هوش بالا و امانت داری حاج احمد آقا در اجرای نظرات امام بی نظیر بود

حضور مرحوم یادگار امام در کنار امام راحل به هنگام ناگزیرشدن ایشان به ترک عراق و عزیمت به سوی کویت و پس از عدم موافقت دولت آن کشور با ورود ایشان به کویت و مراجعت از مرز به بصره، اتخاذ تصمیم تعیین کننده و بسیار مهم مهاجرت به فرانسه و رتق و فتق امور مربوط به اقامت و انتخاب محل آن و نیز فراهم آوردن شرائطی که حضرت امام بتوانند از نوفل لوشاتو انقلاب ملت را هدایت کنند، بسیار چشمگیر و فراموش ناشدنی است.

کد : 184599 | تاریخ : 22/12/1400

پرتال امام خمینی: مصاحبه ۳۸ / سید محمدکاظم خوانساری

ارتباط صمیمی و دیرینه بیت شریف مرحوم آیت الله العظمی سید محمد باقر خوانساری با حضرت امام و رابطه و دوستی آیت الله سید محمد کاظم خوانساری با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی فرصتی را برای گفتگو با آیت الله سید محمد کاظم خوانساری فراهم نمود. آیت الله سیدمحمدکاظم خوانساری، دیپلمات ارشد و سفیر اسبق ایران در لیبی در ایام جنگ تحمیلی است. وی در دوران ریاست جمهوری مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی مشاور وزیر و مدیرکل سیاسی کشورهای عربی و شمال آفریقا در وزارت امورخارجه بوده و در زمان ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی به عنوان نماینده دائم و سفیر کشورمان درسازمان همکاری های اسلامی (سازمان کنفرانس اسلامی قدیم) درجدّه بوده و نقش اساسی و چشمگیری را در برگزاری هشتمین اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران داشته است و سال ها رئیس شورای مشاوران وزیر امورخارجه و مشاور ارشد وزیر امورخارجه کشورمان بوده است. تامین سلاح به ویژه سلاح های استراتژیک برای رفع نیازمندی های کشور در دوران جنگ تحمیلی از اقدامات مهم ایشان بوده است. احداث مدرسه علمیه بی نظیر و استثنائی مرحوم آیت الله العظمی سید محمد باقر خوانساری با ظرفیت پذیرش ۲۵۰ طلبه سطح عالی در حوزه علمیه قم و نیز احداث و وقف بیمارستان تخصصی۲۳۳ تختخوابی امیرالمومنین علیه السلام در شهر مقدس قم که از نظرامکانات بی نظیر بوده ... که از جمله اقدامات ایشان است. در ادامه گفتگوی با ایشان در باره شخصیت یادگار حضرت امام از نظر می گرد: 

در ابتدا از چگونگی آشنایی خود با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد آقای خمینی بگویید.

آشنایی حقیر با برادر بسیار عزیز و بزرگوار مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقای خمینی رحمة الله علیه به سال۱۳۴۴یا ۱۳۴۵هجری شمسی و آمدن ایشان به نجف اشرف برمی گردد. در آن زمان تازه طلبه شده و مشغول فراگیری کتاب جامع المقدمات بودم. روزها به طور معمول بعد از درس به کتابخانه امیرالمؤمنین مرحوم علامه امینی(ره) رفته و مشغول مطالعه و تقریر درس می شدم، چندین بار متوجه حضور دو چهره خوش سیمای جدید ایرانی شدم که هر دو آنان همچون رسم نجفی ها، دشداشه ای سفید (پیراهن بلند عربی) بر تن داشتند و بسیار بی آلایش بودند. حضور آن دو که مشغول مطالعه بودند و در آن محیط آرام گاهی با هم مزاح و شوخی می کردند توجهم را جلب کرد. نمی دانستم ایشان فرزند آقای خمینی معروف هستند. مرحوم والدم در شب های پنجشنبه معمولا به منزل امام تشریف می بردند و از آنجا که می دانستند من نیز علاقمند به رفتن به منزل امام بودم مرا با خود می بردند. من حاج احمد آقا را ندیده بودم و فقط مرحوم آیت الله آقای حاج آقا مصطفی(ره) فرزند ارشد حضرت امام را که در آستانه درب ورودی مجلس می نشستند را مشاهده کرده بودم. گمان می کنم شاید در آن مقطع که مرحوم آقای حاج سید احمد آقا (ره) هنوز مجرد بودند، برای سفری کوتاه و تجدید دیدار با حضرت امام و والده مکرّمه خود به نجف مشرف و هنوز مستقر نشده بودند، زیرا دو، سه سال بعدکه همراه مرحوم پدرم(ره) به ایران مهاجرت کردم و به حوزه علمیه قم جهت ادامه تحصیلات حوزوی رفتم، به یاد دارم که ایشان ساکن قم بودند و بیت حضرت امام(ره) در قم را اداره می کردند. بیشتر اوقات ایشان را در مغازه کتاب فروشی آقا اسدالله طباطبایی درخیابان ارم قم می دیدم و با هم سلام و علیک و احوال پرسی داشتیم.

