از نجف تا نوفل لوشاتو به روایت مرحوم محتشمی پور

کد : 193013 | تاریخ : 16/07/1404

پرتال امام خمینی(س): هجرت امام خمینی از نجف به پاریس، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران بود؛ تصمیمی که نه از سر اضطرار، بلکه از دل تعهد الهی، عقلانیت سیاسی و شجاعت انقلابی برخاست. در شرایطی که دولت عراق تحت فشار رژیم شاه، فعالیت‌های امام را محدود کرده بود، ایشان با توکل به خدا و بی‌اعتنا به محاسبات سیاسی رایج، مسیری را برگزیدند که صدای انقلاب را به جهان رساند. این هجرت، همان‌گونه که در خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی‌اکبر محتشمی‌پور روایت شده، این هجرت حاصل تدبیر مستقل امام بود؛ تدبیری که انقلاب را از مسیر خون و خشونت به راه آگاهی و کلام هدایت کرد و نشان داد که رهبری الهی، فراتر از معادلات قدرت‌های جهانی عمل می‌کند.

داستان هجرت از زبان امام

بسم الله الرحمن الرحیم

من مختصراً قصه‌ای که واقع شد عرض می‌کنم. ما که از ترکیه وارد عراق شدیم، بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کراراً آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست و هر جا باشید، هر جا بخواهید، هر کاری داشته باشید انجام می‌دهیم. تا دولتها تغییر کرد. یکی پس از دیگری تغییر کرد و منتهی شد به این اواخر، که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم.

کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد. ابتدا چند نفری در [اطراف] منزل ما به عنوان حفاظت؛ و شایعه هم درست می‌کردند که اشخاصی آمده‌اند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر آمده‌اند! که من گفتم این متنش دلیل بر دروغ بودن است، برای اینکه ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمی‌شود؛ باید یک نفر بیاید. کم کم مأمورها زیاد شدند. باز هم همین که ما می‌خواهیم حفاظت کنیم. لکن من از اول به بعضی دوستان می‌گفتم قضیۀ حفاظت نیست؛ قضیۀ مراقبت از این است که ما چه می‌کنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس اَمْن آمد. او آدم ملایمی بود و صحبتهایش هم همه تعارف بود و اینکه شما هر کاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر عملی انجام بدهید مانعی ندارد و فلان و ایشان رفت.

بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن ایشان به طور رسمی به ما گفت که ماچون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی‌توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید؛ و شاید امروز همین مقدار گفت؛ و روز بعدش باز آمد و بیشتر و گفت که نباید شما چیزی بنویسید، یا در منبر صحبتی بکنید، یا نواری پر کنید و بفرستید؛ برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه می‌نویسم و هم در موقعش در منبر صحبت می‌کنم و هم نوار پر می‌کنم و به ایران می‌فرستم. این تکلیف شرعی من است. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و چه و بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقه‌ای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم خدمت بکنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم.

گفت: خوب، شما هر جا بروید همین مسائل هست؛ یعنی جلوگیری می‌شود. گفتم که من در صورتی که هیچ در ذهن من این نبود تا آن وقت هم نبود که من می‌روم خارج. من می‌روم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمرۀ ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد. بعد آقای دعایی هم بودند آنجا برای ترجمه آقای دعایی که الآن سفیرند بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با دوستان من بدرفتاری کنند. گفته بودند آقای دعایی گفت به من که ما با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه خواهیم کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمه‌ای وارد بشود. به آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره را بگیرید و ویزا بگیرید.

البته قبلاً هم یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ایشان با ناراحتی گفته بود که شما می‌خواهید ما را با فلانی طرف بکنید؟ نه نمی‌دهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج؛ و ما می‌خواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کویْت برویم؛ و از کویْت که دو سه روز بمانیم، برویم به سوریه؛ و هیچ هم در ذهن من این نبود که به فرانسه بروم. بنا بر این گذاشتیم و بین الطلوعین یک روزی البته، تحت مراقبت مأمورین می‌روم خارج. من می‌روم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمرۀ ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد. بعد آقای دعایی هم بودند آنجا برای ترجمه آقای دعایی که الآن سفیرند بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با دوستان من بدرفتاری کنند.

