پرتال امام خمینی(س): گفتگوی ۶۱/ نجفقلی حبیبی
امام خمینی (ره) همواره به نقش دانشجویان تأکید ویژهای داشتند و وقت خاصی را برای شنیدن نظرات جریانهای دانشجویی و بیان دیدگاههای دانشجویان اختصاص میدادند. در برنامه دهم از مجموعه حضور، «دکتر نجفقلی حبیبی» در حسینیه جماران، از مشی و دیدگاه امام روحالله در زمینه ضرورت پیشرفت علمی، وحدت حوزه و دانشگاه، نگاه دانشگاه به حوزه و نگاه حوزه به دانشگاه و همچنین نگاهی که اکنون در بین دانشجویان در خصوص مسائل کشور وجود دارد، سخن گفت.
دکتر نجفقلی حبیبی در هر دو عرصه دانشگاه و حوزه فعالیت داشته، ریاست دانشگاه الزهرا، ریاست دانشگاه علامه طباطبایی و ریاست دانشگاه تربیت مدرس را در کارنامه فعالیتهای علمی خود دارد؛ همچنین نخستین رئیس دانشگاه علوم قضایی، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی از دیگر فعالیتهای دکتر حبیبی بوده است. وی اکنون و در سن ۸۱ سالگی، عضو هیئت امنای کتابخانه ملی ایران بوده و همچنان در کرسی علم و فرهنگ در حال خدمت است.
میخواستند دانشگاه تربیت مدرس را منحل کنند
در مجموع موفق عمل کردیم. در همین دانشگاه تربیت مدرس، مخالفهایی برای شکلگیری و فعالیتش وجود داشت و حتی وزیر علوم وقت، آقای محمدعلی نجفی یک روزی به من گفتند که ریاست دانشگاه را برعهده بگیر ولی احتمالاً به این نتیجه میرسید که باید منحل شود. ولی من مخالفت کردم و با کمک اساتید و دانشجویان آن را حفظ کردیم و رشد دادیم.
بعد از اینکه فعالیت دانشگاه جا افتاد، اساتید درجه یک کشور از همه جا به این دانشگاه میآمدند و تدریس میکردند. به تدریج که جلوتر آمدیم، وضعمان خیلی بهتر شد و به سرعت توانستیم استاد تربیت کرده و وارد دانشگاهها بکنیم. . با حضور آن جوانانی که دانشگاهها میرفتند، دانشگاههای دیگری تأسیس شد و دانشگاههای دیگر توسعه پیدا کرد.
تعجب خارجیها از تنوع رشتههای دانشگاهی در تربیت مدرس
بعضی از خارجیهایی که برای بازدید به تربیت مدرس میآمدند، تعجب میکردند که چطور میشود ۹۰ رشته در یک دانشگاه جدیدالتأسیس، تدریس شود!
احساس ما این بود که راه رشد انقلاب، رشد علم است
احساس ما این بود که باید رشد کنیم و انقلاب باید جلو برود و راه آن علم است. دانشگاه اولین سنگر این موضوع بودند و دانشجوها به همه جا هم خط میدادند و به وزارتخانهها و سازمانهای مختلف کمک میکردند؛ با یک فکر خیلی قوی با هم منسجم شده بودند و این حرکت، کشور را به سرعت پیش برد.
در مقابل تفکرات منفی و اعتماد به نفسهای پایین ایستادیم. وقتی میخواستیم دکترای ریاضی در دانشگاه راه بیندازیم، استادهای برجسته ریاضی کشور با من ملاقات کردند و گفتند ما فوق لیسانس را به زحمت اداره میکنیم، چطور میخواهید دکتری راه بیندازید؟ برایشان مهم بود و میگفتند نمیشود؛ نه اینکه نیتشان بد باشد ولی معتقد بودند که نمیشود ولی بالاخره با همین ارادهای که وجود داشت، استادها جذب شدند.
امام دانشگاه را رکن رکین اداره کشور میدانست
در خصوص تحرکات جنبشهای دانشجویی باید گفت امام معمولاً به دانشگاه حسن نظر داشت؛ در اندیشه امام، دانشگاه خیلی مهم است و رکن رکین اداره کشور است چون متخصصین و سیاسیون و همه گروههایی که کشور نیاز دارد، در دانشگاه تربیت میشود.
