پرتال امام خمینی(س)/مصاحبه ۸۹: آشنایی با حضرت امام
در محضر استاد محترم و محقق مدقق، جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ «رضا مختاری» هستیم.از ایشان میخواهیم به سؤالاتی که بیشتر، مربوط به حضرت امام است، به میل خودشان پاسخ بدهند.
شما از کی و در کجا و چگونه با امام خمینی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از شما و همکارانتان برای این اقدام مبارک. ما در دوره دانشآموزی، با ایشان آشنا شدیم؛ چون پدر ما کشاورز بود، اما از آنجا که پدر و قبل از آن، عموی ما با علما مربوط بودند و هر سال، یک دهه -یا کمتر و یا بیشتر- در شهرمان «رضوانشهر» مجلس روضه میگرفتند، و از این طریق با علمای محل، مرتبط بودند و ما هم بهتبع ایشان رفتوآمد داشتیم.
حتی به یاد دارم که زمانی که عالم محل ما قصد داشت پشتبام منزلش را کاهگل کند، پدر ما کاه را از باغ به آنجا میبرد و من همراه پدرم بودم. یک عالم پیرمرد داشتیم که وقتی میخواست به جایی برود، کسی را میفرستاد که ما را خبر میکرد و ما هم -اجلّکم الله- الاغ را آماده میکردیم، پتویی روی آن میانداختیم و آن عالم را بدین وسیله به مقصد میرساندیم.
علاوه بر این، برخی از ارحام ما نیز در کسوت روحانیت بودند؛ مثل شوهرخاله ما مرحوم «آسیدابوالحسن مرتضوی» از علمای تهران -که شرححال ایشان را در مجله «کتابشناسی» نوشتهایم- و پسرعموی مادرمان «حاجآقاکمال مرتضوی» از علمایی که اعلامیههای علیه رژیم را امضا میکردند و تصویر آن اعلامیهها را در مجله نامبرده، به چاپ رساندهایم.
بنابراین، ما با علما ارتباط و رفتوآمد داشتیم و این موجب شد که از سال دوم و سوم ابتدایی در گفتوگوهای خانوادگی پدرمان با اقوام در باغ و صحرا، که معمولاً از امام و مبارزه علما با شاه و حوادثی که اتفاق میافتاد، نام ایشان به میان می ُآمد و برای ما هم جالب بود.
به یاد دارم که در جشن ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی در سال ۵۵ نیز در عالم بچگی، با زغال بر دربهای چوبی و سنگی خانهها و باغها، شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» مینوشتیم. ۳-۲ سال قبل از پیروزی انقلاب هم با یکی از رفقایمان پولهای جیبی خود را جمع و رساله «توضیح المسائل» امام را تهیه کردیم.
این رساله، بهنام امام نبود اما رساله ایشان با توقیع خودشان بود. آشنایی ما در این حد بود، تا آنکه در سال ۵۶ به قم آمدیم و طلبه شدیم. ۳-۲ ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که «حاجآقا مصطفی» مرحوم شد و یکی از اساتید ما مرحوم آقای «ابوالقاسم اقبالیان ابو زید آبادی» شرح داد که چند روز پیش، ایشان مرحوم شدهاند و شرححال ایشان را توضیح داد، سپس بحث روزنامه «اطلاعات» پیش آمد و کار ما شروع شد.
تظاهرات اول انقلاب هم در منزل آقای «مرعشی» در سال اول طلبگی ما رخ داد و ما هم با طلاب به آنجا رفتیم. سخنرانی آقای مرعشی را به یاد دارم. سپس به بیت مرحوم «آسیدصادق روحانی» هم رفتیم و ایشان سخنرانی کرد. ما فقط به این دو بیت رفتیم اما به بیوت دیگر نرفتیم، ولی در تظاهرات، شرکت میکردیم تا آنکه انقلاب پیروز شد و امام به قم آمدند.
در دیدارهای فیضیه و منزل آقای «یزدی» که امام گاهی به روی پشتبام میآمدند، در دیدارهای جمعی و عمومی با مردم نیز شرکت میجستیم، اما توفیق حضور در جماران را نداشتیم.
پس در درسی از امام شرکت نکردید؟
نخیر.
بررسی نقش امام در ورود مرحوم حاجشیخ به قم
در مطالعات و تحقیقاتتان مطلبی درباره نقش امام در ورود «آیت الله حاجشیخ عبدالکریم» به یاد دارید؟
این سؤال ظاهرا اشتباه طرح شده است. ایشان برای ورود آیتالله «بروجردی» به قم، نقش داشتند، اما امام در این قضیه، مانند دیگر طلاب، جزء طلبههای حاجشیخ عبدالکریم بودند و علمای دیگر، آقای حائری را به قم، دعوت کردند که مشروح و همه اقوال را در ویژهنامه «همایش آیتالله حائری و صدسالگی حوزه» آماده چاپ میشود و حتی برخی از اسناد و نامهها را هم آوردهایم و از آن میان میتوان به نامه مرحوم آقای «شیخمحمد فیض کاشانی» به آقای حائری برای حضور در قم، اشاره کرد که جزئیات این نامهنگاری، حامل نامه و تعداد نامهها نیز بیان شده است. امام در آن مرحله، جزء شاگردان حاجشیخ در اراک بود و در اینباره، نقشی نداشتند.
