین نظری نداشت و منعی برای ارتباط با آن ها ایجاد نمی کرد...

کد : 184130 | تاریخ : 13/11/1400

پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۳۳۳/ علی شیرخانی*

درباره سیاست و ارتباط با کشورهای دیگر یک رویکرد در میان برخی روحانیون معروف بود و آن اینکه صفت انعزال و گوشه نشینی را برای خودشان ترجیح می دادند؛ اما نظر حضرت امام در دوران قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی مبنی بر این بود که سیاست انعزال و دوری، هم مخالف شرع است و هم مخالف عقل. در نتیجه انسان در این حیات اجتماعی و مدنی باید با کشورهای مختلف ارتباط داشته باشد. کما اینکه سابقاً کشورداری مانند امروز نبود؛ بلکه حتی قوم ها با همدیگر مرتبط بودند و اصل بر ارتباط و تعامل و همکاری بوده است. هر چند «تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلا تَعاوَنوا عَلَی الاثمِ وَالعُدوانِ» وجود دارد؛ اما در مواردی که اثم و عدوان نباشد، باید با کشورهای مختلف ارتباط برقرار بشود؛ چون امام طبق دیدگاه فلسفی خود، یعنی مکتب صدرایی، اعتقاد داشت انسان موجود غیرمکتفی بتفرده است؛ یعنی به تنهایی نمی تواند نیازهای خودش را برطرف کند. منِ فرد، نمی توانم به تنهایی نیازهای خودم را تأمین کنم؛ به تبع کشور هم نمی تواند به تنهایی نیازهای خودش را مرتفع سازد. بر این اساس با کشورهای دیگر، لاجرم باید مرتبط باشد. این اصل اولی است که منطق امام است و ما باید بر اساس منطق قرآنی هم در صلح و سلم و مدارا با کشورهای مختلف بوده و ارتباط و روابط حسنه داشته باشیم. البته کشورهایی که اخوت و برادری با ما دارند، مزید بر این می شود که با آنان بیشتر مرتبط باشیم. همان گونه که حضرت امیر علیه السلام در آن نامه به مالک اشتر دربارة مردم می فرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ». از این سخن برمی آید حتی با کسانی که هم دین ما نیستند باید مرتبط باشیم. البته این ارتباط در حالت طبیعی است. گاهی عروض عوارضی می تواند مانع از این قاعدة کلی باشد. قاعدة کلی بر سلم و صلح و دوستی و ارتباط با افراد و گروه های مختلف در جهان است؛ اما اگر یک امری عارضی شد، آن عارض می تواند مانع باشد. برای مثال برخی از کشورها را با عنوان مستکبر یاد می کند. این استکبار خودش یکی از موانع ایجاد ارتباط خواهد شد؛ البته این طور هم نبود که ما با هر کشور مستکبر هیچ گاه ارتباط نگیریم. حضرت امام در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می فرمود که با اسرائیل ارتباط نداشته باشیم؛ چون دولت نامشروعی است. همچنین آفریقای جنوبی که شیوه آپارتاید را داشت. همچنین مصر چون با اسرائیل ارتباط برقرار کرد. تا قبل از اشغال سفارت آمریکا سخنی از قطع ارتباط با آن مطرح نبود و پس از اشغال سفارت، خود آمریکا مطرح کرد که ما با ایران قطع ارتباط می کنیم و امام هم از این قطع ارتباط استقبال فرمود. پس این اصل اساسی است. البته امام با توجه به مباحث فقهی که دارند در تفسیر آیه «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» می فرماید هر نوع ارتباطی که موجب ایجاد سلطة کافران بر مؤمنین باشد، نباید، صورت بگیرد. در اینجا بحث است که از نظر فقهی آیا این نفی سبیل، تکوینی است یا تشریعی؟ قاطبه علما بر این اعتقاد دارند که این درتشریع است: یعنی قراردادهایی که شرعاً وضع می شود، نباید به صورت استیلایی و سلطه پذیری باشد. امام در تفسیر این آیه می فرماید: این آیه نفی سلطه تکوینی هم هست و کفار تکویناً هم بر مؤمنین و مسلمانان سلطه ای نخواهند داشت. هرچند قاطبه فقها و علما این قاعدة تکوینی را مطرح نمی کنند، اما حضرت امام در آنجا این را مطرح می فرماید. پس خلاصه کلام این است: اگر ارتباط ما با دیگر کشورها برای رفع نیازهای جامعه باشد و سلطه ای از دیگر کشورها بر ما نباشد که موجودیت و ماهیت دینی ما را از بین نبرد، بر اساس قاعده سلم و صلح و دوستی، ما می توانیم با کشورهای دیگر رابطه داشته باشیم؛ مگر اینکه مسئله ای پیش بیاید و ارتباط قطع بشود. آنچه عرض کردم خلاصه ای از دیدگاه حضرت امام دربارة ارتباط با کشورهای دیگر است.

