راه مقابله در برابر تبلیغات و تسلیحات زورگویان چیست ؟

رواج اصل توحید و نفی هر نوع ربوبیت ، در اندیشه امام خمینی مبارزه با قدرتهای سلطه گر بیشتر سو و جهت آگاهی بخشی به ملت خود و ملل دیگر داشته و هیچکس را تهدید نظامی نکرده اند .

کد : 48204 | تاریخ : 25/04/1394

َپاسخ اجمالی آن به صورت عرف عام در خود واژه های سئوال نهفته است. بدین معنا که راه مقابله در برابر تبلیغات زورگویان، تبلیغات کاراتر و در برابر تسلیحات آنها استفاده از تسلیحات کارآمدتر است. چنانکه در ضرب المثلهای عامیانه ایرانی هم آمده: جواب های، هوی؛ و کلوخ انداز را پاداش سنگ است. اما و صد اما که راه انبیاء فراتر از این نوع تجویزها است. چرا که زورگویی حتی اگر از حیثیت روانشناسی ریشه غریزی هم داشته باشد، در هنگام بلوغ فکری فرد و جامعه انحراف از فطرت و بیماری مهلک فردی و فرهنگی تلقی می شود و تاریخ نشان داده که زورگویان چه فجایعی مرتکب شده و چه جنگهای خانمان سوزی را بر غالب جوامع تحمیل کرده اند. لذا انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین تلاش داشتند، اصل بیماری زورگویی را درمان کنند. آیا اینکه انبیاء در مبارزه با زورگویی توفیقی داشته اند یا نه؟ جای بحث فراوان دارد. چرا که از سویی تاریخ نشان داده که حتی بسیاری از انبیاء خود قربانی زورگویان شده و از سوی دیگر اگر قائل باشیم که آنها توفیقی نداشته اند از حیث کلامی دچار مشکل می شویم چرا که اگر انبیاء در این زمینه بی توفیق بوده اند، بخشی از رسالت آنها مهمل می شود. حل این تناقض نما به این است که در عالم تصور آنها را از تاریخ برداریم تا ببنیم آیا واقعاً سخن توماس هابس درست در می آید که انسان گرگ انسان است؟ برای نشان دادن میزان توفیق انبیاء در نازل ترین سطح می توان مثال آورد که هر روزه هزاران آتش سوزی در جهان رخ می دهد. حتی اگر دست انسان در کار نباشد، آتش سوزی خود به خودی به علت تخمیر مواد آلی یا رعد و برق در جنگلها اجتناب ناپذیر است. حال آنکه امروزه آتش نشانها به رغم وجود آتش سوزیهای فراوان، توفیقات بسیار زیادی در فرونشاندن آتش کسب میکنند و اگر فقط یک هفته چنین تشکیلاتی تعطیل شود، عمق فاجعه نمودار می گردد. مثال دیگر وجود پزشکان است. چنانکه گویی بیماری جزو لاینفک زندگی هر جانداری است و پزشکان درمانگر بخشهای عمدهای از آن. اگر امروزه فقط یک هفته نیمی از پزشکان اعتصاب کنند آنگاه عمق فاجعه ای که رخ خواهد داد، معلوم می گردد. لذا همانگونه که بیماری و آتش سوزی وجود دارد اما آتش نشانها و پزشکان توفیقات زیادی در حیطه مسئولیتی که پذیرفته اند داشته و دارند، انبیاء نیز در زمینه پیشگیری و درمان بیماری زورگویی توفیقات فراوان داشته اند. طریق انبیاء ابتدا این است که اصل توحید را در جامعه رواج دهند. اصل توحید هر نوع ربوبیتی را نفی می کند. ربوبیت نمودی و فرعونی؛ ربوبیت قارونی؛ و نیز ربوبیت هامانی و بلعم باعورایی و به تعبیر دکتر شریعتی زر و زور و تزویر که عین همین تعبیر را امام خمینی(ره) سه بار بکار برده اند. (صحیفه امام ج 