پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۸۰۲/امیر حیاتبینی
آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی از مبارزین سیاسی پیش از انقلاب اسلامی، دادستان کل انقلاب اسبق کشور، نماینده ادوار اول و سوم مجلس شورای اسلامی، دبیرکل مجمع مدرسین و محققین و از اساتید خارج فقه حوزه علمیه قم به مناسبت درگذشت مرحوم آیتالله صلواتی، در گفتوگو با حریمامام به برخی زمینهها، نکات تاریخی و فعالیتهای انجام شده در رابطه صدور بیانیه ۱۲ امضایی اساتید حوزه علمیه در تایید مرجعیت امامخمینی و تأثیرات آن اشاره کردند. لازم به توضیح است که مطالب ایشان در برخی موارد با گفتههای حجتالاسلام والمسلمین محمدباقر شریعتی سبزواری که در همین شماره از هفتهنامه حریمامام چاپ شده است، تفاوت دارد.
اطلاعیه معروف به ۱۲ امضایی ترویج مرجعیت امام در چه فضایی صادر شد؟
بعد از رحلت مرحوم آقای حکیم در سال ۱۳۴۹ مراسم ختم زیادی برای ایشان در قم و بعضی از شهرهای بزرگ ایران برپا شد و اگرچه در آن زمان، حاکمیت، خفقان مطلق ایجاد کرده بود ولی این نوع مراسم محمل مناسبی برای انقلابیون بود که در جهت تحقق مرجعیت عامه حضرت امام تلاش بکنند. ناگفته نماند که حضرت امام در آن زمان با اینکه مرجعیت داشت ولی مرجعیت عامه و فراگیر از آن مرحوم آقای حکیم بود و حضرت امام و مرحوم آقای خویی در رتبه بعد قرار داشتند؛ بنابراین بعد از رحلت آقای حکیم میبایست برای مرجعیت عامه امام تلاش زیادی صورت میگرفت بهویژه که رژیم پهلوی نیز نسبت به این مسأله نظر داشت و افراد دیگری را میخواست به عنوان مرجع علیالاطلاق جا بیندازد و به همین دلیل شاه بعد از رحلت آقای حکیم دو تلگراف تسلیت به تهران و قم برای مرحوم آقای خوانساری و مرحوم آقای شریعتمداری فرستاد که اینها هم متقابلاً برای شاه تلگراف زدند.
یکی از مهمترین انگیزههای شاه برای ارسال تلگراف برای آقای شریعتمداری و آقای خوانساری، در انزوا قرار دادن حضرت امام بود تا از این طریق بتواند مانع تداوم مبارزه و نهضت ایشان شود. علت دیگر این بود که میخواست دو تن از چهرههای شناختهشده را که یکی از آنها شهره تقوا و تقدس و فقاهت بود و دیگری نیز از مجتهدین بزرگ و مطرح قم بود ولی نقش چندانی در مبارزه علیه رژیم نداشت به سمت خود متمایل سازد و به مردم چنین وانمود کند که عمده مراجع و علما طرفدار او هستند.
درباره موقعیت اجتماعی این دو شخصیت روحانی در جامعه آن روز باید عرض کنم که آقای شریعتمداری در بین مراجع آن روز هم مقلدین زیادتری داشت و هم از شهرت بیشتری برخوردار بود و در خود حوزه علمیه قم نیز به چند دلیل مورد توجه طلاب و فضلا بود و درسش با استقبال بیشتری مواجه میشد و آن دلایل این است که اولاً آقای شریعتمداری بیان خوب و شیرینی داشت و ثانیاً از نظر معاشرت اجتماعی و کیفیت برخورد با افراد، بسیار خوش برخورد بود و از این جهت شخصیت جذابی داشت و ثالثاً در مقایسه با سایر آقایان در قم (بعد از تبعید امام) میتوان گفت که سیاستمدارتر بود.
