گروه های سیاسی ایدئولوژیک مهم کشور و نقش آنها در شکل‏گیری انقلاب اسلامی

اسلام به عنوان یک فرهنگ سیاسی و یک مجموعه فرهنگی و اعتقادات معین تأثیرات خاص خود را در صحنۀ سیاسی ایران بجا گذارده است؛ به طوری که در تاریخ معاصر ایران همواره می ‏توان جریان اسلامگرایان را به عنوان یک طیف فکری سیاسی مهم تأثیرگذار بر تحولات سیاسی در ایران در نظر گرفت

کد : 49662 | تاریخ : 09/11/1392

شناسایی وضعیت جریانهای فکری ـ سیاسی مهم کشور در آستانۀ انقلاب می تواند به تبیین مناسبتری از علل و عوامل تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی کشور بعد از انقلاب، کمک شایانی نماید. شناخت این جریانات به عنوان کارگزاران تاریخی تحولات، می تواند اهداف و جهت گیریها مختلف و چالشهای نظری بعد از انقلاب را به شکل مناسبتری ترسیم نماید. در یک نگاه کلی می توان گفت: سه جریان اصلی سیاسی ایدئولوژیک یعنی «اسلام»، «سوسیالیسم» و «ناسیونالیسم لیبرال» تقریباً در طول دورۀ معاصر ایران به طور همزمان خودنمایی کرده اند که هر یک از این سه جریان نیز به نوبه خود و بسته به محتوای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گوناگون که به خود گرفته اند، در شکلهای متعددی ظاهر شده اند.

الف ـ اسلامگرایان

اسلام به عنوان یک فرهنگ سیاسی و یک مجموعه فرهنگی و اعتقادات معین تأثیرات خاص خود را در صحنۀ سیاسی ایران بجا گذارده است؛ به طوری که در تاریخ معاصر ایران همواره می توان جریان اسلامگرایان را به عنوان یک طیف فکری سیاسی مهم تأثیرگذار بر تحولات سیاسی در ایران در نظر گرفت. نیروهای اسلامگرا را می توان بر اساس نوع قرائت خاص آنها از اسلام و مرجع تفسیر اسلام واقعی از دیدگاه آنان و همچنین از نظر روش مبارزه به گروههای مختلفی طبقه بندی کرد که در این باره برخی محققان از واژه هایی همچون «بنیادگرا»، «سنت گرا»، «نوگرا»، «اصول گرا» و یا «محافظه کار»، «میانه رو» و «رادیکال» استفاده می کنند. بر این اساس در زیر به بررسی این گروههای مهم اسلامگرای و میزان تأثیرگذاری آنها بر فضای فکری سیاسی کشور در آستانه انقلاب و سالهای اولیۀ بعد از انقلاب می پردازیم.

الف ـ1ـ فداییان اسلام

بعد از اشغال ایران و سقوط رضاشاه، رهبران و گروههای مذهبی نیز فرصت یافتند که آزادانه تر به صحنه اجتماعی و سیاسی باز گردند. آنها این امکان را یافتند که شبکه های ارتباطی مذهبی را بازسازی کنند و مراسم و شعایر مذهبی نظیر مجالس وعظ و عزاداری مذهبی و... که در دوران رضا شاه بشدت محدود شده بود، رونق دوباره ای بخشند. آنها همچنین فرصت درگیری با جریانهای فکری و اعتقادی منافی اعتقادات مذهبی را به دست آوردند. از جمله اولین جریانهای فکری سیاسی مهم که روحانیون و گروههای مذهبی در سالهای بعد از اشغال با آن روبه رو شدند کسروی و همفکران او بودند. کسروی از جمله روشنفکران صدر مشروطه بود که از همان آغاز، مخالفت خود را با روحانیون آشکار کرده بود. او در دوران سلطنت رضا شاه فرصت و امکان بیشتری برای بیان نظریات خود یافت و کتابهای متعددی در زمینه های تاریخ، ادبیات، دین و عرفان و... منتشر کرد که در بیشتر آنها عقاید مذهبی موجود را به باد انتقاد و تخطئه  گرفت.

رهبران مذهبی نمی توانستند در مقابل چنین جریان فکری ای بی تفاوت باقی بمانند عقاید کسروی و روشنفکران او در مجامع مذهبی و حوزه های علوم دینی روز به روز با حرارت بیشتری مطرح می شد.  شدیدترین واکنش علیه کسروی و افکار او از سوی برخی از طلاب و جوانان مذهبی صورت گرفت که بعدها به نام فداییان اسلام به عرصۀ کشمکشهای سیاسی ایران وارد شدند.