از خصوصیات فردی ایشان آیا نکته ای در ذهن دارید؟

آن چیزی که به یاد دارم بی آلایشی، آزادگی و ساده زیستی ایشان بود که در گفتار و کردارشان کاملا هویدا بود و جلب توجه می کرد. ایشان انسانی متین، موقر و شوخ و اهل بگو و بخند بودند. حاج احمد آقا همچون برادر بزرگشان خصلت های با ارزشی را از مرحوم پدر بزرگوار و بی نظیرشان حضرت امام (ره)، به ارث برده بودند. ایشان سابقه ورزشکار بودن نیز داشت.

حاج احمد آقا با فرزند فرهیخته مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد باقر سلطانی(ره)، استاد بزرگ و توانمند ازدواج نمودند. به گمانم روحیه آزادگی و بی آلایشی فوق العاده ای که این استاد اعظم داشت در مرحوم حاج سید احمد آقا اثرگذار بود، چنانکه به خاطر دارم هر چهار فرزند ذکور ایشان هم در عین وقار و متانت، شوخ طبع نیز بودند.

نقش مرحوم حاج احمد آقا را در همراهی امام و پیروزی نهضت چگونه دیدید؟

حاج احمد آقا نقش تاثیرگذاری داشتند. جایگاه خاص مرحوم آقای حاج سید احمد آقا در قبل و بعد از پیروزی انقلاب بسیار ویژه، منحصر به فرد و تکرارناشدنی بود. ارتحال مرحوم آقای حاج آقا مصطفی ضربه سخت و طاقت فرسائی بر وجود مبارک حضرت امام (ره) وارد کرد. هر چند برکت به حرکت درآوردن ملت شریف و غیور ایران در راستای گسترش مبارزات بر علیه رژیم شاهنشاهی را به ارمغان داشت. پس از مشیت باری تعالی، مرحوم آقای حاج سید احمد آقا با تمام وجود درکنار و خدمت حضرت امام بود و توانست علاوه بر اداره موفق بیت معظّم له در نجف اشرف، مشاوری امین و عالی برای پدری باشدکه چشم جهانیان به او دوخته شده بودکه چگونه انقلاب ملتی را پایه گذاری و به پیش می برد.

بودن مرحوم حاج احمد آقا در کنار معظم له به هنگام ناگزیرشدن ایشان به ترک عراق و عزیمت به سوی کویت و پس از عدم موافقت دولت آن کشور با ورود ایشان به کویت و مراجعت از مرز به بصره، اتخاذ تصمیم تعیین کننده و بسیار مهم مهاجرت به فرانسه و رتق و فتق امور مربوط به اقامت و انتخاب محل آن و نیز فراهم آوردن شرائطی که حضرت امام بتوانند از نوفل لوشاتو انقلاب ملت را هدایت کنند، بسیار چشمگیر و فراموش ناشدنی است. درک موقعیت ویژه و استثنائی انقلاب و مبارزات ملت شریف و غیور و چگونگی اتخاذ مواضع لازم و بهنگام، صدور بیانیه ها و نیز تنظیم دیدارهائی که باید و یا نباید با حضرت امام انجام شود، چگونگی برخورد با پیام های متعدد و متفاوت بعضی سران کشورها و متقاعدکردن جهان به پذیرش واقعیت انقلابی که به تغییر رژیمی دو هزار و پانصد ساله خواهد انجامید،کار ساده ای نبود. درست است که واقعا توسط خود امام اتخاذ می شد ولی دشمن هم نتوانست نقش تعیین کننده مرحوم آقای حاج سید احمد آقا را نادیده بگیرد. سرانجام تصمیم فوق العاده مهم اتخاذ شده از سوی امام؛ مبنی بر لزوم عزیمت به ایران، درحالی که رژیم گذشته هنوز سرنگون نشده بود و تمامی مراکز نظامی، انتظامی، تمامی دستگاه های اداری، پادگان ها، زرادخانه ها، رادیو و تلویزیون و و...، تحت اختیار و امر حکام منصوب از سوی رژیم پهلوی قرار داشتند توسط مرحوم حاج احمد آقا برنامه ریزی و تدارک دیده شد و به اجرا درآمد.