البته توجه طلاب آن روز حوزه علمیه قم به ایشان یک دلیل فرعی هم داشت و آن اینکه ایشان اهل تبریز بود و این موجب شده بود که اکثر طلاب و فضلای آذربایجانی که طبق آمار دفاتر شهریه از بین استانهای دیگر ایران رقم بالاتری را تشکیل میدادند به ایشان گرایش پیدا کنند همان طوری که اکثر علما و مدرسین ساکنین آن خطه متمایل به ایشان بودند و این خود یک سرمایه و پشتوانه عظیمی برای ایشان بود و چون در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز برتری محسوسی نسبت به مراجع دیگر داشت آنها هم محوریت ایشان را پذیرفته بودند؛ به همین خاطر بعد از تبعید حضرت امام، حرف اول را در مسائلی که بروز میکرد ایشان میزد و آقای گلپایگانی و آقای نجفی مرعشی نیز با اینکه از نظر علم و تقوا و مقبولیت در مرتبه بالایی قرار داشتند ولی در عین حال اگر میخواستند درارتباط با مسائل و موضوعات سیاسی و اجتماعی روز به خواست خودشان یا به درخواست طرفداران حضرت امام اقدامی بکنند میبایست ابتدا با آقای شریعتمداری مشورت نموده و بعد در صورت موافقت او دست به کار شوند که من خودم چند بار از نزدیک شاهد این قضیه بودم. از سوی دیگر آقای شریعتمداری از همان اول با رژیم شاه به طور کامل رابطه را قطع نکرده بود و مقامات سطح بالای رژیم گاهی به منزل ایشان رفت و آمد میکردند و حتی یکی از یاران بسیار نزدیک ایشان شیخ غلامرضا زنجانی ارتباط خیلی نزدیکی با بعضی مقامات رسمی وقت داشت.
مجموعه این عوامل موجب شده بود که ایشان به مدت شش سال یعنی از سال ۴۹ تا ۵۵ شخصیت اول حوزه بهشمار آید و شاه میخواست این شخصیت اول حوزه را که تا حدودی با سیاست خودش هماهنگ بود به مرجع اول و مطلق کشور مبدل نماید. شخصیت دیگری که شاه میخواست از وی بهرهبرداری بکند مرحوم آقای خوانساری بود تا از طریق او دل بسیاری از متدینین و مریدان ایشان را در میان علما و روحانیت و سایر قشرها در قم، تهران و سایر شهرها به دست آورد و از آنها یک پشتوانه قوی و محکم برای خودش بسازد.
شاه با این انگیزهها و اهداف، آن تلگرافها را فرستاد و این دو نفر نیز با جواب دادن به او زمینه را به خوبی برایش مهیا کردند و به عنوان دو پشتیبان قوی و معتبر برای شاه قلمداد شدند و به واسطه اینها لااقل جمع زیادی از نزدیکان و آشنایانشان از صف مبارزه علیه رژیم بیرون رفتند و خودشان نیز جز در موارد خاصی (آن هم به تقاضا و اصرار بعضی از افراد) واسطه آزادی تعدادی از انقلابیون زندانی و تبعیدی شدند و فعالیت محسوس دیگری در راه مبارزه و انقلاب انجام ندادند.
بد نیست بدانید که این واسطه بین دولت و آقای شریعتمداری در اینگونه موارد غالباً سناتور احمدخان بهادری بود و در مجموع جواب تلگراف آقایان خیلی به نفع شاه تمام شد.اما از این طرف انقلابیون طرفدار امام هم ساکت ننشستند و وظیفه خود میدانستند که برای گسترش مرجعیت امام تلاش بکنند. در آن مقطع عمده کسانی که در این جهت کوشش میکردند و خودشان هم از اساتید مبرز و معروف درسهای خارج و سطح عالی حوزه بودند عبارت بودند از حضرات آیات آقایان: منتظری، فاضل، نوری همدانی، مشکینی و ربانی شیرازی. البته افراد دیگری هم مثل آقای مکارم و آقای سبحانی در همین حد مطرح بودند ولی تلاش چندانی در مبارزات بهویژه مسأله مرجعیت حضرت امام نداشتند و در سطح بالاتر نیز عدهای از بزرگان مثل مرحوم آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آشیخ مرتضی حائری و مرحوم آقای سلطانی طباطبایی بودند که نه برای مرجعیت خودشان قدمی برمیداشتند و نه حاضر میشدند برای تأیید مرجعیت و اعلمیت حضرت امام اقدام بکنند؛ بنابراین تنها همان عده معدود از انقلابیون بودند که کاری میتوانستند صورت بدهند.
