دیدارهایی که برایم درس زندگی به همراه داشت

قرار بود یک روز با مرحوم مهندس بازرگان برویم خدمت امام. روز قبلش مرحوم بازرگان در مجلسی سخنرانی کرده و یک مقدار از اوضاع و احوال و شرایط و برخوردها، از گروه های مختلف گله کرده بودند. یک مرتبه هم مطالبی را آقای بازرگان از رادیو صحبت کرد،من شخصا از شنیدن آن مطالب ناراحت شدم ...

کد : 49554 | تاریخ : 22/10/1392

علی شریعتمداری:در دیدار هایم با امام خمینی درس های بسیاری گرفتم که به چند نمونه از آنها اشاره می کنم؛

 به همراه مهندس بازرگان در خدمت امام

وقتی امام از پاریس تشریف آوردند، من به اتفاق عده‌ای از دوستان به فرودگاه مهرآباد رفتیم و من اولین بار آن حضرت را در فرودگاه دیدم که همان جا طی سخنانی عدم رضایت خود را از نظام شاهنشاهی اعلام کرده و سپس به سوی مزار شهدا در بهشت زهرا عزیمت فرمودند. دومین دیدار من با امام موقعی بود که بنده به عنوان وزیر فرهنگ و آموزش عالی انتخاب شده بودم.[1] یادم می‌آید که قرار بود یک روز در معیت مرحوم مهندس بازرگان برویم خدمت امام. روز قبلش مرحوم بازرگان در مجلسی سخنرانی کرده و یک مقدار از اوضاع و احوال و شرایط و برخوردها، از گروه‌های مختلف گله کرده بودند. یک مرتبه هم مطالبی را آقای بازرگان از رادیو صحبت کرد،[2] من شخصا از شنیدن آن مطالب ناراحت شدم و پیش خودم فکر کردم که این حرف را نباید از طریق رسانه‌های گروهی زد، حالا بر فرض که فردی نسبت به موضوعی نگرشی دارد، اما این جوری در یک رسانه گروهی بیان کردن، شاید صحیح نباشد. بعد فردای آن روز ما در معیت مرحوم بازرگان رفتیم قم و به خدمت امام شرفیاب شدیم. بعد از اینکه نشستیم، امام فرمودند: سخنرانی شما را از رادیو شنیدم.من پیش خودم فکر کردم که شاید امام می‌خواهند همان نکته‌ای را که مرحوم بازرگان درباره ایشان گفته بودند آن را یادآور بشوند و برخلاف انتظار دیدم که امام راجع به متن سخنرانی و نکته‌ای را که مرحوم بازرگان بیان داشته بود اصلا به رو نیاوردند که شما در آن جا گله کردید. آن جا بود که متوجه شدم، امام چقدر گذشت و اغماض دارند.در آن حدی که ذهنم یاری می‌کند مرحوم آقای بازرگان در سخنرانی‌شان مطالبی را نیز راجع به اهل سنت و تشیع گفته بود و امام در آن موارد تذکراتی به ایشان دادند.

 به همراه رؤسای دانشگاه در حضور امام

در زمان وزارت چند دفعه به خدمت امام رسیدم. چون که امام دستور داده بودند که همه برگردند سرکار.آن وقت در حدود صد و بیست مرکز آموزش عالی در کشور بود که بیشتر رؤسای‌شان فرار کرده بودند و هرجوری بود ما سرپرست‌هایی برای آنها تعیین کردیم.یادم است که یک وقتی با حضور سرپرست‌های دانشگاه‌ها در قم به خدمت امام رفتیم که من عکسی هم دارم از آن زمان که در خدمت امام نشسته‌ایم. در آن جلسه اول بنده تشکری کردم از محضر امام و سپس ایشان صحبت فرمودند و خط کاری دانشگاه‌ها را روشن کردند.نکته‌ای را آن جا گفتم که روایتش بد نیست. من کتابی نوشته بودم که در آن زمان (فروردین 1358) تازه از چاپ می‌خواست در بیاید و عنوانش این بود که «روشنفکر کیست». من در خدمت امام گفتم که من تقدیر و تشکر می‌کنم از رهبری و زحمات شما و این ستایش به زبان کسی جاری می‌شود که چندین کتاب در زمان طاغوت منتشر کرده و یکی از آنها را به کسی اهدا نکرده است و اولین کتاب را به شما اهدا نموده است و در پشت آن نوشته است که این کتاب را به امام خمینی اهدا می‌کنم. امید است تحت هدایت معظم له، مستضعفان که رکن اصلی این نهضت را تشکیل می‌دهند از مزایای زندگی برخوردار باشند.

