انقلاب اسلامی ایران و تجدید نظر در تئوریهای انقلاب

بررسی و ارزیابی نتایج و دستاوردهای یک انقلاب مستلزم گذشت زمانی طولانی است اما انقلاب اسلامی از این حیث تقریباً یک استثناست و نتایج و پیامدهای آن زودتر از سایر انقلابها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است

کد : 49749 | تاریخ : 19/11/1392

هادی سمتی؛ دکترای علوم سیاسی و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران: زمانی که انقلاب اسلامی در اواخر دهۀ 70 میلادی پیروز شد مسأله تئوریهای انقلاب نظریه پردازی پیرامون تحولات سیاسی و اجتماعی بنیادین در بسیاری از محافل علمی و آکادمیک، موضوعی اساسی بود. تئوریهای متفاوت و رهیافتهای گوناگونی در رابطه با تبیین و توضیح علل وقوع انقلاب ارائه شده بود. باید دید در زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید دنیا و محافل آکادمیک به انقلابات بزرگ اجتماعی چگونه نگاه می کردند و آنها را چگونه توضیح می دادند؟

در سال 1979 کتاب معروف دولتها و انقلابات اجتماعی اثر اسکاچ پل به چاپ رسید. اسکاچ پل از بنیانگذاران و محوری ترین نظریه پردازان انقلاب در دوران معاصر به شمار می آید. وی با ارائه یک دیدگاه دولت محور بر اهمیت ساختارهای کلان سیاسی ـ اجتماعی و نقش عوامل بین المللی تأکید کرد و با تکرار سخن وندل فیلیپس به این مضمون که انقلابهایی می آیند و ساخته نمی شوند، بنیان گذار یک رهیافت بسیار مهم در مطالعات انقلاب محسوب می شود.

اواخر دهۀ 70 میلادی دورانی است که رهیافتهای روانشناسانه کسانی چون جیمز دیویس و تد رابرت گر و رهیافتهای سنتی کارکرد گرایانه در حال عقب نشینی بود و رهیافتهای الهام گرفته از تغییرات نظریات مارکسیستی با تکیه بر ساختار مهم دولت و نقشی که دولتها در پیروزی انقلابها دارند نفوذ بیشتری پیدا کرده بود.

آنچه در سخنان اسکاچ پل و همفکران او حائز اهمیت می باشد، مسأله فروپاشی ساختار دولت و ورود انقلابیون به دیوانسالاری و کسب قدرت سیاسی است. این جملۀ معروف که «انقلابها ساخته نمی شوند بلکه می آیند»، بیانگر این جنبۀ ساختاری انقلابهاست. در این شرایط انقلاب اسلامی پیروز می شود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1982 اسکاچ پل اولین نقد را بر نظریه خود نوشت و به ضعفها و نارساییهای آن اشاره کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران دو موضوع اساسی در جامعه شناسی انقلاب احیا شد:

1ـ بحث سنتی ساختار ـ کارگزار و چگونگی رابطۀ آنها. به عبارت دیگر، با انقلاب اسلامی این سخن که انقلابها می آیند یا ساخته می شوند، دوباره مطرح گردید و نزاعی که چندین دهه در علوم اجتماعی پیرامون رابطه ساختار ـ کارگزار وجود داشت مجدداً از سر گرفته شد.

2ـ موضوع باورها، نمادها و اعتقادات در تبیین انقلابها. در اواخر دهۀ 1970 و اوایل دهۀ 1980 ساختارگرایی رهیافت عمده و مسلط در تبیین انقلابها بود و لذا، به تدریج نقش فرهنگ و ایدئولوژی و باورهای اجتماعی در تبیین انقلاب به بوتۀ فراموشی سپرده شده بود. اما با انقلاب اسلامی ایران و تا حدود کمتری انقلاب نیکاراگوئه، مسأله ایدئولوژی و باورهای سیاسی و اجتماعی مجدداً در دنیای آکادمیک مطرح گردید و مسایلی از قبیل شبکه های اجتماعی، چهارچوبهای فکری، بسیج منابع و... دوباره در ادبیات انقلاب به بحث نهاده شد. اسکاچ پل در تقسیم بندی تئوری پردازان انقلاب به نسل سوم تعلق دارد، نسلی که در درون خود نسل چهارمی را پرورش داده است. این نسل جدید تحت تأثیر انتقاداتی که به نسل سوم تئوریهای انقلاب وارد شده، شکل گرفته است و به همین دلیل به چگونگی شکل گیری یک حرکت مردمی از پایین به بالا در ایران و نقش مفاهیم فرهنگی و ایدئولوژیک و علی الخصوص، مذهب توجه دارد. در اصل، نسل چهارم تئوریهای انقلاب تا حدود زیادی در پاسخ به تحولات انقلابی در جهان سوم و بویژه انقلاب اسلامی و همچنین با توجه به ویژگیهای منحصر به فرد این انقلابات پدید آمده است. نظریه پردازان نسل چهارم از جمله گودوین، فورن، کراولی و گُلدستون به چند مسأله اشاره می کنند:

ـ بحث رابطه متقابل فرهنگ و کارگزار. به این معنی که همانطور که ساختارها کارگزاران را می زایند و تولید می کنند، کارگزاران هم تولید کننده ساختارها هستند و این دو یکدیگر را تثبیت و بازتولید می کنند.

2ـ توجه به مسأله فرهنگ و ایدئولوژی در تحلیل و نظریه پردازی پیرامون انقلاب.

نسل چهارم نظریه پردازان انقلاب علی رغم اینکه به چهارچوبهای ساختارگرایانۀ خود و نقش محوری دولت و فروپاشی آن و همچنین متغیرهای بین المللی وفاداری جدی دارند، اما برای عامل فرهنگ نیز جا باز می کنند.

در کنار اتفاقاتی که در دنیای واقع اتفاق می افتد، مانند انقلاب اسلامی ایران، در خود دنیای آکادمیک هم تحولات معرفت شناسی و اپیستمولوژیک در حال شکل گیری است. تحت تأثیر مجموعۀ این تحولات سیاسی و اجتماعی از یک سو و تحولات نظری از سوی دیگر سه نوع رهیافت پدید آمده است که این رهیافتها از ساختارگرایی رادیکال و مفرط فاصله می گیرند.

1ـ ساختارگرایی نو (New structuralism)  این رهیافت شاگردان اسکاچ پل را در برمی گیرد که همانطور که گفته شد به مقوله فرهنگ و ایدئولوژی نیز در نظریه پردازی پیرامون انقلاب توجه می کنند.

2ـ رهیافت تحلیل گفتمانی (iscourse analysis) این رهیافت نتیجۀ تحولاتی است که در ادبیات علوم اجتماعی و ادبیات پست مدرن پدید آمده است. در این رهیافت اساساً بنیانهای معرفت شناختی علوم اجتماعی مورد پرسش قرار می گیرد و لذا این رهیافت درصدد ارائه تحلیلهایی عام گرایانه از انقلاب و جنبش های اجتماعی نیست.

3ـ رهیافت بسیج منابع (resorce mobolization) این گرایش تا حدودی رهیافت فرآیند محور است و گرایش آن بیشتر به فرایندهای انقلاب است و کمتر به عوامل بلند مدت انقلاب یا نتایج آن توجه دارد.

این سه رهیافت از یک سو مدیون تحولات بنیادینی است که در علوم اجتماعی شکل گرفته است و از سوی دیگر متأثر از تحول انقلابی در ایران است.

اگر بخواهیم مسأله را به صورت جزیی تر بررسی کنیم و ببینیم که چگونه بحث کارگزار و ساختار وارد نظریه پردازی می شود باید گفت از سه منظر می توان به مقوله فرهنگ و ایدئولوژی نگریست:

1ـ فرهنگ برای کسانی چون ساختارگرایان نو، عنصر مهمی در علل به وجود آمدن انقلاب محسوب نمی شود. از این دیدگاه، نقش اساسی فرهنگ مربوط به جامعۀ پس از انقلاب است. این گروه عمدتاً به این مسأله توجه دارند که چگونه بعد از انقلاب، فرهنگ به وسیله نخبگان مسلط به منظور تثبیت رژیم انقلابی و استحکام بخشیدن به نهادهای انقلابی مورد استفاده قرار می گیرد. به عبارت دیگر این گروه به مقوله فرهنگ و ایدئولوژی نگاهی ابزار انگارانه دارند.