تعامل امام با مراجع و نقش ایشان در حضور آیتالله بروجردی در قم
در مورد تعامل امام با مراجع ثلاث هم بفرمایید.
ما آن زمان در قم نبودیم، ولی در کتابها هست که تعامل خیلی خوبی داشته و امام، هم در سخنرانیهای نجف، در بخشی از کتاب «جهاد اکبر» فرموده که یک روز، آقایان ثلاث برای مذاکره درباره یک امر سیاسی، در منزل ما جمع شدند و من گفتم: ابتدا تکلیف این خشکهمقدسها را معلوم کنید.
خود امام تصریح میکند که اینها مانع هر حرکت مهم میشوند. ارتباطشان با علما بسیار خوب بوده و در کتابها آمده، اما اطلاع ویژهای در این زمینه نداریم؛ چون نه آن زمان در قم بودیم و نه جزء شاگردان ایشان قرار داشتیم.
اطلاعات ما به همان مقداری است که در کتابها بیان شده است. تعامل ایشان بسیار خوب بوده و حتی مقید بودند که پشتسر آقای «آسید محمدتقی خوانساری» در فیضیه، نمازجماعت بخوانند.
در مورد نقش امام در حضور آیتالله «بروجردی» هم بفرمایید.
آن هم طبق شنیدههاست. امام در آوردن ایشان به قم و سپس تثبیت موقعیت ایشان در قم، نقش داشتهاند و حتی مدتی همراهشان رفتوآمد میکردند و خود امام هم تصریح کرده که من برای تأیید ایشان، در درسشان شرکت کردم و استفاده هم مینمودم و تقریر هم نوشتهاند که ظاهراً تقریر ایشان از اصول آقای بروجردی، چاپ شده است.
امام در اوائل، سعی بسیاری در این امر میکردند. در خاطرات آقای «فلسفی» آمده است که امام به ایشان نامه مینویسدکه آقای بروجردی برخلاف آقایان دیگر، اهل قرض کردن از تجار نیست و الآن برای اداره حوزه قم، دستش خالی است؛
لذا شما تجار تهران را -که از آنها اسم میبرد و به نظرم پدر آقایان «بازرگان» و «ظریف» هم در میان آنان است- جمع کنید و از ایشان برای آقای بروجردی، پول بگیرید تا ایشان شکست نخورد. انواع و اقسام حمایتها از آقای بروجردی برای تثبیت ایشان را به عمل آورده است.
مشاور امین ایشان بوده است.
بله، آقای «سبحانی» میفرمودند امام دو بار از طرف آقای بروجردی هم با شاه، دیدار کرد و برخی از جزئیات را هم نقل کردهاند. غرض این است که در اوائل امر، با «حاجآقامرتضی حائری» و «آسیدمحمد محقق داماد» برای تقویت آقای بروجردی، بسیار فعالیت کردند.
وقتی که آقای بروجردی به قم آمد و نذر کرده بودکه به مشهد هم برود، آیت الله سیدمحمد محقق داماد و آیتالله حاجآقا مرتضی حائری همراه ایشان به مشهد رفتند. این دو بزرگوار و امام از رفقای ایشان بودهاند و بیشترین تلاش و فعالیت را برای تثبیت موقعیت آقای بروجردی در قم کردند.
کسانی نقل میکنند که برخی از اطرافیان آیتالله بروجردی با امام، سازگار نبودند و باعث شدند که امام از ایشان فاصله بگیرد، اما این فاصله گرفتن، باز بهمعنای تضعیف ایشان نبود، چون باز هم میفرمود: فعلاً عَلم اسلام بر دوش آیتالله بروجردی است و باید از ایشان همهگونه حمایت صورت بگیرد و موضعگیری و عرضاندامی در مقابل ایشان اصلاً در کار امام نبوده است.
اصلاحات حوزه در زمان امام
به نظر شما وقتی امام آمد، اصلاحات حوزه را در چه میدانست و چه کارهایی کرد؟
در همان زمان آیتالله بروجردی، یک «هیأت اصلاح (مصلحین)» تشکیل شده بود و مقرر میگردد از طلاب، امتحان بگیرند و ورود به حوزه، منضبط باشد. چند تا از صورتجلسههای این هیأت نیز موجود است که در شماره مجله کتاب شیعه هم آماده چاپ شده است.
اعضای آن هیأت نیز عبارتند از:
امام؛
آقای داماد؛
حاج آقامرتضی حائری؛
آقای صاحبالداری؛
آسیداحمد زنجانی؛
فقیه مورخ، آقای حاجداداش.
این هیأت، هر پنجشنبه شب، جلسه میگرفتند و هریک در یکی از شؤون روحانیت، مسؤولیت داشتند، منتها گویا برخی شیطنت کردند و کار این هیأت نیز به تعطیلی کشیده شد.
جزئیات این امر در فرمایشهای آیتالله «شبیری»، سخنان آیتالله سبحانی و آقای «علی دوانی» آمده که ادامه نیافت اما امام نیز یکی از اعضای مؤثر آن در دوره آیتالله بروجردی بودند.