فداییان اسلام هر چند خواهان به دست گرفتن مصادر امور توسط مسلمانان و اجرای احکام اسلام بودند؛ با وجود این، آنها به ضرورت برقراری یک نظام سیاستی خاص برای اجرای احکام اسلامی اشاره نکرده اند. در مجموع آنچه فداییان به عنوان برنامه خود ارائه دادند مزین کردن نظام اجتماعی و سیاسی موجود به شعایر و مظاهر مذهبی بود در مباحث و نوشته های آنان بر خلاف اسلامگرایان نظیر «اخوان المسلمین» هیچ نشانه ای از ارائۀ نظام ایدئولوژیک منسجم دیده نمی شد و عمدتاً خواستار اجرای ظواهر شریعت در جامعه بودند به قول یکی از صاحبنظران، فداییان اسلام اصولاً فاقد عده ای نظریه پرداز (به معنای خاص آن) بودند.  اما آنان از لحاظ سیاسی بسیار عملگرا بودند و همین خصیصه آنها را از جریان اصلی مذهبی دستگاه روحانیت متمایز می ساخت و حتی آنها را در مقابل یکدیگر قرار می داد.

در سال 1325 جمعیت فداییان اسلام نیز وارد سیاست شدند. در مجموع جنبش فداییان اسلام و بویژه شخص نواب صفوی بر روحانیون انقلابی دهه 1340 و 1350 تاثیر فراوانی گذاشتند. دیدگاههای هر چند ابتدایی آنها دربارۀ یک حکومت آرمانی اسلامی بود که برای نخستین بار مطرح شد و پیش زمینۀ اندیشیدن روحانیون به یک حکومت جایگزین را فراهم نمود و دوم شیوه های مبارزۀ مسلحانه این گروه که توانست برای حکومتهای مسلحانه پس از دهۀ 1340 الهام بخش باشد.

الف ـ2ـ حزب ملل اسلامی

از جمله دیگر گروههای مذهبی دهۀ 40 در ایران، می توان به حزب ملل اسلامی اشاره کرد. این گروه سعی نمود تا تشکیلات مخفی ایجاد نموده و طی یک برنامۀ چند مرحله ای با رژیم به مبارزه برخیزد. در بخشی از این برنامه، مبارزۀ مسلحانه با رژیم پیش بینی شده بود اما ساواک در همان اوایل کار گروه در سال 1344 موفق گردید رد پایی از آن به دست آورده و به فاصله چند هفته کلیه اعضای آن را قبل از اینکه موفق شوند عملیاتی را به انجام برسانند، دستگیر کند.

حزب ملل اسلامی بیشتر تحت تأثیر اندیشۀ وحدت مسلمانان که در این زمان از جانب شیخ محمد تقی، شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت در «دارالتقریب» و تعدادی از علمای شیعه تبلیغ می شد، قرار داشت. اندیشۀ سیاسی این حزب آمیزه ای از اندیشه های شیعی و سنّی جریانهای مختلف اسلامی موجود در ممالک اسلامی عرب بود، کتابها، نشریه ها اعلامیه های احزاب گروههای اخوان المسلمین، حزب دعوت اسلامی، حزب التحریر اسلامی، تبلیغات شباب المسلم و اعلامیه های جماعة عراق در شکل گیری آن موثر بوده است. حکومت اسلامی حزب ملل دارای دو جنبۀ الهی و مردمی است زیرا قوانین را از اسلام می گیرد و نحوۀ اداره را به دست توده ها می سپارد. از آنجا حزب ملل، داعیۀ حاکمیت و تسلط بر کل جهان اسلام را در سر داشت، برای حکومت اسلامی مرز سیاسی و جغرافیایی نیز نمی توانست قائل شود. مرزهای گستردۀ ایدئولوژی اسلامی در حال تغییر و نوسان بود و حتی در یک دید آرمانی هدف نهایی خود را «عضویت تمام توده های جهان در حزب ملل اسلامی»  قلمداد کرده بود.

