پرتال امام خمینی(س):گفتگوی۱۴۸/ حجتالاسلام والمسلمین محمد جعفری گیلانی از دوستان مرحوم آیتالله العظمی عباس محفوظی است و آنگونه که در گفتوگو با حریمامام میگوید روابط آنها از دوران نوجوانی آقای جعفری شکل گرفته و تا پایان عمر مرحوم آیتالله محفوظی ادامه داشته است.
وی از مبارزین انقلابی و همراهان نهضت امام خمینی(ره) و از اعضای شورای سیاستگذاری ائمه جمعه و هیئت مدیرهٔ مرکز خدمات حوزههای علمیه و هماکنون ریاست هیئت امنای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم را بر عهده دارد.
در ابتدا از ویژگیهای مرحوم آیتالله العظمی محفوظی بفرمایید.
آقای محفوظی ویژگیهایی داشت که منحصر به فرد بود. ایشان یک رادیو داشت که محمد منتظری به ایشان فروخت و یک ربع به هشت، اخبار بیبیسی را گوش میکرد. محمد منتظری به بوشهر میرفت و چند بسته رادیوی آیوا میآورد و به طلاب و علما میفروخت. مرحوم محفوظی مقید بود که اخبار جهان را دنبال کند و از همه چیز اطلاع داشت.
امام به مرحوم آقای محفوظی عنایت زیادی داشت. یک شب من و آقایان محفوظی، گرامی و سبزواری، چهار نفری پشت سر امام نماز خواندیم. بعد از نماز امام نشست و دأب ایشان این بود که بعد از اقامه نماز، چایی میخورد، اگر حرفی بود میزد و الا میرفت. آن شب برای ما تلخ بود. بحث این شد که آقا شما چرا رساله نمیدهید؟ این قضیه مربوط به بعد از آزادی ایشان از زندان است. همهی مقدمات آماده بود اما امام رساله نمیداد. حضرت امام یکدفعه عصبانی شد و گفت: «من چرا رساله بدهم؟ من که مقلّد ندارم. آقایان رساله چاپ کردند، مقلّد دارند، مردم بروند از آنان تقلید کنند و من درسم را بگویم.» ایشان چنان توپید که همه ما دمغ شدیم که ای کاش صحبت نمیکردیم. اوقات امام تلخ شد و فرمود: والله اگر دروغ گفته باشید، در روز قیامت جلوتان را میگیرم. من یا آقای گرامی گفتیم که ما چهار نفر مقلّد شما هستیم و امام کوتاه آمد. امام دید که حال ما گرفته شده، فرمود: آقای محفوظی برود و مصباح الهدایة را بنویسد. آقای محفوظی رفت و بیست و چهار ساعته مصباح الهدایة را نوشت.
حضرت امام دفترش را به آقای محفوظی داد تا ایشان شهریه امام را بدهد. البته شهریه دادن در شأن آقای محفوظی نبود. امام فرموده بود که اگر آقای محفوظی قبول نکند، من شهریه نمیدهم.
آقای محفوظی و آقای فیض از مدرسانی بودند که بعد از دستگیری امام به درس مراجع دیگر نرفتند. عده زیادی از جامعه مدرسین مثل آقایان امینی، محمدی گیلانی، خزعلی، خلخالی و امینیان به درس آقای شریعتمدار رفتند ولی آقای محفوظی و آقای فیض نرفتند. این کار در تأیید مرجعیت امام بسیار تأثیرگذار بود.
جریان نوشتن نامهی خلع شاه در منزل مرحوم آقای محفوظی چه بود؟
جلسات جامعه مدرسین در خانههای علما تشکیل میشد و در منزل آقای محفوظی بود که نامهی خلع شاه به خط آقای محمدی گیلانی نوشته شد.
مرجعیت امام را من و آقای شریعتی سبزواری بنیانگذاری کردیم و بیشتر امضاها را ما گرفتیم. پنج، شش جا میرفتیم اما یک نفر امضا میکرد؛ همه امضا نمیکردند. جالب این است که برخی خاطرات عجیبی نوشتند، من یک بار تصمیم گرفتم که نقدی بنویسم اما این کار را نکردم.