بعد از وفات آیتالله بروجردی هم امام، مُصرّ بودند که محوریت و مرکزیت قم، حفظ بشود و حتی در اوائل حضور آیتالله بروجردی به قم، علمای نجف از ایشان دعوت کردند که چون آقای «آسید ابوالحسن اصفهانی» از دنیا رفتهاند، ایشان به نجف بروند اما چون در قم هم «حاجآقاحسین قمی» هم از دنیا رفته بود، امام از جمله مخالفان رفتن آیتالله بروجردی به نجف بود و میفرمود که باید حوزه قم تقویت بشود و محور، این حوزه است.
امام همان ایده حاجشیخ را داشتند؟
بله، ایده حاجشیخ را برای مبارزه با شاه و انگلیس داشتند؛ لذا با رفتن آیتالله بروجردی به نجف، بهشدت مخالفت کردند. یک نامه هم از آیتالله بروجردی، موجود است که به «آشیخ محمدتقی بروجردی» از علمای نجف، نوشته و گویا ایشان را دعوت کرده بوده که به نجف بیایند.
ایشان در آن نامه مینویسند که اصحاب و دوستان من در قم، معتقدند که اگر من در قم باشم، هم قم حفظ میشود و هم نجف، و هم حیثیت شما؛ اما اگر به نجف بروید، معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظار شماست. خلاصه آنکه اجازه ندادند ایشان به نجف برود.
ایشان هم خوشحال بود که به نجف نرفته است؟
بله، ایشان خوشحال بودکه به نجف نرفته. مقصود این است که امام معتقد بودند حوزه قم باید تقویت بشود. بعد از وفات آقای بروجردی هم برای اینکه محوریت از قم به جای دیگر نرود، امام خمینی، حاجآقا مرتضی حائری، آسیدمحمد داماد، «آقامصطفی صفائی خوانساری» و «حاجآقارضا صدر» در منزل آقامصطفی خوانساری، گرد هم میآیند و نامهای خدمت آیتالله خوانساری در تهران مینویسند که ایشان به قم بیاید و محور هم قم باشد.
این نامه، موجود است و ما جواب آقای خوانساری را در مجله، چاپ کردهایم و مصاحبه با حامل نامه، پسر آقای صفائی هم انجام شده و ایشان نوشته است که من این نامه را بردم و آقای خوانساری این پاسخ را داد. ایشان میگوید من دو بار استخاره کردم اما پاسخش خوب نبود. افزون بر این، خودم نیز ضعیف و ناتوانم و الآن از عهده امور تهران هم بر نمیآیم؛ چه رسد که به قم بیایم. لذا ایشان به قم نیامدند.
مقصودم این است که امام از آقای خوانساری -که حدود ده سال از خود ایشان بزرگتر بودند و همه مراجع هم ایشان را قبول داشتند- خواستند به قم بیایند تا محوریت قم در مقابل شاه، حفظ بشود، شاه به آیتالله «حکیم» تلگراف زد و میخواست که حوزه قم به نجف اشرف، منتقل بشود.
نظر امام درباره استقلال حوزههای علمیه
بفرمایید امام درباره استقلال حوزه، چه نظری داشت و استقلال را در چه میدانست؟ و در این زمینه، چهکار کرد؟
استقلال، هم شامل استقلال مالی است و هم استقلال هویتی است؛ چون یک سند در «صحیفه امام» هست و ما هم آن را در قالب یک مقاله در شماره چهارم مجله «کتاب شیعه» در بخش زندگینامه خودگفته و خودنوشت امام آوردهایم.
ایشان این قصه را میگوید که آقای «فاضل لنکرانی» و عدهای که شورای عالی حوزه بودند و نزد امام رفتند تا از ایشان برای حوزه، کمک بگیرند، اما امام بهشدت مخالفت کردند و فرمودند که: گمان کردم این آقایان ۵۰۰۰۰ هزار تومان میخواهند، ولی من بهکلی مخالفم که از ناحیه غیرحوزه به حوزه، کمک مالی بشود. منظور ایشان از «غیرحوزه»، از ناحیه دولت و نهادهای دولتی، مثل «بنیاد مستضعفان» و «سازمان اوقاف» است.
ایشان بهشدت مخالفت کردند و به شواری عالی حوزه، پاسخ منفی دادند و حتی آن مبلغ را هم تقبل نکردند.به نظر میآید که استقلال هویتی هم جزء استقلال حوزه باشد؛ چون در بسیاری از مسائلی که پیش میآمد، امام در عین اینکه هم رهبر بود و هم مرجع، برای اینکه اصالت و هویت مستقل حوزه حفظ بشود، بسیاری از مسائل را به کسانی مثل آیتالله گلپایگانی، ارجاع میدادند.
امامجمعه وقت جهرم، آقای «آیتاللهی» نقل میکند که رؤیت هلال ماه شوال برای ما ثابت شد و به دفتر امام، تلفن کردیم تا ایشان اعلام کنند، اما ایشان گفتند: به آقای گلپایگانی هم بفرمایید. اگر ایشان قبول کرد، من هم اعلام میکنم.
