پرتال امام خمینی(س): گفتگوی ۸۹/ احمد صادقی اردستانی:
حجتالاسلاموالمسلمین استاد احمد صادقی اردستانی درگفتوگو با حریمامام به نکاتی از فعالیتهای آیتالله حاج شیخ حسن صانعی(ره) در بیت رهبر فقید انقلاب و برخی خصال اخلاقی آن مرحوم و نیز اعضای بیت امام اشاره کرد.
از سابقه آشنایی و ارتباطتان با مرحوم آیتالله حاج شیخ حسن صانعی(ره) بفرمایید.
پس از درود به روان پاک امام راحل بنیانگذار جمهوری اسلامی و همینطور روح تابناک آیتالله حاج شیخ یوسف صانعی، بنده ارتحال آیتالله شیخ حسن صانعی را که از نخستین یاران امام و باوفاترین یاران امام از اول تا آخر عمر بود، به خاندان وفرزندان ایشان و هم چنین به داماد محترمشان حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمدعلی نظامزاده و اخویزاده پرفضیلت ایشان آقا سعید صانعی تسلیت عرض میکنم، درود و سلامم را نثار روح آن مرحوم بزرگوار، و موفقیت و اجر و صبر برای همه بازماندگان آرزو میکنم.
آشنایی بنده با ایشان که از یاران مخلص امام بود، در سال ۱۳۴۲ در بیت امامراحل شروع شد و همینطور که ایشان به طور ثابت در محضر امام بودند و کارهای مهم امام را ایشان انجام میداد، ما هم هر روز عصرها میرفتیم و در منزل امام که متفاوت با سایر بیوت و مراکز نمازخواندن آقایان بزرگان و مراجع بود-امام مسجد ثابتی نداشت و نماز مغرب و عشا را در بیت خودشان اقامه میکردند-و مجموعا آقایان بیت و افراد متفرقه و بنده هم هر روز آن جا میرفتم، که قبلاً هم عرض کردهام، ۱۷ نفر بودیم که نماز عشا را با امامراحل از همان سال ۴۲ اقامه میکردیم. بنابراین آشنایی بنده با آیتالله شیخ حسن صانعی(رحمةالله تعالی علیه) از سال ۱۳۴۲ آغاز شد و تا آخر عمر ادامه داشت، حتی در مراسم رحلت آیتالله شیخ یوسف صانعی که ایشان را که ناتوان بود، به قم آورده بودند، سلام و علیک کردیم و با اسم کوچک به همان شیوه حوزوی و قدیم من را صدا زد و حال و احوال کرد.
ایشان فردی سلیم، خوشبرخورد و یک مقدار مزاح بود و خب احساس محبت داشت، مخصوصاً نسبت به ماها که هم مقلد امام بودیم و از طرف دیگر با ایشان همشهری حساب میشدیم، این مهر و محبت افزون بود.
ورود ایشان در مسائل سیاسی قبل و بعد از انقلاب چگونه بود؟
ایشان قبل از انقلاب در قم در کنار امام بود و کارهای امام را انجام میداد و برای امام راحل چون بازویی بود و علاوه بر بیتیها و دفتریهای امام، ایشان در کارهای محرمانه و کارهایی که مهم و سرنوشتساز بود، به عنوان حلقه بین امام راحل و دفتریها و حوزه و نیروهای مبارز، فعالیت داشت و محور بود و کارهای مخفی و سری را انجام میداد که علنی نبود و من هم در خصوصیات دخالت نمیکردم که الان بخواهم اظهارنظر بکنم. پس از تبعید امام از ترکیه به نجف هم، مکرّر ایشان به نجف میرفتند.
بعد از انقلاب هم خب باز همینطور در کنار امام بود ولی شرایط عوض شد و در اداره بیت امام و تشکیلات امام، آقایان جدیدی و افراد مشخصی که آنها هم از مبارزین بودند، در کنار امام بودند و امور دفتر امام و کارهای استقبال امام را هدایت و حمایت میکردند.
از خاطرات شخصیتان از ایشان برایمان بفرمایید.
