تقریب مذاهب/ ضرورت گفت وگو در جهان اسلام

نفوذ گفتمان تقریب در میان اهل سنت، از برکات انقلاب اسلامی است؛ تقریب این نیست که ما دو مذهب را کنار هم بگذاریم و یک مذهب جدید درست کنیم؛ این تقریب نیست، بلکه تلفیق است

کد : 193011 | تاریخ : 24/07/1404

پرتال امام خمینی (س): گفتگوی ۹۲/ محمدمهدی تسخیری: در شرایطی که جهان اسلام با چالش‌های فکری، سیاسی و اجتماعی متعددی روبه‌روست، موضوع تقریب مذاهب همچنان یکی از محورهای مهم در گفت‌وگوهای علمی و فرهنگی میان اندیشمندان مسلمان است. حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدمهدی تسخیری، با تمرکز بر مفهوم تقریب، به بررسی تفاوت‌های تعریفی، ظرفیت‌های فقهی، و نقش مجامع بین‌المللی در تقویت هم‌زیستی مذهبی پرداخته است. او ضمن اشاره به تجربه‌های تاریخی و معاصر، از ضرورت بازخوانی مشترکات، پرهیز از تنش‌های کلامی، و توجه به واقعیت‌های اجتماعی سخن می‌گوید. این گفت‌وگو، نگاهی تحلیلی به فرصت‌ها و موانع تقریب در جهان اسلام ارائه می‌دهد، بی‌آنکه موضع‌گیری خاصی را دنبال کند.

با توجه به شرایط پیچیده و چالش‌برانگیز جهان اسلام در عصر حاضر و تهدیداتی که وحدت و انسجام مسلمانان را هدف قرار داده است، لطفاً به‌طور جامع در مورد ضرورت و اهمیت تقریب مذاهب اسلامی در این برهه زمانی توضیح دهید.

بدون شک یکی از معضلات بزرگ اسلام، بحث تقریب است. وقتی به وضعیت جامعه اسلامی نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که به کجا رسیده‌ایم، باید به یاد داشته باشیم که ما مدعی هستیم که هفت قرن تمدن جهان بشری در دست ما بود. با وجود تمام اشکالاتی که بر حاکمیت در قرن‌های اول داریم، جهان اسلام به عنوان رهبر و پرچم‌دار بشریت شناخته می‌شد. اما امروز، وضعیت به جایی رسیده که از خود می‌پرسیم چرا به دادمان نمی‌رسند؟ چرا سازمان ملل اقدامی نمی‌کند؟ چرا دادگاه لاهه به داد مردم غزه و مسلمانان نمی‌رسد؟

در بررسی این مسائل، معمولاً یک سؤال اساسی را فراموش می‌کنیم: چرایی اصلی در پیش ماست، نه دیگران. این‌که صهیونیست‌ها و آمریکا قتل‌عام می‌کنند و آمارها نشان می‌دهد که در سال گذشته ۱۲۰۰ پرواز تسلیحاتی غیر از کشتی‌های تسلیحاتی وجود داشته، واضح است که برای آن‌ها کشورهای اسلامی یک وجود اضافی هستند.

چرای اساسی این است که چرا ما متحد نیستیم و جلوی دکان‌های کاسبی تفرقه‌افکن نمی‌ایستیم؟ وقتی خودمان به داد خود نرسیم، این‌طور نیست که خداوند فقط دعاهای توخالی را مستجاب کند؛ بلکه دعایی مستجاب می‌شود که همراه با اراده جدی باشد. یعنی اگر زمینه‌اش فراهم نباشد، دعا کردن به تنهایی کافی نیست. بنابراین باید دعا کنیم که خدایا، ما را با آن‌ها محشور کن.

این عیب اساسی در جامعه اسلامی است که نگاه‌های تفرقه‌انگیز را کنار نمی‌گذارد و به فکر خود نمی‌رسد. با اینکه از نظر آیات قرآن و احادیث، وحدت امت اسلامی یک ضرورت است، اما وقتی صحبت از مراد از وحدت می‌شود، برخی می‌گویند مراد من این است که تو پیرو من باشی و هر چه می‌گویم تبعیت کنی.

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»؛ ای صاحبان ادیان و مذاهب مختلف، ای قومیت‌ها و نژادهای مختلف، ما شما را این‌گونه آفریدیم تا حرف یکدیگر را گوش کنید، ارزیابی کنید و نکات مشترک را پیدا کنید.

اصل قضیه همین است: ما برای چه دنبال تقریب و وحدت هستیم؟ برای این‌که منافع این جامعه از بین نرود و عزتمند و آبرومند باشیم.

تعاریف مختلفی از تقریب مذاهب اسلامی ارائه شده است. از نظر حضرت‌عالی، مهم‌ترین تفاوت بین این تعاریف چیست و کدام یک از این تعاریف جامع‌تر و دقیق‌تر است؟

بعضی‌ها وقتی حرف از تقریب می‌زنند، تصور می‌کنند معنایش این است که شما از مبانی فکری و اعتقادات و متن و نص قرآنی و حدیثی که برایتان است، دست بردارید و چشم‌پوشی کنید. اما اصلاً تقریب این نیست که ما دو مذهب را کنار هم بگذاریم و یک مذهب جدید درست کنیم؛ این تقریب نیست، بلکه تلفیق است.

تقریب این است که شما بپذیرید همه قبول دارند پیامبر می‌فرماید: «قولوا لا اله إلّا الله تفلحوا». این قانون همة انبیا و ادیان است: خدا را بپرستید و با یکدیگر زندگی کنید. ما نمی‌گوییم همة حرف‌ها درست است؛ بلکه می‌گوییم آزادی انتخاب مذهب با خود فرد است. وقتی مشروعیت داشته باشد و هر کسی شهادتین را گفت، خون و مالش مصون می‌شود؛ یعنی می‌توانیم در کنار هم زندگی کنیم. حالا بقیة مسائل را در منطق بیاورید.