گفته بودندآقای دعایی گفت به من که ما با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه خواهیم کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمه‌ای وارد بشود. به آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره را بگیرید و ویزا بگیرید. البته قبلاً هم یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ایشان با ناراحتی گفته بود که شما می‌خواهید ما را با فلانی طرف بکنید؟ نه نمی‌دهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج؛ و ما می‌خواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کویت برویم؛ و از کویت که دو - سه روز بمانیم، برویم به سوریه؛ و هیچ هم در ذهن من این نبود که به فرانسه بروم.

بنا بر این گذاشتیم و بین الطلوعین یک روزی البته، تحت مراقبت مأمورین اینجا، از در که من بیرون آمدم آقای یزدی را دیدم. آقای یزدی از همان در که من آمدم بیرون، دیگر همراه ما بود تا حالا. بعد، حرکت کردیم طرف کویت؛ و به سر حد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقه‌ای، که مثل اینکه حالا روابط بود با ایران، چه بود نمی‌دانم گمانم این است که رابطه با ایران بود آمد آن مأمور و گفت که نه شما نمی‌توانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما می‌رویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا می‌رویم. گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همان جا برگشتیم ما به عراق؛ و شب بصره بودیم و فردایش به بغداد؛ و من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها می‌دادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه و بعد، در همان جا هم حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست که یک اعلامیه‌ای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت. هر چه بود و تا حالا هر چه هست و از اول هر چه بود با ارادۀ خدا بود. من هیچ برای خودم یک چیزی که، عملی خودم کرده باشم، یک چیزی برای خودم قائل باشم نیستم، برای شما هم قائل نیستم. هر چه هست از اوست. کارهایی می‌شود که ما اصلاً در ذهنمان نمی‌آمد که این کار مثلاً باید بشود می‌شد و می‌دیدیم که نتیجه دارد»[1]([1]. همان، ج 10، صص: 196-195)

امام با بیان شیرین و شیوای خودشان شرح مختصری را از روند این مسافرت از ابتدا تا وصول به پاریس بیان فرمودند. نکته جالب این است که امام برخلاف همه شخصیت‌ها و رؤسا و رهبران که سعی می­کنند همه چیز را منتسب به هوش و درایت خود نمایند و همه امور را به تدبیر و ذکاوت و استعداد فوق‌العاده و نبوغ ذاتی خودشان مرتبط کنند. از همان ابتدای امر همه چیز را منتسب به خدا می­کردند و این حرکت و تصمیم‌گیری­ها و نتایج آن را هم از جانب خدا می‌دانستند و فرمودند: اینها همه از سوی خداست و اراده و کار ما هیچگونه نقشی در سرنوشت آن ندارد. این خود، آموزشی اخلاقی و روحی و معنوی برای همه سیاستمداران و دست‌اندرکاران نهضت و انقلاب اصیل ایران است که آنچه را که پیش می‌آید از سوی خدا بدانند و با توکل به خدا کارهای خود را به پیش ببرند که خدا مسبب‌الاسباب است.

انتخاب پاریس

همانطوری که بیان کردم، امام این مطلب را در جمع هیئت دولت موقت و با حضور آقای یزدی بیان کردند. ملاقاتی که امام خمینی در این سخنرانی به آن اشاره می­کنند، ملاقات با سعدون شاکر رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت عراق است که پیش از ورود آقای دکتر یزدی به نجف صورت گرفته و در فصل گذشته مشروح آن آمده است.

