دکتر سید علی قادری- آشنایى آقا روح اللّه با آیت اللّه مدرس نقطه عطفی در زندگی سیاسی روح الله بود. برای امام خمینی قم جاذبۀ دیگرى نیز داشت، دین باوران سیاسى و سیاستمداران دین باور نیز گاه در پناه بارگاه حضرت معصومه(ع) نسبت به سیاستهاى جارى، به تحصن مى نشستند یا به زیارت مى آمدند و این فرصت مغتنمى بود تا با سیاستمدارانى که در حال و هواى زمان خود نفس مى کشیدند، آشنا شود. شاید در یکى از روزهاى زیارتى در گوشه اى از حرم با شهید مدرس آشنا شده باشد. مردى پرتحرک و پرشور و در عصر خود از معدود کسانى که از درون دین به مسائل جارى جامعه مى نگریست و از عالمانى بود که به سیاست آبرو داد. او از میان بیست تن از روحانیونى که آیات عظام خراسانى و مازندرانى به مجلس شوراى ملى معرفى کردند به قید قرعه با چهار تن دیگر برگزیده شد تا مراقب مصوبات مجلس باشد که خلاف شرعى به قانون راه نیابد. آن روزى که جارچیان در شهر خمین جار مى زدند که مشروطه آمد و روح اللهِ چهارساله معناى آن را به خوبى نمى دانست، این مرد مشروطه خواه بود و در اصفهان از مشروطه دفاع جانانه مى کرد. ولى یک دوره از مجلس گذشت و در دوره دوم هنگامى که روح الله به مکتب مى رفت او به مجلس آمد.
بعد از دورۀ دوم، پنج بار دیگر مردم تهران به او رأى دادند ولى رأى هاى او براى ورود به مجلس هفتم خوانده نشد و او به طنز گفت: «من یک رأى بخودم داده بودم چرا همان یک رأى را نخواندند؟» حالا این مرد در دوره چهارمِ مجلس نماینده مردم تهران است. بسیارى از سیاستمداران انگلیسى و روسى او را به خوبى مى شناسند. چرا که چند جملۀ قصارِ او به خارج از مرزها رفته است. مردى است نه چندان خوش سیما اما در سیاست خوش چهره، لاغر اندام و نحیف اما کارکشته. طنز در او جوشش دارد. بسیارى از انتقادات خود را با جملاتى طنزآمیز بیان مىکند. از جوانى دچار بیمارى مالاریا شده بود. وقتى لرزش مىگرفت مىگفت: «مى خواهم یک پاتیل بلرزم سر به سرم نگذارید». اگر هوا آفتابى بود عبایش را روى سر مىکشید و در آفتاب مىنشست و مىلرزید. وقتى به حرم مىآمد زائران با انگشت او را به هم نشان مى دادند. اکنون آقاروح الله با نام او آشناست. شاید عکس او را نیز در روزنامه ها دیده باشد. سخن گفتن با چنین مردى که هم عالم است و هم یک رجل سیاسى مشهور براى یک طلبۀ نوجوان که مىخواهد عالم شود و آنهم عالمى که از سرنوشت سیاسى مردم غافل نباشد، بسیار با اهمیت است البته بیش از آن که اهمیت داشته باشد جالب خواهد بود.
زمینۀ آشنایى معلوم نیست، اما به هرحال آقاروح الله نوزده ساله با مردى حدود پنجاه ساله که نیمى از آن را در کوران سیاست سپرى کرده بود آشنا شد. مدرس، شهید آقامصطفى را از همان زمانى که در اصفهان با هم درس مىخواندند مىشناخته است و اکنون که فرزند او را مىبیند مسرور است و از یاد دادن فوت کوزهگرى سیاست به او دریغ نخواهد کرد.