در این مذاهب، مشترکاتی وجود دارد. سید محفوظ می‌گوید: «من بررسی کردم و دیدم در فقه ما ۹۵ درصد مشترک هستیم، در اخلاق و عرفان ۱۰۰ درصدیم و معتقدات نزدیک به ۹۹ درصد است». کدام عاقل به‌خاطر اینکه یک هزار تومانی را در تاریکی گم کرده باشد، بیاید ۷-۸ تا ده هزار تومانی را آتش بزند تا آن هزار تومانی را پیدا کند؟! ما می‌گوییم مشترکات را جمع کنید و بر اساس مشترکات، در مواردی که اختلاف داریم احترام قائل شویم.

مگر در یک خانوادة واحد، به دور از مباحث اعتقادی و مذهبی، در همه چیز مشترک هستید؟ قطعاً این‌طور نیست؛ هر کدام از اعضای خانواده یک طرز فکر دارند. پس چطور آنجا را بر اساس زندگی مسالمت‌آمیز و پشتیبانی از هم بنا گذاشته‌اید؟ خدای نکرده اگر برادر یا خواهرت مریض شود، حاضری چندین روز را در بیمارستان کنارش باشی تا شفا پیدا کند. چرا اینجا می‌پذیری و آنجا نمی‌پذیری؟

حرف تقریب این است که ما پذیرفته‌ایم کسانی که شهادتین را می‌گویند مسلمان هستند و حق حیات هم دارند. دیگر بقیه‌اش را به بحث بگذارید و بر اساس مشترکات جلو برویم. در مورد نماز، ما ۹۰ درصد مشترکات داریم و قبول داریم؛ حالا تکتف را اکثر مذاهب مستحب می‌دانند و چیزهایی که نسبت به کل نماز به ۱۰ درصد نمی‌رسد.

اما از دید برخی که نگاه فقهی دارند، ممکن است این موضوع باعث باطل شدن نماز شود.

در نماز خودمان سه سبحانیات می‌گوییم؛ یکی می‌گوید باید سه تا باشد و دیگری می‌گوید یک مورد کفایت می‌کند. حالا از نظر کسی که می‌گوید یک مورد کفایت می‌کند، آیا آن نماز باطل است؟ یا او می‌گوید چون اجتهادش را برداشت کرده، در فقه بحث اجتهاد مطرح است. پس چطور اینجا را قبول داریم و آنجا را قبول نداریم؟

یعنی شما می‌فرمایید که باید در فقه ما تجدید نظری صورت بگیرد؟

باید به دنبال فقه مشترکات و تقریبی برویم. اکنون خیلی‌ها مدعی هستند، اما موانعی جلویشان است. در حال حاضر روایات مشترک را جمع کرده‌اند؛ به این معنا نیست که همه قبول داریم. بعضی مواقع خود ما شیعه‌ها به احادیثی از اهل سنت استناد می‌کنیم که ممکن است خودشان به آن‌ها استناد نکنند، ولی ما می‌گوییم این درست است و با مبانی ما همخوانی دارد.

در ابتدای صحبتتان فرمودید که تقریب به این معنا نیست که ما دنبال یک مذهب جدید باشیم، اما از باقی صحبت‌ها آنچه متوجه می‌شوم، گویا دنبال یک فقه جدید هستیم که فقط بعد فقهی‌اش مورد نظر شماست. آیا درست است که اکنون چیزی که رایج و شایع بین فقهاست این است که ما حتی نمی‌توانیم اقتدا کنیم به فردی که سنی است؟ درست است؟ حتی مثال دیگری درباره وضو وجود دارد؛ ما یک نوع وضو می‌گیریم و سنی‌ها به طریق دیگر. در حالی که وقتی بحث از احکام جدید یا تجدیدنظر در احکام و اجتهاد مطرح می‌شود، به این معناست که ما دنبال یک فقه جدید هستیم.نه. در غسل، بعضی افراد بر این باورند که ابتدا سر و گردن و سپس کل بدن (چپ و راست تفاوتی ندارد) باید شسته شود، ولی بسیاری از علما می‌گویند ابتدا سر و گردن و سپس طرف راست و بعد طرف چپ درست است. حالا آن کسی که قبول ندارد سر و گردن و کل بدن را شسته شود، غسل من را باطل می‌داند. غسل من از دیدگاه او باطل است، ولی از دیدگاه من درست است. لذا او می‌گوید چون شما استنباط کردید و از نظر شما غسلت درست است، پس درست است؛ وگرنه تمام روزه‌ها و نمازها باید باطل باشد. چرا؟ چون من دارم نمازی را می‌خوانم که جنب هستم.

یعنی شما می‌فرمایید در درون فقه شیعه هم اختلاف نظر وجود دارد؟

بله. اگر بخواهیم تعمیم بدهیم، باید خودمان را نیز شامل این تعمیم کنیم.

اگر من بدانم که این امام جماعتی که به نماز ایستاده، به سبک دو قسمتی غسل کرده و من هم اجتهاداً یا تقلیداً بر این باورم که غسل دو قسمتی باطل است؛ آیا باز هم می‌توانم اقتدا کنم؟

بله، حرف من همین است و همة فقها هم این را قبول دارند. منظور من این است که چرا ما در بین خودمان این اختلاف را قبول داریم، اما برای اهل سنت آن را نمی‌پذیریم؟ چون دعوای کلامی و مذهبی وجود دارد. احادیثی داریم که یکی از ملاک‌ها مخالفت با اهل سنت است؛ در حالی که منظور از مخالف با اهل سنت، علمای سلاطین هستند. وگرنه در دروس ما داریم که می‌گوید: «من صلی خلفهم کانما صلی خلف رسول الله». این‌که فقیه و شهید اول است و بعد تازه می‌گوید فکر نکنید فقط او را می‌گویم؛ اگر یکجایی نماز شیعه داشته باشیم و همان جا هم نماز اهل سنت برگزار شود، شما آنجا نماز بخوانی، مانند این است که پشت سر رسول‌الله نماز خوانده‌ای. منظور این است که بتوانی به این باور برسی.