امام در مطالب شفاهی برخی از ویژگی های مستکبران را بیان می کند که در واقع همان ویژگی هایی است که قرآن برای مستکبران بیان می دارد. برای مثال در برخی از متون دینی ما مغرور بودن مستکبران را مطرح می کنند که در واقع همین ویژگی به استضعاف دیگران می انجامد. امام همین را ذکر می کند که به تبع مغرور بودن مستکبران، قدرت طلبی آن ها هم نمایان می شود. امام در مسئله کاپیتولاسیون صراحتاً بیان می کند که این کشورهای غربی به حدی مغرور و مستکبر و قدرت طلب هستند که حاضرند در کشورهای دیگر یک انسانی را از بین ببرند، اما دستگاه قضایی آن کشور نتواند آن ها را محاکمه کنند و هیچ تعرضی به آن ها نباید داشته باشد. پس این غرور و مغرور بودن و قدرت طلبی بودن، یکی از ویژگی های اساسی مستکبران است که امام آن را مطرح فرمود. در متون دینی ما ویژگی های دیگری برای مستکبران بیان می شود و آن اینکه معمولاً مستکبران چون غرور دارند و قدرت طلب هستند و چیزی نمی خواهند که مانع قدرتشان بشود، از شنیدن حرف حق فرار می کنند. کشورهای مستضعف هر چه بگویند، مورد پذیرش مستکبران قرار نمی گیرد. بالعکس، هر چه کشورهای مستکبر بگویند، کشورهای مستضعف باید بپذیرند. ما در ماجرای فلسطین مشاهده کردیم که امام به کرات علیه اشغالگری رژیم صهیونیستی و پیمان شکنی کشورهای دیگر درباره معاهدات سخن می گفتند و حتی به شاه هم توصیه می کرد با طناب کشورهای بزرگ به چاه نرود. یکی از ویژگی هایی که مستکبران دارند پیمان شکنی است. یعنی اگر قراردادی با افراد و کشور هایی ببندند، هر زمان احساس کنند که در آن قرارداد اندک ضرر و زیانی برایشان هست، بلافاصله می توانند آن را زیر پا بگذارند و بشکنند. این هم یکی دیگر از ویژگی های کشورهای مستکبر است و امام در سخنرانی های خود به آن اشاره می فرمود.البته هم اکنون دادگاه های بین المللی بوجود آمده است و تا حدی مانع یکه تازی مستکبران شده است.

مسئله دیگر در مستکبرین، چون با معنویت ارتباط ندارند، کاپیتالیسم و مادی گرایی و ثروت اندوزی است که برایشان خیلی مهم است. در اینجاست که در راستای به دست آوردن ثروت هر اقدامی را انجام می دهند. امام هم به این ویژگی مستکبران اشاره می کند که این مستکبران به سبب داشتن همین ویژگی  سیری ناپذیرند و از هر راهی برای انباشت ثروت استفاده می کنند. همین ویژگی موجب از بین بردن دیگران می شود. مطلب دیگری که امام دارد، این است که معمولاً نگاه مستکبران عمدتاً نگاه تحقیرآمیز به غیرخودشان است؛ یعنی تقریباً به انسان ها به شکل درجه دوم و سوم نگاه می کنند و کشورها را هم به درجه دوم و سوم تقسیم می کنند. این ها هم در کلمات امام وجود دارد و همان مصادیق زر و زور و تزویر از ویژگی های اساسی مستکبرین است که از طریق این سه ویژگی می توانند علیه مستضعفین شورش و آنان را سرکوب و مطامع خودشان را دنبال کنند.