  ملاقات با امام به همراه مرحوم دکتر سامی

در روز یکشنبه هیجده شهریور 1358 به همراه مرحوم سامی به طور خصوصی به خدمت امام رسیدیم. لازم به ذکر است که در زمان نهضت
ملی تنها یک حزب سیاسی دینی به نام حزب مردم ایران وجود داشت که مرحوم محمد نخشب دبیر آن حزب و از پایه‌گذاران آن بود و من هم
از باب کمک به مرحوم نخشب در شیراز فعالیت‌هایی داشتم. بعد با هم متحد شدیم و من جزو هیأت اجرایی حزب شدم.مرحوم دکتر سامی آن وقت دانش آموز دبیرستان و از بچه‌های مسلمان بود که در محضر استاد محمد تقی شریعتی پدر مرحوم دکتر شریعتی در کانون حقایق اسلام پرورش پیدا کرده بود. آنها تحت عنوان جنبش انقلابی مردم ایران (جاما)، نیروی مسلحی را تشکیل داده بودند. من در آن موقع (سال 1340) در زندان شیراز بودم که سامی و عده‌ای دیگر چون دکتر پیمان که او هم در دبیرستان به عنوان دانش آموز مسلمان عضو تشکیلات ما شده بود، اولین قرار و جلسه تشکیلاتی خود را در بندر انزلی منعقد کردند و چون مأمور امنیتی نفوذی در بین‌شان بود در همان جا دستگیر می‌شوند که بعدا محاکمه و محکوم شده و چندسال زندان می‌روند. دکتر سامی جوان بسیار مسلمانی بود و خیلی هم علاقه به امام داشت و بعد از انقلاب در کابینه مرحوم مهندس بازرگان وزیر بهداری شد.[3]

  تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی

من فکر نمی‌کردم که عضو ستاد انقلاب فرهنگی بشوم. روز 23 خرداد 1359 بود که از اخبار ساعت دو بعد از ظهر شنیدم که امام اینجانب را نیز جزو اعضای ستاد انقلاب فرهنگی منصوب فرموده‌اند. بعد از انقلاب این سؤال مطرح شد که آیا نظام دانشگاهی و آموزش و پرورش را به همان روال قبل از انقلاب می‌توان ادامه داد یا اینکه تغییراتی در آن صورت بگیرد؟ نهایتا موضوع انقلاب فرهنگی مطرح شد و جلساتی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران تشکیل گردید، اتفاقا اولین سخنران آن جلسات من بودم. سپس سمیناری در دانشگاه شهید بهشتی ـ
دانشگاه ملی آن زمان ـ برگزار شد و کسانی چون: طاهر احمدزاده، رجبی، بنی‌صدر، ‌حبیبی، معادیخواه و شمس آل احمد شرکت کردند. در
آن سمینار مطرح شده بود که آیا نمی‌شود با همین نظام دانشگاهی و آموزش و پرورش به کار ادامه داد؟ و راجع به انقلاب فرهنگی بحث
بود. البته از تشکیل شورایی جهت حل این مشکل صحبت شد. در آن زمان‌ها گروه‌های مختلفی از جمله دانشجویان مسلمان روی این زمینه
فعال بودند و افرادی را هم معرفی کردند تا اینکه امام بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند: گروهی و شورایی را انتخاب می‌کنیم که ستادی تشکیل
بدهند به نام ستاد انقلاب فرهنگی.این دانشجویان مسلمان با من آشنا نبودند تا مرا نیز جهت عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی به دفتر امام معرفی نمایند. آقای دکتر قائمی می‌گفت: روزی که ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد، آقای رفسنجانی به محضر امام رفته بودند و آنحضرت شما را نیز معرفی می‌نمایند، این مطلب را آقای هاشمی در هیأت رئیسه مجلس نقل کرده بودند.