حالا من عرض کردم که اول باید این را باور کنیم. اگر بخواهیم در فقه خودمان به اجتهادات مختلف پایبند باشیم، یعنی غسل و وضو و نماز شما درست نیست؛ و معنایش این است که من نمی‌توانم پشت سر شما نماز بخوانم، در حالی که هیچ‌کس این حرف را نمی‌زند. شما می‌دانید که من قائل به این هستم که یک سبحانیات کفایت می‌کند و شما قائل به این هستید که حتماً باید سه تا باشد. آیا می‌توانید پشت سر او نماز بخوانید؟ بالاتفاق می‌گویند می‌شود.

آیا این‌طور نیست که اختلافات درون مذهب شیعه یا هر مذهبی جزئی است، اما وقتی وارد پارادایم دیگر می‌شویم، اختلافات بین مذاهب ملموس‌تر است؟

عرض کردم آن اختلافات بیشتر به بحث اعتقادی برمی‌گردد که دیگر از کل مذهب جدا می‌شود. وگرنه ما الان نمی‌گوییم «شیعه انگلیسی»؛ شیعه، شیعه است. یک مرجع ممکن است مرجع دیگری را تکفیر کند و بگوید «ضال و مضل» و «خارج عن المذهب اثنی عشری». یک فقیه در حق فقیه دیگر، آن هم درباره شما می‌گوید «أنت ضالٌ». در حالی که اختلاف یک مسئله تاریخی است؛ حالا شما می‌خواهید با این چه‌کار کنید؟

آقا میرزا جواد در رابطه با سید محمدحسین فضل‌الله، چگونه ایشان را ضال و مضل و الخارج عن المذهب اثنی عشری می‌داند؟ این‌ها بسیار قابل تأمل است؛ هر دو در جهان اسلام معروف هستند و مقلد دارند. مقلد بیچاره چطور باید برخورد کند؟ حالا در بحث آن کسی که در لندن نشسته، می‌گوید مطهری، سیستانی و بهجت کافرند، با اینکه همة این‌ها شیعه هستند. من می‌خواهم بگویم گردن مذاهب دیگر نیندازیم. در میان خود حنفی‌ها هم اختلافات زیادی وجود دارد.

حرف من این است که این به بحث فقهی برنمی‌گردد. اختلافات فقهی، کلامی و اصولی در تمام مذاهب وجود دارد و این‌ها را تا یک سقف مشخص بین خودشان حل می‌کنند، اما مشکل بالاتر از این‌هاست و حکام این را نمی‌خواهند. اکنون برخی از حاکمان را می‌شناسیم که اگر دو جمله عربی را درست بخوانند، من جایزه نوبل به ایشان می‌دهم؛ مجرور را با رفع می‌خوانند و مفتوح را با جر. طرف حاکم است و خادم‌الحرمین است، اما نمی‌تواند دو جمله عربی پشت سر هم بخواند.

عمدة اختلافات فقهی در یک مذهب واحد وجود دارد و در مذاهب مختلف نیز اشتراکات زیادی داریم. بروید بررسی کنید؛ اکثر اعمال حج را مذاهب مختلف از حدیث امام محمدباقر (علیه‌السلام) گرفته‌اند و به آن استناد می‌کنند. در مباحث اعتقادی، توحید و خدا و کعبه اختلاف چندانی وجود ندارد. فقط بحث ما درباره ولایت، امامت و خلافت است که این‌ها می‌گویند اول، دوم، سوم و چهارم؛ در حالی که ما می‌گوییم اول شخص دیگری است.

تازه علمای بزرگی هم مانند آقای بروجردی داریم که می‌گویند بحث‌هایی که در گذشته بوده، مورد ابتلا نیست و اکنون مورد ابتلا چیز دیگری است. لذا ایشان پیشنهادی دارند و مرجعیت عینی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را مطرح کرده‌اند و گفته‌اند شما بیایید بحث کنید آیا امامان ما در زمان خودشان عالم‌ترین بوده‌اند یا خیر؟ شما وقتی ثابت کنید که ائمه و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در زمان خودشان اعلم بوده‌اند و این باور در جامعه به وجود بیاید؛ دو سه نسل که بگذرد، نتیجه‌اش مشخص می‌شود چیست.

لذا می‌گویند مرجعیت علمی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را بیایید رویش کار کنید. کسی را نداریم که بگوید در زمان امام باقر یکی از او اعلم بود یا در زمان امام صادق یکی از او اعلم بود. خود اهل سنت هم ناصبی‌ها را لعنت می‌کنند.

سؤال اینجا است که چرا شیعیان بیشتر از اهل سنت به تقریب تأکید می‌کنند؟

این درست نیست که فکر کنید اجلاس‌های تقریب فقط در ایران برگزار می‌شود. عربستان، اردن، لبنان و سوریه نیز چنین اجلاس‌هایی را برگزار می‌کنند و مرادشان تقریب مذاهب است. عرض کردم که برای حکام مهم نیست، چون آنجا یک قانونی وجود دارد و مفتی در همه چیز تحت امر حاکم است. لذا اکنون که هلال ماه مشاهده شود، این رئیس به آن رئیس می‌گوید اعلام کنید و او اعلام می‌کند.