در مجلس شوراى ملى
نتیجۀ این آشنایى آن شد که آقاروحالله به هر بهانهاى که به تهران مىرفت به خانه مدرس نیز سرى مىزد و گاه همراه او به مجلس شوراى ملى مىرفت و به عنوان یک تماشاگر با نحوۀ مجادلات مجلسیان آشنا مىشد. در چند مجلس دیده بود که مدرس چه جدى و استوار سخن مىگوید و آنها که در مقابل اویند چه از سر سیرى و سست. شاید مى خواسته است به خوبى بداند به چه منظور و با چه زیربناى فکرى و اعتقادى، مدرس مجلس را تا آن حد جدى گرفته است. وقتى در چند جلسه مشاجرات لفظى بالا گرفت و این سخنان بر زبان مدرس چرخید، علت جدى بودنش در کار مجلس معلوم شد: بنده خدمتگزارى مى کنم، خردهگیرى از همدیگر کردن و به جزئیاتى که به درد این ملت غرق شده نمىخورد چه فایده دارد به جز تلف کردن وقت مجلس که یک جلسهاش را قیمت کرده اند هفتصد تومان و بنده دقیقه اش را مى گویم مقابل تمام دنیا قیمت دارد به واسطه این که در یک دقیقه مى شود حرفى زد و قانونى وضع کرد و نظم داد و کارى کرد که چقدر نتیجه دارد در دنیا و آخرت همچو اوقاتى را صرف کنند
مجلس شورا و مجالس درس باید جدى باشد
شخصیت و سخنان مدرس در مجلس، بحرانهاى جدى فکرى در او مىجوشاند. از یک سو براى درس خواندن به قم آمده بود و درس خواندن علاوه بر آنکه به فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) فریضه است، بالاترین عبادت نیز هست و بالذّات داراى اصالت. چرا که شخصى از حضرت نبىاکرم(ص) پرسید: «اگر ساعتى از عمرم باقى مانده باشد چه عبادتى بهترین است؟» حضرت فرمودند: «تحصیل علم.» حالا مدرس مىگوید یک دقیقه مجلسى که براى نظم دادن به کارى، قانون وضع مىکند مقابل تمام دنیا قیمت دارد. آیا به کار سیاست پرداختن ارجح است یا به کار علم؟ نتیجۀ غایى بحثهاى طولانى و پرجنجال او با خود این بود که یک دقیقۀ مجلس براى وضع قوانین درست که براى امتى مثمر ثمر است، از هزار جلسۀ درس بهتر ولى هزاران جلسۀ درس باید تا قانونى که وضع مىشود ریشه در سنت تکوین و تشریع داشته باشد. مجلسى که عامى در اوست براى دشمن بهتر است تا براى دوست. پس درس را جدى تر باید گرفت، آنقدر جدى که پنجاه سال بعد وقتى فرزندش آقامصطفى شهید شد درس را تعطیل نکرد.
رد پاى اندیشه هاى سیاسى مدرس در کلام آقاروح الله
رد پاى اندیشه هاى سیاسى مدرس شهید در آقاروح الله به وضوح قابل تعقیب است بالاخص آنجا که مى گوید: سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست. اگر در تکوین به نامها عنایت باشد که بىگمان هست، شهید مدرس اول مدرس درسهاى عمیق آقاروح الله در باب سیاست و تفکیک ناپذیرى آن از دیانت بود. شاید اولین درسى که از او گرفته باشد به سالهایى باز مىگردد که او تمرین خط مىکرد. یکى از آن جمله هاى طنزآمیز منسوب به مدرس را، استاد به عنوان سرمشق خط درشت، درشت بالاى صفحه نوشته بود: از ترس مرگ خودکشى نمىکنند. مضمون این جمله که در عبارات مختلف از قول مدرس بر زبانها چرخیده بود و سرمشق خط درشت روح الله شد به حسب قاعده باید نام مدرس را در دایرۀ مرکزى تصورات و اندیشه هاى سیاسى اش مکان داده باشد. چه، آن روزهایى که روح الله نه ساله مى شد، دولت براى اصلاح امور مالى خود، مقام خزانهدارى کل را به «مورگان شوستر» ریاست هیئت مستشارى مالى آمریکا داده بود. ولى روسها به مخالفت برخاستند و به دولت ایران یک التیماتوم چهل و هشت ساعته دادند. بعضى نمایندگان مجلس به مخالفت جدى با روسها برخاستند. عدهاى از زنان با اسلحۀ گرم به مجلس آمدند و تهدید کردند که در صورت تن در دادن به چنین ننگى خانوادۀ خود و خود را خواهند کشت. مدرس در این واقعه چیزى شبیه به این جمله گفته بود: «ما از ترس مرگ خودکشى نمىکنیم. اگر قرار است نابود شویم چرا به دست خودمان؟» بالاخره مجلس منحل شد و مردم به کوچه و بازار ریختند و علیه روسها شعار دادند و روسها هم طبق سنت معمولشان عمل نمودند و نیروهاى جدیدى به تبریز و رشت و مشهد اعزام کردند تا مردم را به گلوله ببندند. در نهایت حکومت نظامى برقرار گردید و روسها حرفشان را به کرسى نشاندند.
