تدبیر و عقلانیت «خانم» مثال زدنی است/ بانو سخت پایبند به ائمه اطهار و دعا و زیارت بود

استاد علی ثقفی فرزند مرحوم آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی و برادر همسر مکرمه حضرت امام خمینی، دانش آموخته دانشگاه تهران در رشته فلسفه و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد در رشته مدیریت دولتی است. ایشان همچنین استانداری سمنان و یزد و مدیر کل انتظامی وزارت کشور، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو هیئت عامل بانک مرکزی ایران و معاونت اداری مالی این بانک و تدریس در دوره های کارشناسی مدیریت و نقش اساسی در راه اندازی دانشکده هلال احمر را در کارنامه خدمات دولتی و فرهنگی خود دارد. آقای ثقفی در کنار خدمات مزبور همواره به مطالعه و نوشتن اهتمام داشته و تاکنون بیش از چهل اثر در موضوعات مختلف از جمله نهج البلاغه، مدیریت دولتی و معرفی بزرگان و شخصیت های کشور منتشر نموده است که آخرین آنها بانوی انقلاب و یادگار یک رهگذر است.

کد : 184600 | تاریخ : 28/12/1400

پرتال امام خمینی: مصاحبه ۳۹ / علی ثقفی:

استاد علی ثقفی فرزند مرحوم آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی و برادر همسر مکرمه حضرت امام خمینی، دانش آموخته دانشگاه تهران در رشته فلسفه و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد در رشته مدیریت دولتی است. ایشان همچنین استانداری سمنان و یزد و مدیر کل انتظامی وزارت کشور، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو هیئت عامل بانک مرکزی ایران و معاونت اداری مالی این بانک و تدریس در دوره های کارشناسی مدیریت و نقش اساسی در راه اندازی دانشکده هلال احمر را در کارنامه خدمات دولتی و فرهنگی خود دارد. آقای ثقفی در کنار خدمات مزبور همواره به مطالعه و نوشتن اهتمام داشته و تاکنون بیش از چهل اثر در موضوعات مختلف از جمله نهج البلاغه، مدیریت دولتی و معرفی بزرگان و شخصیت های کشور منتشر نموده است که آخرین آنها بانوی انقلاب و یادگار یک رهگذر است.


برداشت کلان حضرتعالی از شخصیت همسر مکرمه حضرت امام چیست؟
از آنجا که معرِف باید اجلای از معرَف باشد و من در مقابل شخصیت سرکار خانم خدیجه ثقفی بسیار کوچکترم؛ پس بر این قاعده نمی توانم آن گونه که بود ایشان را معرفی کنم. نکته دیگری را که قبل از پاسخ به سوال شما لازم می دانم عرض کنم این است که من تا قبل از اینکه به نوشتن کتاب بانوی انقلاب بپردازم واقعاً ابعاد شخصیتی این بانوی نمونه را به درستی نشناخته بودم، در ضمن مطالعه در نوشته های خود ایشان و نکته های ظریف زندگی او تازه فهمیدم که خواهر ما علیرغم سالها در خدمت ایشان زیستن، چقدر برایم ناشناخته بود. امروز می توانم در پاسخ این سؤال شما بگویم اگر در این روزگار بخواهیم یک الگوی تمام از شخصیت یک بانوی مسلمان را معرفی کنیم بدون شک کسی جز خانم خدیجه ثقفی، فرزند حضرت آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی و همسر امام خمینی(ره) نیست.
بانویی که نزدیک به یک قرن زندگی توانست همه فراز و نشیب روزگار را با تدبیر و صبوری طی کند و در هر دوره از حیات بهترین امتحان را به ارمغان آورد و الگوئی تمام برای همه دوره های زندگی دیگران باشد. دوران کودکی را در خانواده ای متدین و اشرافی طی نماید بگونه ای که هرگز فریب مال دنیا را نخورد و غرور ناشی از ثروت او را از جاده انصاف و دین باوری خارج نکند. در هنگامه ازدواج، علیرغم میل باطنی به همسر شخص روحانی اما چون تقدیر الهی را می بیند بدون چون و چرا به این وصلت تن می دهد و تا آخر عمر بر عهد خود باقی می ماند. بانویی که در ناز و نعمت و ثروت بزرگ شده بود اینک باید در خانه های استیجاری در قم با همه دردسرها در کنار همسرش با رضا و رغبت زندگی کند و به تربیت اولاد و کیان شوهرش مشغول باشد. در میانه راه سه بار به درد فراق اولاد گرفتار شود و خم به ابرو نیاورد. بحران های ناشی از مبارزات امام در زندگی این بانو هر کدام می توانست یک زن معمولی را از پای درآورد. او با همت والا و صبر جمیل بر همه این ناملایمات فائق آمد. مسئله تبعید امام و سکونت در نجف با همه سختی ها خود حدیث مفصلی است که باید بازخوانی شود. داغ آقا مصطفی در نجف، ضایعه ای جانسوز برای خانم بود و بالاخره رحلت حضرت امام و فوت حاج احمد آقا طوفانی بود که طاقت این بانوی سالخورده را سوخت و در بستر بیماری افتاد اما آنچه از او در این ته مانده عمر مشاهده شد جز صبوری و تحمل آلام و دعا و شکر به درگاه پروردگار نبود. به راستی زبان و قلم عاجز از وصف حال اوست.