وقتی امام به ایران برگشتند و هنوز انقلاب پیروز نشده بود، بنده چون مسئول روابطعمومی کمیته استقبال بودم، تا ۲۷روز هر روحانیای در هر نقطه ایران میخواست در رابطه با مسائلی که مربوط به روحانیت بود، تماس بگیرد، با بنده تلفنی مطرح میکرد و ایشان هم در مدرسه رفاه تهران-که در جنوب تهران در خیابان امام واقع است- قسمت امور اداری کمیته استقبال امام را عهدهدار بود. شاید ۴-۳ روز بود که از آمدن امام گذشته بود، آیتالله صانعی به من گفت «ما افراد خودی در دستو بالمان کم هستند و به چند نفر احتیاج داریم؛ شما ۴-۳ نفر مثل خودت که آدمهای شناخته شده و مورد اطمینان باشند فراهم کن، که این جا را اداره کنیم و کارها را تقسیم کنیم و هر کسی کاری را انجام بدهد». من شب ساعت ۱۰ به وسیله اتومبیل پیکان خودم سوار شدم و از جاده قدیم قم حدود ۱۲ شب به قم رسیدم و رفتم محله نیروگاه قم که دوستانمان در آنجا ساکن بودند و ۴-۳ نفر از دوستانمان را که حالا آن که مشخّصاً یادم هست، یکی حاج آقا سیدرضا تقوی دامغانی بود و از این قبیل افراد که هم در مسیر مبارزه بودند، هم معتقدند بودند و هم کارهایشان دقیق و حساب شده بود و چالاک بودند و میتوانستند کاری انجام بدهند، اینها را شبانه سوار ماشین کردم و برگشتم به تهران و اذان صبح را تهران بودم. اینها را بردم خدمت ایشان معرفی کردم. منتهی اینها بعد از مدتی حوصلهشان سر رفت و هر کسی یک راهی را انتخاب کرد، یکی رفت تلویزیون، یکی رفت رادیو، و این چند نفر نماندند و تنها یکی دو نفرشان یعنی آقا سید اسدالله موسوی(رحمةالله تعالی علیه) و آقای غلامعلی سلیمی(رحمةالله تعالی علیه) که این دونفر بعد در سال ۶۳ در جبهه در عملیات بدر شهید شدند، ماندند و کارهای بیت را انجام میدادند. این ارتباط آقای صانعی و من با هم به صورت متقابل پس از ورود امام راحل به تهران و فعالیتها بود.
خب مهربانیشان مثل اسبق بود و افرادی مثل بنده مورد اطمینانشان بودند و خودی و بیتی حساب میشدیم و پس از آن، که اخویشان آیتالله یوسف صانعی در قم روضهای داشتند، پنجشنبهها میآمدند و یک شب روضه ایشان را شرکت میکرد. طلبهای در دفتر آیتالله صانعی ثبتنام شهریه نداشت. من به آیتالله حسن صانعی گفتم اسم این طلبه در دفتر شهریه اخویات نیست. گفت بسیار خوب. یادداشت کرد. بعد این قدر باصفا بود که گفت پسرش اسمش چیست؟ گفتم آقا خودش طلبه است، پسرش شخصی است و طلبه نیست؛ و دستور داد اسم آن طلبه را در دفتر شهریه آیتالله صانعی نوشتند.
اعضای بیت امام در قبل و بعد از انقلاب را میفرمایید؟
قبل از انقلاب افراد منسجمی بودند که بزرگ آنها – من دیگر عناوین حوزوی را حذف میکنم و اسم افراد را ساده میبرم- آقای شیخ عبدالعلی قرهی قِهی بود. ایشان بیشتر متولی امور وجوه شرعی بودند. بعد آقایان شیخ محمد فاضلی اشتهاردی، شیخ محمود خادمی نجفآبادی و بعد آقای سید حسن حجت قمی بود که امامجماعت مسجد امام سجّاد(ع) در چهارراه سجادیه قم هم بود وکارهای بیت را انجام میدادند. علاوه بر اینها، امام چند نفر را به عنوان وکیل معرفی کرد، از جمله آیتالله شیخ محمدصادق کرباسچی تهرانی که ایشان هم در بیت مستقر شدند و امور وجوه شرعی و اخذ و رسید را عهدهدار بودند. بعداً آیتالله سیدمرتضی پسندیده اخوی بزرگ امام هم آمدند.
از نظر علما مجموعهای که بیت و دفتر امام را در غیاب امام در زمان تبعید ایشان به ترکیه و نجف، اداره میکردند، یا آن بزرگوارانی که یاد من هست، همه باصفا بودند و مدتی هم که بیت امام محدود شد یعنی درِ خانه دو تا پلیس گذاشته بودند که افراد غیر را راه نمیدادند و افراد هم میترسیدند در آن منزل وارد بشوند، حتی افراد از آن کوچه که عبور میکردند، با زیرچشم به این بیت و به این پلیسها نگاه میکردند. یک وضعیت استبداد و وحشت اینجوری از طرف حکومت و پلیس آن زمان مطرح بود یعنی افراد میترسیدند حتی برای امور جاری مثلاً گرفتن شهریه یا دادن وجوه، آنجا بروند. برای وجوه من یادم میآید گاهی به قدری منزل تحتمحاصره بود که ما میخواستیم مبالغی را که افراد از تهران و شهرستانها به ماها داده بودند، به دفتر امام بدهیم، من میرفتم مسجد جمعه که آیتالله کرباسچی تهرانی آنجا نماز میخواندند، در نمازش شرکت میکردم بعد همراه ایشان از نماز به طرف منزلشان حرکت میکردیم. پلیس هم درِ منزل ایشان بود. من دیگر به عنوان خودی و مهمان میرفتم مینشستم، وجه را میدادم رسید مینوشت و یک مقداری هم مینشستیم، دیگر ساعت ۲ بعد ازظهر میشد، پلیس میرفت و من هم بیرون میآمدم.