موقع تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی چون امر دانشگاه امر مهمی بود و تعطیل شدن دانشگاه در مملکت انعکاس خاصی داشت و امام هم انتظار داشتند که اعضای ستاد انقلاب فرهنگی زودتر وضع دانشگاه‌ها را بررسی بکنند و پیشنهادهایی را برای بازگشایی دانشگاه‌ها به محضر ایشان ارائه بدهند. این بود که ما زیاد خدمت امام می‌رسیدیم، مثلا سه ماه یا دو ماه یک بار در آن جلسات گزارش کار را می‌دادیم و از اندیشه‌های امام بهره می‌بردیم. در موردی امام نسبت به یکی از رجل سیاسی گذشته ـ ‌درباره تدین وی‌ ـ اظهار نظری فرموده بودند. در یکی از جلسات پس از بحث دانشگاه‌ها و مسائل روز دانشگاه‌ها من از ایشان سؤال کردم که آیا جنابعالی درباره تدین آن رجل سیاسی اطلاعاتی از مأخذی اخذ فرموده‌اید؟ پاسخ فرمودند: دو نفر از روحانیون به من گفته بودند که وضع اعتقادی آن آقا چگونه بوده است. استنباط من این است که چون اینها قصد بت‌تراشی دارند، امام خواسته‌اند یک نوع بت‌شکنی بشود تا مجال پیدا نکنند کسی را در مقابل سران نهضت و رهبران و مسئولان علم بکنند و از این طریق پراکندگی و دسته‌بندی و جبهه‌گیری در جامعه به وجود بیاورند.

  دستور امام برای حل اختلافات

مسأله مهم دیگر اینکه یکی از افرادی که در کمیته‌های وابسته به ستاد انقلاب فرهنگی فعالیت داشت تعریف می‌کرد که در قم بوده و در
محضر یکی از روحانیون، آن روحانی تلفنی خدمت امام گزارش مربوط به ستاد انقلاب فرهنگی را داده و گله می‌کرد از کارهایی که ستاد انقلاب فرهنگی انجام داده است. امام فرموده بودند که من خودم ناظر کار اینها هستم و اینها حالا دارند کار خودشان را انجام می‌دهند. شما به امور دیگر برسید! ولی بارها آن حضرت به ما می‌گفتند: اگر با مقامات اجرایی اختلاف پیدا کردید و مسأله عمیق و اساسی بود، جلسه‌ای تشکیل بدهید از مسئولان وزارتخانه و رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر، همه بنشینند بحث بکنید آن وقت رأی اکثریت ملاک تصمیم‌گیری باشد.

به همراه مهندس بازرگان در خدمت امام

وقتی امام از پاریس تشریف آوردند، من به اتفاق عده‌ای از دوستان به فرودگاه مهرآباد رفتیم و من اولین بار آن حضرت را در فرودگاه دیدم که همان جا طی سخنانی عدم رضایت خود را از نظام شاهنشاهی اعلام رده و سپس به سوی مزار شهدا در بهشت زهرا عزیمت فرمودند.دومین دیدار من با امام موقعی بود که بنده به عنوان وزیر فرهنگ و آموزش عالی انتخاب شده بودم.[1] یادم می‌آید که قرار بود یک روز در
معیت مرحوم مهندس بازرگان برویم خدمت امام. روز قبلش مرحوم بازرگان در مجلسی سخنرانی کرده و یک مقدار از اوضاع و احوال و
شرایط و برخوردها، از گروه‌های مختلف گله کرده بودند. یک مرتبه هم مطالبی را آقای بازرگان از رادیو صحبت کرد،[2] من شخصا از شنیدن آن

مطالب ناراحت شدم و پیش خودم فکر کردم که این حرف را نباید از طریق رسانه‌های گروهی زد، حالا بر فرض که فردی نسبت به موضوعی
نگرشی دارد، اما این جوری در یک رسانه گروهی بیان کردن، شاید صحیح نباشد. بعد فردای آن روز ما در معیت مرحوم بازرگان رفتیم قم و
به خدمت امام شرفیاب شدیم. بعد از اینکه نشستیم، امام فرمودند: سخنرانی شما را از رادیو شنیدم.من پیش خودم فکر کردم که شاید امام می‌خواهند همان نکته‌ای را که مرحوم بازرگان درباره ایشان گفته بودند آن را یادآور بشوند و برخلاف انتظار دیدم که امام راجع به متن سخنرانی و نکته‌ای را که مرحوم بازرگان بیان داشته بود اصلا به رو نیاوردند که شما در آن جا گله کردید. آن جا بود که متوجه شدم، امام چقدر گذشت و اغماض دارند.در آن حدی که ذهنم یاری می‌کند مرحوم آقای بازرگان در سخنرانی‌شان مطالبی را نیز راجع به اهل سنت و تشیع گفته بود و امام در آن موارد تذکراتی به ایشان دادند.