کدام یک از علمای اهل سنت بر مسئلة تقریب تأکید می‌کند؟ ما در بین شیعیان افراد شاخصی داریم که به تقریب تأکید داشته‌اند؛ به عنوان مثال آیت‌الله بروجردی و حضرت آیت‌الله تسخیری. حتی یک مجمع در ایران تشکیل شده است. آیا این‌ها بدان معنا نیست که ما شیعیان بر مسئلة تقریب بیشتر از اهل سنت تأکید داریم؟این حرف‌ها درست نیست. آقای شلتوت، شیخ الأزهر بود و مثل این است که ما بگوییم مرجعیت قم را قبول نداریم. زمانی آقای قرضاوی بحث تقریب را با جدیت دنبال می‌کرد و حتی من برخی از برنامه‌هایش را دیده‌ام. من خودم یک روز با آقای شیخ احمد ضیایی در منطقه بودم و گفتم آیا اشکالی نمی‌بینی؟ او گفت نه. حالا اسم کسی را نمی‌آورم، اما برخی می‌گفتند اگر ترس از مردم خودمان نداشتیم، همین کاری که شما می‌کردید انجام می‌دادیم.

در مورد سؤال شما، این حرف اصلاً درست نیست؛ بلکه ده برابر ما مجالس تقریب برگزار می‌کنند.

چه نیازی به این مسئله دارند وقتی ما در اقلیت هستیم؟

بعضی‌ها می‌گویند آن‌ها نیازی به تقریب ندارند چون اکثریت هستند، در حالی که آن‌ها نیاز دارند چون بین خودشان هم اختلافاتی وجود دارد. آن‌ها هم در تصوف، هم در کلام و هم در فقه با هم اختلاف دارند. این‌ها می‌خواهند بگویند اختلافاتی که موجود است باعث نشود وحدت ما دچار خلل شود؛ تقریب یعنی نزدیک‌سازی اندیشه‌های اسلامی و مذاهب به یکدیگر.

چطور باید به هم نزدیک شویم؟ حرف سر این است که ما دایره‌های اشتراکی را می‌خواهیم به هم نزدیک کنیم. فرض کنید در فقه، کل فقه شامل هزار مسئله است؛ ۹۹۵ تا را با هم مشترک هستیم یا ده هزار حدیث داریم که هفت هزار تا را هم ما گفته‌ایم و هم شما. حالا سه هزار حدیث باقی می‌ماند که باید مرجحات را بیاوریم و چند مورد باقی می‌ماند که همدیگر را ببخشیم و بپذیریم.

در بین خود ما در بحث عرفی این موضوع پذیرفته شده است؛ یکی می‌گوید من می‌خواهم موهایم تا کمرم باشد و دیگری می‌گوید من می‌خواهم کچل باشم. در بحث اجتهادی نیز یکی می‌گوید برداشت من از فقه این است. آیا شما الان در زندگی‌تان به برادر یا همسرتان اعتماد نمی‌کنید؟ یعنی حرفی که من برای شما می‌آورم بیشتر اعتبار دارد یا حرف آن‌ها؟ قطعاً اعضای خانواده‌ات مرجح‌تر هستند.

این‌ها نیز به روات اعتماد کرده‌اند و بر اساس آن فتوا صادر می‌کنند؛ حالا از نظر شما آن راوی یک آدم کلاش است. شما می‌گویید ۱۲۵ راوی دروغین است و او معتقد است عبدالله بن سبأ یک اسطوره خیالی ساخته و پرداخته و نشان می‌دهد احادیث به کجا برمی‌گردد. او می‌گوید برای من مسلم است و قبولش دارم.

در زندگی روزمره این را قبول داریم و در فقه هم همین‌طور است. در کلام نیز همین‌طور است؛ حالا در مباحث عقلی آدم عقلانی بحث می‌کند.

یکی از اشکالاتی که مطرح می‌شود این است که در بُعد عملی تقریب، اگر رویکرد مشترکی وجود نداشته باشد، عملاً آن نتیجه‌ای که باید حاصل نمی‌شود. یعنی حداقل در جریان شیعی می‌گویند که شیعه در بحث تقریب خیلی بیشتر مایه گذاشته، ولی اهل سنت آن طور که باید این رغبت را در عمل نشان نداده‌اند و این به ضرر ما تمام می‌شود، چون باید دوطرفه باشد. مثلاً در جریان اخوان، وقتی در مصر به قدرت رسید، به هیچ وجه رویکردهای تقریبی را دنبال نکرد. یا در بین اهل سنت خود ایران هم می‌بینید که بعضاً این‌طور انتقاد می‌کنند و می‌گویند تنازل‌هایی وجود دارد، ولی آن‌ها با رویکردهای غیرتقریبی پیش می‌آیند و سعی می‌کنند اقلیت مؤثر خود را به نحوی حفظ کنند تا روی مسائل اجتماعی تأثیرگذار باشند، نه اینکه در یک جامعه بزرگ‌تر به نام ایران حل شوند.

آیا برای این صحبت مصداق‌هایی دارید؟

کنشگری بزرگان اهل سنت از مصداق‌ها هستند. شما بگویید کدام یک از مراجع ما گفته‌اند می‌توانید به مذاهب اهل سنت رجوع کنید؟ هیچ کدام. در حالی که آن‌ها گفته‌اند می‌شود. آقای شلتوت گفته و بقیه هم همین‌طور. اکنون در محاکمشان در مصر، وقتی گیر می‌کنند، مثلاً در مورد سه طلاقه کردن، برای خیلی از آن‌ها مشکل به وجود می‌آورد و وقتی گیر کردند، می‌گویند می‌توانید با توجه به این‌که فتوای آن‌ها به مذهب جعفری هم می‌شود رجوع کنید. حالا کدام یک از مراجع ما می‌گوید می‌توانید به فتوای حنبلی رجوع کنید؟ پس این‌طور نیست که آن‌ها بر ما پیشی گرفته‌اند و مذهب ما را قبول کرده‌اند، اما ما قبول نکرده‌ایم. تندروهای اهل سنت دارند خطاب می‌کنند و می‌گویند شما چقدر برای شیعه‌ها کوتاه آمده‌اید؟ مذهبشان را قبول کرده‌اید و به آرای شیعه احترام می‌گذارید.

