خرافه ستیزی امام خمینی(س): آب در لانه مورچه‏ ها

در میان هر ملتى هر چند گاه یکبار کسانى ظهور مى‏کنند که کمر به مصاف باخرافات مى‏بندند. گاه توفیق مى‏یابند و خرافه‏ اى را به زمین مى‏زنند و گاه خود زمین مى‏خورند و خرافه پیروزمندانه راه خود پیش مى‏گیرد. در میان خرافه ستیزان آدمهاى بسیارى نیز دیده مى‏شوند که خرافه‏ هایى را که به مذهب راه یافته از لطایفى که مذهب آفریده تمیز نمى‏دهند و در وجین رستنى ‏هاى بوستان دین، نه تنها علف هاى هرزه را از ریشه برنمى‏ کشند که حتى ساقۀ لطیف گلهاى زیبا را نیز از بن مى‏ شکنند...

کد : 49153 | تاریخ : 11/08/1392

یک روز پسربزرگ  امام، مصطفى، کوزه آبى را در حیاط خاکى خانه خالى کرد. آب روان شد و حدود یک متر جلوتر در لانۀ مورچگان فرو رفت. آقا به پسرش گفت: «وقتى ما بچه بودم مى‏گفتند، شبها آب در باغچه خالى نکنید، جن‏ها به سراغتان مى‏آیند! من باور نمى‏کردم و الان هم به این حرفها اعتقادى ندارم ولى حالا فکر مى‏کنم حکمت آن این بوده که مى‏خواستند بیاموزند که آدم باید در همه حال بداند که چه مى‏کند. وقتى کسى در تاریکى شب، آبى را در جایى مى‏ریزد، از کجا مى‏داند، آب به کجا مى‏رود و چه خواهد کرد. شاید زمستان باشد روى زمین یخ بزند و کسى سُر بخورد. حالا تو در روز روشن، آب را خالى کرده‏اى و مورچه‏ هاى بیچاره را آزار داده‏اى!»

چند شاهد بر خرافه ستیزی امام

در میان هر ملتى هر چند گاه یکبار کسانى ظهور مى‏کنند که کمر به مصاف باخرافات مى‏بندند. گاه توفیق مى‏یابند و خرافه‏اى را به زمین مى‏زنند و گاه خود زمین مى‏خورند و خرافه پیروزمندانه راه خود پیش مى‏گیرد. در میان خرافه ستیزان آدمهاى بسیارى نیز دیده مى‏شوند که خرافه‏ هایى را که به مذهب راه یافته از لطایفى که مذهب آفریده تمیز نمى‏دهند و در وجین رستنى‏ هاى بوستان دین، نه تنها علف هاى هرزه را از ریشه برنمى‏ کشند که حتى ساقۀ لطیف گلهاى زیبا را نیز از بن مى‏شکنند. احمد کسروى یکى از این خرافه ستیزان بود که به کتاب سوزان پیوست. آقا روح ‏الله در خمین با نام او آشنا شد و در اراک بعضى مقالاتش را خواند اما در قم اندیشه‏ هاى او را پى‏گرفت و درکتاب کشف اسرار بعضى عقایدش را نقد کرد. پس از انقلاب اسلامى نیز در بارۀ بعضى کج فهمى‏ هاى او چنین گفت:

البته کسروى نویسنده زبردستى بود ولى آخرى دیوانه شده بود... [بعضى‏ها ] ادعاشان خیلى بالا مى‏شود. کسروى آخرى ادعاى پیغمبرى مى‏کرد، نمى‏توانست به آن بالا برسد آنجا را مى‏آورد پایین. این کتاب مفاتیح ‏الجنان یک کتابى است که مال حاج شیخ عباس قمى نیست، شیخ عباس قمى، او جمع کرده اینها را... ادعیه را جمع کرده در آنجا. این آدمى که کتاب مفاتیح‏الجنان را سوزانده یا یک روزى براى سوزاندن امثال کتاب مفاتیح ‏الجنان درست کرده بود این نمى‏دانست کتاب مفاتیح‏ الجنان چى تویش است، شاید یک دفعه هم مناجات شعبانیه را هم نخوانده بود، فکرش اینطور فکر نبود.... (صحیفه امام؛ ج 13، ص 32ـ33)