ایشان به دو مسئله خیلی تأکید داشتند؛ یکی اینکه دانشجوها متدین و انقلابی بار بیایند و دیگری، هماهنگی دانشگاه و حوزه بود. امام در بیانات خود خیلی تأکید داشتند که دانشگاه با حوزه مرتبط باشد.
گفت و گوها به زنده نگهداشتن اندیشه انقلاب کمک میکرد
در کنار توصیههای حضرت امام، گروههایی که طرفدار خط امام بودند، بسیار مراقبت میکردند که فضای دانشگاهها منحرف نشود. آنها جلسات بحث و نقد میگذاشتند و زمینه گفتگو را ایجاد میکردند. در نتیجه ایرادات خیلیها رفع میشد یا ایرادات جدید پیدا میشد و گفت و گوهایی دیگری شکل میگرفت. خود این بحث و گفت و گو به زنده نگهداشتن اندیشه کمک میکرد.
مخالفت امام با تفکیک جنسیتی کلاسهای دانشگاه
یک روز بچههای دانشکده ادبیات دانشگاه تهران زنگ زدند که ما چینش یک کلاس را به صورت خاص درست کردیم؛ شما بیایید ببینید چطور است. با هم رفتیم و دیدم که صندلیهای یک کلاس را طوری چیدمان کردند که یک جور حفاظت خاصی از دانشجویان دختر و پسر میشد و خیلی سختگیرانه بود.
گفتم این مشکلات ایجاد میکند، بگذارید کمی فکر کنیم. بعد همان شب امام (ره) دیدم بیانیه دادند که چه کسی گفته کلاسها را تفکیک و جداسازی کنید؟ نمیدانم چه کسی بلافاصله به امام منتقل کرده بود که یک نقشهای است که دارند کلاسها را جداسازی میکنند و دخترها و پسرها را جدا میکنند که امام عکسالعمل نشان دادند و صبح دیدم که آن را جمع کردهاند. این تحرکهای خیلی زنده و شاداب وجود داشت و در همه موارد هم بود.
امام فضای خوبی را برای رشد علمی دانشگاهها ایجاد کرد
امام (ره) به مسأله رشد علمی فوقالعاده اهمیت میدادند. ایشان عبارت هندسه، هندسه است و اسلامی و غیراسلامی ندارد را به آقایان گوشزد میکردند؛ یعنی این ایرادات بنیاسرائیلی که یک عده میگیرند بیخود است؛ بگذارید علم پیش برود.
به نظر من امام خیلی فضای خوبی را برای رشد علمی دانشگاههای کشور ایجاد کرد و دانشجویان و اساتید یک تحرک فوقالعادهای پیدا کردند و به سرعت توانستیم از آن عقب ماندگی عبور کنیم. یادم هست که گفته میشد ما حدود ۶ هزار استاد کم داریم ولی این به سرعت جبران شد.
اشک ریختن یک مسئول کشور برای رنج دانشجویان تربیت مدرس
این از ایثار همان دانشجویان و اساتید بود و من به غیر از گذشت دانشجوها هیچ چیز دیگری نمیدانم؛ کمبود داشتند و گرسنه میماندند. یادم هست یک وقت یکی از این اعاظم که از ارکان قوا هم بودند، فکر کنم از قوه قضاییه، آقای محمدی گیلانی بود؛ وقتی یکی از دانشجوها در حضور ایشان صحبت کرد و من خودم هم صحبت کردم و از سختیهای بچهها گفتم، دیدم ایشان همینطور اشک میریزد؛ یعنی همه متوجه بودند که این سختی وجود دارد ولی بچهها هم این سختی را تحمل کردند.
خواست امام اداره کشور به بهترین وجه و حفظ سرمایه انسانی بود
امام (ره) معتقد بود در این مملکت انقلاب شده و انقلاب هم خواستهایی دارد که همان اداره کشور به بهترین وجه است و اینکه سرمایه ملی به جای اینکه به خارج برود، همین جا باید ادامه دهد.
به نظر من امام فقط این را میخواست که این نسل که روی کار آمده، همه آرمانهای آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی سیاسی و... اینها را امام خیلی تأکید داشتند و دانشجوها هم همینها را میخواستند و بابت آن خیلی خوشحال بودند و هرچند وقت یکبار خودشان جور میکردند و به ملاقات امام میرفتند.