آیتالله «مظاهری» هم میگوید: بنده، آقای «مصباح» و یک نفر دیگر، بعد از پیروزی انقلاب، نزد آقای گلپایگانی رفتیم و گفتیم: حوزه تاکنون، سروسامانی نداشته است؛ لذا خوب است که از این پس، نظم و نظامی به خود بگیرد.
ایشان گفتند: بروید با آقای خمینی، صحبت کنید و ببینید نظر ایشان چیست؟ ما هم نزد امام رفتیم، اما ایشان گفتند که: به آقای گلپایگانی، مراجعه کنید، هرچه ایشان گفتند، من هم قبول دارم. یعنی برای حفظ هویت مستقل حوزه، امام با آن سطوت و عظمت، به آیتالله گلپایگانی و حوزویان، ارجاع میدادند. به نظرم میرسدکه هویت فرهنگی حوزه هم برای امام، اهمیت داشت.
چرا به آقای گلپایگانی، ارجاع میداد درصورتی که دیگران هم بودند؟
در بین کسانی که در قم بودند، آقای گلپایگانی، شاخص بود و امام، هم سابقه ایشان را میدانست و هم سابقه مبارزاتی ایشان را که یک شخصیت معتدل و منصف انقلابی میشناخت؛ به این جهت به ایشان ارجاع میداد و ارجاعات ایشان به آقای گلپایگانی، بسیار است.
در مورد شورای عالی حوزه هم، امام سه نماینده داشت، آقای گلپایگانی سه نماینده و جامعه مدرسین هم سه نماینده. یعنی امام نمیگفت چون من هستم، خودم آنها را نصب میکنم، بلکه به آقایان هم ارجاع داده بود. نمایندگان امام در شورای عالی حوزه، خود نشانگر این است که معتقد بودند حوزه باید یک هویت مستقل و جدا از حکومت داشته باشد.
تعامل حضرت امام با زعمای وقت حوزه علمیه
تعامل امام با زعمای وقت حوزه، چگونه بود؟
بسیار خوب و عالی بود. یکی از زعما آقای «مرعشی» بود که امام، هم خودش به نخستوزیر وقت، دستور داد که زمین کنار کتابخانه را که از بیمه بود، برای کتابخانه بدهند و هم مبلغ معتنابه برای ساخت آن، کمک کرد و اسنادش هم موجود است.
از زعمای دیگر، آیتالله گلپایگانی بود و علمای درجه دوم و سوم حوزه هم به جای خود، محفوظ بودند.حضور: با آقای «شریعتمداری» ارتباط نداشتند؟استادمختاری: در آن زمان که هنوز اختلافی پیش نیامده بود، دیدارهای متعدد داشتند اما بعد از اختلافات، تعاملی نداشتند.
تجربههای دوران صدساله حوزه
به نظر حضرتعالی، امام چه تجربهها و یا بهرههایی از دوران چندین ساله حوزه برده بود؟
به نظرم، یک تجربه بزرگ از آقای حائری و روش ایشان و شهید «مدرس» کسب کرده بود.
کما اینکه آقای حائری هم از روش «میرزای شیرازی» استفاده کرده بود.
امام بسیار تحت تأثیر شهید مدرس بود و به آن، تصریح هم میکرد. بنابر این در مسائل سیاسی، هم از شهید مدرس، تأثیر پذیرفته و هم از تجربه آقای حائری، بهره برده بود و از هر دو نیز بسیار تمجید کرده. در مسائل عرفانی و ذوقی هم از مرحوم آقای «شاهآبادی» بهره بردند.
ایشان چون شرائط را درک کرده بودند، در یک جا هم دارد که در مجلس، در میان تماشاچیان، حضور مییافته و نطق مدرس را میشنیده است. ایشان در زمینه سیاسی، از تجربه این دو بزرگوار، بسیار استفاده کرده و تحت تأثیر هر دو بوده است.
در ۱۵ سالی که حاجشیخ، ۸ سالی که مراجع ثلاث و ۱۵ سالی که آیتالله بروجردی، زمامدار حوزه بودند، تجربیات بسیار گرانبهایی بوده. مراجع ثلاث در داخل بودند اما مرحوم آقای بروجردی که به نجف و اصفهان هم رفته بود و خود حاجشیخ که هم در سامرا حضور داشته ، تجربیات بسیار قوی داشتند. امام از آنها استفاده کرد و مورد توجهش بودند یا خودش جدیداً چیزی ارائه داد؟
هم تجربیات آنها مؤثر بود و هم نوآوریهای خودشان.
عمده، کدام بود؟
عمده، خود ایشان بود و تجربیات هم پشتوانه بسیار خوبی به شمار میرفت اما ابتکارات و ابداعات خودش در مبارزه، و سست نشدن در آن شرائط بسیار سخت، از جانب خود ایشان بود.
امام چه خلاءای را در دوره خودش برای حوزه، احساس میکرد؟
اگر به سخنان ایشان در زمان قبل و بعد از پیروزی انقلاب، دقت کنید، بیش از هر چیز، به صیانت اخلاقی و رفتار علما توجه داشته و میگوید اگر یک عالم در شهر باشد، آن شهر اصلاح میشود.