در زمان خود امام کشورهای غربی این تقسیم بندیها را انجام دادند و گفتند ما وقتی واقعیت های جهان را نگاه می کنیم، می بینیم برخی از کشورها توسعه یافته و جهان اول هستند؛ یعنی ثروت و علم و فناوری زیادی دارند و در جهان اول قرار می گیرند. کشورهای دیگری هم هستند که اصطلاحاً در جهان دوم قرار دارند و اگرچه این مصادیق را دارند، اما به میزان کمتر. عده ای دیگر که این  خصوصیات را ندارند در جهان سوم قرار می گیرند. بر اساس این تقسیم بندی، مستکبرین در همان دسته اول هستند.

از نظر امام کشورهای جهان اول خوی استکباری دارند و معمولاً فقط منافع خودشان را دنبال می کنند؛ کشورهایی مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی. این ها سابقه سلطه و نفوذ و استثمار در کشورهای مختلف دنیا داشتند. حضرت امام بر اساس تفسیر آن آیه «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» سلطه این کشورها را منع می کند؛ اما دربارة کشورهای معمولی چنین نظری نداشت و منعی برای ارتباط با آن ها ایجاد نمی کرد؛ چون کشورهای به اصطلاح جهان دوم و سوم خوی استکباری کمتر دارند و یا ندارند. دربارة کشورهای مستضعف می فرماید که اصلاً این وظیفة ماست که با آن ها مرتبط باشیم. ایشان وقتی در پاریس بود، مصاحبه مطبوعاتی داشت و عنوان کرد که باید یک حزب مستضعفین جهانی تشکیل بدهیم. البته به این سخن امام اقبال چندانی صورت نگرفت. حتی وقتی به ایران تشریف آورد، این سخن را تکرار فرمود و گفت که از آن استقبال نشد. در حوزة مستضعفین می فرمود که باید یک جبهه واحد و متحد مستضعفین تشکیل بدهیم تا بتوانیم در مقابل مستکبران قرار بگیریم.

در واقع اصطلاحاتی همچون مستکبر و مستضعف در سیاست هم جلوه گری می کند و مطرح می فرماید که ما سه نوع سیاست داریم: سیاست شیطانی که مستکبران دارند و مبتنی بر نیرنگ و فریب و سلطه گری است؛ سیاست معمولی و عادی که بسیاری از کشورها بر همین نوع هستند؛ سیاست الهی و دینی که کشورهای مستضعف موجود بر همین نوع اند و ما باید همین سیاست را دنبال کنیم. امام تلاش می کرد مستضعفین را به سمت و سوی سیاست الهی و دینی بکشاند.