18 ص 88 و ج 20 ص 329 و 337) وقتی جامعه ای اصل این نوع ربوبیتها را نفی کند، طبیعی است که فرهنگی به وجود می آید که خاصیت اول آن این است که هیچک از انواع آن را نخواهد پذیرفت و گام اول و اساسی در نفی زورگویی این است که هیچ شکلی از اشکال آن را لااقل از حیت نظری قابل پذیریش ندانیم و بقولی که به صورت طنز مشهور شده اینگونه نباشد که کسانی بگویند: ما زیر بار زور نمی رویم، مگر آنکه زور پرزور باشد. آنچه مهمتر است اینکه نفی زورگویی باید در تمام زوایای ذهن و قلب فرد مومن رسوخ کند. به این معنا که بشر موحد چنان از زورگویی تنفر یابد که مانند خوردن لجن که مشمئزکننده است، از زورگویی حالت اشمئزاز به او دست دهد و حتی حاضر باشد به تاسی از حضرت ابا عبدالله(ع) و شیعیان آزاده او جان خود را فدا کند ولی زیر بار ظلم و زورگویی نرود و متقابلاً هرگز به اندازه ذره غباری زور نگوید حتی به بهانه هدایت انسانها. چنانکه یکی از شگفتیهای عاشورا آن است که امام حسین(ع) که به سرور آزادگان شهرت یافته همانگونه که زیر بار زور یزید نرفت، وقتی محرز شد که جنگ و کشته شدن حتمی است، بیعت خود را از یاران برداشت و همه را آزاد گذاشت که بمانند یا بروند و حتی عبا را بر سر کشید تا حیا موجب نشود که کسی با کمترین اکراهی بماند. حضرت امیر مومنان(ع) نیز که شمشیری برنده داشت و به هنگام جهاد کسی یارای مقاومت در برابر او را نداشت، وقتی احساس کرد که برای بازپسگیری خلافت، باید اندکی به زور متوسل شود، از خیر آن گذشت که به واقع خیری هم در آن نبود بلکه یکی از خیرهای واقعی عدم تمسک به شمشیر این بود که با تامل در آن دریابیم که اگر مردم مشتاقانه به سوی بهترینها نرفتند، نباید کمترین فشاری بر آنها وارد ساخت و تنها به ارشاد و هدایت بسنده کرد. جالب آنکه حضرت امیر مومنان(ع) که در مقابل زورگویان و زیاده خواهان گفت: اگر مال مردم را کابین زنانتان کرده باشید، بیرون می کشم این جمله شگفت را نیز گفت: نمی توانم دانه جویی را از دهان مورچه ای به ستم بستانم. این نمونه ای از حد اعلای اشمئزاز از ظلم و زورگویی است. لذا مهم آن است که زورگویی چنان مورد تنفر واقع شود و به عنوان یک فرهنگ قوام گیرد که اگر کسی اهل ایمان است، به دلائل ایمانی و اگر دین ندارد به دلیل آزادگی قبل از آنکه به دفع زورگویان بپردازد ابتدا از ستم کردن خود نسبت به دیگران واهمه داشته باشد، آنگاه در مقابل زورگویی دیگران کمر همت ببندد. اگر جز این باشد، هر مبارزه ای با زورگویان اگر توفیق حاصل آورد، زورگویی جای زورگویی دیگر خواهد نشست. و گاه مبارزه با زورگویی تبدیل به ماجراجویی می شود. چنانکه این معنا در فیلم ماجراجویان به خوبی نشان داده شده است و بسیاری از مبارزه ها که رهبران آن زورگویی را یک طرفه دیده اند، چنان به انحراف رفته که روی زورگویان بزرگتر از خود را سفید کرده اند. چنانکه نطفه بستن گروههای تروریستی خالی از اندیشه زورگویی نیست. خوشبختانه بشر امروز بیش از گذشته ابعادی از زورگویی را شناسایی کرده و برای رهایی از آن چاره اندیشیده است. چنانکه