در بسیاری جاها که دیدیم افراد خوبی حضور دارند، وقتی نگاه کردیم، یک عالم خوب را پیدا کردیم. این کلیدواژهها در کلمات امام، نشان میدهد که تأکید بسیاری بر اصلاح روحانیت، پرهیز از دنیاگرایی و -در مرحله بعد- وحدت و اتحاد داشتهاند و وحدت، هم شامل علما میشود و هم وحدت مردم. طرحی هم در سخنانشان هست که میفرماید در سال ۴۲، پیشنهادی کردم که انجام نشد و آن، این بود که اگر علمای هر شهر، ماهی یک بار در کنار هم بنشینند و یک چای با هم بخورند؛ ولو هیچ صبحتی نکنند، تأثیر بسیاری روی مردم دارد.
ایشان با تأسف میفرمایند که این پیشنهاد، پذیرفته نشد. به نظر میآید که امام تأکید فراوانی بر اصلاح اخلاقی روحانیت و اتحاد مردم و روحانیون داشته است.
من از کلام خود آقای «طالقانی» شنیدم که میگفت: باید علما بنشینند و هیچ کاری هم نکنند، بلکه فقط یک چای با هم بخورند. اگر چنین کنند، روز بعد در جامعه میپیچد که علما دیشب با هم جلسه داشتند.
بله؛ این هم طرح خوبی است و هم مؤثر است.
امتیازات دوره زعامت امام خمینی
امتیازات دوره زعامت امام خمینی بر حوزه، نسبت به دورههای گذشته، چه بوده است؟
بعد از پیروزی انقلاب، جنبههای انقلاب و رهبری آن است اما قبل از پیروزی انقلاب میگفتند امام در نجف، در شهریه، قائل به تساوی همه فضلا -اعم از پاکستانی، افغانی و ایرانی- بود و هیچ امتیازی برای طلاب ایرانی بر دیگران، قائل نبود؛ برخی از شبهات بیپایه را هم ملغی کرد.
مثلاً به ایشان اعتراض میکردند که شما بهجای اینکه هر شب به حرم بروید، هفتهای یک بار مشرف بشوید، اما ایشان اهمیتی به این انتقادات نمیداد؛ یعنی تقیدات و تعلقات بیمعنای دنیایی را دور میریخت و نگاه بالسویه به همه فضلایی که اهل درس و بحث بودند؛ چه افغانی چه پاکستانی و چه ایرانی داشتند.
دیگر اینکه در اجازات ایشان -که بهصورت جداگانه چاپ شده- به کوچک و بزرگ میگوید: مرا از دعا فراموش نکنید، نه اینکه از برخی، التماس دعا بکند و از برخی نکند. ایشان بالسویه از همه، درخواست میکنند که ایشان را از دعا فراموش نکنند و همه را هم توصیه به احتیاط میکند و در هیچیک از اجازات هم نمیبینید که این آقا به درس ما آمده است.
این نکته بسیار مهمی است که درحالی که بیشتر یا همگیشان شاگرد ایشان هستند، درباره هیچکدام نمیگوید: «حضر ابحاثنا الفقهیه و الاصولیه و صار بحمد الله ...» بلکه مینویسد که: ایشان مدتی در حوزه، مشغول بودهاند و فاضلند.
نقش امام خمینی در تعامل حوزه و نظام
امام خمینی در تعامل حوزه و نظام، چه نقشی داشت؟
از مجموع سخنان ایشان بر میآید که نظام را مولود حوزه، و حوزه را منتقد صالح مدافع نظام میدانند. ایشان حوزه را مدافع منتقد دلسوز -نه مغرض- نظام میشمارند.
نوآوریهای حضرت امام در زمینههای مختلف علمی
به برخی از نوآوریهای امام خمینی در زمینههای فقه، اصول، اخلاق، فلسفه و زمینههای دیگر، اشاره بفرمایید.
امام سالهای سال،که درس رسمی فقه و اصول داشتند.در روزهای پایانی آخر هفته مطالب و توصیه های اخلاقی داشتند، و بعدا در مدرسه «فیضیه» درس اخلاق می گفتند.
برخی از آثار اخلاقی ایشان هم محصول همان دوران است. اما بعداً دیدیم که آثار اخلاقی ایشان در حوزه، چنانکه باید، رایج و دائر نیست، لذا ما در تدوین «کتابشناسی شیعه» یک دوره ششجلدی درس اخلاق برای طلاب از سال اول تا ششم، تهیه کردیم:
درس اخلاق سال اول:، شامل روایات آداب و اخلاق معاشرت، مانند عیادت بیمار، رفتار با همحجره و سلام کردن است که متخذ از سیره علما و روایات، تدوین یافته؛
اخلاق سال دوم: خلاصه «منیه المرید» است؛
اخلاق سال سوم: شامل خلاصهای از «جهاد اکبر»، «آداب الصلاۀ» و «جنود عقل و جهل» امام، بدون تصرف در عبارات است که مطالب غیرمتناسب با فهم این سطح، حذف شده. درس اخلاق امام در نجف، بهنام «جهاد اکبر» در کنار «ولایت فقیه» چاپ میشد و جداگانه هم به چاپ رسید، اما ما با ویرایش و اصلاح دوباره، به کار گرفتیم.