در مجموع حزب ملل اسلامی نیز از نوع حرکتهای سیاسی ـ نظامی طبقات پایین و متوسط شهری بود این حزب بر خلاف برخی از گروههای اسلامی پیش از خود همچون فداییان اسلام نه تنها متکی بر طبقات پایین سنتی جامعه نبود بلکه منبع اصلی تأمین نیروی انسانی اش طبقات متوسط جدید و سنتی بودند و رهبران حزب تلاش می کردند افراد مستعد با گرایشهای مذهبی و متعصب دینی که مخالفتی با تفسیرهای جدید اسلام نداشته باشند را به عضویت در آورند. اما کمی سن و بی تجربگی اعضای حزب سبب شد تا اعضا در عمل موفقیتی در پیاده کردن دقیق این تشکیلات پیچیده به دست نیاوردند و به دنبال دستگیری یکی از اعضای رده پایین، کل تشکیلات لو رود و اعضای آن دستگیر و به زندانهای طولانی از سه یا چهار سال تا حبس ابد محکوم شوند.

الف ـ3ـ هیأتهای مؤتلفۀ اسلامی

در دهۀ چهل هیأتهای مؤتلفۀ اسلامی در واقع تعدادی از هیأتهای عزاداری مذهبی تهران بودند که با یکدیگر ارتباط و همکاری داشتند. گردانندگان و فعالان این هیأتها معمولاً بازاری و دارای گرایشهای سیاسی بودند. این نیروها در اوایل دهۀ 40 و شروع نهضت امام خمینی و مخصوصاً در جریان اصلاح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به صورت پراکنده با ایشان همکاری می کردند. در اوایل سال 1342 سه گروه از این افراد که با یکدیگر پیوند تشکیلاتی داده بودند، نام «هیأتهای مؤتلفۀ اسلامی» بر آنها نهاده شد. تکثیر اعلامیه های امام، ترتیب تظاهرات و راهپیماییها و مجالس و سخنرانیهای متعدد برای طرفداران نهضت امام از جمله دیگر فعالیتهای هیأتهای مؤتلفه بود.

این عده بعد از تبعید امام خمینی یک گروه مخفی تشکیل دادند و در ابتدا همچون فداییان اسلام خواهان مبارزۀ مسلحانه با رژیم شاه و گردانندگان آن بودند اما به دنبال اولین اقدام مسلحانۀ خود یعنی ترور نخست وزیر (حسنعلی منصور) در بهمن ماه 1343 تشکیلات آنها شناسایی و متلاشی شد. رهبران و فعالان اصلی آن دستگیر و عده ای به اعدام و بقیه به زندان محکوم شدند. بدین ترتیب فعالیت آنها محدود شد و گویا بعد از آن جریان اصلی، هیأتهای مؤتلفه از شیوه های مبارزۀ مسلحانه دست کشیدند. پس از دستگیری اعضای اصلی جمعیت فعالیت مؤتلفه تا حدودی کاهش پیدا کرد و به صورت پراکنده در قالب فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی (حمایت مالی بازار از مبارزان) ادامه یافت.

در مورد ایدئولوژی و مبانی نظری و فکری این گروه باید گفت: هیأتهای موتلفۀ اسلامی، کمتر از همتایان خود در جمعیت فداییان اسلام به کار احیای مفاهیم دینی و تدوین یک ایدئولوژی سیاسی ـ مذهبی همت گماردند آنها صرفاً هیأتهای مذهبی فعال در بازار (متشکل از تجار و شاگردان آنها) بودند که به فعالیتهای دینی (آموزش مذهبی از راه ارتباط برقرار کردن با روحانیونی نظیر آیت اللّه  بهشتی و یا مطهری) و فعالیتهای اجتماعی و خیریه اشتغال داشتند آنها در اوایل دهۀ چهل تحت تأثیر رهبری امام خمینی فعالیت سیاسی خود را آغاز کردند و پس از تبعید ایشان نیز فعالیت سیاسی آنها به خاموشی گرایید.

الف ـ4ـ روحانیت مبارز

حضور آیت اللّه  خمینی بعد از آیت اللّه  بروجردی در بین مراجع تقلید نقطه عطفی در تحول روابط روحانیت با دولت گردید.ایشان نقش مهمی در تشکل مراجع تقلید و اعتراض دسته جمعی آنان در مقابله با اقدامات شبه مدرنیستی و آمرانه دولت داشت. اعتراض علیه لایحۀ اصلاحی مربوط به قانون انتخاب انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 41، به دنبال آن تصمیم دولت برای انجام رفراندم اصول ششگانه موسوم به انقلاب سفید، حمله به مدرسۀ فیضیۀ قم، تظاهرات گستردۀ 15 خرداد و سرکوب آن توسط دولت و اعتراض علما علیه لایحۀ اعطای مصونیت به مستشاران امریکایی و در نهایت اعتراض علیه تبعید آیت اللّه  خمینی را می توان از جمله این رویاروییها بین روحانیت و دولت ذکر کرد.