در نگاه کلان ایشان چگونه زنی بودند و چگونه شخصیتی داشتند؟
پاسخ این سؤال را اجمالا در سؤال اول شما عرض کردم. اینک اگر بخواهم به چند ویژگی کلان شخصیتی ایشان اشاره کنم باید بگویم:
۱-اولا خانم ثقفی یک شخصیت مستقل داشت، او می دانست فرزند آیت الله ثقفی است و افتخار می کرد که همسر امام خمینی است. اما حاضر نبود در معرفی او را وابسته به کسی شناسائی کنند. استقلال طبع ایشان از کودکی بروز کرده بود. پدرم می فرمود: وقتی در سن پنج سالگی بود مادربزرگش که او را نگهداری می نمود از او خواست که به همراهش به خانه دوستی که مراسمی داشت برود. او گفته بود آیا مرا هم دعوت کرده اند؟ حاضر نبود در همان سن کودکی بدون دعوت جایی برود.
۲- اهل دانش و کسب علوم بود. وی در زمانی که بسیاری از مردها سواد خواندن و نوشتن نداشتند به مکتب می رفت و علاوه بر آن به تحصیل زبان فرانسه مشغول بود. وقتی به همسری امام درآمد پاره ای از علوم حوزوی را از ایشان همزمان با فرزندداری فرا گرفت. تا آخرین لحظات از خواندن کتاب بی بهره نبود و این اواخر که نمی توانست خود مطالعه کند ندیمه او برایش کتاب خوانی می کرد. لابد شنیده اید که اهل شعر و شاعری هم بود.
۳- اهل دیانت و روشنفکری بود. علاقه زیادی به زیارت، دعا و نماز داشت؛ اما نه در حد افراط و از طرفی روشنفکر و اهل مطالعه از هر دست کتاب بود. مرحوم آقای محمود بروجردی داماد ایشان نقل می کند که روزی خدمت خانم رسیدم دیدم کتابی از صادق هدایت را مطالعه می کند. عرض کردم ظاهراً کتب صادق از نمونه کتب ضالّه است. نگاهی به من انداخت و گفت کسی که اولین فراز دعای کمیل را خوانده باشد که می فرماید: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» هرگز با خواندن کتبی از این قبیل گمراه نمی شود. بعد گفته بود صادق هدایت، صادق بود اما هدایتگر نبود صادق بود که سرانجام خودکشی کرد. هدایتگر نبود که آثارش آدمی را به ناامیدی می رساند.
۴- تدبیر و عقلانیت خانم جدّاً مثال زدنی است. او در همه فرازهای سخت زندگی آنچنان تدبیر نمود که به راستی هرگز از عهده یک بانوی معمولی انتظار نمی رود. نکته های فراوانی در زندگی او هست و من به چند نمونه از آن در کتاب بانوی انقلاب، خدیجه ای دیگر آورده ام که اگر بخواهم بازگو کنم سخن به درازا می کشد. ما فرزندان پدری همگی به عقل و درایت او اقرار داشتیم و اصولاً با دیگران قابل قیاس نبود. در نتیجه همین ویژگی توانست از آن زندگی اشرافی دست بشوید و همراه امام در همه مراحل قدم مثبت و کارساز بردارد.
۵ - ادب معاشرت و مهمان نوازی او خود داستانی دیگر است و می دانیم که او یک فرزند سه ساله خود را فدای مهمانداری نمود.
در یک کلام ابعاد شخصیتی این بانوی گرانقدر در این مقال نمی گنجد. من چه بگویم از بانوئی که وقتی پزشک خانوادگی او برای اظهار علاقه گفت به خاطر شخص شما به تهران می آیم خانم در پاسخ ضمن تشکر و قدردانی فرمود: عزیزم به خاطر من نه، به خاطر خدا بیا چون اگر به خاطر خدا آمدی هم به من خدمت کرده ای و هم اجر آخرت یافته ای. در مجلسی چون می دید کسی مشغول غیبت شده است بدون اینکه به سرزنش طرف بپردازد موضوع را با مطلبی عوض می کرد و دستور به پذیرایی جمع می داد. مسلماً او اگر این ظرفیت ها را در خود نپرورانده بود با شخصیتی مثل امام خمینی نمی توانست به خوبی و خوشی روزگار بگذراند.