در این ملاقات پس از آن که سعدون شاکر تصمیم دولت بعث عراق مبنی بر ممنوعیت فعالیت سیاسی امام در عراق را به ایشان اعلام کرد، امام فرمودند: شما با رژیم شاه تعهد دارید. من هم با اسلام و ملت ایران تعهد دارم. شما به تعهد خودتان عمل کنید. من هم به تعهد خودم عمل می­کنم. اگر بنا شود که از مردم ایران جدا شوم دقیقه‌ای اینجا نمی­مانم. سعدون شاکر پرسید: به کجا می­خواهید بروید که به شما اجازه بدهند بر ضد رژیم شاه فعالیت سیاسی بکنید؟ امام بی‌درنگ فرمودند: من به کشوری خواهم رفت که تحت سلطه شاه نباشد و تعهدی نسبت به رژیم شاه نداشته باشد. به فرانسه می‌روم. چنانکه ملاحظه می­شود، اندیشه خروج از عراق و هجرت به سوریه و پاریس مدتها قبل در نجف اشرف مطرح بوده است و آقای یزدی و همفکران او در غرب و آمریکا بودند و خبری از تصمیمات امام نداشتند.[2] ([2] -آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ص: 70) 

 بنده با اطمینان این ادعای دکتر ابراهیم یزدی را رد می­کنم. ضمن آنکه (در فصل قبل) نیز توضیح دادم هنگامی که در آخرین لحظات که امام آماده حرکت به سمت کویت می­شدند آقایان فاضل فردوسی و محمّد طاووسی ایشان را در حرم می­بینند و آقای فاضل فردوسی وقتی از آقای یزدی می­پرسد آیا از مسافرت امام اطلاع دارید؟ آقای یزدی اظهار بی‌اطلاعی کرده و مقصد حرکت امام را از آقای فاضل فردوسی جویا می­شود که ایشان در پاسخ می­گوید کویت و می‌افزاید اگر می­خواهی برای آخرین بار امام را ببینید باید هم اکنون به منزل امام بیایید و آقای یزدی درست در لحظاتی که امام سوار اتومبیل و آماده حرکت بودند می‌رسد و بلافاصله در یکی از اتومبیل‌های همراه امام سوار می‌شود و به جمع همراهان امام می­پیوندد که البته ورود دکتر یزدی به نجف، دیدار تصادفی با آقای فاضل فردوسی و پیوستن او به جمع همراهان امام، به­ ویژه با رفتارهای نامتعارف ایشان در پاریس برای دوستان، غیرمنتظره و سؤال برانگیز بود. 

واقعیت این است که امروزه اغلب شخصیت‌های مبارز دوران انقلاب اذعان دارند که بخش عمده تصمیم های راهبردی امام خمینی در رهبری انقلاب به گونه ایست که برای آنها قابل تصور نبود. شیوه‌های نو، خلاقیت فوق‌العاده و جسارت و شجاعتی که در شیوه رهبری و خط مشی مبارزاتی ایشان وجود داشت همواره فراتر از حوزه محاسبات و پیش بینی­های دستگاه امنیتی رژیم شاه و آمریکا قرار می­گرفت. بی دلیل نیست که مطالعه اغلب گزارش­های امنیتی و خاطرات شخصیت‌های سیاسی رژیم شاه و دیپلمات‌ها و کارشناسان نظامی آمریکا معمولاً حکایت از نوعی سردرگمی، انفعال و درماندگی در برابر تدابیر امام دارد.

امام اگر چه مقاومترین و شجاعترین شخصیت انقلابی معاصر بود، اما تدبیر و عقلانیت و هوشمندی او هیچگاه از روحیه مقاوم و شخصیت انقلابی و جرأت و شجاعت او جدا نبود.