بعد از پیروزی انقلاب، از برجستگیهای آقای محفوظی این بود که در ایام نوروز به منزل شهدا به صورت پیاده میرفتیم در حالی که در شأن ایشان نبود.
مسافرت با ایشان بسیار شیرین بود؛ میگفتیم وسط بیابان بنشینیم، مینشستیم. میگفتیم فلان جا برویم میرفتیم. خیلی تسلیم و بیتکلف بود و تشریفات نداشت.
تمام ذرّات وجود آقای محفوظی عشق به امام بود و تا پایان عمر هم پای امام و بیت امام ماند.
بعد از ارتحال آقای بروجردی و در زمانی که امام رساله نداشت، دو شهر در ایران مقلّد امام شدند، یکی رفسنجان و دیگری رودسر بود. در رفسنجان آقای هاشمی رفسنجانی، آقای هاشمیان و آقای پورمحمدی امام را تبلیغ میکردند و در گیلان و رودسر چند نفر از شاگردان امام مثل آقایان لاهوتی، ربانی املشی، محمدی گیلانی، معصومی، سید حسن سجادی، محفوظی، سیدهادی موسوی و دیگران که در منطقه تأثیرگذار بودند، مرجعیت حضرت امام را ترویج میکردند. همه این افراد وابسته به امام بودند و شهر رودسر در اختیار امام بود. لذا اکثریت شهر مقلّد حضرت امام شدند و ما مشکلی در رودسر نداشتیم. آقای هاشمی هم در رفسنجان در تقلید از حضرت امام مشکلی نداشت. چون آن زمان نود درصد مبارزه، مسأله جا انداختن مرجعیت حضرت امام بود.
درباره جایگاه علمی آیت الله محفوظی بگویید.
جایگاه علمی ایشان خیلی خوب بود ولی مثل امام به طرف مرجعیت نمیرفت. ایشان از شاگردان ممتاز امام بودند. بزرگانی مثل مقام معظم رهبری، هاشمی، شیخ محمد هاشمیان، خزعلی، امینیان، ایمانی و ... از شاگردان ممتاز امام بودند. آقای محفوظی اول ماه، چند روز شهریه میداد و ممحض در درس بود.
شما قبل از ازدواج، با آقای محفوظی آشنا بودید؟
بله، قبل از ازدواج آشنا بودیم و در جوانی و نوجوانی با هم آشنا شدیم. در سال ۱۳۲۷ من کلاس چهارم ابتدایی بودم که به قم آمدم و آقایان محفوظی و محمدی گیلانی نیز همان سال به قم آمدند. اینها در مدارس شهرستان درس خوانده بودند. من چند سالی دبستان خواندم اما آقایان محفوظی و محمدی گیلانی مشغول درس و بحث حوزوی بودند. یعنی من وقتی وارد حوزه شدم، آنها درس خارج میخواندند اما با هم بسیار گرم و رفیق بودیم. من با اساتیدم رفاقت و برادری داشتم. آقای گرامی استاد من بود ولی هر کس ما را میدید، خیال میکرد همبحث هستیم.
آقای محفوظی در انقلاب چه نقشی داشت؟
طرفداران امام «مشارٌ بالبنان» بودند و در جاهای مختلف به بهانه گفتن چند مسئله از امام، نام ایشان را میبردند. ما هر کاری که به نفع امام میکردیم، آقای محفوظی و آقای محمدی گیلانی ما را تأیید میکردند و مخالفت نمیکردند اما در سایر شهرها، علما مخالفت میکردند.
علت علاقه امام به آقای محفوظی چه بود؟
چون شاگردش بود، در درس ایشان شرکت میکرد و میفهمید. گاهی جزوه درسهای امام را مینوشت.
آقای محمدی گیلانی تمام اعلامیههای امام را ویراستاری میکرد و خط و ادبیات آقایان محفوظی و محمدی گیلانی خوب بود. اینها درسخوان بودند و سلامت نفس داشتند لذا به سرعت رشد کردند. آقای محفوظی خیلی پس میزد و حاضر نبود جلو بیاید. همدورهایهای ایشان صاحب رساله بودند اما وی برای مرجعیت اقدام نمیکرد. انسان خوبی بود، خداوند اجرش را داد و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.