حکومت فرد بر جامعه یکی از بدترین انواع زورگویی است که با نام استبداد شناخته می شود و برای رهایی از آن اندیشه مردمسالاری قوام گرفته و هم اکنون نیز بحث بر سر نواقص نظامهای مردمسالار داغ است. به عنوان مثال این بحث که وقتی اکثریتی رای میآورد، چگونه باید حقوق اقلیت را مرعی دارد و نظرات خود را بر اقلیتی که نظری دیگر دارد، تحمیل نکند. به هر حال اگر بپذیریم که زورگویی یکی از بدترین اقسام ظلم است، آنگاه برای مبارزه با زورگویی به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نباید از زور برای رفع زورگویی استفاده کرد. البته ممکن است کسانی حتی با استمداد از آیاتی از قرآن نظیر آیه شریفه فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ (بقره آیه 194) استفاده از زور برای دفع زور را مجاز بدانند که باید یادآور شد که موضوع مقابله به مثل را که امری حقوقی پذیرفته شده در میان همه ملتها است، نباید با استفاده از زورگویی یکی پنداشت. بلکه باید با مفاهیم ارزشی مانند قوت و قدرت که از مفاهیم قرآنی نیز هست بهره برد. یعنی باید مقتدر شد تا هیچ سلطه گری نتواند مطامع و اراده خود را بر ملیتی که از ستم و زورمداری بیزار است، تحمیل کند. از سوی دیگر زورگویی ساحت ها و مصادیق مختلف دارد. چنانکه زورگویی کودک به همبازی ها و به بزرگترهای خود، از عریان ترین انواع زورگویی است که علت آن غریزه در پیوند با عدم آگاهی می باشد. بدیهی است در مقابل این نوع زورگویی ها هدایت کودک و البته با اخلاق نیکو و مماشات می باشد تا آرام آرام دریابد که هر کس حقوقی دارد و باید این حقوق را پاس داشت. زورگویی و زورگیری اراذل و اوباش در برخی محله ها نیز نوع دیگری از زورگویی و زورگیری است که برای دفع آن قوانین و مقرراتی تعین شده و برخورد بی مسامحه با زورگیران امری قهری و طبیعی است که البته پس از دفع شری که از ناحیه آنها متوجه شهروندان میباشد، این نوع زورگویی ها را باید بیماری تلقی کرد و در مراکز بازآموزی به ارشاد و تربیت آنها پرداخت. اما آنچه احتمالاً مورد پرسش سئوال کننده محترم می باشد بیشتر ناظر به زورگویی قدرت ها نسبت به کشورهای ضعیف است که با امکانات تبلیغی و تسلیحاتی فراوانی که در اختیار دارند، اراده خود را بر ملت هایی که چنین امکاناتی را ندارند، تحمیل می کنند. در این زمینه نظرات و افکار سیاسی فراوانی وجود دارد که گاه برخی از آنها درست در مقابل نظر دیگری است و اختلاف 180درجه ای را شاهدیم. چنانکه در صحنه بین الملل که چون هیئت حاکمه مشخصی ندارد و به این اعتبار آن را آنارشیسم تلقی می کنند، برخی فیلسوفان مانند نیچه حتی زور را در این ساحت به رسمیت می شناسند. الحق لمن غلب (حق با پیروزمند است) که یک باور قدیمی در میان اعراب بوده هم توجیه گر آن می باشد.. اما جدای از اینها می توان یک فصل مشترک در میان همه نظرات مخالف هم یافت و آن اینکه در مقابل زورگویی قدرت ها باید قدرت مقابله یافت و الا نصحیت، ارشاد و همراهی برای کاهش فشار، التماس و از این قبیل موارد راهگشا نیست. با چنین فصل مشترکی