 خرافه ستیز باید خرافه شناس باشد

در یک سخنرانى دیگر که از کسروى نامى به میان آمده، مفهوماً بر این معنا ابرام کرد که اگر خرافه پرستى، کج‏ اندیشى است و خرافه ستیزى تکلیف، پس خرافه‏ ستیزى،خرافه شناسى مى‏خواهد. چه بسا خرافه ستیزان بسیار، خود کج اندیش باشند: یک کج فهمى‏ هایى در انسان هست که این کج فهمى‏ ها گاهى خیلى زیاد مى‏شود. اینها دعا را نمى‏ فهمند چى هست لهذا خیال مى‏کنند که حالا ما خوب، قرآن را مى‏گیریم دعا را رها مى‏کنیم. اینهانمى‏فهمند که دعا اصلاً چى هست، مضامین ادعیه را نرفته‏اند ببینند که چى هست، به مردم چى مى‏گوید، چه مى‏خواهد بکند، اگر نبود در ادعیه الا دعاى مناجات شعبانیه، کافى بود براى اینکه امامان ما، امامان بحقند. آنهائى که این دعا را انشاء کردند و تعقیب کردند. تمام این مسائلى که عرفا در طول کتاب‏هاى طولانى خودشان... خودشان مى‏گویند در چند کلمۀ مناجات شعبانیه هست، بلکه عرفاى اسلام از همین ادعیه و از همین دعاهایى که در اسلام وارد شده است از اینها استفاده کرده‏اند و عرفان اسلام فرق دارد با عرفان هند و جاهاى دیگر. این دعاهاست که به تعبیر بعضى از مشایخ ما قرآن،مى‏فرمودند که قرآن، قرآن نازل است، آمده است به طرف پایین و دعا از پایین به بالا مى‏رود این قرآن صاعد است. معنویات در این ادعیه، آنى که انسان را مى‏خواهد آدم کند، آنى که این افرادى که اگر سر خود باشند از همه حیوانات درنده‏ تر هستند این ادعیه با یک زبان خاصى که در دعاها هست اینها این انسان را دستش را مى‏گیرد و مى‏بردش به بالا، آن بالایى که من و شما نمى‏توانیم بفهمیم،اهلش هستند. یکدفعه آدم مى‏بیند که کسروى آمد و کتاب سوزى، مفاتیح‏ الجنان هم جزو کتاب‏هایى بود که سوزاند، کتاب‏هاى عرفانى را هم سوزاند.  (صحیفه امام؛ ج 13، ص 31ـ32)

آیا همه خرافه ها بی ریشه اند؟!

امام خرافه ‏ها را بى‏ ریشه نمى‏داند اما گویا اینگونه فکر مى‏کند که خرافه ‏ها مانند برگها و گلبرگهاى خشکیده یا بیمار درختانى است که یا آب نخورده‏ اند و خشکیده ‏اند یا از فرط پرآبى زرد و بیمار شده‏ اند و یا عمر خود را کرده ‏اند و دیگر زیبا نیستند. با این وصف او که در پیرى فنون باغبانى را به خوبى آموخته بود، هرگز تیشه بر ریشه درختان تنومند که شاخ و برگ بدنماى خشکیده دارند نمى‏زد. به ریشه آب مى‏داد و شاخه‏ هاى خشک را هرس مى‏کرد و حتى برگهاى خشکیده را به کودى پر قوت بدل مى‏ساخت. چنین بود که بى‏آنکه بر بعضى اَشکال عزادارى براى سالار شهیدان که بسیار خرافى شده بود، مستقیماً اِشکال کند، حتى از قمه زنانى که جسارت داشتند و قمه‏ هاى تیزى را بر سر خویش فرود مى‏آوردند، مجاهدانى ساخت که در میدان نبرد، روى مین‏ هاى دشمن بى‏محابا راه مى‏رفتند و از هیچ قدرتى نمى‏هراسیدند. حتى در هنگامۀ نبرد آنگاه که صفیر خمپاره‏ها گوشها را پر مى‏کرد، رزمنده‏اى با صداى بلند به شوخى مى‏گفت: «اگر یکى از این خمپاره‏ ها به سرمان بخورد تا صبح ذُق ذُق مى‏کند» (در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، سالخوردگان نیز به جبهه و پشت جبهه مى‏رفتند. یکى از آنها وقتى به پشت جبهه مى‏رفت براى بچه‏ ها لطیفه‏ هاى لطیف مى‏گفت. یکى از لطیفه ‏هایش همین بود و بچه‏ ها در سنگر، آنها را براى هم باز مى‏گفتند. رزمنده‏اى مى‏گفت: در یک عملیات که باران خمپاره مى‏بارید، دیدم هم‏ سنگرم مى‏خواهد چیزى بگوید. با تلاش فراوان گوشم را به دهانش نزدیک کردم. در بازگویى آن لطیفه گفت: «مواظب باش اگر یکى از این خمپاره‏ ها به سرت بخورد تا صبح ذق ذق مى‏کند.» لحظاتى بعد ترکشى بر سرش فرو نشست. براى دلداریش گفتم عیبى ندارد فقط تا صبح ذق ذق خواهد کرد. لبخندى زد و رو به کربلا سلامى گفت و چشم برهم گذارد. وقتى جنازه‏اش را به قرار گاه بردم و در جستجوى آثار ترکش بودم دیدم آثار قمه بر چهار جاى سرش خط انداخته است).

منبع:

کتاب خمینی روح الله

منابع مرتبط:

ره افسانه (کتاب دو جلدی)

نقش مصلح دینی در خرافه زدایی(مقاله)

 

انتهای پیام /*