نظام بین الملل نظامی است که در تکوین خود یکسری رهیافت هایی را به دنبال خودش دارد و مسیری را طی کرده است. اولین مطلبی که در سازمان های بین الملل شکل گرفت، مبتنی بر رهیافت رئالیستی بود. رئالیست بر مبنای منفعت گرایی، قدرت گرایی، جنگ محوری و دولت محوری استوار است و در سازمان های بین المللی اگر هر یک از قدرت ها، قدرت مند باشند، می توانند سخن اول را داشته باشند. کما اینکه الان در شورای امنیت هم کشورهایی وجود دارند که همیشه عضو آن شورا هستند: انگلستان، فرانسه، چین، روسیه و آمریکا. این کشورها عضو دائم این شورا هستند و دیگر کشورها هر دو سال یک بار تغییر پیدا می کنند. این مسئله رئالیستی در برخی از سازمان های بین المللی به مرور رنگ باخت. هر چند در شورای امنیت همچنان باقی است؛ اما در نهادهای دیگر به نوعی رهیافت ساختار – کارگزار یا سازه انگاری آمد و اصل ارزش ها و مسائل متعددی را مطرح کرد. امروزه می بینیم در مجامع بین المللی این مسائل وجود دارد. برای مثال اعلامیه حقوق بشر یک اعلامیه است که در سال ۱۹۴۸ تصویب شد. عربستان در آن موقع چند ایراد گرفت و گفت ما این دو سه مورد را قبول نداریم و مابقی را قبول داریم؛ ایران زمان شاه همه مفاد اعلامیه حقوق بشر را قبول کرد. امروزه جهان دارد به سمتی می رود که مصالح عمومی را مطرح می کند. ما به عنوان متغیر تأثیرگذار در نظام بین الملل نیستیم، ولی حضورمان را الزامی می دانیم. زیرا با حضور در این عرصه ها و برخی از مراکز تخصصی سازمان ها، مثل شورای امنیت، می توانیم و دیدگاه های خود را دربارة جهان و ملت ها بیان کنیم تا به گوش دیگران برسد. برخی از سازمان های بین المللی، سازمان های بسیار تخصصی است، مثل یونسکو. یونسکو دربارة آثار فرهنگی و مسائل تمدنی فعالیت می کند و ما خیلی از آن استفاده کردیم. برخی از موارد صنفی هستند. مثلا مراکزی پیرامون زنان و حقوق زنان وجود دارند که ما در این چهل سال که گذشت، سعی کردیم حضور داشته باشیم در سازمان بین المللی تا دیدگاه های خودمان را بیان کنیم. البته در برخی از موارد کامیاب بودیم و در برخی موارد خیر. اما در همین مطلب هم با توجه به مبانی اندیشه سیاسی امام و رهبر انقلاب می توانیم حضور قوی تر و بهتری داشته باشیم و در این حضور قوی با تجربه هایی که به دست می آوریم، می توانیم ایده هایی را هم در سازمان ها و مجامع ارائه بدهیم و اگر ایده های مطلوب ارائه بدهیم، می توانیم امید داشته باشیم، تأثیرهای فزون تر و بهتری داشته باشیم.

اندیشه محصول زمانه است و البته با تحفظ بر اصول. امام هم یکی از اندیشمندان و متفکران زمان خودش بود، اندیشه اش هم از گذشته و هم از حال و افق های آینده  نشأت می گیرد. ما وقتی در فقه و اصول نگاه می کنیم، می بینیم که علما نظرات گذشته را بررسی می کنند و نظرات خودشان را بیان می دارند. امام هم در این زمینه و در درجه اول پیامبران و اولیای خدا را الگو قرار می دهد و مشخصاً در آثار خودش به حضرت ابراهیم علیه نمرود اشاره می فرماید. همچنین به حضرت موسی علیه فرعون اشاره می کند. همچنین پیامبر گرامی اسلام که علیه سران کفار قریش قیام فرمود. نمونه های دیگری هم وجود دارد؛ اصحاب کهف علیه حاکمان زمانه خود رفتند و...؛ امام به این ها به نوعی اشاره می کند. علاوه بر آن ایشان به تاریخ توجه کافی داشت و می توانست به خوبی مطالب را متوجه بشود. در تاریخ افرادی که توانستند به خوبی مبارزه کنند، امام آن ها را می شناخت و از این مباحث تاریخی و قرآنی و ... مدد گرفت و نهضت اسلامی را به پیروزی رساند. البته چون مباحث قرآنی مصادیقی است، آن مصداق را باید مفهوم سازی کنیم. امام از مفاهیم قرآنی و زندگی برخی از افرادی که علیه مستکبران مبارزه کردند، مدد گرفت و در نهضت اجرا کرد. برای نمونه در داستان حضرت موسی علیه السلام می بینیم که ایشان از قیام علیه فرعون از جنگ و خون ریزی استفاده نکرد. امام هم، همدل با مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه نبود. اعتقادی هم به این نوع مبارزه مسلحانه نداشت. بنابراین امام هم از مسائل دینی و هم از مسائل تاریخی مدد گرفت و در نهایت نظر خودش را به عنوان استکبارستیزی مطرح فرمود.