امام دانشگاه را راه نجات مملکت میدانست
دید امام به دانشگاه به عنوان اینکه راه نجات مملکت است، خیلی بالا بود. نوشتههای امام در مورد دانشگاه و دانشجوها تماماً حمایت است و البته مراقبت هم هست. مثلاً وقتی به ایشان گفتند جناح مذهبی افراطی چینش کلاس را آن طور کرده، به آنها حمله میکند؛ از طرفی هم کمونیستها اگر میخواستند تخلفی کنند، امام با آنان محکم برخورد میکرد.
گزیده های مرتبط با موضوع امام خمینی(س) از این گفتگوی مفصل انتخاب شده که از نظر می گذرد:
حس و حال اینجا برای شما چگونه است؟
هم فوقالعاده خاطرهانگیز است و هم بسیار دردناک. اینجا، جایی که امام (ره) بحث میکرد و از همه طبقات مختلف جامعه و از همه نقاط دنیا اینجا حضور پیدا میکردند. جای بسیار عجیب و غریبی است چون همه آن فضاها به یاد آدم میآید. خاطرم هست که وقتی امام بعد از یکی از سخنرانیهایشان تشریف بردند، بعضی بچههای سپاه و بسیج گریه میکردند، غش کرده بودند و بیحال شده بودند. همه انقلاب، بعد از پیروزی، اینجا اداره و ساماندهی میشد.
نخستین باری که به اینجا آمدید کی بود؟
نه متأسفانه. توفیق داشتم در بعضی سخنرانیهایی که امام (ره) داشتند به اینجا بیایم ولی به اینجا آمدن خیلی سخت بود. به این دلیل که مراجعات امام از گروههای مختلف زیاد بود و محدودیتهایی وجود داشت به دلایل مختلف؛ با این حال سالی یکی دو بار توفیق پیدا میکردیم که به اینجا بیاییم و امام را زیارت کنیم.
با امام دیدار خصوصی هم داشتید؟
فقط یکبار...
میشود نقل کنید؟
وقتی من رئیس دانشگاه تربیت مدرس بودم، تقریباً سه سالی از اداره تربیت مدرس گذشته بود که یکدفعه شایعه شده بود اینجا باید منحل شود و دانشجویانش به خارج بروند. من تلاش کردم و وقت گرفتیم و به همراه یکی از استادان و یک دانشجو به خدمت امام رفتیم. در همان اتاقی که معمولا مینشستند و دیدارهای خصوصی داشتند.
آن دو نفر در گوشهای نشستند؛ من در محضر امام دو زانو نشستم و امام هم سرشان را خیلی پایین گرفته بودند و با دقت گوش میکردند. من از ترس اینکه ابهت امام مرا نگیرد و حرفهایم یادم نرود، سرم را انداختم پایین و تند تند حرفهایم را زدم؛ خیلی هم حرف زدم. فکر میکنم بیش از ۲۰ دقیقه و امام حوصله کردند و همه را گوش دادند. در مورد دانشگاه توضیح دادم که زحمت زیادی کشیده شده اما دائم جوسازی میشود و رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل فحش میدهند و ما نمیدانیم مگر اینجا چکار میکنیم که این حملات صورت میگیرد؛ از آن طرف هم یک عدهای در تدارک هستند که این دانشگاه منحل شود. بعد از اتمام حرفهای من، امام سر خود را بلند کردند و پرسیدند نامه نوشتید؟ عرض کردم نه. گفتند به آن اتاق بروید و نامه بنویسید تا من ببینم و روی آن دستور بدهم. من هم همین کار را کردم و نامه را خدمت ایشان دادیم و دیگر نفهمیدیم چه شد! ولی دیدیم که برای دانشگاه تربیت مدرس مشکلی پیش نیامد؛ ظاهراً امام (ره) دستور داده بودند و دانشگاه ابقا شد الان هم یکی از دانشگاههای تراز اول کشور است.
بله و یکی از دانشگاههای مهم و تأثیرگذار است.