این اقدامات منجر به آن شد که بخشی از روحانیت در مقابله با استبداد و وابستگی و دین ستیزی رژیم به همراهی امام خمینی برخیزند و موضع محکمی را اتخاذ کنند و دولت را به عنوان یک «غیر» به حساب آورده و در مقابل آن خود را تجهیز نمایند.  در این دوره موج تفکرات جدید که از یکسو ناشی از تفکر و اقدامات شبه مدرنیستی هواداران مکتب مدرنیزاسیون در ایران و از سوی دیگر رشد نگرشهای مارکسیستی و الحادی بود شرایط جدیدی را برای روحانیت به وجود آورد. هواداران مکتب مدرنیزاسیون در ایران با حمایت از نوعی مهندسی اجتماعی خواستار حذف ارزشهای فرهنگ سنتی و از جمله ارزشهای مذهبی به عنوان مهمترین مانع توسعه در رسیدن به سرمایه داری در ایران بودند. آنان با گسترش آموزشهای جدید و استفاده از ابزارهای تبلیغاتی دولتی و سرکوب مخالفین به ستیزه جویی با مذهب برخاستند، این اقدامات با شکل جدیدی ادامه یافت. از سوی دیگر، تحولات اجتماعی و اقتصادی و گسترش نفوذ غرب در ایران، زمینه ای برای رشد جریانات چپ مارکسیستی در بین توده ها و اقشار تحصیل کرده فراهم آورد که در مجموع هر دو این جریانات، مذهب را مورد تهدید قرار می داد.

مجموعۀ عوامل فوق الذکر باعث گردید تا بخشی از نسل جوانتر روحانیون با تأثیرپذیری از موج بیداری اسلامی جهان اسلام و در واکنش به شرایط موجود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور خواستار یک حرکت اصلاحی گردید. این نسل نقاد روحانیون که بتدریج در دهۀ 30 و 40 پدیدار شد موفق به شکل دهی یک جنبش مذهبی و ارائۀ تصویری انقلابی از اسلام گردید. این نسل جدید از روحانیون ضمن انتقاد از وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه و با انتقاد از سکوت سنگین برخی از فقهای حوزه ها در مقابل این جریانات و دوری جستن آنها از مسائل سیاسی، خواستار تبیین یک نظریۀ سیاسی جایگزین از اسلام بودند که بتواند رهایی بخش مشکلات جامعه گردد. اما آنان بزودی به این نتیجه رسیدند که اگر قرار است انقلابی اسلامی به وجود آید بدون پیدایش دگرگونیهای درونی در میان علمای دین نه می تواند پیدا شود و اگر پیدا شود سرانجام درخشانی برای جامعه نخواهد داشت. به نظر آنان دشواری اصلی بر سر نوع نگرش به اسلام بود زیرا اسلامی که آنها از آن سخن می گفتند اسلامی اجتماعی و سیاسی بود که آن را اسلامی اصیل می دانستند.

اما روحانیون طرفدار جنبش انقلاب بزودی متوجه شدند که ابتدا باید به تحولی درونی اقدام کنند و دیدگاهها غیرسیاسی از اسلام را مورد نقد قرار دهند و موانع درونی و فرهنگی جامعه روحانیت را مرتفع سازند آنان با انتقاد از برخی نگرشهای اخباریگری در حوزه ها و دیدگاههای غیرسیاسی و اجتماعی از مذهب و انتقاد از عوامزدگی روحانیت و وضعیت تدریس برنامه های تحصیلی روحانیون که مرتبط با نیازهای روز نمی باشد، خواستار تحول جدّی در حوزه ها بودند. این گروه از روحانیون بتدریج نظریۀ سیاسی حکومت اسلامی را که عمدتاً دارای وجوه سلبی و ایجابی بود، تبیین کردند و آن را به عنوان نظریه ای متفاوت از مکاتب رقیب همچون مارکسیسم و لبیرالیسم به تصویر کشیدند.

آنان با تأکید بر اینکه همۀ پیامبران برای تشکیل حکومت قیام کرده اند و بدون حکومت احکام اسلام اجرا نخواهد شد به ارائۀ تبیین آرمانهای اجتماعی اسلام به عنوان یک مکتب فکری پرداختند و اسلام را به عنوان یک مکتب و ایدئولوژی فکری مستقل که هر چند دارای وجوه اشتراک و افتراق با دیگر مکاتب رقیب مثل مارکسیسم و لیبرالیسم می باشد اما دارای یک چهارچوب مستقل است، مطرح کردند. آنان حرکتهای سیاسی و انقلاب را عملی عبادی (مانند نماز) دانستند و با حمایت از آرمانهایی همچون  آزادی بشر (به عنوان ایجاد بستر مناسب برای رشد استعدادهای بشری در جامعۀ اسلامی)، برابری و عدالت و ظلم ستیزی، تصویر آرمانی را از جامعۀ اسلامی ارائه کردند و به قول برخی علمای شیعه «باید اسلام را آنطور که هست معرفی کنند.» 

