چند گفتار از امام در باره شهید مدرس

در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى، بزرگداشت مجاهدى عظیم الشأن و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضا خانى مى‏زیست لازم مى‏باشد. زیرا در زمانى که قلمها شکسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمى‏کرد. در آن روزگار، در حقیقتْ حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود، و میدان تاخت و تاز قلدرى هتاک در سطح کشور باز، و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود...

کد : 49314 | تاریخ : 10/09/1392

امام خمینی در بیست و هشتم شهریور سال 1363 در پیامی به آقاى عباس واعظ طبسى بر تعمیر و بازسازى آرامگاه شهید مدرس تاکید فرمودند. بمناسبت سالروز شهادت شهید مدرس چند فراز از کلام امام راحل در باره آن شهید از نظر می گذرد؛

شهیدی که القاب براى او کوتاه و کوچک است

در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى، بزرگداشت مجاهدى عظیم الشأن و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضا خانى مى‏زیست لازم مى‏باشد. زیرا در زمانى که قلمها شکسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمى‏کرد. در آن روزگار، در حقیقتْ حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود، و میدان تاخت و تاز قلدرى هتاک در سطح کشور باز، و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود.

این عالِم ضعیف الجثه، با جسمى نحیف و روحى بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانى چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایت را آشکار کرد، و مجال را بر رضا خان کذایى تنگ و روزگارشان را سیاه کرد. و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد. و به دست دژخیمان ستمشاهى در غربت به شهادت رسید، و به اجداد طاهرینش پیوست. در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرس، که القاب براى او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضا شاهى تاریک مى‏نمود. و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد. ارزش این شخصیت عالیمقام را نمى‏تواند درک کند.

مدرس روحی بزرگ داشت

ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهاى اوست. و اینک که با سر بلندى از بین ما رفته است، بر ماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى و اعتقادى او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم؛ و با خدمت ناچیز خود مزار شریف‏ دور افتاده او را تعمیر و احیا نماییم. مناسب دیدم که این خدمت را در اختیار جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج شیخ عباس واعظ طبسى ایّده اللَّه تعالى- قرار دهم. مردى خدمتگزار به اسلام و آستان قدس رضوى که در مدت تصدى کوتاهش خدمات شایان تقدیرى به آستان ملکوتى حضرت رضا- سلام اللَّه علیه و على آبائه- نموده است، و پرده از چپاولگریهاى پنجاه ساله رژیم ستمگر پهلوى برداشته است- جَزَاه اللَّهُ عن الاسلام خیراً- امید است ایشان به وجهى مناسب با شخصیت آن بزرگوار این خدمت را همچون خدمتهاى ارزشمند دیگرشان به اتمام برسانند، و موجبات رضایت خداوند متعال و خشنودى حضرت رضا- سلام اللَّه علیه- و فرزند عزیزش حضرت بقیة اللَّه- أرواحنا لمقدمه الفداء- را فراهم نماید.از خداوند متعال رحمت در جوار قدس خود براى آن بزرگمرد تاریخ، و عظمت براى اسلام، و سعادت براى ملت غیور، و پیروزى براى مجاهدین اسلام بر سپاه ظلم و کفر، و غفران براى شهداى در راه خدا، خصوصاً شهداى جنگ تحمیلى، و صحت براى آسیب دیدگان و رهایى براى اسرا و مفقودین و صبر و اجر براى بازماندگان آنان را خواستارم. صحیفه امام، ج‏19،ص74   