اخلاق سال چهارم: خلاصه «اربعین» امام، بدون تصرف در عبارت است که بحثهای فلسفی و کلامی و روایات عقلی و غیرمرتبط با اخلاق را حذف کردهایم و شامل ۲۷ حدیث میشود.
اخلاق سال پنجم و ششم: «جامع السعادات» است و این موجب رواج بسیارِ کتب اخلاق امام در حوزه شد.
در مقدمه اخلاق سوم و چهارم، محورهای مهم اخلاقی امام را با شواهدی از کلام ایشان، جدا کردهایم. ایشان در کتابهای اخلاقی خود بر این محورها تأکید بسیار دارد و در بیانات و سخنرانیهایش نیز همین محورها را مطرح میکرد.
امام در نجف هم جلسه رسمی اخلاق داشتهاند؟
ایشان در آخر سال تحصیلی یا پایان هفته و یا بهمناسبت ماه رمضان و قبل از تعطیلات، درس اخلاق میفرمودند که تحت عنوان «جهاد اکبر» چاپ شد، ولی ما آنها را با نام «تقریرات دروس اخلاق» چاپ کردیم.
شما این بحث مسائل اخلاقی را از ابتکارات امام برای چند سطحی که در حوزه هست، میدانید؟
بله. محورهای اخلاقی امام، ده محور اصلی است که در همه این کتابها وجود دارد و ما در این کتابها با شواهد آوردهایم. رؤوس این مطالب، عبارتند از:
۱) عشق به کمال مطلق: ایشان میفرماید: «انسان دارای دو فطرت است که: یکی اصلی است و آن فطرت عشق به کمال مطلق است ... و دیگر تبعی، و آن فطرت تنفّر از نقص است» ایشان بسیاری از مسائل اخلاقی را براساس این دو مبنا، مبتنی میکردند.
۲) قابلیت تغییر و اصلاح اخلاق بد: ایشان دائم میفرمودند: «عالم طبیعت، دار تغییر است و همه ملکات و همه اخلاق بد، قابل تغییر و اصلاح است». ایشان با همه تأکیدی که بر اصلاح نفس و ملکات نفسانی شده، اخلاق را قابل اصلاح و تغییر میدانستند.
۳) دل خوش نکردن به اصطلاحات: ایشان میفرماید: «علم رسمی سر به سر قیل است و قال» ایشان مکرر میفرمایند که انبار اصطلاحات، دردی را دوا نمیکند بلکه باید بهسراغ علم اصلی رفت و علم رسمی بهجای فروتنی و خاکساری، تکبر میآورد. ایشان با بیانی زیبا این مطلب را مطرح میکنند و با دو عبارت «انبان اصطلاحات» و «انبار اصطلاحات» را درباره علوم رسمی به کار میبردند.
۴) فرق علم و ایمان: ایشان تأکید میکنند که علم بدون ایمان، هیچ اثری ندارد و ایمان یعنی چه و علم یعنی چه؟
۵) مکاید نفس و شیطان: ایشان توضیح میدهند که نفس و شیطان چگونه همه را میفریبد و شیطان میداند که چگونه بهسراغ چه کسی بیاید.
۶) حب دنیا و نفس؛
۷) دستور العملهای اخلاقی که در نامهها و کتابهای متعدد است؛
۸) توصیهها؛ مانند اینکه میفرمودند مقامات اولیای خدا را انکار نکنید، بلکه بگویید که آن را درک و تصور نمیکنیم و یا نمیفهمیم، نه اینکه اینها را بیدلیل، دکان و دروغ بشماریم.
۹) تعبد و توجه شدید هم به ادعیه و هم به احادیث ائمه: در مباحث اخلاقی؛ لذا محور کتابهای اخلاقی امام، احادیث است؛ مانند «چهل حدیث» که ۲۷ درس آن، اخلاقی است و «شرح حدیث جنود عقل و جهل» خودش حدیث اخلاقی است و محورهای اصلی «آداب الصلاۀ» را هم روایات اخلاقی تشکیل میدهد.
۱۰) موعظههای هشیارکننده و مناجاتهای سرشار از شور که شامل بیان، قلم و زبان امام است؛ مانند:
«ای عزیز، اینقدر لاف خدا مزن؛ اینقدر دعوی حب خدا مکن. ای عارف؛ ای صوفی؛ ای مؤمن؛ ای مقدس؛ ای بیچارههای گرفتار؛ ای بدبختهای دچار مکائد نفس» و عبارات و موعظههایی از ایندست را زیاد دارد که مواردی از آنها را در اینجا جمع کردهایم.
این ده محوری است که ایشان بر آنها تأکید داشتند.
شما که اینقدر به فاز اخلاقی رفتهاید، درباره نوآوریهای ایشان در فقه و اصول و دیگر علوم هم بفرمایید.