شرایط بعد از انقلاب دفتریها و بیتیهای امام، داستان مفصلی دارد که دیگر من خودم مستقیماً در خیلی از امور حضور نداشتم و به عنوان بیتی به آن شکل نماندم و با خیلی از دوستان کارهای پراکنده و مأموریتهای شهرستانها و فعالیت اینجوری داشتیم و لذا افرادی مثل آیتالله راستی کاشانی، آیتالله سید جعفر کریمی و آیت الله شیخحسن قدیری اصفهانی(رحمةالله علیهم اجمعین) بیتی و دفتری امام در قم بودند و من به طور پراکنده اینها را میدیدم. این بزرگواران آنطوری که یادم میآید هر سه از نجف آمده بودند و اوائل از شاگردان خوب مرحوم آیتالله خویی بودند و بعد در درس امام در نجف شرکت میکردند و از نجف که آمدند، با توجه به این که مبانی فقهی امام در دستشان بود، پاسخ به مسائل شرعی و فتاوای امام را چه شفاهی و چه مکتوب در دفتر امام، این سه بزرگوار انجام میدادند. البته بیت سابق هم برقرار بود و کارها تقسیم شده بود و همان افراد هم فعالیت و کارشان را انجام میدادند.
آقایان رسولی و توسلی هم از تهران به قم آمدند و تقریباً امور مکاتباتی و اداری را برعهده داشتند. مثلاً من میخواستم برای نهاوند که امامجمعه آن جا شهید شده بود، امامجمعه نصب کنم. آمدم به آیتالله سیدهاشم رسولی محلاتی(رضوانالله تعالی علیه) که در قسمتی از دفتر مستقر بود، گفتم ما امامجمعه پیدا نمیکنیم، فردی را پیدا کردیم مناسب هست، شما حکم بنویسید. ایشان حکم نوشت و من به روزنامه جهوری اسلامی دادم چاپ شد و بعد هم رفتم امامجمعه را نصب کردم و سخنرانی کردم و تا من آن جا بودم، آن فرد محترم هم امامجمعه نهاوند بود. آقای توسلی هم باز کاری شبیه این انجام میداد و کارهای دفتری را که بیشتر مربوط به آن جا بود و به دفتر امام مراجعه میکردند، اداره میکرد. خب در اینطور امور آقای توسلی هم دستور میدادند یا نامه میدادند.
امام وقتی که از تهران به قم آمدند، ۳۲۸ روز در قم بودند و ملاقاتها، برنامهها و سخنرانیهایشان را در قم انجام میدادند و هیئت دولت هم برای ملاقات به قم میآمدند. تا مریضی پیش آمد و رفتند تهران و در جماران مستقر شدند و دیگر هم معالجه و هم کارشان را در جماران انجام میدادند و آن جا در رأس دفتردارهای ایشان، آقای حاج احمدآقا خمینی قرار گرفت و پاسخ به مسائل شرعی چه تلفنی و چه مکتوب، به تهران منتقل شد و البته بخشی از آن هم در قم بود.
از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری آیتالله حسن صانعی چیزی به خاطر دارید؟
مرحوم آیتالله حاج شیخ حسن صانعی فردی بود دلسوز، مخلص، خوشبرخورد، باصفا، با صداقت و به هیچ عنوان به عنوان بیتی امام سوءاستفاده نمیکرد. در یک نامهای هم که امام به ایشان نوشته است، فرموده «من به تو اطمینان دارم لذا وکیل من میباشی در تمام زمینههای شرعی». این تعریف مهمی است که امام به عنوان وکیل از ایشان یاد کرده است.
از دیگر ویژگیهای ایشان هم باید عرض کنم که محرم اسرار امام بود. گاهی در محافل خصوصی که صحبت میکنیم که افراد جابه جا و عوض میشوند اما آقای آشیخ حسن صانعی چه ویژگیای داشت که امام ایشان را نگه داشته بود و چه چیزی سبب شد که ایشان ماند؟ به این نتیجه میرسیم که ایشان سِر نگهدار بود و اسرار امام و اسرار بیت مرجعیت را حفظ میکرد و مورد وثوق و اطمینان امام بود یعنی لغزشی که حرف ناروایی یا حرفهای محرمانهای را بیرون درز کند، نداشتند.