دنبال کردن زندگی ایشان و معرفی درست ایشان به جامعه و بخصوص نسل جوان چه نقشی در معرفی انقلاب و امام می تواند داشته باشد؟
این انقلاب حاصل تلاش مردم به رهبری امام خمینی است. مسلماً اگر ما بخواهیم انقلاب را به نسل جوان بشناسانیم بدون نام امام شدنی نیست. بدون شک شناخت واقعی انقلاب در گرو معرفی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه است و از آنجا که در کنار هر مرد موفق سایه یک زن شایسته و کارآمد را باید دید طبیعتاً اگر بتوانیم امام و موفقیت های ایشان را بشماریم باید به گوشه هائی از زندگی همراه او اشاره کنیم در این صورت امام بهتر شناخته می شوند. مسلماً بخش عمده ای از موفقیت حضرت امام در گرو همراهی و مساعدت خانم با ایشان است. بی جهت نبود که امام خمینی(ره) بارها می فرمودند: «من هر چه دارم از خانم دارم.»


از تاثیرگذاری شخصیت ایشان بر حضرت امام سخن بگویید.
اگر چه پاسخ به این سوال اندکی سخت است اما به نظر من این تأثیرگذاری را باید در دو مرحله مورد توجه قرار داد: مرحله اول اینکه با ورود خانم به خانه امام، سبب شد که ایشان به آرامش و بالندگی در دوران طلبگی برسد که با خانواده ای باشخصیت و علم و معرفت وصلت نموده است همانگونه که خود قریب به این مضمون فرموده بود هرگز فکر نمی کرد که از بیت آیت الله ثقفی همسر اختیار کند. نکته دوم اینکه باید ادعا کنم که خانم تقریباً در همه مراحل زندگی امام تاثیر مثبت بر اقدامات ایشان داشت و بعضاً طرف مشورت قرار می گیرد و اگر حمایت های بی دریغ خانم نبود حتماً دل نگرانی هایی برای امام پیش می آمد که چه بسا مانع و سدّ پیشرفت آن حضرت می شد. البته باید این را هم بگویم که حضرت روح الله آنچنان صلابت و استقلال رأی داشت که کمتر کسی می توانست در او اثر بگذارد.