این یکی از سؤالات بسیار مهم در سیاست خارجه است و معمولاً کشورها بدان توجه می کنند. در واقع یکی از اصول و ارکان سیاست خارجه همان منافع ملی است. اما ما باید منافع ملی را به درستی تعریف کنیم. معمولاً در تعاریف منافع ملی دیدگاه های پوزیتیویستی و رئالیستی را مطرح می کنند که منافع ملی را یک امر عینی، ملموس و علمی گرا تعریف می کنند. به این معنا که وقتی ما در فلان جا دخالت می کنیم و به جنگ می رویم، چه فایده ای برای ما دارد؟ برای مثال ما تصمیم می گیریم که در فلان نقطه از جهان با استکبار مبارزه کنیم تا شاخ استکبار را بشکنیم. در این صورت محاسبه می کنیم که هزینه این مبارزه چقدر است؟ برای مثال اگر پنج هزار تومان هزینه می کنیم، آیا ده هزار تومان برای ما نتیجه می دهد یا خیر. این رویکردی در منافع ملی است و معمولاً رئالیست ها و پوزیتیویست ها و عینی گراها این را دنبال می کنند. در رویکردهای دیگر که ساختار – کارگزار نام دارد، از عینیت گرایی به ذهنیت گرایی توجه می شود. ذهنیت در اینجا به معنای اوهام نیست؛ بلکه به این معنا که ارزش ها را نیز در منافع کلی دخالت می دهند. وقتی ارزش ها در منافع ملی دخالت پیدا می کند، نتیجه این می شود که ارزش ها در فرایند بسیار طولانی شکل می گیرد و یک سنتی در میان قوم و گروه و کشور ایجاد می شود. در اینجا می گویند ما می توانیم برای ارزش ها هزینه کنیم و منافع ملی ما نیز می تواند ارزش های ما باشد. از این زاویه مطرح می کنند ما می توانیم با استکبار که می خواهد ارزش های ما را از بین ببرد، مبارزه کنیم. برای مثال امام یکی از مباحثی که مطرح می کرد و می گفت ما باید چنین رویکردی داشته باشیم، دربارة حفظ نظام است. یعنی حفظ نظام یکی از ارزش های اساسی در اندیشه های ایشان بود. یعنی اگر احیاناً ما با استکبار مبارزه کنیم تا نظام را حفظ کنیم، باید این کار را انجام بدهیم. مسئلة هویت دینی و اسلامی و موجودیت یک مسلمان و کشور اسلامی از چیزهای دیگری بود که امام بسیار به آن توجه می کرد و در برخی از موارد که احساس می کرد استکبارستیزی موجودیت و هویت را از بین می برد، در آنجا کوتاه می آمد؛ برای مثال در تیرماه ۱۳۶۷ قطعنامه را می پذیرد. در آنجا می فرماید که من احساس کردم هویت و موجودیت ما دارد از بین می رود و طبیعی است که باید این قطعنامه را بپذیریم. لذا ما اگر بخواهیم این مطلب را در نگاه امام تبیین کنیم، حتماً این عرصه ها را باید جدا کنیم: عرصه اینکه آیا ما ارزش ها را جزو منافع ملی می دانیم یا خیر. امام قطعاً به ارزش ها توجه داشت. اگر ارزش ها را جزو منافع ملی می دانیم، برای آن ارزش ها باید هزینه هم بدهیم. البته این هزینه کردن، باید بر اساس دیدگاه اجتهادی امام اهم و مهم را هم لحاظ کنیم. ببینیم این منافع ملی که جزو ارزش های ما است، اگر مبارزه کنیم، کلاً از بین می رود یا اگر مبارزه نکنیم، کلاً از بین نمی رود؟ و ممکن است ، این از بین نرفتن، اهم  شود و مبارزه مهم. در نتیجه اهم بر مهم غلبه پیدا می کند. این ها را باید بر اساس منطق اجتهادی امام تفکیک کرد.