آن زمان با آقای بهجت هم ارتباط داشت؟
زیاد نه، کم رفت و آمد داشت. بعد از فوت امام، آقای بهجت ایشان را جذب کرد.
درباره سایر ویژگیهای آیتالله محفوظی بگویید .
آقای محفوظی شجاع بود، چندین بار دستگیر شد، به زندان رفت و تبعید شد. قبل از انقلاب، آیتالله محفوظی خانهای در رودسر داشت که دو اتاق و حیاط کوچکی داشت که پاتوق ما بود لذا هر کس از رفقا میخواست ما را ببیند به آن خانه میآمد.
در تبعید به آقای محفوظی سر زدید؟
نه، من زندان بودم. البته یک جا در زندان با هم بودیم. ایشان سال ۱۳۴۲ دستگیر شد و من و آقای توسلی را هم دستگیر کردند و در ساختمان ساواک قم بودیم. ایشان به شوخی میگفت که هر وقت تو را میگیرند ما را هم میگیرند. سال ۱۳۴۳ بود که من را ساواک دستگیر کرد، من ازدواج کرده بودم و عیال را به منزل آقای محمدی گیلانی در آبشار فرستادیم. آقای محمدی وقتی دید که من نیستم، از خودش تحولی نشان داد و به ساواک آمد تا من را بیرون بیاورد. مهران یا ترابی رئیس ساواک بود. آقای محمدی که به ساختمان وارد میشود، رئیس ساواک تا هفت ساعت نمیآید و این بنده خدا معطل میماند. حالش را گرفته بودند، وقتی بیرون آمد تلو تلو میخورد.
امام بیبدیل بود. امام به گونهای شاگردانش را تربیت کرده بود که روی ابر راه میرفتند و غیر از خدا کسی را بنده نبود. حضرت امام یک مکتب و نقشهی راه بود.
شاگردان امام خاص بودند؛ آقای ستوده میفرمود که من نمیدانم چه نیرو و اکسیری در حاج آقا روحالله است که اگر کسی یک بار به درس ایشان برود، درس دیگران را قبول ندارد.
مرحوم آیتالله محفوظی به بیت حضرت امام بسیار علاقهمند بود؟
بله، آیتالله محفوظی به خاندان امام بسیار نزدیک بود، چون با حاج آقا مصطفی همدوره بود. بزرگانی مثل محفوظی، خلخالی، توسلی، ابطحی و رسولی از شاگردان خوب امام بودند. مرحوم حاج آقا مصطفی بسیار احترام آقای محفوظی را نگه میداشت. خوبی آقای محفوظی این بود که حرف نمیزد مگر اینکه کسی سوالی میپرسید. آن قدر مقید بود که همهی حرکاتش طبق ضوابط باشد، اگر در جلسهای ده ساعت مینشستیم، ده کلمه هم حرف نمیزد.
در دانشگاه عملکرد آیتالله محفوظی چگونه بود؟
آقایان جنتی، محمدی گیلانی و محفوظی از طرف امام به دانشگاه مأمور شدند اما آقای محمدی گیلانی به اوین و آقای جنتی به شورای نگهبان رفت و آقای محفوظی به تنهایی ده سال در دانشگاه ماند.
بسیاری از دانشگاهیان از مریدان آیتالله محفوظی بودند. برای نمونه آقایان دکتر حسین فروتن و صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی، و خانم دستجردی استاد دانشگاه و وزیر بهداشت دوره احمدینژاد، مقلّد ایشان بودند و سالی چهل یا پنجاه میلیون وجوهات به دفتر میآوردند. دکتر حسین فروتن که محشر بود و در طبابت در دنیا بینظیر است.
عملکرد آیتالله محفوظی مثبت بود و نیروهای خوبی تربیت کرد؛ اساساً دانشگاهیان آقای محفوظی را خیلی قبول داشتند. به آقای محفوظی گفتم: چرا دکتر فروتن را رئیس دانشگاه کردی؟ ایشان گفت: به خاطر دانش بالای وی این کار را کردم، چون پزشکان زیر بار هر کس نمیروند و آقای فروتن از همه باسوادتر است.
آقای محفوظی در دوران جنگ تحمیلی سه مرتبه به آمریکا رفت و هر وقت میرفت، چند دکتر جذب میکرد و به کشور میآورد. منبع: حریم امام