ماجرای صدور اطلاعیه معروف به ۱۲ امضایی ترویج مرجعیت امام چگونه بود؟
در خاطرم هست که یک روز که در منزل آقای نوریهمدانی بودم مرحوم آیتالله آقای منتظری و مرحوم آیتالله آقای ربانی شیرازی بهطور سرزده به منزل ایشان آمدند. خود آقای نوری هم نمیدانست علت آمدن این آقایان چیست؟ تا اینکه شروع به صحبت کردند و گفتند: الآن موقعیت بسیار مناسبی است برای انجام یک حرکت مهم برای گسترش بیشتر مرجعیت حضرت امام؛ بنابراین ما باید به وظیفه خودمان در معرفی حضرت امام به عنوان مجتهد اعلم عمل بکنیم و بعد قرار شد در جواب سؤالی که از طرف جمعی از طلاب طرح شده بود بدین مضمون که در حال حاضر بعد از رحلت آیت الله حکیم مجتهد اعلم کیست؟ و باید به چه کسی رجوع بکنیم؟ هر یک از این آقایان بهطور مفصل و جداگانه جواب دادند و حضرت امام خمینی را به عنوان فقیهی که از جهت علم، زهد، تقوا و تدبیر از همه بالاتر است معرفی نمودند و در ضمن گوشزد کردند که مرجع تقلید علاوه بر برخورداری از مراتب بالای فقاهت و تقوا باید آگاه به زمان و دارای بینش عمیق سیاسی نیز باشد و جامع این خصوصیات در این زمان تنها حضرت امام خمینی است.
بعد از تنظیم این اطلاعیه بنا شد که من به همراه آقای عبایی و جمعی دیگر از دوستان این اطلاعیه را جهت امضا و تأیید خدمت سایر آقایان هم ببریم و ما در مدت دو روز از دوازده نفر از علما و اساتید حوزه امضا گرفتیم؛ البته بیشتر از این هم امکان داشت ولی به جهت ضیق وقت به همین مقدار اکتفا کردیم چون قرار بود که این اطلاعیه در مراسم ختم مرحوم آقای حکیم پخش شود.
یکی از آن دوازده نفر جناب آقای فاضل بود که در جواز تقلید از امام چیزی نوشتند. یکی دیگر آیتالله مشکینی بود که من خودم خدمت ایشان رفتم. آقای مشکینی از آنهایی بود که مبارزه را قبول داشت و حسابی هم از امام طرفداری میکرد. یادم میآید که هنگام بیرون آمدن از کلاس درس تفسیرش در مسجد امام حسن(ع) با ایشان روبهرو شدم و تا منزلش در اینباره با هم صحبت کردیم، ایشان ابتدا راضی نمیشد که امضا کند و نظرش این بود که آقای خوانساری اعلم است و بعد آقای خویی را مطرح کرد که من با بحث و گفتگو و بیان این مطلب که باید دید و بینش سیاسی را هم در این موضوع لحاظ کرد ایشان را قانع کردم که امضا کند منتها ایشان، با توجه به نظرشان صرفاً جواز تقلید از امام را تأیید نمود.
علمای دیگری که امضا کردند عبارت بودند از آقایان حضرات آیات خزعلی، ابراهیم امینی، جنتی، صالحی نجفآبادی، انصاری شیرازی، صلواتی و محمد شاهآبادی که در آن مقطع در حوزه درس خارج میگفت. امضای برخی آقایان از جمله آقای مشکینی و آقای نوری را من گرفتم، البته برخی دیگر از آقایان را شاید بقیه دوستان گرفته باشند؛ مثلاً ممکن است امضای آقای صلواتی را دیگران گرفته باشند، چون با این که به آقای صلواتی ارادت داشتم و ایشان هم آدم بزرگواری بود و به من لطف داشت، ولی خیلی ارتباط نزدیک نداشتیم. این نکته را نیز باید یادآوری کنم که در آن موقع چیزی به اسم جامعه مدرسین، وجود خارجی نداشت تا تحت این عنوان برای تأیید مرجعیت امام اطلاعیه صادر کند؛ بنابراین انتساب تأیید مرجعیت امام به جامعه مدرسین واقعیت ندارد بلکه همان طوری که عرض کردم این اعلامیه در منزل آقای نوری و با همکاری آقایان منتظری و ربانی شیرازی و خود آقای نوری همدانی نوشته شد و امضای علما نیز با همت و تلاش جمعی از فضلا گرفته شد و عدهای از امضاکنندگان هرگز عضو جامعه مدرسین نبوده و نشدند.