پاسخ آن بسیط است. قرآن می فرماید: «وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی» ما اگر سعی و تلاش نداشته باشیم، چیزی هم نخواهیم داشت. استکبارستیزی در منطق امام، یک رویکردی است که باید عملیاتی بشود؛ اما در عملیاتی شدن، اگر چیزی نداشته باشیم، چگونه می خواهیم استکبارستیز باشیم. خدا در قرآن می فرماید: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّة» در اینجا عِده و عُده باید مشخص باشد. پس اولین عنصر و الگو در استکبارستیزی این است که «ما می توانیم» را عملی کنیم. حال آیا این «ما می توانیم» به معنای دور خود حصار کشیدن است یا اینکه از تجربه های دیگران استفاده کردن است؟ قطعاً مستکبران برخی از چیزها را منحصرا برای خود می خواهند و به دیگران نمی دهند. ما می توانیم با همکاری کشورهای معمولی و کشورهای مستضعف تا آنجا که ممکن است، به تقویت خود بپردازیم و پس از اینکه توانستیم خود را تقویت کنیم، این مبارزه را قوی تر نماییم. اما اگر اسباب و ابزار جنگ و مبارزه را نداشته باشیم، چگونه می توانیم مبارزه کنیم. ما الان ۱۱۰ پایگاه موشکی داریم که با آن ها می توانیم مبارزه کنیم. اگر این تجهیزات را نداشته باشیم، چگونه می خواهیم مبارزه کنیم؟ پس رفتن به سمت و سوی تولید داخلی یکی از شروط مبارزه است و باید وجود داشته باشد؛ اما گاهی ما اگر مبارزه ای را ادامه بدهیم، موجب از بین رفتن موجودیت ما می شود یا تضعیف می شویم که گویی اصلاً وجود نداریم. در این گونه از موارد باید اهم و مهم را جاری کنیم؛ یعنی احکام ثانویه و احکام حکومتی را بر اساس مصالح مشخص نماییم. باید از خردمندان و مشاوران بهره  گرفت و به سمت و سوی مصالح و خیر عمومی عمل کرد. بنابراین این دو با هم معارض نیستند و با تدبیرها و خردورزی و مصلحت سنجی می توان به تشخیص صحیح تر رسید. پس ما باید و حتما این ها را به صورت ترتبی لحاظ کنیم. مبارزه یعنی عقلانیت و در عقلانیت هم باید تمام چیزها را لحاظ کرد.

در منطق امام استکبار یک مفهوم است و با ویژگی خاصی معنا می شود و آن افراد که در رأس آن هستند، به نوعی مجریان آن مفهوم استکباری هستند. برای مثال فراعنه مصر به نوعی اندیشة الهی بودن فراعنه را در بین مردم تثبیت کرده بودند. به مردم می گفتند فراعنه «اله» ما هستند و ما همواره باید در برابر آن ها کرنش و تعظیم کنیم. امام وقتی بحث مستکبرین را مطرح می کند، ویژگی آن ها را بیان می سازد که یکی از ویژگی های آن ها عقب نگه داشتن مردم از اندیشه الهی است. این ویژگی ها اگر به صورت فرهنگ باشد، در نگاه امام این استکبارستیزی با فرهنگ خواهد بود و نه با شخص. وقتی امام از اسلام ناب محمدی در مقابل اسلام آمریکایی سخن می گوید، در واقع دارد دو فرهنگ را در تقابل هم بیان می فرماید. اسلام آمریکایی مفهومی است که ممکن است در زمان های مختلف جلوه های متعدد در اقصی نقاط جهان تجلی و ظهور داشته باشد، در نتیجه هر چند مسئولان و حاکمان مستکبرین ادامه دهندة آن سنت و خوی استکباری هستند، اما اصل اولی مبارزه با فرهنگ استکبار است. به تبع اگر فرهنگ استکبار از بین برود، دیگر برای ما مسئلة شخص چندان مهم نیست. برای مثال بحث ارباب رعیتی در ۱۵۰ سال پیش در ایران مطرح بود. اگر در منطقه ای بگوییم چه لزومی دارد یک نفر ارباب باشد و همه برای او کار کنند و هیچ اخمی بر ابرو نیاورند؟! اربابیت وجود ندارد و ربوبیت فقط از آن خداست. امام وقتی این را مطرح می کند و به رژیم شاه می گوید مردم رعیت شما نیستند، این ارزش ارباب بودن هم از بین می رود و ارباب موجب تکریم نخواهد بود. اگر آن فرهنگ را داشته باشیم، آن نماد و سمبل و مجریانی که وجود دارند، فرو خواهند ریخت. پس هر چند مبارزه با نماد و سمبل هم مطرح است، اما اصل اولی مبارزه با فرهنگ و اندیشه و ایدئولوژی استکباری است که اگر صورت بگیرد، طبیعی است که موفقیت و کامیابی هم بیشتر خواهد شد. وقتی با فرهنگی مبارزه بشود، مصداق مثال «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست» است. اگر فرهنگ استکباری از بین برود، مستکبری هم در کار نخواهد بود.