در فقه و اصول هم نوآوریهایی داشتند. مثلاً در اصول، نظریاتی مانند «خطابات قانونی» رواج بسیاری دارد و به این شکل و این تبیین، از ابداعات ایشان است و در فقه هم بحث «عملی کردن ولایت فقیه»، «توجه ویژه به شرائط زمان و مکان که باعث تغییر موضوع حکم میشود»، «پرهیز از عملی که موجب ناتوان جلوه کردن فقه و اسلام باشد» و «توجه به مسائل اهم» راهگشاییهای است که ایشان ارائه کردهاند و در مجموعه مقالات «کنگره تأثیر زمان و مکان» در حدود ۸ جلد، چاپ شده است. فلسفه و عرفان را هم چون در آن عوالم نیستم، اطلاع ندارم.
برداشت من از سخنان شما این است که امام، توجه ویژه به مباحث اخلاقی داشته و اساتید ایشان مثل حاجشیخ و آیتالله بروجردی، بر آنها تأکید فراوانی داشتند و معلوم میشود که این را جزء نقائص بزرگ حوزوی میدانستند که به آنها اشاره کردهاند.
بله، بهخصوص تألیف کتب اخلاقی، هم درس اخلاق و هم مباحثی که مطرح میکردند، بهشکل کتاب هم در آمده و بسیاری مثل آقای «مطهری» هم میگویند که چقدر تحت تأثیر مباحث اخلاقی امام بودهاند و زیاد نقل شده است.
به نظر حضرتعالی، سؤالی هست که ما مطرح نکرده باشیم؟
ما که متأخریم و امام را چندان ملاقات نکرده بودیم، ولی کسانی که بیشتر با ایشان انس داشتند، چند محور را در کلمات امام، مهم میدانند:
- دنیاگریزی روحانیت: ایشان تأکید بسیاری دارند؛ چون اگر مردم حس کنند که روحانی و معمم در پی دنیاست، هیچکس به سخنش گوش نمیدهد و فایدهای هم ندارد.
- استقلال مالی حوزهها و مخالفت با تشکیلات دولتی برای حوزه که آن را مضر میدانند. تجربه هم نشان داد که روش و منش امام، صحیحتر است.
- ایشان معتقد بودند که اگر در هر شهر و روستا، یک عالم موجه باشد که صدر و ذیل زندگیاش را بدانند و رفتار خانوادهشان را دیده باشند، مورد اعتماد مردم است و محور آن جامعه میشود و ارتباط مراجع با مردم از طریق آن فضلای مستقر در شهرهاست. مثلاً آقای «صدوقی» و بعداً آقای «خاتمی» در یزد؛ آقای «اشرفی اصفهانی» در کرمانشاه و آقای «دستغیب» در شیراز که ارتباط مستقیم با مردم داشتند و مردم هم آنان را کاملاً آزمایش کرده و مورد اعتمادشان بودند. مردم این علما و فضلا را میسنجند، بهگونهای که اگر مرجع تقلید در قم هم او را تنقیص بکنند، مردمی که زندگی او را لمس کردهاند، آن را نمیپذیرند و این هم اتفاق افتاده است. آقای «شبیری زنجانی» میفرمودند زمانی، «آسیدمحمدکاظم یزدی» صاحب «عروه» به تجار بصره، نامه نوشت که: نماینده من در بصره، دیگر نماینده من نیست و شما ازینپس، بهصورت مستقیم با خود من ارتباط داشته باشید. اما تجار بصره به او نامه نوشتند و سخنش را قبول نکردند. جواب آنان بسیار عالمانه و دقیق است و گفتند: «نحن عرفناک به و ما عرفناه بک»؛ ما اصلاً شما را با ایشان شناختیم اما ایشان را به شما نشناختیم تا شما او را رد کنید و ما بپذیریم؛ یعنی اگر این ارتباط روحانیت با مردم، محفوظ باشد، مثل حرف مرجع و آسیدمحمدکاظم یزدی هم نمیتواند آن را نفی کند؛ چه رسد به رسانههای بیگانه و فضای مجازی.
- مردم باید زندگی روحانی، دیانت، دلسوزی، سادهزیستی، علم و تقوای او را لمس کنند و خود، خانواده و فرزندانش را بشناسند و در این صورت، با موشک کروز هم نمیتوان آنان را از روحانیت، جدا کرد. اما روش کنونی، درست به نظر نمیرسد؛ چون یک امامجمعه برای چند سال در یک شهر، مستقر میشود اما با گذشت چند سال، همینکه مردم میروند تا با او مأنوس بشوند، به جای دیگر منتقل میشود و بدینترتیب، شهرها از محور، خالی شده است.
امامجمعه محل خود ما که از رفقای ماست، چند سال، امامجمعه شهر چادگان بود؛ سپس به اردستان رفت؛ بعد به رضوانشهر آمد و الآن هم به ورزنه رفته است و همینکه نزدیک است مردم با آنها مأنوس بشوند و اعتماد کنند، انتقال پیدا میکند و دیگری جایگزین او میشود؛ لذا هیچکس که مورد اعتماد مردم و مستقر باشد، وجود ندارد.
ثانیاً: خود شخص هم بلاتکلیف است و نمیداند تا چه مدت در شهری میماند تا بتواند برنامهریزی کند.