به هرحال مجموعه این اقدامات که توسط نسل جدیدی از روحانیون در حال انجام بود منجر به گسترش و نشر نگرشهای جدید و عقلانی تری از مذهب شیعه به جوانان، روشنفکران و اقشار مختلف اجتماعی شد و تفکر اسلامی را به عنوان یک گفتمان مسلط به گفتمان رهایی بخش برای مردم ترسیم کرد. این گروه از روحانیون از نظر سیاسی با طرح نظریات ضد استعماری و ضد استبدادی امام خمینی و تأکید لزوم به مبارزه علیه رژیم، روحانیون میانه رو را نیز علی رغم تمایلشان، وادار به قطع هر گونه ارتباطی با دولت کرد.

مهمترین نقطۀ قوت مبارزان روحانیون مخالف، تبعیت کامل آنان از امام بود، به علاوه شماری از روحانیونی که از امام جانبداری می کردند. اگر چه به معنای اخص کلمه (آیت اللّه ) نبودند اما در آستانۀ سال 1356 جزء مدرسین حوزه های علمیه و در ردۀ بالای  هرم روحانیت به حساب می آمدند. این دو عامل یعنی تبعیت کامل از امام و قرار داشتن برخی از طرفداران امام در ردۀ مدرسین حوزه ها، چنین نتیجه داد که اگرچه رهبری  انقلاب بر حسب ظاهر فاقد یک حزب و تشکیلات منسجم بود، اما در عمل و در سطحکشور شبکه ای از طرفداران امام همچون سازمانی نیرومند و متشکل، گردونۀ انقلاب را به حرکت درآوردند.  که این گروه در آستانه انقلاب متشکل تر شد و تعدادی از فعالان این گروه روحانیون، در آستانه انقلاب با ایجاد تشکل جدیدی به نام «جامعۀ روحانیت مبارز» نقش زیادی در تحولات انقلابی و همچنین مسائل بعد ازانقلاب ایفا کردند.

جامعۀ روحانیت مبارز، نقش مهمی در تحکیم رهبری روحانیت در جریان گسترش انقلاب ایفا نمود. تشکل روحانیون ایران در سال 1356 شکل واقعی به خود گرفت. درست پس از این تاریخ اعلامیه ها و نوشته های پخته و سنجیده ای از سوی روحانیت منتشر شد که حاوی رهنمودهای دقیقی خطاب به مردم بود.  نامه های سرگشاده که خطاب به مراجع و آیات عظام نوشته می شد، یکی دیگر ازشگردها و شیوه های روشنفکران مبارز این جریان بود.

روحانیت مبارز بویژه امثال مطهری و بهشتی به عنوان حلقۀ اتصال بین امام در نجف و سپس در پاریس با مردم در ایران عمل می کردند. هستۀ اصلی همه تظاهرات و راهپیماییهای سالهای 57ـ56 بویژه راهپیمایی بزرگ روز تاسوعا با استفاده از شبکۀ مساجد و روحانیون آنها اداره می شد. با نگاهی گذرا بر روزشمار انقلاب اسلامی، نقش روحانیت مبارز در برگزاری مجالس یادبود و گرامیداشت شهدا، اعلام عزای ملی، تعطیل عمومی، برنامه ریزی اعتصابات و تظاهرات (بویژه در ماه مبارک رمضان و ماه محرم) و دعوت به میتینگها در راهپیماییها (بویژه برگزاری نماز با شکوه عید فطر در تپه های قیطریه تهران به امامت آیت اللّه  مفتح و سخنرانی ایشان و دکتر باهنر و نقش برجستۀ این اجتماع در تشدید مبارزات ضد رژیم) به طور اساسی نمایان است.  در سال 1357 نیز جامعۀ روحانیت مبارز به ایجاد کمیتۀ تنظیم اعتصابات، کمیتۀ برپایی راهپیماییها، کمیتۀ استقبال از امام که گروه وسیعی از روحانیون مبارز و انقلابیون را در برمی گرفت، دست زد. جامعه روحانیت مبارز همچنین نقش بسیار مهمی را در شورای انقلاب ایفا کرد به طوری که اکثر اعضای اولیۀ شورای انقلاب را این گروه تشکیل می دادند.