برخوردهایشان هم بسیار برخورد خوبی بود؛ اگر طلبهای محتاج بود، معرفی میکردیم و ایشان دستور کمک مادی میداد. از ویژگیهای دیگر ایشان، گمنامی بود، سعی میکرد دیده نشود. هم در قم و در تهران هم که امام بودند و حتی در ملاقاتها و مدرسه علوی، خیلی استثنایی میدیدم که عکس آقای صانعی در کنار امام باشد. دوست داشت گمنام باشد و در عمق کار و رسالت خودش عمل بکند. در نجف هم ایشان همینجوری بوده است و هم و غمش این بود که به نوعی شهریه امام را در قم و نجف تأمین بکند که در این راه موفق هم بود.
پیام زندگی ایشان را چه میدانید؟
در مجموع مشخص شد صداقت، وفا، مقاومت. یعنی کسی که نخستین یار امام بود و تا روزهای آخر این یاری را حفظ کرد، تغییر قیافه و تغییر روش نداد. قانع بود و گاهی هم که ما به شکل شخصی یا گروههایی به ملاقات امام میرسیدیم، در جماران ایشان را میدیدیم، سلام و حال و احوال میکردیم؛ و در آن بیتی که ساکن بود، تعارف میکرد مثلاً میگفت بیایید پیش من یک چایی بخورید. یعنی رفاقت و صمیمیت و یکرنگی را هم در آن مورد حفظ میکرد.
یک مرد زاهد و نمکشناس بود که واقعاً یار امام و مرید امام بود و به امام وفادار بود و این را عملاً ثابت کرد و یکرنگ و یکنواخت تا آخر ماند؛ تا این که سر انجام ایشان که در سال ۱۳۱۳ در «ینگآباد» جرقویه- که بعد از انقلاب اسمش«نیکآباد» شد - متولد شده بود، و به حوزه علمیه اصفهان و بعد هم به قم رفت، سرانجام، روز جمعه سوم محرمالحرام سال ۱۳۴۵ مطابق با ۳۰ تیر ۱۴۰۲ در تهران به رحمت ایزدی پیوست، و پس از تشییع در تهران و قم، در قبرستان وادیالسلام به آغوش خاک آرمید.
انتظار این بود که ما برای این که صداقت خودمان و سوابق سابقین را در نظر داشته باشیم، از ایشان در مراسم تشییع و تدفین، تجلیل بیشتری به عمل میآمد. البته مقام معظم رهبری و آیتالله مظاهری در اصفهان پیام مکتوب دادند و مجمعروحانیون مبارز هم پیام مکتوب دادند ولی انتظار بود و مناسب بود و بهتر بود که خاصه برای حفظ کیان امام و نظام و انقلاب و این که مردم صداقت و آرمانمردی و آرمانگرایی را در عمل ما ببینند، که از ایشان در تشییع جنازه و در دفن و کفن تجلیل بیشتری به عمل میآمد.
من در پایان به آن روایت شامی اشاره میکنم که امام راحل اشاره کرد و قبلاً هم در خاطراتم گفتهام. امام راحل روزی قبل از تبعید و بعد از آزادی از زندان تهران که به قم آمدند، کار امام و برنامه ایشان رونق میگرفت؛ ایشان یک روز در این اتاق وسطی بیتشان در قم -که الان حاجآقای محمدی یزدی آنجا نمازجماعت میخوانند و گاهی هم ما آنجا میرویم -جمع کردند و روایت شامی را خواندند و توصیه کردند که به خاطر دنیای دیگران، دین خودتان را نفروشید. ایشان میخواست به یاران و بیتیهایش بفهماند که شما برای این که برای من ترویجی کنید، مبادا خدای نکرده نسبت به بزرگان و مراجع دیگر اهانتی و توهینی بکنید. این از ویژگیهای ممتاز امام بود. متن آن روایت معروف که حضرت امامصادق(ع) فرمودند چنین است: «شَرُّ النّاسِ مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنیاهُ ، وشَرٌّ مِن ذلِکَ مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنیا غَیرِهِ»(من لا یحضرهالفقیه، ج ۴، ص ۳۵۳، ح ۵۷۶۲ و مکارمالأخلاق، ج ۲، ص ۳۱۹، ح ۲۶۵۶) بدترینِ مردم، کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد؛ و بدتر از او، کسی است که آخرت خویش را برای دنیای دیگری بفروشد.(منبع: حریم امام)