حالا در صحنة عمل؛ چقدر اهل سنت در ایران دارید؟ آن‌ها می‌گویند ما ۲۰ میلیونیم، اما ما می‌گوییم این‌ها ۷-۸ میلیون هستند. نگاه کنید به شیعه‌هایی که در کشورهای مختلف هستند؛ برخی از شیعه‌ها در کشورهایی که حاکمیت اهل سنت است، در وزارتخانه‌ها و مراکز حضور دارند، ولی اهل سنت چگونه‌اند؟ یکی از اشکالاتی که مطرح می‌کنند این است که چرا ما در تهران که ۳۰۰-۴۰۰ هزار اهل سنت داریم، یک مسجد نداریم؟ این‌ها سریع جواب می‌دهند و می‌گویند چرا در ریاض نیست؟ خب، اینجا دولت اسلامی است، ولی عربستان حکام هستند.

می‌خواهم بگویم یک کلیت درست می‌کنند که کلیت انتزاعی و ذهنی است و وجود ندارد. محافل تقریب آن‌ها از ما بیشتر است و تقرب آن‌ها به ما بیشتر است.

شما بعضی وقت‌ها ادعایی ندارید؛ می‌گوییم درود بر شما. شما ادعا دارید یا همة عالم را بگیرید یا بر عالم خاصی تمرکز کنید؟ ما ادعا داریم که حکومت جهانی باید جهانی باشد. حکومت جهانی را چه زمانی می‌توان تشکیل داد؟ آیا به تنهایی یا باید کمکتان کنند؟ حکومت جهانی باید زمینه‌های لازم برای تشکیل داشته باشد؛ یعنی باوری در اکثریت نسبت به اندیشة اقلیت ایجاد شود. شما در اقلیت هستید و نهایتاً یک هفتم یا یک چهارم هستید؛ بیش‌تر که نیستید. کجای دنیای دموکراسی به شما اجازه می‌دهد که حاکمیت اقلیت بر اکثریت باشد؟!

در اینجا شما باید حاکمیت بر دل‌ها و مغزها را داشته باشید. (علیه‌السلام) آیا من با شما بحث کنم؟ آیا این طوری بر پدرت یا مادر و خواهرت بحث کنیم؟ شما خواهید گفت عجب دیوانه‌ای دارد لعن می‌کند و فحش می‌دهد و مقدسات من را زیر و رو می‌کند؛ بعد هم می‌گوید بیایید با هم بحث کنیم! این چه بحثی است؟ شما اینجا ایجاد تنفر می‌کنید و بعد ادعا دارید که سب نمی‌کنیم بلکه لعن می‌کنیم؛ این از سب بدتر است. استدلال می‌کنند که حضرت امیر (علیه‌السلام) در صفین گفته سب نکنید؛ چه کسی این حرف‌ها را گفته است؟ الان لعن از هزار سب بدتر است چون مفهوم معادی دارد.

یعنی توجیه می‌کنند که سب همان لعن نیست؟

شما دارید می‌گویید «لعنت بر تو» یعنی از رحمت خدا دور باش. وقتی که از رحمت خدا دور هستی، یعنی در قعر جهنم. اما سب یعنی همان فحش یا ناسزا.

لذا لعن را جایز می‌دانند و سب را جایز نمی‌دانند؟

برخی توجیه می‌کنند و می‌گویند لعن جایز است اما سب نه؛ چون حضرت امیر (علیه‌السلام) فرموده‌اند که آن‌ها را سب نکنید.

در حالی که شما می‌دانید فتوای مقام معظم رهبری، ممنوعیت سب و لعن هر دو با هم است.

این آرایی که می‌شنوید، در مراجع دسته یک نیست؛ نه آقای وحید خراسانی، نه آقا و نه آقای سیستانی. آقای سیستانی می‌گوید: «لاتقولوا لهم اخواننا بل قولوا انفسنا»؛ به اهل سنت نگو برادر، بگو جان ما! آیا به نظر شما آقای سیستانی یا آقای خامنه‌ای این احادیث را نخوانده‌اند؟ شما آمده‌اید چند تا شاذ را در برابر کل مرجعیت روز در هر زمان، چه زمان آقای حکیم و چه خویی، یک رأی بیاورید که این‌ها بگویند فلان کار کنید.

حالا فرض کنید احادیث به شرایط خاص خودشان برمی‌گردد؛ آیا این مراجع ما این احادیث را نخوانده‌اند؟ می‌گفتند از روی تقیه! مرد حسابی، اگر تقیه است، امروز تقیه ما باید بیشتر از روزهای گذشته باشد چون شرایط ما سخت است. الان حرف‌هایی که من و شما داریم می‌زنیم بدون اینکه ضبط شود، باید مطمئن باشیم چون حرف می‌رود و دو روز دیگر می‌گویند آقای فلانی این حرف را زد. دیگر نمی‌توانید تقیه کنید؛ لذا اگر بناست تقیه کنید، باید خیلی دقیق‌تر باشید.

شما از تقریب حتی در فقه گفتید و فقط به مباحث کلامی مربوط نمی‌شود؛ اگر در فقه بخواهیم تقریب کنیم، اگر در فقه عبادی باشد، چیزهایی که شما فرمودید درست است اما در فقه معاملات گاهی وقت‌ها تعارضات جدی وجود دارد؛ یعنی در فقه طرف مقابل خواندیم مثلاً در باب احکام جزا یک چیز است و ما چیز دیگری می‌گوییم و این تعارض ایجاد می‌کند یا در باب طلاق و ازدواج. بحث من بیشتر در اینجا است؛ پس نیاز به یک فقه جدید داریم که این تعارضات را جمع کند.