الف ـ5ـ نهضت آزادی

در آغاز دهۀ 40 جمعی از نیروهای اسلامگرا شامل آیت اللّه  سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یداللّه  سحابی که از نیروهای عضو جبهۀ ملی و دارای گرایشات مذهبی بودند، از نهضت مقاومت ملی (که به وسیلۀ جمعی از نیروهای ملی مذهبی عمدتاً هوادار جبهۀ ملی بعد از کودتای 28 مرداد تشکیل شده بود) جدا شده و گروه سیاسی جدیدی تحت عنوان نهضت آزادی تشکیل دادند. این گروه طیف مختلفی از نیروهای مذهبی را در برمی گرفت آنها با صدور بیانیه ای به تبیین عقیدتی خود پرداخته و مرزبندی خود را با نیروهای لیبرال غیرمذهبی مشخص کردند این گروه در سال 41 ضمن انتقاد از رفراندم انقلاب سفید و بعدها حمایت از امام خمینی و محکوم کردن سرکوب قیام 15 خرداد و اتخاذ موضع تند علیه رژیم عملاً صف خود را از نیروهای لیبرال غیر مذهبی جدا کردند که همین امر منجر به دستگیری رهبران آن و رکود نهضت گردید.

فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور در سالهای 42 تا 56 بر اساس مشی مسالمت آمیز و آگاهی بخش قرار داشت و محدود به انتشار تعداد اعلامیه، بیانیه، نشریه و برگزاری برخی سخنرانیها و مجالس مختلف خلاصه می شود. فعالیت نهضت آزادی در خارج از کشور طی این مدت بیش از داخل بود و با صدور بیانیه به مناسبتهای گوناگون و انتشار تحلیلهای سیاسی و نشریه ای تحت عنوان «پیام مجاهد» از سال 1351 به صورت ماهنامه فعالیت خود را ادامه می داد.  نهضت آزادی خارج از کشور هر چند دنبالۀ نهضت آزادی داخل محسوب می شد اما تندروانه تر عمل می کرد.گرایش ضد مارکسیستی آنان نیز آنها را از گروههای چپگرای اسلامی دیگری مثل سازمان مجاهدین جدا می کرد. نهضت آزادی خارج از کشور ارتباط نزدیکی با انجمن اسلامی دانشجویی اسلامی  خارج از کشور داشت.

نهضت آزادی در آستانۀ انقلاب از انسجام و امکانات لازم برخوردار نبود. اعضا و هواداران آن به صورت پراکنده، اقداماتی را انجام می دادند.  با اوجگیری انقلاب اسلامی، نهضت آزادی با حمایت از امام خمینی به مبارزه با رژیم پرداخت و با افزایش تماس و همکاری با روحانیت تلاشهای خود را در راستای تحقق انقلاب اسلامی افزایش داد.

 الف ـ6ـ سازمان مجاهدین خلق و گروههای سوسیالیست اسلامگرا

در سالهای دهۀ 1320، گروهی از جوانان مذهبی که با گروههای سیاسی ملی همکاری می کردند، گرایشهای عدالت خواهانه داشتند. آنها تا حد زیادی تحت تأثیر عقاید سوسیالیستی بودند و می کوشیدند تا آموزه های عدالتخواهانۀ اسلام را با سوسیالیسم انطباق دهند. از دهۀ 1340 به بعد پر سر و صداترین گروه سیاسی مرتبط با جریان چپگرای اسلامی «سازمان مجاهدین خلق» بود. این سازمان در سال 1344 به وسیلۀ گروهی از جوانان مذهبی دانشگاهی که سابقۀ فعالیت در نهضت آزادی داشتند، تأسیس شد. آنان بعد از 15 خرداد 1342 به این نتیجه رسیده بودند که ادامۀ این مبارزات سیاسی به صورت مسالمت آمیز، غیرحرفه ای و غیرمتشکل بی فایده است. آنها همچنین ضعف نیروهای سیاسی مذهبی را، فقدان چهارچوبهای نظری و ایدئولوژی منسجم و استراتژی مشخص و مناسب برای مبارزه می دانستند. 