به هر حال بعد از تکمیل اطلاعیه، به سرعت آن را تکثیر کردیم و مقداری از آن را پخش کردیم و هنوز دو ـ سه ساعتی از این قضیه نگذشته بود که یکی از امضاکنندگان اطلاعیه که اتفاقاً از شاگردان خوب امام و از علاقمندان جدی ایشان بود ولی جرأت و شهامت کمی داشت تلفن کرد و گفت: من معذورم لطفاً امضای من را خط بزنید. این کار ایشان به خاطر شناختی که ما از او داشتیم عجیب و غیرقابل پیشبینی نبود به همین خاطر بعد از چاپ اطلاعیه سریعاً مقداری از آن را پخش کردیم و به ایشان هم گفتیم: متأسفانه این اطلاعیه چاپ و بخشی از آن توزیع شده حالا اگر شما اصرار دارید باقیمانده اعلامیهها را خدمت شما بیاوریم.
این اطلاعیه چگونه پخش شد و چه تأثیری داشت؟
این اعلامیه در مراسم ختم آقای حکیم در قم و همچنین در مراسم ختمی که از طرف آقای خوانساری برای ایشان در تهران برپا شده بود، پخش شد و حتی جناب آقای شیخ علیاصغر مروارید که سخنران آن مجلس بود این اعلامیه را در بالای منبر قرائت کرد و تأثیر خوبی هم در بین مردم بر جای گذاشت.
در زنجان نیز آیت الله سیدعزالدین زنجانی از علمای معروف زنجان و یکی از کسانی که در ایران مستقلاً اقامه نماز جمعه میکرد و منصوب دستگاه نبود آن اطلاعیه را در ملأ عام برای مردم خواند.
البته باید گفت که این اطلاعیه از اعتبار زیادی برخوردار بود زیرا جمعی از بزرگان و علما و اساتید مبرز حوزه علمیه قم آن را امضا کرده بودند؛ کسانی که سالیان سال مشغول تدریس در حوزه بودند و در آن هنگام درس خارج یا سطوح عالی را تدریس میکردند و برای بسیاری از علمای شهرستانها نیز شناخته شده بودند چون پیش اینها درس خوانده بودند.
به هر حال این حرکت خیلی مؤثر واقع شد و موجب شد که بسیاری از مردم به امام رجوع کنند و همین تقلید اکثریت مردم ایران از امام نقش بسیار مهمی در تداوم انقلاب و مبارزه و پیروزی آن ایفا کرد؛ زیرا اگر امام مرجعیت عامه پیدا نمیکرد قیام و نهضتش دچار همان سرنوشتی میشد که قیام آیتالله کاشانی شد.
لازم به ذکر است که با تلاشهایی که صورت گرفت و تبلیغاتی که فضلای انقلابی انجام دادند اکثر مقلدین مرحوم آقای حکیم به امام یا حضرت آقای خویی رو آوردند و البته تعدادی نیز به آقایان شریعتمداری، گلپایگانی و خوانساری رجوع کردند.
البته تعدادی از بزرگان حوزه هم دربارة تعیین مرجع سکوت کردند و نظرشان را بهطور رسمی و علنی اعلام نکردند: یکی از آن علما مرحوم آقای سلطانی بود که من از نزدیک ایشان را میشناختم و کتاب کفایه را پیش ایشان خوانده بودم و یک ارتباط و علاقه دوجانبه بین ما وجود داشت؛ به همین خاطر وقتی بهطور خصوصی نظرش را در مورد فرد اعلم در میان مجتهدین موجود پرسیدم با اینکه به حضرت امام هم خیلی علاقه داشت فرمود: من آقای خمینی، آقای خوانساری و آقای خویی را در یک سطح میبینم و تعیین اعلم از بین اینها برایم مشکل است.
مرحوم آشیخ مرتضی حائری نیز نظرش را رسماً اعلام نکرد و ترجیح داد که سکوت اختیار کند ولی به طور خصوصی حضرت آیتالله آقای خوانساری را به عنوان اعلم معرفی میکرد.
معیار شما برای انتخاب امضاءکنندگان چه بود؟
این بزرگان استادهای قدیمی علاقمند به امام بودند؛ یعنی معیار ما این بود که استاد مقبول در حوزه و علاقمند به امام باشند. این آقایان هرچند همگی فضل داشتند ولی یک عدهای مثل آیتالله نوری درسشان گرفته بود ولی یک عدهای نگرفته بود و این درس گرفتن هم، علاوه بر این که فضل میخواهد، نیاز به قوت بیان هم دارد و نیز تاحدودی هم شانسی بود؛ مثلاً آیتالله مشکینی هم با این که یک شیرینی جا افتادنی داشت، درس سطحش خوب گرفت ولی درس خارجش نگرفت.