اصل اول در نظر امام ارتباط با کشورهای دنیا بود؛ مگر اینکه مسئله ای بخواهد پیش بیاید که علیه موجودیت ما و هویت ما رخ بدهد. در ابتدای انقلاب ایشان فرمود که اصلاً نیازی نیست برای صدور انقلاب نیرویی اعزام کنیم و این گونه هم نیست که درها را ببندیم و بگویم با جهان خارج کاری نداریم. امام فرمود ما اندیشه ای داریم و بر اساس آن و برای آن انقلاب کردیم و همین اندیشه را به جهان عرضه می کنیم. اگر کشورهای مختلف این اندیشه را پذیرفتند، با ما دوست می شوند و اگر نپذیرند تا زمانی که با موجودیت و هویت ما تعارض نداشته باشد، مقابله نمی کنیم. حضرت امام در ابتدا حتی از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان انقلابی اطلاع نداشت. آقای موسوی خوئینی ها به آنجا رفت و به امام گزارش دادند و پس از اینکه از اسناد جاسوسی آن سفارت مطلع شد، از تسخیر لانه جاسوسی حمایت کرد و فرمود این انقلاب دوم است. پس از آن هم خود آمریکا برای قطع ارتباط پیش قدم شد و نه ایران.

یکی از ویژگی هایی که امام داشت، همین بود. ایشان دو ماه قبل از قطعنامه به شدت می فرمود: «به پا خیزید.» عده ای هم به سبب بیانات امام شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» را به قاتلوهم حتی لاتکون فتنة تبدیل کردند. در تیرماه ایشان برای حفظ موجودیت انقلاب و هویت آن قطعنامه را پذیرفت و فرمود من جام زهر را می نوشم. همچنین فرمود همه مسئولیت های پذیرش قطعنامه را خودم می پذیرم. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی می خواست مسئولیت قطعنامه را بپذیرد، اما حضرت امام نپذیرفت. بنابراین شجاعت امام در آن مقطع زمانی بود که از هویت و موجودیت منافع ملی دفاع کند.

این صحیح نیست که عده ای بخواهند مشکلات فعلی کشور را به گردن امام بیندازند. ما باید مجموعه مدیریتی فعلی را بررسی کنیم و ببینیم آیا آن عقلانیت رفتاری را که در ارتباط با کشورهای جهان باید داشته باشیم، داریم یا خیر. برای مثال حمله به سفارت عربستان و سفارت انگلستان در این سالهای اخیر ،کار اشتباهی بود. این حمله چه لزومی داشت؟ اینکه دیگر به حضرت امام ارتباطی ندارد. عده ای خودسرانه تصمیم می گیرند و این کار را انجام می دهند.

 *دکتر علی شیرخانی دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل دکتری علوم سیاسی با گرایش فلسفه سیاسی است. وی از ۱۳۷۰ شمسی همزمان با تحصیل، مشغول تدریس در مراکز آموزشی در قم بوده و هم اکنون علاوه بر تدریس در جامعه المصطفی، استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم و رئیس انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه قم می باشد. وی مدتی معاون و رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم بوده و آثاری در باره تاریخ انقلاب اسلامی و اندیشه سیاسی امام خمینی به چاپ رسانده است.

انتهای پیام /*