از تیزبینی و هوش سرشار مرحوم حاج احمد آقای خمینی در فهم درست موقعیت ها و اتخاذ بهترین تصمیم ها سخن بگویید.

بی تردید از نعمت های بزرگ و با ارزش الهی که نصیب حاج احمد آقا شده بود؛ هوش، ذکاوت و صداقت و طهارت نفس فوق العاده ایشان بود که همواره و در همه امور و جوانب بسیار سنجیده و با درایت عمل می کرد. در این جا بی مناسبت نیست خاطره ای را که از مرحوم آیت الله والدم (ره) در ذهن دارم بگویم، در سال های ۶۰ _ ۶۱ بود که از مشهد به تهران آمده و طبق معمول در منزل معظم له بودم، در آن زمان معاون مرحوم آقای واعظ طبسی، تولیت آستان قدس رضوی در مشهد بودم. شبی با مرحوم پدرم (ره) به اصطلاح طلبگی، گعده کرده بودیم، سال های سخت و خطیری بود و حوادث تلخ و ناگوار بسیاری اتفاق افتاده بود. به یاد دارم مرحوم والدم فرمودند: پس از فوت مرحوم آقای حاج آقا مصطفی (ره) به دلیل علاقه ای که به حضرت امام داشتم بسیار نگران بودم که مبادا این اتفاق دردناک و ناگواری که برای امام پیش آمده غیر قابل تحمل بوده و ایشان را دچار فرسایش جسمی کند، لیکن وقتی از واکنش معظم له به این رویداد تلخ مطلع شدم به خصوص این فرازکه فرموده بودند: «فقدان حاج آقا مصطفی، جزو الطاف خفیه الهی است» بر تحمل و ظرفیت بالای روحی امام درود فرستادم. لیکن نظر به شناخت و آگاهی که از ملّائی، هوش، عقل و ذکاوت حاج آقا مصطفی داشتم، نگران بودم که مبادا این فقدان ناگوار تاثیر سوئی بر چگونگی اداره امور مربوط به امام و نهضت ایشان بگذارد. از نجف دور بودم و طی یک سفر خانوادگی در معیت مرحوم آیت الله فریدگلپایگانی (ره) به عتبات عالیات مشرف شدم. طی آن سفر، امام از ما دیدن فرموده و دو سه شب بعد از آن به منزل ایشان جهت بازدید رفتیم، دیگر توفیق تشرف را نیافتم، فکر اینکه نهضت در اثر ضایعه فقدان ایشان، که نقش مهمی در هماهنگی امور داشتند چه آسیبی خواهد دید و چه خواهد شد آزارم می داد. آن وقت حاج احمد آقا را از نزدیک نمی شناختم. پس ازگذشت یکی دو سال پر فراز و نشیب اول پیروزی و چگونگی پیشبرد امور توسط حاج احمد آقا به تدریج نه تنها این نگرانیم برطرف شد بلکه ذکاوت و هوشیاری بالا و چگونگی اداره و پیشبرد امور امام توسط احمد آقا را کمتر از حاج آقا مصطفی ندیدم و بسیار خرسند شدم. ایشان افزودند البته ملّائی علمی حاج آقا مصطفی در فقه و اصول و غیره در جای خود محفوظ است و این قسمت ها مورد نظرم نیست، هوش بالا، عقل بسیار و امانت داری بی نظیر ایشان در اجرای نظرات امام را بسیار چشمگیر یافتم و دیگر از این بابت نگرانی نداشتم و حضور ایشان را در صحنه، از نعمت های ارزشمندی می دانستم که باری تعالی به حضرت امام عنایت فرموده و پس از ارتحال جانسوز ایشان هم معتقد بودم که وجود حاج احمد آقا با کوله باری از تجربه آن هم در بالاترین سطح مملکت و نهضت می تواند به بهترین نحو در خدمت به نظام و مملکت مورد بهره برداری قرار گیرد و برخورد و اظهارات صادقانه ای که از ایشان با رهبر انقلاب هنگام حضور ایشان در منزل امام جهت تسلیت گفتن ارتحال معظم له از تلویزیون دیده و شنیدم بسیارخرسند شدم و معتقد بودم ایشان می تواند مشاوری عالی و امین برای رهبر جدید و معظم باشد ولی امور چنان که آرزو داشتم پیش نرفت.