یا آیتالله خلخالی هم فاضل بود و درس خارج هم رفته بود، ولی در ظاهر نه درس میگفت و نه درسش میگرفت، و اگر هم درس می گفت، خصوصی بود. همچنین آیتالله جنتی فضلش بد نبود و شنیدم مکاسب میگفت، ولی درسش در حوزه نگرفته بود. این که میگویم فضلش بد نبود، بعد از انقلاب دیدم، که چون یک مقدار رفاقت و ارتباط کاری داشتیم.
واکنش رژیم در قبال امضاکنندگان اطلاعیه چه بود؟
بعد از انتشار آن اطلاعیه و معرفی امام به عنوان فقیه اعلم و شایسته مرجعیت، رژیم پهلوی سخت از این قضیه خشمگین شد و امضاکنندگان اعلامیه را تحت تعقیب قرار داد؛ مثلاً آقایان ربانی شیرازی، جنتی، منتظری، مشکینی، خزعلی و صلواتی به اتهام تبلیغ برای امام که از دید رژیم اتهام بسیار سنگینی بود، دستگیر شدند که از بین اینها آقای ربانی و آقای منتظری بعداً زندانی شدند و بخصوص آقای منتظری خیلی مورد اذیت و آزار قرار گرفت و برخی آقایان هم تبعید شدند اما آقای نوری همدانی وقتی متوجه دستگیری این افراد شد فوراً در منزل مخفی شد، دوباره مأموران برای دستگیری ایشان به منزلشان هجوم آوردند و تمام منزل را به هم ریختند ولی چیزی عایدشان نشد.
بعد از مدتی و در آستانه تعطیلی دروس حوزه، آقای نوری مخفیانه از قم خارج شد و من به همراه ایشان به طرف مازندران رفتیم و در آنجا توسط یکی از دوستان به نام آقای شریعتی منزلی را در یکی از روستاهای اطراف شهرستان نور به نام ویسر که بالای کوه قرار داشت و جای مناسب و خوش آب و هوایی بود تهیه کردیم و با ایشان مدتی در آنجا بودیم. بعد از آن به مشهد مسافرت کردیم و مدتی هم در مشهد بودیم تا اینکه با وساطت جناب آقای فلسفی ساواک از تعقیب ایشان دست کشید و آقای نوری به قم برگشت و مشغول تدریس شد؛ بنابراین تقریباً تمام کسانی که در تهیه و امضای آن اطلاعیه نقش داشتند بجز جناب آقای شاهآبادی تبعید و زندانی و یا تحت تعقیب قرار گرفتند.
البته برای ما که امضای آقایان را جمعآوری کردیم، مشکلی پیش نیامد.رژیم در ادامه عکسالعملی که نسبت به تأیید مرجعیت و اعلمیت امام توسط جمعی از نخبگان حوزه علمیه قم نشان داد، از چاپ و نشر رساله حضرت امام جلوگیری کرد بهطوری که در قم تنها کتابفروشی مرحوم مولانا بود که اقدام به پخش مخفیانه رساله حضرت امام میکرد.
خودش از علمای انقلابی و از شاگردان امام و از علاقمندان پر و پا قرص ایشان بود. گفتنی است رسالهای که چاپ شده بود و مرحوم مولانا آن را توزیع میکرد نه در روی جلد و نه در صفحات دیگر هیچ نام و نشانی از امام نداشت؛ در عین حال اگر ساواک یکی از اینها را از کسی میگرفت مدتها زندانی میشد. به عنوان نمونه بعضی از دوستان طلبه ما که با دو ـ سه تا از این رسالهها دستگیر شده بودند حداقل چهار ـ پنج سال زندانی شدند.
کتابهای دیگر امام هم مثل تحریرالوسیلة که مخفیانه وارد ایران شده و به صورت افست چاپ شده بود و حاشیه بر عروة که باز مرحوم مولانا نقش عمدهای در توزیعشان داشت ممنوع بود، ولی جمعی از طلاب انقلابی قم که تعدادی از آنها شهید شدهاند در توزیع رساله و تحریرالوسیلة حضرت امام تلاش زیادی میکردند از جمله این طلاب مبارز و فعال یک طلبه کرمانشاهی به نام عبدالله اسلامی کرمانشاهی بود که گویا بعد از انقلاب در جبهه غرب یک دستش قطع شد.