برداشت کلی شما از تأثیرگذاری متقابل شخصیت حضرت امام بر ایشان چیست؟
مگر می توان بالغ بر شصت سال در کنار امام بود و از او متأثر نگردد. خانم اگرچه همانگونه که عرض کردم دارای شخصیت مستقل بود اما بعدها در کوران ناملایمات در کنار حضرت امام توانست بر غنای فکری و رفتار موزون اجتماعی خود بیفزاید. مسلماً اراده والای امام، صراحت لهجه و بیان ایشان، شب زنده داری و عبادت بی ریای آن حضرت در این بانوی فرهیخته اثرات مثبت خود را داشته است. اتکال به حضرت پروردگار و عزم راسخ در تحقق خواسته ها، هماهنگی بین قول و فعل امام حتماً توانسته بود خانم ثقفی را در این ابعاد شخصیتی مطمئن سازد که راه صحیح زندگی همان است و بس.
نکته مهم اینکه وقتی شما خلوص نیت و حقیقت جویی را در کسی دیدید آن وقت متعهد می شوید که اولاً همانند او عمل کنید و ثانیاً همه دغدغه شما حفظ حرمت همراه می شود همان گونه که خانم بود. تلاش خانم در همه عرصه های زندگی حفظ شخصیت و موقعیت امام بود.


با توجه به کتاب ارزشمند حضرتعالی که درباره خاطرات بانو ثقفی نگاشته شده است اگر قرار باشد رابطه نسل جوان و تحصیل کرده با این کتاب بر قرار گردد شما کدام بخش از کتاب مزبور را برای جوانان و فضلای حوزه و دانشگاه و کدام بخش آن را برای خانواده ها مفیدتر می دانید؟
این کتاب از ده بخش تشکیل شده است که عبارتند از: زندگی در خانواده پدری، همراه امام در قم، روزگار مبارزه، روزهای سخت فراق، دوران هجرت، همراه با امام، دوران تنهایی، صفات ممتاز، معرفی خانواده، پیوست ها.
اگرچه همه ده بخش کتاب را برای آشنایی با سرکار خانم خدیجه ثقفی مفید و بلکه لازم می دانم اما اگر بخواهم تفکیکی نموده باشم و سوال شما را بی پاسخ نگذارم می گویم از بخش اوّل تا هفتم را حتماً خانواده هابخوانند و بخش هشتم و نهم را فضلای حوزه و دانشگاه مطالعه کنند. این را هم اضافه نمایم که بعید می دانم کسی بخش های اولیه را بخواند و دو بخش آخری را واگذارد.


ایشان در خاطراتشان از دوران نجف به تلخی یاد می کنند به گونه ای که برای بعضی ها که با شخصیت ایشان آشنا نبودند شائبه عدم علاقه به اماکن متبرکه و سرزمین های مقدس به وجود آمد. سوال اینجاست که بد گفتن از وضع زندگی در نجف اشرف به معنای عدم علاقه ایشان به امور معنوی است یا اینکه ایشان در مسائل معنوی و عبادات و زیارات هم پرتوفیق بودند؟
بله، این مطلب را بنده قبلا شنیده بودم شاید همان طور که فرمودید گلایه های خانم از زندگی در نجف سبب این برداشت شده است. شما زمانی که ایشان به خانه بخت در قم رفت را ملاحظه بفرمائید یک بانوی رنجدیده و سرد و گرم دنیا را چشیده و اینک دوران میانسالی را طی می کند مجبور است برای همراهی با همسرش به شهری برود که کمتر در آنجا آثار شهری متمدن و پاکیزه مشاهده می شود. آن وقت او در خانه ای دور از فرزندان ساکن گردد که نه تلفن دارد و نه فضای مناسب زندگی و در گرمای نزدیک به چهل درجه نه پنکه و نه کولر عادی.
ایشان در یادداشت های خود می نویسد شب ها در پشت بام از گرما خوابم نمی برد، بدنم از شدت حرارت زمین می سوخت و ... شما حتماً به نجف خانه امام رفته اید، آشپزخانه آنجا را دیده اید؟ من وقتی به این منزل رفتم و آشپزخانه را مشاهده کردم دیدم خانم راست می فرمود که اگر خدمتکارشان در آشپزخانه بود باید بیرون می آمد تا ایشان بتواند داخل آن شود. برای آماده ساختن سفره می بایست دیگ غذا را از آشپزخانه به حیاط بیاورند در مطبخ جای کشیدن غذا نبود. کدام بانوی ایرانی می تواند چهارده سال چنین زندگی کند و دم بر نیاورد؟!