  به همراه رؤسای دانشگاه در حضور امام

در زمان وزارت چند دفعه به خدمت امام رسیدم. چون که امام دستور داده بودند که همه برگردند سرکار.آن وقت در حدود صد و بیست مرکز آموزش عالی در کشور بود که بیشتر رؤسای‌شان فرار کرده بودند و هرجوری بود ما سرپرست‌هایی برای آنها تعیین کردیم.یادم است که یک وقتی با حضور سرپرست‌های دانشگاه‌ها در قم به خدمت امام رفتیم که من عکسی هم دارم از آن زمان که در خدمت امام نشسته‌ایم. در آن جلسه اول بنده تشکری کردم از محضر امام و سپس ایشان صحبت فرمودند و خط کاری دانشگاه‌ها را روشن کردند.نکته‌ای را آن جا گفتم که روایتش بد نیست. من کتابی نوشته بودم که در آن زمان (فروردین 1358) تازه از چاپ می‌خواست در بیاید و عنوانش این بود که «روشنفکر کیست». من در خدمت امام گفتم که من تقدیر و تشکر می‌کنم از رهبری و زحمات شما و این ستایش به زبان کسی جاری می‌شود که چندین کتاب در زمان طاغوت منتشر کرده و یکی از آنها را به کسی اهدا نکرده است و اولین کتاب را به شما اهدا نموده است و در پشت آن نوشته است که این کتاب را به امام خمینی اهدا می‌کنم. امید است تحت هدایت معظم له، مستضعفان که رکن اصلی این نهضت را تشکیل می‌دهند از مزایای زندگی برخوردار باشند. منبع: امام به روایت دانشوران، ص 193




[1]. علی شریعتمداری در سال 1302 در شیراز متولد شد. پس از اتمام دوره  دانشسرای مقدماتی به آموزگاری در دبستان‌های فارس پرداخت. سپس برای  ادامه تحصیل در 1327 به تهران رفت و در فلسفه و علوم تربیتی لیسانس  گرفت و با استفاده از بورس تحصیلی دانشجویان ممتاز به امریکا رفت و  دکترای خود را در تعلیم و تربیت دریافت کرد و به ایران بازگشت. شریعتمداری از 1328 با دکتر محمد نخشب (1302 ـ 1355) که در تهران فعالیت سیاسی ـ اسلامی داشت و نهضت خداپرستان سوسیالیست را رهبری  می‌کرد، آشنا شد و با او به همکاری پرداخت و در جریان ملی شدن صنعت  نفت به اتفاق وی در حزب مردم ایران مشغول به فعالیت شد.

پس از کودتای 28 مرداد 1332، در کمیته نهضت مقاومت ملی به فعالیت  پرداخت و به همین دلیل به زندان افتاد. در 1340 بار دیگر به دلیل فعالیت  سیاسی در دانشگاه شیراز، دستگیر و زندانی شد. (از دی 1340 تا خرداد  1341) و بعد هم از دانشگاه اخراج شد و پس از آن به دانشگاه اصفهان رفت  و 16 سال در آن جا تدریس کرد و به تحقیق و تألیف مشغول شد. با پیروزی انقلاب اسلامی جهت تصدی وزارت علوم و آموزش عالی در  دولت موقت به تهران دعوت شد و در 23 خرداد 1359، به فرمان امام به  عضویت در شورای انقلاب فرهنگی در آمد و تاکنون به انجام وظیفه در این پست مشغول است.

[2]. این سخنرانی باید همان پیام رادیو تلویزیونی 24 اسفند 1357، باشد که تحت عنوان «مشکلات دولت  و توقعات مردم» ایراد شد. (برای آگاهی از متن این سخنرانی نک: مشکلات و مسائل اولین سال انقلاب  از زبان مهندس بازرگان، گرد آورنده و ناشر: عبدالعلی بازرگان، تهران، 1362‌، چاپ دوم، صص 103-97).

[3]. دکتر کاظم سامی از 22 بهمن 1357 تا 25 مهر 1358، وزیر بهداری در دولت موقت بود.

انتهای پیام /*