دلیلش هم این بود که بچههایی که به این دانشگاه آمده بودند، همه متدین و انقلابی بودند و دائماً در خدمت ارکان مختلف کشور، جنگ و سپاه و ... بودند؛ چون هم خوب درس میخواندند و هم متدین و انقلابی و بسیار روشنفکر بودند. آن موقع مقام معظم رهبری، رئیس جمهور و رئیس هیئت امنای دانشگاه تربیت مدرس بودند؛ نخست وزیر، نائب رئیس بود؛ چند وزیر عضو هیئت امنای دانشگاه بودند و من هم به عنوان رئیس دانشگاه، دبیر هیئت امنا بودم. آنجا جلسات مهمی تشکیل میشد و از نظر نظام، خوب تلقی میشد؛ هرچند که از نظر امکانات، فقیرترین دانشگاه کشور بود. چون یک محوطه از دانشگاه گرفته بودند تا ساختمان ساخته شود و تقریباً یک سال و خردهای طول کشید تا زبالههای ساختمانهای طراف را که در آنجا ریخته بودند، تخلیه شود و ساختمان اولیه را ساختیم.
آنجا قبل از انقلاب هم، دانشگاه بود؟
خیر؛ آنجا جزء املاک دانشگاه تهران بود و موسسه حقوق تطبیقی که وابسته به دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود، در آنجا مستقر بود. زمانی که من رئیس دانشکده حقوق بودم، همین موسسه هم جزئی از دانشکده بود و بنده مسئولیت اجرایی برای آنجا داشتم. دانشگاه تربیت مدرس که قبلاً تأسیس شده بود، هنوز دانشجو نپذیرفته بود. یک عده را گزینش اولیه کرده بودند و برایشان کلاس تقویتی میگذاشتند تا آماده شوند و کنکور برگزار کنند. این بحثها که ادامه پیدا کرد، آقایان آمدند گفتند جا میخواهیم. من گفتم خیلی خب؛ ما با دانشگاه تهران صحبت کردیم و در اختیار مدرسه گذاشتیم؛ آن زمان نام دانشگاه، مدرسه تربیت مدرس بود؛ یک چند وقتی در آنجا ماندند ولی بعدش استعفا دادند و گفتند نمیشود اداره کرد. من حدود ۸ ـ ۹ ماه بود که رئیس دانشگاه الزهرا بودم. آقای وزیر زنگ زدند و گفتند به اینجا بیایید کارتان دارم؛ به آنجا رفتم. ایشان گفتند که آقایان از تربیت مدرس استعفا دادند و تو را میخواهم به آنجا بفرستم. بنده گفتم نمیدانم باید چه کنم؛ گفتند تو به آنجا برو و کمی مطالعه کن؛ بعد به نتیجه این آقایان میرسی که اینجا باید منحل شود. در جواب گفتم من که نمیدانم آنجا چیست ولی اگر بروم، به هیچ وجه منحل نخواهم کرد و باید ادامه پیدا کند. گفت عجله نکن؛ شاید تو هم که رفتی به این نتیجه رسیدی!
وزیر چه کسی بود؟
وزیر آقای محمدعلی نجفی بود که بعداً وزیر آموزش و پرورش شدند. من مُصر بودم که اگر بخواهید بروم، میروم ولی منحل نمیکنم؛ گفت نه، حکم میدهم که به آنجا بروی ولی میدانم که تو هم به نظر آنها میرسی و میگویی که باید منحل شود. گفتم من چنین کاری نمیکنم. و واقعاً هم همین شد؛ آمدم و با تلاش و همکاری دانشجویان و بقیه مشکلات حل شد.
و پیش امام هم آمدید...
بعد از سه سال پیش امام رفتم. قبلش خبری نبود. سعی کردیم و آنجا را راه انداختیم و اذیت هم شدیم؛ چون شورای برنامهریزی، برنامههای درسی را مرتب نمیداد و برای بعضی رشتههای ما تا ۹۰ واحد نوبت به نوبت درس گذاشتند؛ در حالی که دوره فوق لیسانس ۳۵ تا ۴۰ واحد بود. بالاخره بعد از سه سال که پیش رفتیم، به رشتهها اضافه کردیم و حدود ۹۰ رشته فوق لیسانس راه افتاد و حدود ۱۰ رشته هم دکترا که دفتر دکترا تازه راه افتاده بود و تجهیز شد. من ۵ سال و خردهای مسئولیت آنجا را داشتم و خوب شکل گرفت و هیئت امنای مهمی داشت؛ همانطور که عرض کردم از رئیس جمهور تا چند وزیر عضو هیئت امنا بودند و چند استاد برجسته از دانشگاههای تبریز و شیراز و شریف هم حضور داشتند.