در همین فقه معاملات، بحث طلاق را نگاه کنید. اختلاف بین زن و شوهر است؛ وقتی از دادگاه به نتیجه نمی‌رسند، سراغ یکی از مراجع می‌روند و او را به عنوان حاکم شرع تلقی می‌کنند و آن آقا طلاق می‌دهد. محاکم را ملزم می‌کنند چون یک مرجع او را طلاق داده است. لذا می‌گویند حکم حاکم یا فتوای حاکم ارجحیت دارد مگر اینکه رأی نداشته باشد؛ در بقیة کشورها هم همین‌طور است. کدام فقه آنجا حاکم است؟ حنفیه! بعد اگر دادگاه نتوانست به فتوای یک فقیه رجوع کند، مشکل را حل می‌کنند و لذا به مذاهب دیگر هم رجوع می‌کنند.

می‌خواهم بگویم این نیست که نشود؛ اصلاً باب مسدودی در کار نیست.

باب مسدود نیست، اما ناظر به تعریف اولی که شما ارائه کردید هم نیست. در واقع باید یک تعریفی ارائه بدهیم که وقتی به آن برمی‌گردیم، مشکلات تعریف اول ما را نقض نکند. شما فرمودید قرار نیست مذهب جدیدی ایجاد شود. درست است؟

من در مذهب خودم برمی‌گردم و بر اساس فتوایی که دادم، اگر ببینم در مذهب خودم راه‌حلی پیدا نکردم یا راه‌حلی که دیدم مناسب نیست، می‌آیم و می‌بینم که اگر بخواهم به یک مسیر بروم، کلی ضرر می‌کنم. اما برای من راه گذاشته‌اند و گفته‌اند اگر وارد این راه هم بشوی، مشکلی ندارد؛ شما می‌آیید و از این فتوا استفاده می‌کنید. به فرض می‌گویید می‌خواهم به تهران بروم. می‌گویند اگر بخواهی از جادة ساوه بروی، حداقل ۵ ساعت راه است، ولی اگر از اتوبان بروی و عوارض بدهی، ظرف دو ساعت می‌توانی بروی؛ چه کار می‌کنی؟ هر دو را مختاری.

ما یک مجمع جهانی تقریب داریم که در سال ۱۳۷۴ تأسیس شده است. می‌خواهم دربارة توفیق این مجمع بپرسم آیا در این سال‌ها به اهدافی که در رسالت تأسیس مجمع آمده، توفیق نائل آمده یا خیر؟

اصل تأسیس مجمع تقریب به حدود ۸۰ سال پیش برمی‌گردد، زمانی که دارالتقریب توسط محمدتقی قمی تأسیس شد. این مجمع در واقع نمایندگی از مرحوم آیت‌الله بروجردی داشت و تا به امروز ادامه داشته است. خود مفهوم تقریب را سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده مطرح کردند و معتقد به وحدت و تقریب بودند. آقای محمد عبده بیشتر به دنبال ایجاد یک تفاهم فرهنگی و علمی بود، زیرا اعتقاد داشت اگر تفاهم فرهنگی ایجاد شود، در عرف علما تقریب یعنی پیگیری مشترکات مذاهب اسلامی، تقلید در زمینة فکر و اندیشه است و وحدت در زمینة موضع‌گیری سیاسی. ما تقریب را به‌وجود می‌آوریم تا مردم به هم نزدیک‌تر شوند و موضع واحدی را در برابر دشمنان داشته باشیم. وحدت یعنی اتخاذ موضع واحد در برابر دیگران و تبیین تصویری واحد از جامعه اسلامی برای دیگران؛ تقریب بیشتر در زمینة اندیشه و علوم و فرهنگ است.

در مجمع، قضیة اختلافی که بین جمال عبدالناصر و شاه پیش آمد باعث شد این مباحث تأثیرگذاری زیادی در داخل نداشته باشد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، امام روی چند محور تأکید می‌کرد: یکی محور پیروان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در کل دنیا، محور مسلمانان در کل دنیا، محور ادیان الهی و دیگری محور فرهنگ و مستضعفین. این‌ها آمدند برای دوستداران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مجمع جهانی اهل‌بیت را تأسیس کردند و برای پیروان اسلام بحث مجمع جهانی تقریب را مطرح کردند. همچنین برای ادیان مرکز گفتگوی ادیان ایجاد شد.

در رابطه با مجمع تقریب که تأسیس شد، طبیعتاً از علمای کشورهای مختلف، کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، دعوت کردند و سعی کردند از همة این‌ها به عنوان شورای عالی مجمع تقریب جمع کنند. اساسنامة مجمع مشخص است و دنبال این هستند که مشترکات بین مسلمانان را تأکید کنند. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که اختلافات نتیجة عملی ندارد و مسلمانان چه گناهی کرده‌اند که چوب این اختلافات را بخورند؟ بیایید تخلفات تاریخی را نقد کنیم؛ خود قرآن می‌گوید درگیری را به نزاع نکشانید. این اختلافات زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم وجود داشت.

پس رسالت مجمع این است که بتوانیم مشترکات را جمع کنیم و نسبت به موارد اختلافی بحث‌ها را به نوعی حل کنیم. اگر نتوانستیم، حداقل کار را به اختلاف در موضع‌گیری نکشانیم. همه جا باید وحدت در موضع‌گیری را از این مجمع استخراج کنیم؛ لذا می‌بینید ده‌ها کتاب دربارة احادیث، فتاوی و اقتصاد مشترک در طی این سه دهه چاپ شده است.

همین اجلاسی که برگزار شد، به عنوان نمونه می‌خواهم مشخصاً بیان بفرمایید آیا این اجلاس باعث شده که مشکلاتی که سابقاً وجود داشت، دیگر وجود نداشته باشد؟

احسنت. کسانی که بیش از چهل سال پیش زندگی می‌کردند، بررسی کنید چند درصد از علمای اهل سنت می‌توانستند به راحتی وارد قم شوند. الان وضعیت به جایی رسیده که یکی از مراجع، اجلاس وحدت را در قم تشکیل می‌دهد. من یادم است که مهمان‌هایی که به خانة بعضی از علما می‌آوردیم، می‌پرسیدند آیا می‌شود پول امام زمان را برای ناهار این افراد داد؟

یعنی خود علمای اهل سنت به قم می‌آیند؟بله.

