اگر با مردم با دوستی رفتار کنید، دلتان آرام است

امام خمینی با اشاره به تفاوت حکومت اسلامی با سایر حکومتها چنین فرمودند: یکی از فرق های بین حکومت اسلام با سایر حکومت ها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اول امیرالمؤمنین بود با اَدنی فردی که به حسب نظر مردم اَدنی حساب می شدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود.

کد : 185099 | تاریخ : 10/07/1401

پرتال امام خمینی(س): امام خمینی با اشاره به تفاوت حکومت اسلامی با سایر حکومتها چنین فرمودند: یکی از فرق های بین حکومت اسلام با سایر حکومت ها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اول امیرالمؤمنین بود با اَدنی فردی که به حسب نظر مردم اَدنی حساب می‌ شدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود.

  در بیستم اردیبهشت ماه سال 58 در جمع پرسنل شهربانی جمهوری اسلامی ایران که در قم به دیدار ایشان رفته بودند به بیان تفاوت حکومت اسلامی با سایر حکومت ها پرداخته و اینچنین فرمودند: 

  

"یکی از فرق های بین حکومت اسلام با سایر حکومت ها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اول امیرالمؤمنین بود با اَدنی فردی که به حسب نظر مردم اَدنی حساب می‌ شدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود. اینطور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومت ها ریاست بکند. در مسجد می‌ آمدند می‌ نشستند؛ اصحابشان و اتباعشان هم توی مسجد بود؛ کسی، از خارج که می‌ آمد نمی‌ دانست کدام از آنها پیغمبر است. می‌ پرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن اینطور نبود که یکی در بالای تخت بنشیند و مابقی مقابلش بایستند و سلام نظامی بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع اینطور بود، اینطور نبود که امرای لشکر ـ امرای لشکر خیلی مهم هم داشتند ـ با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جوّ محبت بود. آنها در یک محیط دوستی و رفاقت و محبت زندگی می‌ کردند. بین خودشان «رُحَماء» بودند؛ یعنی همه با هم دوست و رفیق... با رحمت رفتار می‌ کردند. و وقتی که مقابل کفار واقع می‌ شدند، آنجا «اَشِداء» بودند[1]. همین آدمی که، همین حضرت امیری که توی مسجد وقتی که می‌ آمد با سایرین پهلوی هم می‌ نشستند و صحبت می‌ کردند وقتی رفته بود توی آن مزرعه آن رعیتی که آنجا بود یک غذایی داشت. حضرت فرمود: غذا داری؟ گفت: چیزی که لایق شما باشد ندارم. [حضرت] گفت: چیه؟ بیاور. پیه را آورد؛ کدو را با پیه سرخ کرده بود؛ و خیال می‌ کرد حضرت امیر منزلش بساطی هست و حالا این کم است! در صورتی که حضرت امیر شاید در تمام عمرش هم یک همچه غذای دلچسبی شاید ـ شاید ـ نخورده بود! بیا؛ با هم نشستند: آن رعیت مزرعه، و این هم رئیس همه. با هم نشستند و خوردند. بعد هم پاشد حضرت، لب آن آبی که داشت عبور می‌ کرد دستهایش را با شن شست و با مشتش آبش را خورد و شکر کرد.

  

همین آدمی که این است و همین آدمی که دور خانه‌ ها می‌ گردد و طعام تقسیم می‌ کند، بدون اینکه بشناسندش، و وقتی که در خانۀ یک نفر می‌ رود و بچه‌هایش گرسنه‌ اند، یک مقدار نان به آنها می‌ دهد، دهنشان می‌ گذارد؛ و بعد هم برای اینکه بچه‌ ها را دلجویی کند با آنها بازی می‌ کند و صدایی مثل شتر می‌ کند که بچه‌ ها خوششان بیاید! همین آدم که رئیس قوم است و آن کار را دارد می‌ کند؛ اینطور ملایم، اینطور رئوف، وقتی مقابل دشمن می‌ ایستد، شمشیر را می‌ کشد به فرق می‌ زند، دو تا می‌ کند! از این ور می‌ زند دو تا می‌ کند!