چنانچه خاطره ای هم در این رابطه دارید بیان فرمایید.

حال که سخن از هوش فوق العاده مرحوم حاج سید احمد آقا شد، لازم است بگویم که ایشان درکنار بی آلایشی و بی اعتنائی واقعی، به موقعیت و جایگاه بی نظیر خود واقف بود و نکات ظریفی را با دقّت هرچه تمام مراعات می کرد. بی مناسبت نیست اشاره کنم که وقتی چشمان ایشان دچار ناراحتی شد و نیاز به معالجه و درمان پیداکرد به توصیه پزشکان لازم دیده شد عازم اسپانیا شوند. به دستور رئیس جمهور وقت، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی به آقای ولایتی وزیر امورخارجه، مقدمات و برنامه ریزی های لازم به عمل آمد و وزیر، مدیرکل تشریفات وقت وزارت خارجه، آقای جهانبخش مظفری را مأمور همراهی و رتق و فتق کارهای لازم کرد. هم زمان مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی(ره) جهت درمان ناراحتی چشم خود به اسپانیا عزیمت نمود و هر دو بزرگوار در یک محل اقامت کردند. مدیرکل نکته سنج وکاربلد تشریفات برایم داستان های جالبی از این سفر نقل کرد، از جمله می گفت: هرگاه به صورت مشترک این دو شخصیت عازم جائی می شدند می دیدم آقای موسوی اردبیلی حرکت می کند ولی حاج احمد آقا با تأنی قدم برمی دارد و حتّی گاهی لحظاتی را روی صندلی می نشیند و هر چه آقای موسوی صبر می کرد حاج احمد آقا حرکت نمی کرد تا ایشان برود و سپس راه می افتاد! من ابتدا گمان می کردم که به دلیل پا درد ایشان است ولی هنگامی که تکرار شد و آقای موسوی با خنده گفتند هرگاه ما حرکت می کنیم پا درد حاج سید احمد آقا عود می کند!! تازه فهمیدم ای دل غافل! تأمّل ایشان به خاطر پا دردشان نیست، بلکه نمی خواهند درتصاویر و فیلمبرداری که می شد ایشان پشت سر آقای موسوی باشند و از امام هزینه شود. قاعدتا برادر عزیز و ارزشمندم آقای حاج سیدحسن آقا که در آن سفر همراهشان بودند این نکات را مد نظر داشت. این نکات ریز ممکن است به نظر بعضی بی اهمیت و ساده باشد، لیکن بر عکس نشان از هوش بالا و ذکاوت ایشان دارد. مرحوم حاج سید احمد آقا در عین متانت بسیار شوخ، خندان و بذله گو بود. به یاد دارم وقتی در سال۱۳۶۲، از سوی رئیس جمهور محترم وقت، به عنوان سفیر و نماینده تام الاختیار کشورمان در کشور لیبی تعیین و منصوب شده بودم، علیرغم اینکه حضرت امام (ره) معمولاً سفرا را به حضور نپذیرفته و به آنان ملاقات نمی دادند نظر به علاقه وافری که به مرحوم جدّم که حقّ استادی هم برگردن ایشان داشتند و نیز محبت فوق العاده ای که به مرحوم پدرم داشتند با درخواست اینجانب و با لطف مرحوم حاج سید احمد آقا موافقت و توفیق دیدار خصوصی با ایشان، قبل از عزیمت به محل مأموریتم نصیبم شد که با توجه به انعکاس خبر آن در رسانه ها و مطلع شدن قذافی، در موفقیت حقیر در این مأموریت و خدمت شایان توجه به کشور و نظام مقدّس جمهوری اسلامی، نقش فوق العاده و تأثیرگذاری را به همراه داشت.