به دعوت مجمع می‌آیند؟مجمع زمینه‌ساز این فرهنگ شد. وقتی که به تهران، قم، مشهد و جاهای دیگر دعوت کردند، آرام آرام رفت و آمد این‌ها برای یک طلبة قمی یا فرزند قمی طبیعی شد. وقتی یک فرد اهل سنت را می‌بیند، برایش غریبه نیست. الان نشستن و بحث کردن و نوشتن کتاب مشترک یک امر بسیار طبیعی است. در صدر اسلام هم این امر طبیعی بود، اما با ایجاد اختلاف، دیواری هزار ساله بین آن‌ها کشیده شد. مجمع توانست این‌ها را با هم جمع کند؛ خود جمع کردن یک برکت است. شما ببینید کسی مثل آقای قرضاوی که به عنوان مغز متفکر شماره یک جهان اهل سنت شناخته می‌شد، وقتی تصوری نادرست از تشیع دارد، شما از بقیه چه انتظاری دارید؟

یک زمانی بسیاری از مردم در این فکر بودند که اهل سنت دشمن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند و گاهی تصور می‌کردند که همة اهل سنت ناصبی‌اند. برعکس آن‌ها هم همین‌طور تصور داشتند؛ برخی می‌گویند شیعه از یهودی بدتر است و خود ما هم می‌گوییم سنی از یهودی بدتر است؛ کما اینکه هنوز این تفکرات در میان وهابی‌ها وجود دارد.

برعکسش هم صورت گرفته که علمای شیعه در کشورهایی که بیشترشان اهل سنت هستند بروند؟بله. قبلاً کجا عربستان بحث تقریب را مطرح می‌کرد؟ بعد از انقلاب این جریان پیش آمده و همه از برکات انقلاب است. حالا برخی می‌خواهند مغلطه کنند و بگویند فلانی و بهمانی هم می‌رفتند.

درست است که عدة کمی می‌رفتند، اما آیا این مجمع توانسته تمام مشکلات اختلافی را حل کند؟ خیر.

مگر مجمع چقدر امکانات دارد؟ مگر سیاست چقدر اختیارات می‌دهد؟ هر مفتی‌ای را که دعوت می‌کند باید رئیس‌جمهور اجازه بدهد. همین صدام اجلاس علمای تقریب را در بغداد راه انداخت. موانعی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد همه چیز تحقق پیدا کند؛ چه در مباحث اقتصادی، چه در مباحث بین‌المللی و در همة زمینه‌ها.

برخی می‌گویند حوادث سوریه و داعش و طالبان را دیدید؟! اگر مجمع نبود، وضعیت بدتر از این‌ها بود. ب

سیاری از علمایی که در حوزة تقریب بودند بعد از قضیه سوریه با ما زاویه گرفتند یا در قضیه عراق، آمریکا ۱۵۰ هزار نیرو در داخل عراق داشت، اما شایع بود که جمهوری اسلامی در عراق تسلط پیدا کرده و نسبت به اهل سنت ظلم می‌کند. این تبلیغات عمدتاً برای کسی است که قدرت تبلیغاتی دارد.

الان شما اینجا نشسته‌اید و فکر می‌کنید تمام دنیا رژیم صهیونیستی را مجرم می‌داند؛ در صورتی که چنین چیزی نیست. مدتی قبل در یونان بودیم و رهبر ارتدکس‌های کلیسا دربارة فلسطین صحبت کرد. وقتی بحث غزه را مطرح می‌کردیم، او گفت: ببینید یک مشت بیچاره را شبانه گروگان گرفتند؛ گفتیم الان سی چهل هزار نفر را دارند قتل عام می‌کنند؛ یک کلمه بگو! ولی جرئت نمی‌کند بگوید؛ تازه این برای رهبر ارتدکس‌هاست که نه کاتولیک است و نه یهودی و مسیحی معروف به زهد و تقوا نیز هست.

الان تبلیغاتی که در خارج از کشور وجود دارد، نشان دهید کدام دولت در غرب اسرائیل را محکوم کرده است؟ اسرائیل یک ذهنیت خاصی دارد و ادعا می‌کند با هفت کشور در حال جنگ است، در حالی که دروغ می‌گوید؛ ۵۰-۶۰ کشور هستند و همین آمریکا به تنهایی ۱۲۰۰ هواپیما طی سال گذشته غیر از کشتی‌ها تسلیحات برده است. اسرائیل به تنهایی نمی‌جنگد بلکه ۵۰-۶۰ کشور در برابر ۵-۶ کشور قرار دارند.

پس شما می‌فرمایید که مجمع مؤثر بوده، اما موانعی وجود دارد و نبود مجمع این موانع را بدتر می‌کرد؟

قطعاً همین‌طور است. مجمع منشأ تجمع علمایی در لبنان و ایجاد جمعیت‌های تقریبی در کشورهای مختلف، از جمله آفریقا، بوده است. البته آن‌هایی که ضد جمهوری اسلامی و تشیع هستند نیز یک تجمع تقریبی درست کرده‌اند و علمای شیعه‌ای که ضد جریان هستند، وارد این فضا شده‌اند.