بازهم رفتارهای متفاوت را هم شاهدیم. چنانکه برخی افراد تصور می کنند برای مقابله با زورگویی قدرتها ها باید به تسلیحات بیشتر مجهز شد که نتیجه آن مسابقه تسلیحاتی است که تجربه نشان داده امکانات فراوان ملی نه تنها صرف انباشت تسلیحات می شود، بلکه دو ایراد مهم تر هم بر این تفکر وارد است. ایراد اول آن اینکه تفکر نظامی گری بر کشور حاکم می شود که خود به خود نوعی زورمداری را به داخل کشور می آورد. دیگر آنکه در مسابقه تسلیحاتی آنکه بیشترین بهره را می برد، همان قدرت هایی هستند که تسلیحات تولید و به فروش می رسانند. در قرن اخیر مبارزه با زور گویی به روشی دیگر و البته بسیار موفق سه نمونه متفاوت هم دارد. اولین نمونه آن انقلاب هند به رهبری مهاتما گاندی با شعار عدم خشونت است. دومین نمونه آن هم نوع مبارزه امام خمینی(ره) است که در مقابل این تفکر که عده ای معتقد بودند برای مقابله با شرق باید در حیاط خلوت غرب قرار گرفت یا برای مقابله با غرب باید جزو اقمار شرق بود، ضمن شعار بنیادین نه شرقی - نه غربی)، شعار خون بر شمشیر پیروز است را هم مطرح ساخت. سومین مورد موفق انقلاب آرام و البته طولانی نلسون ماندلا بود که با تحمل زندان و عدم خشونت اما با جهانی کردن شعارهای ضد آپارتاید توانست یک نظام سیاسی را به روش استحاله از خباثت پاک کند و افکار عمومی جهان را به گونه ای پشتوانه انقلاب خود قرار دهد که کشورهای غربی طرفدار رژیم افریقای جنوبی هم نتوانستند در مقابل افکار عمومی جهان مقابله نمایند. البته تفاوتی که انقلاب ایران با آن دو انقلاب داشت این که به دلیل اسلامی بودن آن، دفاع مسلحانه با سلاح های متعارف نیز در آن مشروعیت دارد و به توصیه قرآن کریم وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (انفال آیه60) اهل ایمان باید بگونه ای مجهز باشند که دشمن را از فکر حمله بازدارند. با این حال در اندیشه امام خمینی(ره) مبارزه با قدرت های سلطه گر بیشتر سو و جهت آگاهی بخشی به ملت خود و ملل دیگر داشته و هیچگاه چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب کسی را تهدید نظامی نکرده اند و دو بار در قبال سئوالات خبرنگاران خارجی گفته اند: امکانات من برای مبارزه با شاه یک قلم و مقداری کاغذ است. (صحیفه امام، ج4، ص: 51 و ج 5 ص 420) نمونه دیگری که بسیار پربار و ثمربخش بود و هم بسیاری از تبلیغات قدرتهای سلطه گر را علیه انقلاب اسلامی خنثی کرد و هم به نحوی در مقابل تسلیحات آنها مصونیت بخشی نمود پیام امام خمینی(ره) به آقای گورباچف بود که وقتی محتوای پیام به رسانه های جهان رسید، خود پیام کار خود را کرد. همچنین نمونه موفق دیگری که هم مبارزه ای بسیار شرافتمندانه با تبلیغات قدرت های سلطه گر بود و هم خاصیت مصونیت بخشی انقلاب در مقابل لشگر کشی قدرتها را داشت و هم یک هدیه به جهانیان تلقی می شد، طرح موضوع گفتگوی تمدن ها بود که متاسفانه به علت اختلافات داخلی همه ابعاد آن مورد بحث و واکاوی قرار نگرفته است ولی می توان به عنوان یکی از گل های انقلاب از آن نام برد.

انتهای پیام /*