از لحاظ استراتژی و شیوۀ مبارزه، مجاهدین خلق مبارزۀ مسلحانه را تنها راه «شکستن سدّ یاس و ترس» و «شکستن جوّ پلیسی» و فراهم کردن شرایط برای توده ای کردن مبارزه می دانستند اما بر خلاف رهبران اولیه فداییان، خلق شهرها را برای شروع چنین مبارزه ای مناسبتر از روستاهای می دانستند. مجاهدین همچون دیگر گروههای سیاسی چریکی، در اولین عملیات خود شناسایی و مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفتند. مجاهدین با بسیاری از روحانیون مبارز، اعضای نهضت آزادی و بازاریان مسلمان، ارتباط فکری و مالی داشتند و از میان جوانان همین گروهها به جذب نیرو می پرداختند. به رغم تلاش بسیار مجاهدین و برخی از روحانیون که کتباً از امام خواستار تأئید سازمان بودند اما امام هیچ گاه مستقیم یا غیرمستقیم جریان مجاهدین را مورد تایید قرار نداد.

پس از وقایع سال 1354 حکمت این رفتار و حتی برخوردهای سرد امام با جریان  مجاهدین بر همگان مکشوف و مشخص گردید. با از بین رفتن کادر اولیۀ مجاهدین در سال 1350 گرایش به مارکسیسم در سازمان گسترده تر گردید.  پس از این وقایع جایگاه سازمان مجاهدین در بین نیروهای مذهبی بشدت متزلزل شد زیرا فقط به دلیل تصویر مذهبی که از مجاهدین به وجود آمده بود. در هر صورت بحران ایدئولوژیک درون سازمان اثرات مهمی در فرهنگ سیاسی نیروهای اسلامگرا باقی گذاشت، این رویداد افزون بر تشدید فرقه گرایی سیاسی ایدئولوژیک در درون سازمان، موجب ایجاد انشعابات مختلف در بین نیروهای عدالتجوی اسلامی (چپ) گردید و قطب بندی و تخاصم میان آنها را شدت بخشید که این قطب بندی و تخاصم در سالهای بعد از انقلاب اثرات خود را بر فضای سیاسی ایران باقی گذاشت.

ب ـ سوسیالیسم

ب ـ1ـ حزب توده

اولین جریان مهم سیاسی کشور جریان فکری چپ متأثر از مارکسیسم و سوسیالیسم می باشد که با شکل گیری شوروی در مرزهای شمالی ایران بذر آن پاشیده شد و بتدریج در سالهای بعد، این ایدئولوژی با شکل گیری حزب توده در ایران فضای فکری سیاسی ایران را بشدت تحت تأثیر قرار داد. هدف آنها ایجاد یک دولت چپگرا و نظام سوسیالیستی در کشور بود. حزب توده به هنگام اوج قدرتش در سالهای قبل از کودتای سال 1332 دارای صدها کادر کارآزموده و تشکیلاتی روزنامه و هفته نامه و ماهنامه های متعددی را هدایت می کرد و کنترل اتحادیه کارگری را به عهده داشت و همین طور طرفداران بسیاری در دانشگاهها و مدارس و بین هنرمندان و نویسندگان و حتی نظامیان فراهم آورد.  اما پس از کودتای 28 مرداد 1332 حزب توده که به عنوان جاده صاف کن شوروی در ایران محسوب می شد یک باره فرو پاشید و ضربات سنگینی بر آن وارد آمد و قدرت آن بشدت کاهش یافت.

فعالیت حزب توده در دهۀ 40 و 50 به طور عمده در کشورهای بلوک شرق متمرکز بود و در حدّ انتشار مجله، بیانیه و راه انداز ایستگاه رادیویی در خارج از کشور و فعالیت برخی هسته های مقاومت بسیار کوچک زیرزمینی در داخل کشور محدود شد. این نوع وابستگی به شرق و حمایت بی چون و چرای حزب از مواضع شوروی باعث کاسته شدن محبوبیت روزافزون حزب در میان روشنفکران ایران شد. به طوری که گروهها و جریانات چپ که در دهۀ 1340 پا به عرصۀ وجود گذاردند علی رغم تنوعشان در یک وجه اساسی اشتراک داشتند و آن هم دوری ازحزب توده و محکوم نمودن رهبری آن بود.  این عوامل منجر به ایجاد انشعابهای حزبی حزب توده در دهۀ 1340 گردید. تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق در اواخر دهۀ 1340 که پس از آن بسیاری از نیروهای جوان مارکسیست را به سوی خود جلب کرد، باز هم ازموقعیت و نفوذ حزب توده کاست. با وجود این، حزب توده تا پیروزی انقلاب همچنان سازمان مخفی خود در ایران را حفظ کرد هرچند رهبران آن عموماً خارج از کشور به سر می بردند.

