شهید فضل الله محلاتی از شاگردان و یاران به نام امام راحل ، در اول اسفند سال 1364در راس هیاتی عالی رتبه بعنوان نماینده امام در سپاه پاسداران عازم جبهه های جنگ بودند که هواپیمای حامل آن ها مورد حمله دو فروند جنگنده عراقی قرار گرفت و در شمال اهواز سقوط کرد . وی بهمراه 85 تن از یاران امام در جریان این حمله به شهادت رسیدند. شهید محلاتی در در سال 1309 شمسی، در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان محلات متولد شد و دروس مقدماتی را در همان شهر قرا گرفت و در سال ،1324وارد حوزه علمیه قم
شد. و از شاگردان امام بودند و در سالهای اول پیروزی انقلاب بعنوان نماینده امام در سپاه پاسداران انتخاب شد. وی در دفاع مقدس نیز نقش ارزنده ای داشت؛ حضرت امام به مناسبت شهادت ایشان در پیامی فرمود:
صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان، خصوصاً شهدای عزیز حوزه ها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحی و رسالت، پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نموده اند. سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و با مرکب خون نوشته اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع یاتشان گوهر شب چراغ ساخته اند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات
درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم بر گرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان، شعر حضور سروده اند. سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمی رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم خود، نخستین قربانی ها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته اند...
در ادامه این یادداشت به مرور چند خاطره از این یار امام در باره امام راحل می پردازیم:
جامعیت آیت الله بروجردی
پس از رحلت آیت الله بروجردی به مدت یک هفته، خدمت امام در امامزاده قاسم بودیم. ایشان اظهار میکردند: «نظر من که اصرار داشتم آیت الله بروجردی به قم بیاید این بود که قبل از آمدن ایشان دو سه تا از آقایان نظیر آیت الله خوانساری ـ آیت الله حجت و آیتالله صدر بودند، ولی یک شاخصی که قدرتی برای روحانیت محسوب شود، وجود نداشت. گذشته از اینها آن جامعیتی که آیت الله بروجردی داشتند در بقیه نبود، چون ایشان روحیهای داشتند که میتوانستند بر این زمامدارها حکومت کنند. یک روز بختیار آمده بود آنجا، علما هم ردیف نشسته بودند؛ بختیار روی یک پله نشسته وپایش را دراز کرده بود. مرحوم آیتالله بروجردی به او فرمودند: «در محضر علما مؤدب بنشین.» این روحیه در دیگر آقایان به این صورت نبود». و در مورد یکی از آقایان میگفتند: «ایشان اصلاً از یک پاسبان کناره گیری میکند، چه رسد به اینکه بخواهد بر یک دولتی حکومت کند و چون این روحیه در مرحوم آیت الله بروجردی بود من فشار آوردم ایشان از قدرتشان استفاده کنند تا حکومت اسلامی تشکیل بشود، تا بتوانیم رژیم را سرکوب و یا لااقل کنترل کنیم» برداشتهایی از سیره امام، ج5، ص519) امام در درس آقای بروجردی شرکت میکردند امام، خودشان در درس آیت الله بروجردی شرکت میکردند و من ایشان را عصرها در مدرسه میدیدم. فکر میکنم که این حضور نه به عنوان نیاز به درس آقای بروجردی، بلکه به عنوان حرمت نسبت به ایشان بود(همان ، ص 20)
به من چه کار دارید؟
امام با وجود مرجعیت آیت الله بروجردی هیچوقت موضع گیری علنی نمیکردند؛ یعنی مصلحت نمیدانستند. در آن زمان، ایشان به منزل آیت الله بروجردی میرفتند. در
کارهای مهم، آیت الله بروجردی با امام مشورت میکردند. حتی در سفری که مرحوم بروجردی به مشهد مشرف شدند، امام را به عنوان وکیلشان در قم قرار دادند. البته بعدها این ارتباط هم قطع شد و امام دیگر در کارهای آیت الله بروجردی دخالت نمیکردند و در هیچ کاری اظهار نظر رسمی نمیکردند و میگفتند فایده ندارد و خودم مورد اتهام قرار میگیرم، تا آنجا که حتی نماز جماعت را قبول نکردند. طوماری را برای آیت الله بروجردی امضا کردیم که با توجه به اینکه شما نمیتوانید به نماز بیایید امر بفرمایید آیت الله خمینی به نماز بیایند. طلبهها میخواهند پشت سر ایشان اقتدا کنند. امام مرا خواستند و گفتند: «این طومار را ندهید. به من چه کار دارید، من میخواهم درسم را بخوانم. من یک طلبه هستم». (همان، ص31)
عمر به بطالت نگذرانید
امام مقیّد بودند درسشان را مطالعه کنند، بنویسند و برنامه منظمی در درس و بحثشان داشتند. هرگز عمرشان را به بطالت نگذراندند. تابستان که میشد تمام
درسهایشان را مینوشتند. هر روز مینوشتند. مثلاً کتاب وسیله مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را ایشان در همان تابستانها در محلات حاشیه کردند. (همان،ص71)
خودتان که سواد دارید
یک وقت قبل از درس بعضی طلبهها به امام گفتند: آقا قبل از درس یک حدیث برای ما بخوانید، امام به آنها فرمود: «خوب خودتان بروید، بخوانید. سواد دارید، بروید
یک حدیث بخوانید اینجا مجلس درس و بحث است».(همان،ص 124)
گریه امام
فرزند شهید محلاتی در خاطره ای نقل می کند: خانم امام که تشریف آورده بودند منزل ما، گفتند که من دیدم امام برای دو شهید زیاد گریه کردند. یکی شهید مطهری بود که امام خیلی متأثر شدند. دومین شهید، شهید محلاتی بود.( برداشتهایی از سیره امام، ج2، ص 225 )
منبع:
برداشتهایی از سیره امام، ج1-5
منابع مرتبط:
اقلیم خاطرات (کتاب)
خاطرات مبارزه و زندان