یک دیدگاهی مطرح است که می‌گوید در بین اهل سنت، وقتی جریان‌های مایل به اسلام سیاسی قدرت می‌گیرند، معمولاً رویکردهایشان خیلی تقریبی نیست و از ما فاصله می‌گیرند؛ اما وقتی جریان‌های سکولار یا مایل به تصوف در اهل سنت قدرت می‌گیرند، با ما بهتر کنار می‌آیند. لذا چنین رویکردی وجود دارد که ما باید سعی کنیم اسلام سیاسی را در بین اهل سنت ترویج ندهیم و بیشتر روی بخش‌های سکولار یا متمایل به صوفی‌ها سرمایه‌گذاری کنیم. به عنوان مثال، وقتی اسلام سیاسی در مصر قدرت گرفت، از ما خیلی فاصله گرفت؛ آیا این نگاه را تأیید می‌کنید؟

این یک نظر است، ولی شما خودتان می‌دانید متأسفانه بعضی از نظریه‌ها تا پشتیبانی رسانه‌ای نداشته باشند موفق نیستند. مثلاً نظریة جدایی دین از سیاست یا برعکس، نظریة «سیاست ما عین دیانت ما»؛ کدام یک در دنیا الان رایج است؟ حرفشان این است که می‌گویند این‌ها از دین سوءاستفاده می‌کنند. ما هم قبول داریم و می‌گوییم سیاستی که می‌خواهد از دین به عنوان مرکب استفاده کند، قطعاً رد می‌کنیم و برعکس دینی که از سیاست به عنوان مرکب استفاده کند نیز رد می‌کنیم.

ما بر این باور هستیم که دین حق از سیاست حق دفاع می‌کند و سیاست حق از دین حق دفاع می‌کند. حرف ما این است که دین ما عین سیاست ماست. آن کسی که می‌گوید دین از سیاست جداست، چون نمونه‌هایی را می‌آورد که چگونه عده‌ای با لباس دین ظلم‌هایی در مسیحیت و اسلام کرده‌اند، تقریباً می‌گوید پس دین باید از سیاست جدا باشد؛ این را هم ما قبول نداریم. حالا نسبت به این وضعیت، نظریه‌ای که شما مطرح کردید مبنی بر اینکه هر جا حاکمیت‌های سکولار داشتیم، فعالیت ما بیشتر بوده، یک نوع فکر انحرافی است. کدام فعالیت‌ها را اجازه می‌دادند؟ فعالیت‌های طایفه‌ای و مذهبی را اجازه می‌دادند، ولی فعالیت‌های حق‌طلبی را مخالفت می‌کردند. طایفه‌ای که از حق دفاع نکند صد سال ارزش ندارد؛ تشیعی که بخواهد در خدمت انگلیس و عربستان باشد چه تشیعی است؟ تسننی که بخواهد در خدمت آمریکا باشد چه تسننی است؟

در خود قضیة عراق، وقتی آمریکا وارد شد گفتند ما یک تشیعی به شما نشان می‌دهیم که چطور دین باید از سیاست جدا باشد؛ الان ۲۰ سال است که در عراق قتل و کشتار شده و هنوز یک دولت سرپا ایجاد نشده است. وقتی هم که اعتراض می‌کنیم، می‌گویند شما دارید خرابکاری می‌کنید. آیا ما در عراق خراب کردیم؟ آیا در مصر و تونس هم ما خراب کردیم؟! این نظریه از نظر پشتیبانی رسانه‌ای حمایت بسیار قوی دارد، ولی یک راه انحرافی است.

الان در خود قاهره جریان جوان اخوان المسلمین انگشت تأسف به دندان گذاشته‌اند که چرا این فرد رهبر شده است؟ کسی که به محرومیت زندگی کرده وقتی به مال و منالی دست پیدا کند انگار انتقام می‌گیرد! این افرادی که تازه به دوران رسیده‌اند مردم را بدبخت کرده و حق و ناحق مال برمی‌دارند؛ چون در محرومیت زندگی کرده‌اند ترس از محرومیت دارند و می‌خواهند خودشان، فرزندانشان، نوه‌ها و نسل‌های آینده‌شان را تأمین کنند لذا ظلم می‌کنند. الان در جامعة ما هم همین‌طور است؛ بنایی که بر ظلم باشد سقوط خواهد کرد.

این‌ها وقتی به قدرت رسیدند چراغ سبزهایی از آمریکا دریافت کردند و نامة «فدایت شوم» برای نخست‌وزیر اسرائیل فرستادند.

در جلسه‌ای که با آقای فضل‌الله (ره) داشتم، ایشان گفت بعد از صلح اسلو به دیدن رهبری رفته بودم؛ رهبری از او پرسید نظرش دربارة اسلو و وضعیت فلسطین چیست؟ همان‌طور که می‌دانید در لبنان خواب و خوراکشان سیاست است و در دیدگاه‌های سیاسی کم‌نظیر هستند. آقای فضل‌الله گفت طبق برآورد ما بعد از توافق اسلو ۴-۵ سال قضیه فلسطین جمع خواهد شد چون آن زمان شوروی سقوط کرده بود و آمریکا قطب واحد بود. ایشان گفت: آقا یک نگاهی کرد و گفت درست می‌گویی ولی در درون ما چیزی وجود دارد که می‌گوید این امکان‌پذیر نیست. آقای فضل‌الله ادامه داد: الان ۷ سال گذشته و اوضاع فلسطین خراب‌تر از ۷ سال قبل شده است. متأسفانه دوستان ما مثل اخوان المسلمین خوب نشناختند و حتی فریب سلفی‌ها را هم خوردند.

لذا آقای محمد مُرسی که آمده بود به سلفی‌ها قول داده بود من موضع جدی خواهم گرفت؛ در حالی که علمایشان در کتاب‌هایشان هم این حرف‌ها را نمی‌زنند. الان خیلی‌هایشان پشیمان هستند و یک جریان جدیدی از اخوان به وجود آمده که شاید تا ده سال دیگر خودش را نشان بدهد.

*حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدمهدی تسخیری عضو هیئت علمی و معاون ارتباطات و امور بین‌المللی دانشگاه ادیان و مذاهب، و برادر مرحوم آیت‌الله محمدعلی تسخیری،

انتهای پیام /*