ب-2 سازمان چریکهای فدایی خلق

از درون حزب توده، جریانات جدید چپ در ایران شکل گرفتند که با توجه به تجربۀ حزب توده و با اتخاذ استراتژی جدیدی به مبارزه با رژیم پهلوی دوم پرداختند. این نیروهای جدید، ابتدا به صورت گروههای مجزایی به برنامه ریزی اقدام مسلحانه علیه رژیم پرداخته و سپس با ادغام در یکدیگر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را در فروردین 1350 تشکیل دادند و مشی مبارزۀ مسلحانه را در قالب جنگ چریک شهری سرلوحه اهداف سازمان قرار دادند.

این گروه که تفکر جنگ شهری بر آن غالب بود، در سال 50 موفق به حمله به کلانتری قلهک در تهران و ترور تیمسار فرید رئیس دادرسی ارتش شد اما با تلاش ساواک و ارتش اعضای این سازمان دستگیر شدند. سازمان در این ماجرا بیشترین صدمه را متحمل شد و تنها تعداد انگشت شماری موفق به فرار از چنگال ساواک شدند که در سالهای بعد اقداماتی را انجام دادند اما در نهایت با دستگیری آنها، سازمان در سال 55 تجزیه (به اکثریت و اقلیت) شد و سپس در آستانۀ انقلاب چون توان فعالیت گسترده و جدی ای را نداشت و یا هواداران اندک خود از توانایی محدودی برخوردار بودند، از هم پاشیده شد.

ب-3 دیگر نیروهای مارکسیست

علاوه بر چریکهای فدایی گروههای کوچک دیگری نیز با مشی کمونیستی در ایران ظهور کردند که برخی از آنها قبل از فداییان فعالیت خود را شروع کردند اما با آنها مرتبط بودند.

ج- ناسیونالیسم لیبرال

بعد از دهۀ 20 ناسیونالیسم، اندیشۀ مسلطی است که بخشی از نیروهای سیاسی جامعه ایران را به خود مشغول می داشت، اما قرائتهای مختلفی از ناسیونالیسم وجود داشت. بخشی از نیروهای عضو جبهۀ ملی در دهۀ 20 و 30 را می توان از هواداران این جریان فکری دانست. یکی از گروههای مهمی که با اندیشۀ ناسیونالیسم لیبرال به جبهۀ ملی پیوست و نقش مهمی در آن داشت و حزب ایران است که در سالهای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم فعالیت سیاسی خود را در همکاری با تعدادی از روشنفکران جوان و تحصیلکرده در خارج آغاز کرد.

حزب ایران توسط روشنفکران متمایل به استفاده از نیروی امریکا، در مقابل انگلیس و روس تأسیس شده بود،  ایدئولوژی حزب ایران  مبتنی بر اعتقاد به دموکراسی و حاکمیت ملی و طرد هر نوع حکومت فردی و دیکتاتوری، لزوم تأسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی جهت حفظ شیوه ها و سنن محلی در عین حفظ تمامیت ارضی کشور و در بُعد سیاست خارجی ارتباط مبتنی بر حسن همجواری، تفاهم و همزیستی مسالمت آمیز با دوّل خارجی بویژه ممالک همجوار و طرد هر نوع مداخلۀ بیگانگان و مبارزه با امپریالیزم و در بعد اقتصادی اعتقاد به نوعی سوسیالیسم و تحقق عدالت اجتماعی که هر کسی به اندازه استعدادش کار و به اندازۀ لیاقتش از محصول عمل برخوردار شود، بود. آموزه های حزب، جهت گیری سکولاریستی و غیرمذهبی حزب را بخوبی نشان می دهد.

از جملۀ دیگر جریانات هوادار ملی گرایی لیبرال می توان به جریان «پان ایرانیست ها» اشاره کرد.

چنان که گذشت هر یک از این سه جریان مذکور از لحاظ اجتماعی اقتصادی گاه محتوای محافظه کارانه، گاه اصلاح طلبانه و گاه انقلابی به خود گرفته اند و از لحاظ سیاسی نیز گاه گرایشهای اقتدارگرایانه و گاه دموکراتیک داشته و از لحاظ شیوۀ کنش سیاسی نیزگاه در شکل مسالمت آمیز و گاه خشونت آمیز ظاهر شده اند.

منبع: تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، (1357ـ1380)، جلد اول، دکتر یحیی فوزی، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 75-135 (با تلخیص)

 

انتهای پیام /*