وارستگیهاى اخلاقى شهید مدرس‏

شما ملاحظه کرده‏اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده‏اید: یک سید خشکیده لاغرِ- عرض مى‏کنم- لباس کرباسى- که یکى از فحشهایى که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسى پوشیده- یک همچو آدمى در مقابل آن قلدرى که هر کس آن وقت را ادراک کرده مى‏داند که زمان رضا شاه غیر زمان محمد رضا شاه بود. آن وقت یک قلدرى بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج که یک وقت گفته بود: سید چه از جان من مى‏خواهى؟ گفته بود که مى‏خواهم که تو نباشى، مى‏خواهم تو نباشى! این آدم که- من درس ایشان یک روز رفتم- مى‏آمد در مدرسه سپهسالار- که مدرسه شهید مطهرى است حالا- درس مى‏گفت- من یک روز رفتم درس ایشان- مثل اینکه هیچ کارى ندارد، فقط طلبه‏اى است دارد درس مى‏دهد؛ این طور قدرت روحى داشت. در صورتى که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسى بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. از آنجا- پیش ما- رفت مجلس.

مدرس به مقام اعتنایی نداشت

آن وقت هم که مى‏رفت مجلس، یک نفرى بود که همه از او حساب مى‏بردند. من مجلس‏ آن وقت را هم دیده‏ام. کانَّهُ مجلس منتظر بود که مدرس بیاید؛ با اینکه با او بد بودند، ولى مجلس کانَّهُ احساس نقص مى‏کرد وقتى مدرس نبود. وقتى مدرس مى‏آمد، مثل اینکه یک چیز تازه‏اى واقع شده. این براى چه بود؟ براى اینکه یک آدمى بود که نه به مقام اعتنا مى‏کرد و نه به دارایى و امثال ذلک؛ هیچ اعتنا نمى‏کرد؛ نه مقامى او را جذبش مى‏کرد، [نه دارایى‏] ایشان وضعش این طور بود که- براى من نقل کردند این را که- داشت قلیان خودش را چاق مى‏کرد. خودش این طور بود. فرمانفرماى آن روز- حالا که من مى‏گویم «فرمانفرما»، شما به ذهنتان نمى‏آید که یعنى چه- فرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش. گفته بود که به او، حضرت والا، من قلیان را آبش را مى‏ریزم، تو این را، آتش سرخ کن را درست کن یا بعکس. از اینجا، همچو او را کوچک مى‏کرد که دیگر نه، طمع دیگر نمى‏توانست بکند. وقتى این طور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را گردش بده، آن آدمى که همه برایش تعظیم مى‏کردند، همه برایش چه مى‏کردند، این وقتى این طورى مى‏رسیده، این شخصیتها را این طورى از بین مى‏برد که مبادا طمع کند که از ایشان چیزى بخواهد.

من بودم آنجا که یک کسى یک چیزى نوشته بود. زمان قدرت رضا شاه، زمانى که آن وقت باز شاه نبود- آن وقت یک قلدر نفهمى بود که هیچ چیز را ابقا نمى‏کرد- یک کسى آمد گفت: من یک چیزى نوشتم براى عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف که- یک همچو تعبیرهایى- که ببینند. گفت: رضا خان، که باز نمى‏داند اصلش عدلیه را با «الف» مى‏نویسند یا با «ع» مى‏نویسند؛ من بدهم این را او ببیند؟ نه اینکه این را در غیاب مى‏گفت، در حضورشان هم مى‏گفت. این جورى بود وضعش.

او هواى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداد

این چه بود؟ براى اینکه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس نبود، اتخذ الهَهُ هَویهُ  نبود. این، هواى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش را خدا قرار داده بود. این براى مقام و براى جاه و براى وضعیت کذا نمى‏رفت عمل بکند، او براى‏ خدا عمل مى‏کرد. کسى که براى خدا عمل مى‏کند، وضع زندگى‏اش هم آن است، دیگر از آن وضع بدتر که دیگر نمى‏شود برایش. براى چه دیگر چه بکند؟ از هیچ کس هم نمى‏ترسید. وقتى که رضا شاه ریخت به مجلس که فریاد مى‏زدند آن قلدرهاى اطرافش که زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم. خوب، در مقابل او، شما نمى‏دانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنى چه و او ایستاد. این براى این بود که از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود. صحیفه امام ،ج‏16،ص452   

انتهای پیام /*