وی به همراه دوستانش در واقع مسئول چاپ و انتشار مخفیانه کتابهای امام در قم بودند و بودجه این کار هم عمدتاً توسط افراد خیّر و انقلابی که گاهی هزینه چاپ پنج یا ده هزار نسخه را قبول میکردند، تأمین میشد.آیا در نجف هم کسی مروّج مرجعیت امام بود؟در نجف نیز جمعی از فضلا بعد از رحلت آقای حکیم امام را به عنوان مجتهد اعلم معرفی کردند.
یکی از آن فضلا شهید مدنی بود که از استوانههای علم و فضیلت حوزه علمیه نجف محسوب میشد. وی از نظر علمی مدرس مکاسب و کفایه بود و از جهت فضیلت و قدسیت هم در نجف واقعاً ممتاز و مورد قبول همه بود. معرفی امام به عنوان مجتهد اعلم در میان سایر مجتهدین از سوی این بزرگوار که محضر همه اعاظم وقت نجف مثل آقایان حکیم، شاهرودی و خویی را درک کرده بود و از توان علمی و فقهی همه آنها اطلاع داشت خیلی مؤثر بود و البته برای عدهای هم سنگین و غیرقابل تحمل بود. یکی دیگر از آن فضلا جناب آقای راستی کاشانی بود؛ ایشان نیز از مدرسین بنام سطوح عالی و تفسیر قرآن در نجف بود که بعد از تشرف امام به نجف و آغاز تدریس و طرح مطالب جدید، آقای راستی در محضر درس ایشان حاضر میشود و مدتی از محضرشان بهرهمند میشود. به هر حال تأیید اعلمیت امام توسط ایشان نیز خیلی تأثیرگذار بود و مخالفت عدهای را نیز برانگیخت.
البته، بعد از معرفی حضرت امام از سوی جمعی از بزرگان حوزه علمیه قم و نجف به عنوان مجتهد اعلم و جامعالشرایط، طرفداران آقای خویی نیز به تکاپو افتادند و با گرفتن امضا و تأییدیه از علما و بزرگان نجف مرحوم آقای خویی را به عنوان اعلم معرفی کردند که در جای خودش بخصوص در میان مسلمانان هند و پاکستان و افغانستان و خود عراق تاحدودی مؤثر بود؛ اگرچه در همان زمان نیز عده زیادی از مردم نجف، کربلا و بصره و یا کشورهای عربی همسایه عراق مثل کویت و امارات به امام رجوع کرده بودند و وجوهات زیادی از طریق آنها به امام میرسید؛ ولی در خود ایران اکثریت مردم با توجه به اطلاعیه بزرگان و اساتید قم به حضرت امام رجوع کردند.
آیا امضاءکنندگان آن بیانیه با هماهنگی با امام آن بیانیه را صادر کردند؟
حضرت امام همواره با تبلیغ اطرافیان و دوستان برای مرجعیت ایشان به هر صورت (نشر رساله، یا سخنرانی و یا صدور اطلاعیه و تأییدیه) مخالفت مینمود؛ به عنوان مثال اولین باری که کتاب تحریرالوسیلة در نجف به وسیله دوستان امام چاپ شد، بر روی جلدآن با تعابیری همچون «زعیم الحوزات العلمیة»از ایشان یاد شده بود که وقتی امام کتاب را دیده بود خیلی ناراحت شده و از پخش آن منع کرده بود و چون دستاندرکاران چاپکتاب متحمل مخارج زیادی شده بودند، مجبور شدند آن کلمات و تعابیر بلند را با زرکوبی روی آن محو کنند و به این طریق موافقت امام را برای توزیع کتاب جلب کردند وکتاب را به همان صورت پخش کردند که اتفاقاً من چاپ اول آن را که در دو جلد منتشرشده است دارم و این در حالی بود که ایشان برای تداوم و پیشرفت مبارزه از هیچ کمکی دریغ نمیکرد و حتی بخشی از وجوهات را به این امر اختصاص داده بود که درامور مختلف از جمله چاپ و تکثیر اعلامیهها صرف شود ولی برای چاپ رساله بههیچوجه اجازه نمیداد که از وجوهات شرعیه استفاده بشود. ایشان میفرمود: رسالههم مانند سایر کتب است که باید ناشرین کتاب با هزینه خودشان آن را چاپکنندو مقلدین هم باید برای علم به وظایف شرعیهشان متحمل هزینه تهیه رساله بشوند. حریم امام