بعد از آن من از ریاست دانشگاه کنار رفتم؛ در همان اواسط اسم مدرسه هم به دانشگاه تغییر کرد. بنده مخالف بودم. میگفتم مدرسه باشد بهتر است چون برای ما تداعیکننده مدرسههای قدیمی اسلامی است.
چون خودتان هم در دارالفنون درس خوانده بودید.
بله مثل مدرسه فیضیه و مدرسه دارالشفا. میخواستم که به آن حد برسد. اما آقایان مسئولان عالی مصمم بودند که سبک کار اینجا با آن مدارس فرق میکند و باید دانشگاه نام بگیرد.
بعدها من وقتی در مجلس بودم، سفری به نیویورک رفتم؛ یکی از فارغالتحصیلان ما از طریق وزارت خارجه به آنجا بود. از او خواستم مرا به یک دانشگاه ببرد. او مرا به دانشگاهی در نیویورک برد و گفت اینجا هم مثل مدرسه تربیت مدرس است و اسمش هم مدرسه است. آلمانیهایی که در زمان جنگ فرار کرده بودند و به اینجا آمدند، این مدرسه را تأسیس میکنند که مثل تربیت مدرس، بیشتر هم در زمینه علوم انسانی بود و ۴۵ سال بود که نام مدرسه را حفظ کرده بودند. البته بعدها تربیت مدرس، علوم دیگری را هم اضافه کرد.
امام (ره) از قبل از انقلاب، یکی از قشرهایی که در کنار مردم و روحانیت در انقلاب مؤثر میشمارند، دانشجویان بودند؛ اما همیشه ابراز نگرانی میکردند که دانشگاه ما باید دانشگاه اسلامی باشد تا افرادی که دارند تربیت میشوند، وقتی به جامعه میآیند، بتوانند در مسیر خدمت به مردم درست گام بردارند و در مسیر اسلام باشند. فکر میکنید بعد از امام (ره)، چقدر این گام درست برداشته شد؟ و بعد از ۴۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی ما کجای راه هستیم و چقدر از این راه را خوب طی کردیم؟
در مجموع موفق بودیم؛ درست است که مخالفتهای شدیدی با تربیت مدرس میشد ولی بعد از اینکه جا افتاد، اساتید درجه یک کشور از همه جا به این دانشگاه میآمدند و تدریس میکردند. چون استاد ثابت نداشت. خیلی کم استخدام شده بودند. اغلب اساتید برتر یک روز به دانشگاه میآمدند و درس میدادند و میرفتند. به تدریج که جلوتر آمدیم، وضعمان خیلی بهتر شد و به سرعت توانستیم استاد تربیت کرده و وارد دانشگاهها بکنیم. با حضور آن جوانانی که دانشگاهها میرفتند، دانشگاههای دیگری تأسیس شد و بزرگتر شد و توسعه پیدا کرد. به همین طریق نیاز به استادان بیشتری هم داشت. کم کم قوانین تغییر کرد و اینطور شد که فارغالتحصیلان دانشگاههای دیگر که صلاحیت عضویت هیئت علمی دارند، بیایند استاد دانشگاه شوند و همین طور هم شد. در نتیجه خیلی از دانشگاههای ما به سرعت توسعه پیدا کرد. بعضی از خارجیهایی که برای بازدید به تربیت مدرس میآمدند، تعجب میکردند که چطور میشود ۹۰ رشته در یک دانشگاه جدیدالتأسیس تدریس شود!