بگذریم که خانم سخت پایبند به ائمه اطهار و دعا و زیارت بود. هر کجا می رفت اول به زیارت امام یا امامزاده محل مشرف می گشت. اصلاً ارادت به ائمه اطهار به ویژه پنج تن آل عبا سبب شد تا خانم تن به ازدواج با حضرت امام بدهد.
بزرگترین آرزوی خانم نسبت به خانواده خود چه بود؟


آنچه را من از سیره زندگی ایشان استنباط کرده ام عاقبت به خیر شدن خانواده و رضایت همسر و فرزندان از او بود. همواره سفارش به فرزندان و حتی ما داشت که کاری نکنیم که خدای ناکرده در جهت خلاف رأی پدرتان باشد. به همین جهت خود حاضر نمی شد مصاحبه و یا گفتگو های رایجی که هر زن از خانواده و یا همسر خود دارد، داشته باشد. در نهایت آرزوی او در آن روزهای سخت زندگی با آن همه آماج دردها و گرفتاری هاو داغ و فراق ها این بود که ان شاءالله خداوند از ما راضی باشد.


آیا از حسرت داشتن خانه ای آرام و زندگی که همه بچه ها در آن جمع و کنار هم باشند سخن گفت؟ و آیا اساساً به این آرزوی خود رسید؟
باید دید زندگی آرام و دلخواه چیست و دیدگاه فرد نسبت به حوادث روزگار و تلخ و شیرین آن چگونه است؟ آیا در جمع بودن آرامش می آورد و یا تنهائی آرام بخش است. عینکی که ما برای دیدن وقایع و حوادث بر چشم داریم بینش ما را نسبت به امور متغیر جلوه می دهد. اگر با عینک رضا به جهان بنگریم همه حوادث تلخ قابل تحمل و همه حوادث شیرین مقدراتی است که خداوند برای ما رقم زده است و ما باید حرمت آنها را پاس بداریم. از این منظر است که بانوی اسلام حضرت زینب کبری در مجلس یزید وقتی مورد عتاب واقع می شود که دیدی خداوند با شما چه کرد فرمود: «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلًا» و من جز زیبایی چیزی ندیدم. این مقدمه را عرض کردم تا به پاسخ شما برسم. وقتی خانم خود را از آن زندگی تجملاتی رها نمود و با زندگی طلبگی خود را آشنا و رفیق نمود حالا همه چیز با معیار الهی سنجیده می شود. دوری از فرزندان نعمت خفی الهی است، داشتن معیشت سخت و هوای گرم نجف و محرومیت از وسایل اولیه زندگی و هجرت و سختی همسرداری و ده هاگره کوچک و بزرگ دیگر زندگی همه قابل تحمل و بلکه دل انگیز می شود. مرگ نابهنگام حاج آقا مصطفی برای خانم که به او داداش می گفت دردی جانفرسا بود به خصوص در دیار غربت. اما وقتی دست نوازش امام بر سر او نهاده می شود و می فرماید می دانم مصیبت بزرگی است اما برای خدا صبر کن، صبوری را انتخاب می کند. من بر این باورم که خانوم اگرچه کلکسیونی از سختیها و ناملایمات روزگار است اما با رضایتمندی همه چیز را پذیرفته بود و می دانست والا مقام شدن تعقل و صبر و صبوری می خواهد. لذا گاهی اگر گلایه ای داشت شاید از این بابت بود که چرا بیش از این تحمل ندارم.