خاطره فراموش نشدنی دیگری از آن بزرگوار دارم که به سال۱۳۶۵یا ۶۶ برمی گردد و عبارت است از اینکه طی ماموریتم در لیبی متوجه پاره ای ارتباطات عناصری خاص که وابسته به سرویس امنیتی لیبی بودند با بعضی افراد در ایران شده بودم. مراتب را ابتدا با شخص وزیر وقت اطلاعات (آقای ری شهری) در میان گذاشتم و ترتیبی داده شدتا هرگاه یکی از آنان عازم ایران و برای اخذ ویزا به سفارت مراجعه نمود، ویزا صادر و فوراً به صورت سرّی وزارت اطلاعات در جریان قرارگیرد تا بتواند آنان را از بدو ورود تحت نظر و مراقبت ویژه قراردهد. به یاد دارم که یکی از آنها که بسیار گستاخ و وقیح بود طی دیداری با حقیر در سفارت اظهار داشت که ناراحتی پوستی دارد و شنیده است در شهر اصفهان حکیمی سنتی وجود داردکه با روغن های دست ساز!! بیماری های پوستی را درمان می کند!! برای همین مایل به سفر به ایران و رفتن به اصفهان می باشد !! فوراً فهمیدم که بهانه سفر به آن شهر برای چه هدفی می باشد. علیهذا با دریافت برنامه پروازش، ویزا را صادر نمودم و بلافاصله وزارت اطلاعات را به نحو مقتضی مطلع و در نتیجه او از بدو ورود به تهران در تور مراقبتی ویژه برادران قرار گرفت و سیستم امنیتی کشورمان از نکات مهمی آگاهی یافتند. مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی به اینجانب فرمودند پرونده مهم و مفصلی در این زمینه تشکیل شد. پس از این مقدمه بگویم که بسیار دل آزرده و متعجب بودم که یکی از عالیترین مقامات کشورمان به طور غیر مستقیم آلوده به این خیانت شده است، هر چه فکرکردم دیدم بهترین کار آن است که موضوع را طی دیداری حضوری با مرحوم حاج سید احمد آقا به اطلاع شخص امام برسانم و بالطبع در صورت صلاحدید ایشان موضوع را در نشست منظم سران سه قوّه و نخست وزیرکه حاج احمد آقا هم در آن حضور می یافت تا مطالب مهم مطروحه را به استحضار امام رسانده و درصورت نیاز کسب تکلیف گردد، مطرح و چاره جوئی نمایم. بر این اساس از مرحوم حاج سید احمد آقا تلفنی درخواست دیدار فوری کردم و ایشان علیرغم سرماخوردگی شدیدی که داشتند پیش از ظهر فردای آن روز را معین و به دیدارشان رفتم و نگرانی هایم را به روشنی گفتم.

در آن مقطع من از مسائل مهم و پشت پرده داخلی بی اطلاع بودم و برای همین هم بسیاری مطالب را که ایشان با دلشکستگی روشن و واضح در چهره شان، مخصوصاً در مورد مظلومیت حضرت امام بیان کردند را متوجه اینکه ضمیرش به چه کسی برمی گردد نمی شدم، یعنی احتمالش را نمی دادم که گلایه های ایشان متوجه شخص دوم مملکت باشد ولی بعداً که پیام های امام منتشر شد، تازه فهمیدم که اشارات حاج احمد آقا متوجه چه کسی بوده است. هیچ گاه حاج احمد آقا را قبل از این دیدار در این حدّ از ناراحتی و افسردگی ندیده بودم.