ما از تمام دانشگاههای اصفهان، شیراز، تبریز و اهواز استفاده میکردیم و دانشجویان ما برای دورههای تکمیلی یا بعضی دروسی که اینجا امکان نداشت، هر دانشگاهی که استاد تاپ و آزمایشگاه و تجهیزات داشت، به آنجا میرفتند. مثلاً یکبار من دو سه دانشجو فرستادم به دانشگاه شیراز. آنها گفته بودند ما اداره میکنیم به شرطی که وسیله و تجهیزات آزمایشگاهی برای ما بخرید که ما خریدیم و به آنها دادیم. مدتی بعد من به آنجا رفتم تا ببینم اوضاع چطور است؛ ساعت ۶ به شیراز رسیدم و تا ساعت ۸ و باز شدن دانشگاه خیلی وقت مانده بود. گفتم میروم و اگر دانشگاه باز نبود، همان اطراف قدم میزنم. فکر میکنم درِ دانشکده شیمی باز بود؛ رفتم داخل وقتی با مستخدم سلام و علیک کرد، صدای من که بلند شد، دیدم دانشجویان با استادشان از کلاس بیرون آمدند تا احوالپرسی کنیم؛ آنها از ساعت ۶ و نیم سرکلاس بودند. یعنی با این عشق فوقالعاده درس میخواندن.
چه سالی بود؟
این برای سالهای ۶۴ ـ ۶۵ بود. من دیگر تقریباً نمونه اینجوری ندارم؛ یعنی آن دانشجو فکر میکرد وقتی دارد درس میخواند، بزرگترین مجاهدت را دارد انجام میدهد.
یعنی مسیر را مسیر موفقی میدانید؟
بله. برای اینکه احساس ما این بود که باید رشد کنیم و انقلاب باید جلو برود و راه آن علم است. دانشگاه اولین سنگر این موضوع بودند و دانشجوها به همه جا هم خط میدادند و به وزارتخانهها و سازمانهای مختلف کمک میکردند؛ با یک فکر خیلی قوی با هم منسجم شده بودند و این حرکت، کشور را به سرعت پیش برد. یادم میآید که اولین فارغالتحصیل رشته ریاضی دانشگاه ما را از دانشگاه صنعتی شریف که آن موقع فکر میکردند اینجا هیچ چیز به درد نمیخورد، با اصرار او را در تهران استخدام کردند.
شروع انقلاب فرهنگی چگونه شکل گرفت؟
تصور این بود که باید متناسب با انقلاب، در حوزه دانشگاهها، علم یا همان فرهنگ در معنای کلی، اتفاقاتی همراستا بیفتد. چون دانشگاه و استاد و دانشجو که از ۵۰ ـ ۶۰ سال قبل داشتیم؛ اما انقلاب آمده بود که تحولی ایجاد کند. اینجا چند تا مسئله بود؛ یکی اینکه برنامههای مختلف در حوزههای علمی و رشتههای مختلف باید متناسب با وضعیت جدید شکل بگیرد و دیگری روحیه اساتیدی که میخواهند اینها را تدریس کنند، باید متناسب و سازگار با انقلاب باشد؛ همه اینها باعث شد که انقلاب فرهنگی شکل بگیرد. امام هم به عدهای حکم دادند که برنامههای درسی را تدوین کنند و نظارت کلی بر کار دانشگاهها که یکی از مهمترین مراکز مملکت بود، داشته باشند.
به این طریق بود که شورای انقلاب فرهنگی شکل گرفت که اول ستاد انقلاب فرهنگی بود و بعداً اسم آن به شورای انقلاب فرهنگی تغییر کرد. کار اولشان این بود که برنامه اولیه دانشجویان را متناسب با برنامه جدید کشور که کشوری انقلابی است، تنظیم کنند و در تمام رشتهها به خصوص حوزههای علوم انسانی که متناسب با اندیشه اسلامی هم باید میبود. به این معنا که جامعه شناسی و حتی روانشناسی متناسب با نیازهای کشور و فهم جدید جامعه انقلاب اسلامی و مردم ایران باشد؛ نه اینکه همه آن قرآن و آیه و حدیث باشد....
موضع امام (ره) نسبت به این موضوع و تحرکات جنبشهای دانشجویی مختلف با تفکرات مختلف چه بود؟
امام معمولاً به دانشگاه حسن نظر داشت؛ در اندیشه امام، دانشگاه خیلی مهم است و رکن رکین اداره کشور است چون متخصصین و سیاسیون و همه گروههایی که کشور نیاز دارد، در دانشگاه تربیت میشود. ایشان به دو تا مسئله خیلی تأکید داشتند؛ یکی تربیت بچهها (دانشجوها) که متدین و انقلابی بار بیایند و یکی دیگر، هماهنگی با حوزه بود. امام در بیانات خود خیلی تأکید داشتند که دانشگاه با حوزه مرتبط باشد؛ یعنی دانشجو و طلبه.