 

یهود «بنی‌ قریظه»، که قیام نکرده بودند و از مفسدین بودند ـ این یهودی ها از اول مفسد بودند ـ هفتصدتایشان را همین طور از دم شمشیر گذراند در یک روز هفتصدتایشان را کشت! بین خودشان دوستی، رفاقت، ملایمت، رحمت [بود] لکن وقتی در مقابل غیر واقع می‌ شدند، آنجا شدت. در موقع خودش شدت، در موقع خودش رحمت. این وضع حکومت اسلام است.

 

این، یکی از فرق هایی است بین حکومت های اسلامی و حکومت های غیر اسلامی است. اینطور نبوده که وقتی وارد بشود یک کسی در محیط حکومت اسلامی، وحشت بَرَش دارد! اگر یک کسی می‌ خواست آن وقت وارد بشود در یک حکومتی، در یک وزارتخانه‌ ای، خیر، در یک کلانتری وقتی وارد می‌ خواست بشود، وحشت داشت از اینکه چه خواهد شد؟!

 

ایشان در بخش بعدی سخنان خود به جنبه دیگری از رفتار حاکمان اسلامی اشاره کرده و ادامه داده است:

در حکومت اسلامی وقتی که پیش نخست وزیرش بروند، پیش رئیسش هم بروند، هیچ ابداً [وحشتی] نیست. وقتی که آن ... [پیرزن در دیدار با] پیغمبر خواست وحشت بکند، حضرت فرمود: ... من پسر آن زنی هستم که گوشت را قدید[2] می‌ خورد! روی سنگ می‌ گذاشت؛ من پسر آن هستم؛ تو برای چه...؟ خودش را اینطور پیش او [پایین می‌ آورد] که نبادا او وحشت بکند.

 

در حکومت های طاغوتی با مردم مملکت جوری رفتار شده است و رفتار کردند که وحشت برشان می‌ دارد از اینها! یکی در یک طرف واقع می‌ شود، آنها در یک طرف دیگر؛ مثل دو تا دشمن! بازار تهران با کلانتری های بازار، دشمن بودند؛ دو تا دشمن. برای اینکه اینها رفتار دشمنانه معاملۀ دشمنی با آنها می‌ کردند. در صورتی که باید رفاقت باشد. او پاسبان است؛ یعنی باید پاسداری از این مردم بکند. همۀ قشرهای انتظامی، برای رفاه مردم است. الفاظش نباید باشد؛ واقعش باید باشد. نظام برای این است که رفاه مردم را تهیه کند. بله، قشرهای نظامی باید اشخاصی را که تعدی می‌ کنند با آنها با شدت رفتار کنند؛ اما اشخاص عادی و مردم را باهاشان به دوستی و رفاقت رفتار کنند. اما درست برعکسِ حکومت های غیراسلامی [یعنی] آنها با همۀ مردم، با شدت باید رفتار کنند. می‌ خواهند ایجاد رعب کنند در دل آنها. برای چه؟ برای اینکه اینها با مردم آنطور رفتار نکردند که مأمون باشند از سوی مردم؛ وقتی مأمون نباشند از مردم، می‌ خواهند با این ترساندنِ مردم، خودشان را حفظ کنند! به خلاف یک نظامی ...، یا حکومتی که مردم دوست او هستند؛ این وقتی در بین مردم می‌ رود، مردم همه دورش را می‌ گیرند و دستش را می‌ بوسند، صورتش را می‌ بوسند. این دیگر ترسی ندارد از مردم.

 اینکه می‌ بینید اینها برنامه‌ شان این است که در مردم ایجاد رعب بکنند، برای این است که وضعشان در جامعه یک وضع نابسامانی است؛ از این جهت ایجاد رعب می‌ کنند. اما اگر خیر، اینها با مردم دوستی و رفاقت داشته باشند، خوب، مردم دشمنی ندارند با اینها؛ از خودشان‌اند.