در برابر این خاطره تلخ و ناگوار اجازه دهید از خاطره مثبت دیگری بگویم، مدتی بعد از ارتحال امام، شبی برای مراسمی که در محل ناتمام مرقد آن سفرکرده به آسمان برگزار شده بود شرکت کردم. وقتی وارد شدم، اقامه نماز مغرب و عشا به امامت حاج احمد آقا در حال انجام بود. پس از اتمام نماز حاج احمد آقا محبت و تعارف کردند که کنار ایشان بنشینم که چنین شد. روز قبل، مرحومه حاجیه خانم، علیه عالیه سرکار خانم ثقفی(ره) همسرگرامی مرحوم امام جهت تجدید دیدار با مرحومه مادرم که از گذشته های دور با یکدیگر دوستی و رفت و آمد داشتند به منزل ما رفته بودند، خوب است بگویم که حاجیه خانم والده حاج احمد آقا علاوه بر افتخار همسری امام، خود بزرگ زاده بودند و مرحوم پدرشان آیت الله ثقفی از محترم ترین علماء تهران بودند، این بانوی بافضیلت بسیار مهربان، بی آلایش و باوفا بودند و اصلاً بانوی اول مملکت و انقلاب بودن تغییری در منش ایشان ایجاد نکرده وکمترین شائبه ای نیافته بود. با تمام دوستان قدیمی رفت و آمد داشت و هیچ تفاوتی با زمانی که در نجف و غربت بودند نکرده بودند. در همین دیدارشان به مرحومه مادرم فرموده بودند خدا گواه است که مایلم بیشتر به منزل شما و دیگر دوستان قدیمی بیایم ولیکن احمد (مرحوم آقای حاج سیداحمد آقا) نمی گذارد و می گوید از ترور شدن شما نمی ترسم؛ بلکه از آن خوف دارم که شما را بدزدند!!! آن وقت چه خاکی بر سر کنم که بگویند همسر امام را ربوده اند!!! وقتی آن شب نشستیم، پس از احوال پرسی من به شوخی گفتم دیروز که حاجیه خانم را ندزدیدند؟ خیلی خندید و داستان را که برایشان گفتم بیشتر خندیدند، سپس گفتند: آقای خوانساری! میدانی که من مطلقاً اهل مجامله با هیچ کس نیستم، صادقانه به شما بگویم که به یقین اگر مرحوم امام به پنج نفر از علماء تهران علاقه داشتند، پدر شما یکی از آنان بود و آن پیامی که مادرم چندی پیش از طرف امام برای حاج آقای شما آوردندکمتر اتفاق افتاده و گواه بر این عرض من بود (خوب است بگویم که در آستانه تشکیل مجلس خبرگان تنی چند از آقایان مسئول از جمله رئیس جمهور محترم وقت، طی تماس های تلفنی با مرحوم والدم ایشان را ترغیب به شرکت در انتخابات و پذیرش نمایندگی مردم تهران در مجلس خبرگان نموده بودند ولی ایشان هنوز متقاعد نشده بودند و اطلاعی هم نداشتندکه این مطلب خواست امام است. تا روزی که همسر گرانقدر امام عازم منزل پدرم جهت تجدید دیدار با والده ام بودند و امام مطلع می شوند به حاج خانم می فرمایند آن جا که رفتید سلام مرا به آقای خوانساری برسانید و از قول من بگوئید که مایلم ایشان عضو مجلس خبرگان شوند. پس از این پیام بود که تردید مرحوم والدم برطرف شد).

مرحوم والدم می فرمودند روزی قبل از نماز ظهر و عصر در دفترم در مسجد امام نشسته بودم که ناگهان آقای حاج سیداحمد آقا وارد دفترم شد و پس از تعارفات معمول، پاکتی را به این جانب تحویل و اظهار داشت حاوی حکم واگذاری تولیت مسجد امام و رقبات موقوفه از سوی امام به جنابعالی می باشد و افزود ما معمولاً تصویر احکام صادره از سوی امام را به صاحبانش تحویل می دهیم، ولی امام حکم شما را با دستخط خود نوشته و فرمودند اینجانب شخصاً بیایم و عین دستخطشان را تقدیم کنم، مرحوم والدم می فرمودند اولین شخصی که خارج از دائره بستگان فوت مرحومه مادرت را تلفنی به من تسلیت گفتند خانم امام بود. برای آن که طولانی نشود سخن را با بیان این اعتقادم به پایان می برم که اگر وجود مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سیداحمد آقا جزو الطاف الهی به حضرت امام قدّس الله نفسه الزکیه بودکه حتماً چنین بوده، حضور سه برادر عزیز و بزرگوارم فرزندان رشید، سربلند و درس خوانده به عنوان یادگاران مرحوم آقای حاج سیداحمد آقا رحمت الله علیه هم جزو ارزشمندترین الطاف الهی به آن مرحوم است که چراغ فروزان بیت حضرت امام را روشن نگه داشته اند.

هزاران درود بر امام عزیز و بزرگوار و همسر مکرّمه و دو فرزند برومندشان! برای این سه یادگار ارجمند و والامقام آرزوی سلامتی و سربلندی در ارائه خدمات عالیه به ملت و مملکت عزیزمان دارم.

انتهای پیام /*