ثالثاً: گاهی ائمه جمعه ها در شهرهای کوچک، کارایی ندارند و جلوی کار کردن روحانی منطقه را هم میگیرند و هیچ کاری سامان نمیگیرد؛ درحالی که سابقاً اگر یک روحانی در یک منطقه، رشد میکرد، همهاش محصول توانایی و دیانت خود او بود نه معرفی از جای دیگری مثل «ستاد ائمه جمعه» و نصب.
بله، نمایندگی از مرجع، یک عنوان مهم بود، اما بعد از این بود که در شهری، تثبیت شده و موقعیت درستی پیدا کرده؛ یعنی خودش، خودش را با اخلاق، تقوا و تلاش، جا میانداخت نه با یک حکم دستوری.بنده خدایی تعریف میکرد که روحانی و مبلغ یک شهر، گونی پیاز نیست که او را با وانت در یک منطقه بیندازند و سپس به جای دیگر ببرند، بلکه باید مستقر باشد تا مردم او را بهخوبی بشناسند و سالهای سال با او مأنوس بشوند؛ چون مردم به هرکسی، اعتماد نمیکنند و به پشتسر هرکسی، نماز نمیخوانند، بلکه باید تمام زیر و بم خودش، خانوادهاش و اجدادش را بررسی کنند تا اعتماد بورزند و اعتماد هم سرمایهای بسیار بزرگ برای روحانیت است.
مگر تبلیغات شاه علیه روحانیت، مردم را از آنان جدا کرد؟ با موشک هم نمیتوان مردم را از روحانیت مورد اعتماد، جدا کرد چه رسد به فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای، اما وقتی که آن سبک به هم خورد، مردم شناختی از روحانیان پیدا نمیکنند و هرچه که زید و عمرو علیه آنان بگویند، درست میشمارند، ولی از کسی که بهتعبیر عوام، او را ریگشور کردهاند و صدر و ذیلش را سنجیدهاند، جدا نمیگردند.
این تجربه امام هم از این جهت بود که هم علمای بلاد با هم جلسه داشته باشند و هم علمای مستقر بلاد و نمایندگیهایی که ایشان داشت و به نقاط مختلف میفرستاد.
آقای «شیخ یحیی انصاری شیرازی;» نیز گویا میفرمود: از تهران، تقاضا کردند من به جایی بروم یا امام از من تقاضا کرد که در تهران، به جایی بروم؛ با «علامه طباطبایی» مشورت کردم و ایشان پرسید: در حوزه، پیشرفت داری یا نه؟ اگر پیشرفت داری، بمان و الا برو.
من گفتم: متوقف نیستم. ایشان هم فرمود در حوزه بمان. امام و آقای بروجردی هم افراد شاخص را به مناطق میفرستادند و آنها نیز محور و قطب منطقه میشدند.
در زمان حاجشیخ نیز همینطور بود و بزرگانی مثل آقای «خوانساری» و «ثقفی» را به تهران فرستادند و آنجا را اداره میکردند.
اداره هم فقط صوری نبود، بلکه مشکلات خانوادگی و اخلاقی و نزاعها را به بهترین وجه، مدیریت میکردند و اصلاً مراجعه مردم به قوه قضائیه در زمان شاه، کم بود؛ چون همه مراجعات، به عالم بود و آن هم بهصورت دوستانه، حلوفصل میشد.
شهید «بهشتی» در یک سخنرانی –که صداوسیما هم پخش کرد- میگوید: آقای «آشیخ ابراهیم ریاضی» در نجفآباد، مستقر بود. گاهی که زن و شوهری دعوا میکردند، ساعت ۱۲ شب به درب خانه ایشان میرفتند و درب خانه ایشان را میزدند.
ایشان هم درب را باز و چای را دم میکرد؛ آنگاه تا صبح، بین آنها صلح میداد و میرفتند. به این شکل نبود که بهانه بیاورد من وقت ندارم یا الآن چه وقت آمدن است. دعواهای خانوادگی و افراد و تمام کارها را یک عالم موجه در شهر، سامان میداد درحالی که مراجعه به دادگاه، کینه و بغض هم ایجاد میکند؛ چون یکی معتقد است که حقش ضایع شده، اما ایشان بدون حکم قضائی، مصالحه ایجاد میکرد و هر دو، راضی بودند.
این سیره علما بود و همان روش و سیره باید دوباره احیا بشود.حتی بالاتر از این، نماینده آقای بروجردی در همدان، «آیت الله آخوند معصومی همدانی» پدر مهندس معصومی آنقدر جاافتاده بودکه برخی شیطنت کردند و آقای بروجردی، نمایندگی خود را از ایشان پس گرفت،
اما اعتقاد مردم تکان نخورد و در مقابل آقای بروجردی، مقاومت کردند؛ چون ایشان را سنجیده بودند و بهخوبی میشناختند. این روش بود که جوابگو بود.
بسیار ممنون و متشکرم، واقعاً استفاده کردیم. إنشاءالله در همه کارهایتان موفق و مؤید باشید و سیرهای که از علما نقل میکنید، ادامه داشته باشد.
إنشاءالله.