 امام ایجاد تفاهم و دوستی میان مردم و مسئولان را از الزامات حکومت اسلامی دانسته و فرموده: 

باید تفاهم باشد؛ باید دوستی باشد؛ باید وقتی که یک کسی می‌آید در کلانتری، مثل این باشد که دارد به منزل خودش می‌رود. کار دارد در آنجا، به منزل خودش می‌رود، مأمون؛ بدون اینکه از هیچ کس بترسد. در اسلام هر کسی باید از خودش بترسد! هر آدمی از خودش، به چه معنا؟ به این معنا که اگر خودش خطا کرد جزا دارد؛ اگر نکرد، نه. اما اگر خودش خطاکار نباشد، دیگر از ژاندارمری نباید بترسد؛ ـ عرض می‌ کنم که ـ از ارتش نباید بترسد، از پاسبان نباید بترسد، از شهربانی نباید بترسد، از نخست وزیر نباید بترسد، از رئیس‌جمهور هیچ نباید بترسد. برای اینکه آنها آزارش نمی‌ کنند. وضع این است که نباید آزار بکنند. از خودش باید بترسد که نبادا من خطا کنم. وقتی خطا کرد، قانون او را جزا می‌ دهد. وضع ما باید این جور باشد؛ وضع شماها این جور باشد، تا حالا هر جوری بوده است. تجربه کنید ببینید که آیا با محبت با مردم رفتار کنید دلتان آرامتر است، یا خدای نخواسته با شدت؟ با شدت ناراحتی می‌ آورد. اگر با مردم با دوستی رفتار کنید، دلتان آرام است. شب می‌ روید منزل، آرام می‌ گیرید می‌ خوابید؛ نه وجدانتان ناراحت است که یک کسی را اذیت کردی ـ بالاخره وجدان آدم ناراحت می‌ شود ـ نه وجدان ناراحت [که] ظلم به او کردی، یک خلاف کردی و نه خوف این را دارید که مبادا یکوقتی ـ مثلاً ـ تلافی بکنند. وقتی با مردم به محبت رفتار کنید، مردم را از خودتان بدانید ما [باید] خدمتگزار همه باشیم، دولت خدمتگزار همه باشد؛ این وجدان، خودش راحت هست. شب هم می‌ رود منزلش راحت می‌ خوابد، بعد هم فردا می‌ رود سر خدمتش. خدمتش هم خدمت به مردم است. از اول که راه می‌ افتد برود اداره، برای کارگشایی مردم؛ برای خدمت مردم. نه مثل ادارات سابق که هرکس صبح پا می‌ شد ـ بسیاری را که صبح پا می‌ شدند ـ می‌ رفتند که نقشه بکشند چطور مردم را به دام بیندازند! چطور از ایشان درآورند!

 

ایشان وجود مسئولان در حکومت اسلامی را برای رفاه مردم عنوان کرده و ابراز داشته اند:

وضع حکومت اسلام یک همچو وضعی است. اداره‌اش برای رفاه مردم است، نظامش برای رفاه مردم است، رئیس جمهورش برای رفاه مردم است، نخست وزیرش برای رفاه مردم است، و محیط، محیط محبت؛ یک محیط محبت. اگر ما موفق بشویم به اینکه اسلام را به آن معنایی که بوده است، به آن معنایی که بنای اسلام بر آن بوده، در خارج متحقق بکنیم، هم نظام راحت می‌ شود، هم شهربانی. دیگر احتیاج به اینکه به مردم تعدی بکند ندارد. هم ژاندارمری، هم ارتش. همه دوست و همه رفیق و با هم دوست و برادر. و من امیدوارم که یک همچو چیزی پیش بیاید و یک همچو حکومتی تحقق پیدا بکند؛ فقط آرزو نباشد، واقعیت باشد.

 

 

ما الآن از جمهوری، چیزی که داریم رأیش بوده، چیز دیگری نبوده. همان رأی دادیم. اما جمهوری اسلامی، به آن معنایی که ما می‌ خواهیم، تا حالا مع‌الأسف نشده است؛ و باید بتدریج بشود. یعنی شما باید خودتان را درست کنید، ما هم باید خودمان را درست کنیم. همه، همه‌ مان باید متحول بشویم، از آن حال طاغوتی به یک حالِ اللّه‌؛ رحمت، دوستی ، محبت. از محیط رعب و وحشت بیرون بیاییم، و وارد بشویم در یک محیط محبت و دوستی و رفاقت. و من امیدوارم که موفق بشویم به یک همچو معنایی، و همۀ ما با هم دوست و رفیق و آشنا. 

 

1 ـ اشاره به آیۀ 29 سورۀ فتح. 

2 ـ گوشت خشک شده. 

انتهای پیام /*