و دائم هشدار میداد که میخواهند شما را از هم جدا کنند؛ نگذارید شما را از هم جدا کنند.
بله. به همین دلیل وقتی از استادان درجه یک حوزه دعوت میشد که در تربیت مدرس درس دهند، با استقبال مواجه میشد؛ برای مثال آیتالله محقق داماد که الان خیلی پیر شدند و آیتالله جوادی آملی و آیتالله امینی که اخیراً فوت کردند، در دانشگاه تربیت مدرس درس میداند.
در مواردی که به دلیل کِبر سن یا مسائل دیگر نمیتوانستند به تهران بیایند، ما دانشجوها را با مینیبوس راهی قم میکردیم و مثلاً در یک روز ۴ تا کلاس، ۴ تا درس از صبح تا غروب داشتند؛ یعنی یک ارتباط اینجوری و دقیق وجود داشت. بعدها هم مسئله حضور دفتر نمایندگی رهبری که الان هم در دانشگاه هم وجود دارد، کم و بیش شکل گرفت؛ فرقی که الان کرده در آن زمان آیتالله فردوسیپور همراه امام در نجف بودند؛ آنقدر انسان متینی بود و هیچوقت یادم نمیآید برای کارهای اجرایی دخالت کرده باشد بلکه بیشتر حضور معنوی داشت و کمک میکردند؛ در نتیجه آن روزها از این نظر، از دانشگاهها مراقبت بهتری میشد و رسیدگی و توجه معنوی به آنها میشد؛ علمای حوزه هم به آن توجه داشتند و بحث میکردند و سخنرانی داشتند و بسیاری از کلاسها در قم تشکیل میشد و بعدها هم که من در دانشگاه علامه طباطبایی حضور داشتم، همین ارتباط را برقرار کردیم.
به لحاظ فعالیتهای سیاسی هم یک نقاط اوجی وجود داشت؛ برای مثال در دانشگاه تهران یا دانشگاههای مختلف، منافقین که در آن زمان به آنها مجاهدین خلق میگفتند، خیلی فعال بودند یا جریانهای چپ که به آن اشاره کردید یا اتفاقاتی مثل ۱۴ اسفند که در دانشگاه تهران اتفاق افتاد. آنجا چه تدبیری میکردید؟
اینها مسائل کلی کشور بود و دستگاه سیاسی کشور خودش تدبیر میکرد؛ امام خطی را تعیین میکرد و افرادی که طرفدار خط فکری امام بودند، از این خط به شدت مراقبت و محافظت میکردند؛ حتی اگر جانشان هم به خطر میافتاد. البته این کمتر اتفاق میافتاد.
مثلاً چطوری محافظت میکردند؟
بحث و تحلیل و نقد میکردند؛ یعنی جلسات بحث و نقد میگذاشتند و این زمینه گفتگو را ایجاد میکردند و در نتیجه ایرادات خیلیها رفع میشد و یا ایرادات جدید پیدا میشد و گفتگوهایی دیگری شکل میگرفت. خود این بحث و گفتگو به زنده نگهداشتن اندیشه کمک میکرد. درست است که اساتید همه مسلمان بودند اما پیش از آن جای بحث وجود نداشت ولی حالا اسلام وارد دانشگاه شده بود و برای هر چیز حکومت، دانشگاه مسئله و پرسش ایجاد میکرد و باید هم اینطور میبود.
در نتیجه همه وارد دانشگاه میشدند، میآمدند درس میدادند، بحث میکردند، پاسخ میدادند و فضا بسیار پرتحرک و بانشاط بود. بسیار هم شرایط سختی بود. گرسنگی و بیپولی بود و دانشجوها خوابگاه نداشتند؛ حتی ما هم که مسئولان دانشگاه بودیم، گاهی ممکن بود تا ساعت ۴ و ۵ بعدازظهر در حد نان و خرما هم چیزی نبود که بخوریم؛ ولی آنقدر نشاط روحی داشتیم که من هنوز آرزوی آن روحیه را میکنم.