مهمترین اقدامات و نقش اثرگذار او در حفظ کیان خانواده و همراهی با امام و انقلاب چه بود؟
بدون شک از وقتی که خانم به همسری امام رسید از همان روز نخست نقش اثرگذاری در حفظ امام و آرمان های او و کیان خانواده داشت. زندگی داخلی امام را مدیریت کرد تا او بتواند به تحصیلاتش برسد. فرزندداری را وجهه همت نخستین خود ساخت تا افرادی شایسته و صالح تحویل جامعه دهد که هر کدام ارزش افزوده ای برای بیت امام باشند. در همه شئونات زندگی اولویت او در جریان روزانه حفظ سلامت و آرامش حضرت امام بود. هرگز از کمبودها ناله نکرد و برای تامین مایحتاج زندگی بر حضرتش فشار نیاورد بلکه به داشته ها قناعت کرد و گاه گاه که هزینه ها بر او غلبه می کرد سری به خانه مادری برای تهیه ملزومات می زد.
در نتیجه عقل و تدبیر و صداقت و سلامت رأی، محیطی آرام و مطمئن برای همسرش فراهم ساخت تا ایشان به راحتی به درس و مبارزاتش برسد.
اگر چه در بعضی مسائل با امام اندک زاویه ای داشت که گاهی به بحث و گفتگو منجر می شد اما در میان جمع هرگز سخن از اختلاف نظر نمی گفت و اگر گاهی مورد اعتراض قرار می گرفت می فرمود: ما را به این کارها، چه کار، صلاح مملکت خویش خسروان دانند. مجموعه این رفتار از خانم همسری ساخته بود که امام به داشتن چنین همراهی افتخار می نمود و می فرمود: «من هر چه دارم از خانم دارم.»


در خاتمه اگر چند خاطره شخصی خودتان را با خانم برای مخاطبین بفرمائید ممنون می شوم.
خاطرات که زیاد است و فرصت مطالعه اندک، به چشم. به دو خاطره کوتاه اکتفا می کنم: اول اینکه خانم خیلی مقید بود در محیط زندگی صلح و صفا و آشتی برقرار باشد و اصولاً اوقات تلخی را برنمی تابید. روزی ما برادران (دکتر رضا، حاج میرزا حسن و من) خدمت خانم بودیم. بین دو برادرم در مورد مرحوم شریعتی و فقه سنتی بحث و گفتگو بود. مرحوم دکتر رضا از شریعتی دفاع می کرد و برادر دیگرم حاج حسن آقا از فقه سنتی اما پویا می گفت. پس از دقایقی رفته رفته صدای مباحثه بالا گرفت و خانم احساس کرد ممکن است منجر به اختلاف و کدورت طرفین شود برخاست از یخچال ظرفی از ژله که آن روز به آن لرزونک می گفتند آورد و گفت فعلاً بحث را متوقف کنید و از این لرزونک میل نمایید. سپس افزود خوب است از این خوردنی بیاموزید که خود می لرزد اما دل کسی را نمی لرزاند.
مورد دوم اینکه ایشان هر کجا می رفت سعی داشت قبل از اذان مغرب و عشا مجلس را ترک کند و اول وقت نماز در خانه باشد. یک روز عرض کردم چرا شما زود مجلس را ترک می کنید؟ فرمود در جوانی به دعوت خانمی به منزلش رفتم هنگام غروب آفتاب برخاستم که نماز بخوانم. جانماز خواستم. آن خانم رفت و پس از دو سه دقیقه دست خالی برگشت. معلوم شد جانمازی در کار نیست. آن روز صاحبخانه سخت خجالت کشیده بود و من شرمنده که چرا درخواستی کردم که موجب خجالت زدگی او شد. از آن به بعد تصمیم گرفتم هر کجا هستم قبل از نماز برگردم. این دو مورد را نقل کردند تا درسی برای ما در زندگی باشد. خداوند این بانوی کمال یافته را با حضرت خدیجه مکرمه و صدیقه طاهره محشوره بفرماید.

انتهای پیام /*