در واقع حاصل جمع ویژگی­های منحصر به فرد امام را تا امروز، در نگاه به گذشته می­بینیم که انقلاب اسلامی مردم ایران علی‌رغم آنکه یکی از بزرگترین انقلاب­های قرن بود اما در برابر یکی از امنیتی‌ترین و نظامی­ترین رژیم های جهان، با کمترین درگیری نظامی و خونریزی به پیروزی رسید و یکی از راهبردهای اصلی که امام خمینی برای رسیدن به این هدف در پیش گرفته بود آگاهی بخشی و مبارزه با کلام بود، به همین دلیل است که امروز انقلاب اسلامی به «انقلاب کلام» مشهور شده است. این در حالی بود که برخی از اعضای «سازمان مجاهدین خلق» و حتی بسیاری از روحانیون خط مشی مبارزه چریکی و مسلحانه را به امام توصیه می‌کردند چرا که در واقع این استراتژی و خط مشی مشترک تمامی حرکت‌های آزادیبخش معاصر به شمار می‌رفت، اما پاسخ امام به همه این توصیه‌ها منفی بود. به همین دلیل امام همواره به استقرار در مکانی نیاز داشت که بتواند آزادی سیاسی او را در برقراری ارتباط کلامی با ملت خود تأمین کند؛ بنابراین وقتی سعدون شاکر با طرح این سؤال که «به کجا می­خواهید بروید که به شما اجازه فعالیت سیاسی بر ضد رژیم شاه بدهند؟»؛ تلویحاً به این نکته اشاره داشت که تمامی کشورهای اسلامی به نوعی به دلیل وابستگی به قدرتهای بزرگ این امکان را از امام سلب می­کنند، امام فرانسه را به عنوان کشور مدعی مهد دموکراسی و حقوق بشر مطرح می­کنند چرا که می‌دانستند هزینه سلب آزادی فعالیت سیاسی ایشان در فرانسه برای دولت این کشور بسیار زیاد است.

البته اگر این امکان در فضای حوزه نجف برای امام فراهم می­شد مسلماً بر گزینه های دیگر ترجیح داشت و حتی پس از ملاقات سعدون شاکر سعی امام بر این بود که قبل از فرانسه حتی‌المقدور یکی از کشورهای اسلامی را انتخاب کنند و به همین دلیل مأموریت مذاکره با مقامات سوری را به من محول کردند؛ اما وقتی که با اقدام دولت کویت به این نتیجه رسیدند که تقریباً در میان قدرتهای بزرگ نوعی اجماع نظر جهانی برای مقابله با انقلاب اسلامی مردم ایران وجود دارد و از طرفی من نیز تا زمان هجرت ایشان از عراق موفق به کسب پاسخ مثبتی از جانب سوریه نشده بودم، در نتیجه امام گزینه اقامت در فرانسه را که قبلاً در ذهنشان بود انتخاب کردند؛ بنابراین ما باید توجه کنیم که تصمیم‌های راهبردی از جمله هجرت به پاریس، تصمیمی خلق‌الساعه و نوظهور نیستند بلکه پیشینه‌ای در اندیشه و نظام تصمیم‌گیری امام خمینی دارند و اینطور نیست که ما تصور کنیم حتی اگر کسی پیشنهادی به امام داد و مورد پذیرش هم واقع شد پس نقش طراح برنامه ایشان را بر عهده داشته است.

به عقیده من بزرگترین معضلی که ما در تاریخ نگاری و تاریخ شفاهی انقلاب با آن مواجه‌ایم این است که بسیاری از سیاستمداران دوران انقلاب علاقه دارند که تاریخ انقلاب را به گونه‌ای روایت کنند که گویا نقش محوری را در انقلاب اسلامی و یا حداقل برخی مراحل سرنوشت ساز آن، داشته‌اند و امام خمینی هم در حاشیه و گاه به تبع ایشان تصمیم می­گرفته‌اند.

این مسئله باعث شده است که در مورد امام خمینی بیش از آنکه ما با واقعیات تاریخی مواجه باشیم با مجموعه‌ای از متون مغشوش و کمابیش تحریف شده مواجه باشیم که در آنها هر گروهی سعی می­کند بخشی از آنها را به نفع خود مصادره به مطلوب کند. باید توجه کنیم ضمن اینکه این نوع فرصت‌طلبی به لحاظ اخلاقی اصلاً خوب نیست در عین حال به حاشیه راندن امام چه در مواضع عقلانی و روشنفکرانه ایشان و چه در مواضع ارزشی و انقلابی ایشان (در صورتی که این اشخاص و گروه‌ها صداقت داشته باشند) به نفع هیچ یک از آنان نیست و سرانجام هم در پی کاوش‌های تاریخ نگاران و تلاش‌های تحلیلگران اندیشه سیاسی امام خمینی مورد تردید واقع خواهد شد.

انتهای پیام /*