نگرانی از اینکه زد و خورد هم ممکن بود به وجود بیاید، نداشتید؟
آن هم همیشه اتفاق میافتاد ولی هیچ کدام نگرانی نبود؛ چرا که قدرت قوی اندیشه دینی یا انقلابی که در دانشگاه حاکم بود، همه دانشجویان را نگه میداشت و به این صورت نبود که این جریان بتواند بر ما غلبه کند و بعد از آن کم کم یک چیزهای دیگری صورت گرفت.
بچههای دانشکده ادبیات دانشگاه تهران زنگ زدند که ما یک سالن کلاس را به صورت خاص درست کردیم و شما بیایید ببینید چطور است. با هم رفتیم و دیدم که صندلیهای یک کلاس را طوری چیدمان کردند که یک جور حفاظت خاصی از دانشجویان دختر و پسر میشد و خیلی سختگیرانه بود. گفتم این مشکلات ایجاد میکند، بگذارید کمی فکر کنیم. بعد همان شب امام (ره) بیانیه دادند که چه کسی گفته کلاسها را تفکیک و جداسازی کنید؟ نمیدانم چه کسی بلافاصله به امام منتقل کرده بودند که یک نقشهای است که دارند کلاسها را جداسازی میکنند و دخترها و پسرها را جدا میکنند که امام عکسالعمل نشان داد و صبح دیدم که آن را جمع کردهاند. این تحرکهای خیلی زنده و شاداب وجود داشت و در همه موارد هم بود.
امام به مسئله رشد علمی فوقالعاده اهمیت میدادند؛ چون بالاخره خودش آدم عالم و درسخواندهای بود و به علم خیلی اهمیت میدادند. برای همین هم به آقایان گیر میدادند و این عبارت را میگفتند که هندسه، هندسه است و اسلامی و غیراسلامی ندارد؛ یعنی این ایرادات بنیاسرائیلی که یک عده میگیرند بیخود است؛ بگذارید علم پیش برود. به نظر من امام خیلی فضای خوبی را برای رشد علمی دانشگاههای کشور ایجاد کرد و دانشجویان و اساتید یک تحرک فوقالعادهای پیدا کردند و به سرعت توانستیم از آن عقب ماندگی عبور کنیم. یادم هست که گفته میشد ما حدود ۶ هزار استاد کم داریم ولی این به سرعت جبران شد.
دانشگاههای بزرگ، هم خودشان به سرعت رشد کردند و هم برای تقویت بنیه کشور هرکدام به اندازه خود زحمت میکشیدند و به یک حد قابل قبولی از استادها رسیدیم.
البته دانشگاه تربیت مدرس همیشه مایه اعجاب خیلیها بود. خاطرم هست یک استاد فرانسوی به ایران آمده بود؛ وقتی به او گفتم تقریباً در ۹۰ رشته تحصیلی دانشجو داریم، تعجب کرده بود که چگونه ۹۰ رشته در کشوری که تازه انقلاب شده است، تدریس میشود؟
این بچهها با ایثار خودشان این را اداره کردند و من به غیر از گذشت دانشجوها هیچ چیز دیگری نمیدانم؛ کمبود داشتند و گرسنه میماندند. یادم است یک وقت یکی از این اعاظم علما که از ارکان قوا هم بودند، فکر کنم از قوه قضاییه، آقای محمدی گیلانی بود؛ وقتی یکی از دانشجوها در حضور ایشان صحبت کرد و من خودم هم صحبت کردم و از سختیهای بچهها گفتم، دیدم ایشان همینطور اشک میریزد؛ یعنی همه متوجه بودند که این سختی وجود دارد ولی بچهها هم این سختی را تحمل کردند.
آن نسل که خیلی زود اغلب به اساتید و رؤسای دانشگاهها تبدیل شدند، یک ایمانی داشتند و این ایمان سبب شد که بتوانند هم نگه دارند و هم دانشگاهها را توسعه دهند و همچنین علم را توسعه دهند؛ ما به سرعت توانستیم از آن فقری که داشتیم، عبور کنیم؛ یعنی استاد ریاضیات دانشگاه تربیت معلم که جزء اساتید قدیمی بود آقای دکتر اسرافیلیان، ایشان میگفت مگر میتوانیم که اصلاً دکترای ریاضی داشته باشیم و بعد دید که میتوانیم...
برای مطالعه متن کامل گفتگو اینجا کلیک کنید