68 سال پس از عملى شدن التیماتوم، وقتى آن حضرت در نوفل لوشاتو تار از پود سلطنت مى کشید، مراتب ارادتش را به مدرس تجدید کرد و نشان داد آن جملهاى را که درشت و زیبا به عنوان تمرین خط نوشته بود، تا چه مقدار در خطوط اندیشه هاى سیاسىاش جا داده است: آن وقتى که التیماتوم کرد روسیه به ایران، در یک قضیهاى که من حالا یادم نیست، التیماتوم کردند و لشکرشان هم حرکت کرده بود، آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس که التیماتوم را آوردند... یک سید، یک معمم، یک ملایى، با دستهاى لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا که بناست ما از بین برویم، چرا به دست خودمان از بین برویم! نه ما رد مىکنیم این را. رد کردند و
هیچ غلطى هم آنها نکردند. قدرت پیدا کردند و رأى بر خلاف دادند و قبول نکردند حرف آنها را، آنها هم هیچ کارى نکردند. البته در اینکه روسها غلطى نکردند یا هیچ کارى نکردند، شاید دقیقاً چنین نبود. چرا که هم کشتار کردند و هم مجلس را به انحلال کشاندند و هم حرف زورشان را به کرسى نشاندند. شاید همان جملۀ حکیمانۀ طنزآمیز و پر معنا که انتصاب آن به شخصیت دوست داشتنى مدرس، حلاوتش را دو چندان مىکرد، باعث شده باشد که اصل واقعه در ذهن آن حضرت به حاشیه برود و سپس چنان کمرنگ شود که پیروزیهاى دیگر مردم و مجلس را در موقعیتهاى دیگر با نتایج التیماتوم در ذهن یکى بگیرد.
مدرس همواره در نظرش بزرگ و گرامى بود...
با این وصف مدرس و مدرسین رسمى و غیر رسمى آقاروح الله همواره در نگاه او محترم بودند، اما مطلق نبودند. هرگاه استاد به قصد ترک حجره مى ایستاد او نیز به قصد احترام تمام قد مىایستاد، اما اگر علم در استاد کندى مى کرد، آنگاه شاگرد، لحظهاى درنگ جایز نمىشمرد و شتابان از او پیشى مىگرفت و گاه اندیشۀ شاگرد و
استاد در مقابل هم مىایستاد. چنانکه در مجلس دویستوهشتادم، مدرس حرفهایى دارد که به گمان خود از متن دین بیرون آمده است، اما فهم او از دین در این باب درست در مقابل درک امام خمینى در سالهاى پربرکت قوام نهضت است. در آنجا سخن از این نبود که آیا زنان مىتوانند به عنوان نمایندۀ مجلس انتخاب شوند یا نه. حتى سخن بر سر آن نبود که مىتوانند به نمایندگان رأى دهند، بل در لایحۀ کمیسیون در لیست کسانى که نمىتوانند رأى دهند نام زنان نیز آمده بود و مدرس در موافقت با این لایحه سخن گفت.
منبع:
خمینی روح الله
منابع مرتبط:
شکوفایی شخصیت امام خمینی
تحلیل ابعاد شخصیتی امام خمینی