2ـ عده ای فرهنگ و ایدئولوژی را به عنوان یک ساختار فرهنگی (caltural structur) که در درون آن تضاد و دگرگونی است، مورد مطالعه قرار می دهند. به عقیدۀ این گروه، فرهنگ یک کل منسجم و یکپارچه نیست، بلکه در آن تنوع و دگرگونی و تضاد است و این ساختار فرهنگی هم در فرآیند انقلاب و هم پس از انقلاب توسط نخبگان انقلابی برای سرنگونی رژیم حاکم و مسلط شدن حاکمیت جدید مورد استفاده قرار می گیرد.

3ـ گروه سوم به ایدئولوژی به عنوان مجموعه ای از مفاهیم و سمبلها می نگرند که راز آلودگی و ابهام موجود در آن، علت اصلی وحدت ایدئولوژیک در فرآیند انقلابی به شمار می آید. وحدت ایدئولوژیک نتیجۀ اصلی این رازآلودگی و ابهام آلودگی ایدئولوژیهاست که در حقیقت ذاتی ایدئولوژی محسوب می شود. همان شعر مولوی که «هر کسی از ظن خود شد یار من» در اینجا مصداق پیدا می کند. دیدگاه اخیر دیدگاه جدی تری است و یکی از محققین به نام «برنز» مورد انقلاب اسلامی ایران را با استفاده از آن بررسی کرده است. در گرایش سوم تلاش می شود که نقش فرهنگ و ایدئولوژی نه تنها در علل وقوع انقلاب بلکه در فرآیند و حتی نتایج انقلاب مورد بررسی قرار گیرد.

به هر صورت انقلاب اسلامی در عرصۀ نظری 2 ارمغان داشت: 1ـ بازگشت مفهوم فرهنگ و ایدئولوژی و اهمیت یافتن دوبارۀ تبیین های کارگزار محور و انسان محور.

2ـ بررسی و ارزیابی نتایج و دستاوردهای یک انقلاب مستلزم گذشت زمانی طولانی است اما انقلاب اسلامی از این حیث تقریباً یک استثناست و نتایج و پیامدهای آن زودتر از سایر انقلابها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. این امر تا حدودی ناشی از ماهیت انقلاب اسلامی و عناصر تشکیل دهنده آن می باشد.

به طور کلی پژوهش پیرامون نتایج انقلابها به طور عام و انقلاب اسلامی به طور خاص بسیار محدود است. در عین حال در سالهای اخیر نوعی نگاه به درون در پژوهشهای آکادمیک به وجود آمده و نگاه به بیرون که در دو دهه گذشته معمول بود به تدریج کنار نهاده شده است. هم اکنون شرایط زمانی بسیار مناسبی فراهم شده است که با استفاده از آن می توان محور پژوهشهای  سیاسی و اجتماعی را به طرف مسأله نتایج انقلاب اسلامی سوق داد. محورهایی که برای بحث و بررسی مناسب به نظر می رسد و پژوهشهای محدودی نیز پیرامون آنها صورت گرفته عبارتند از: ساختار دولت و تحولات آن بعد از انقلاب، رابطه دولت و جامعه، تحرک اجتماعی و منزلت اقتصادی و اجتماعی مردم و طبقات گوناگون. اکنون باید فارغ از داوریهای ارزشی و ایدئولوژیک، دستاوردهای عملی اقتصادی و اجتماعی انقلاب اسلامی را بررسی کرد. از منظر تحولات بین المللی نیز تاریخ و تبعات انقلاب اسلامی به صورت نظری و تئوریک مورد بررسی قرار نگرفته است. پژوهشهای موجود پیرامون نتایج بین المللی انقلاب اسلامی کاملاً غیر تئوریزه است و در این زمینه کار تئوریک و جدی قابل قبولی وجود ندارد.

در مجموع می توان گفت بازگشت به فرهنگ و ایدئولوژی در مقولۀ جنبشهای اجتماعی باعث شده ما به مفاهیمی کلیدی مثل هویت و ارزشهای جمعی و سمبلهای سیاسی و اجتماعی بازیگران توجه بیشتری بکنیم. شاید دهۀ آینده، دهه ای باشد که ما دیگر از این انگاره که یک تئوری برای تمام انقلابها کفایت می کند فاصله بگیریم. بسیاری محققین بر این باور هستند که دوران تئوری و تئوری پردازی به صورت عام به پایان رسیده و تلاش برای تعمیم دادن یک نظریه و تئوری به انقلابهای گوناگون کار بیهوده ای است. به عبارتی، زمان آن فرا رسیده است که هر انقلابی در متن خود و با توجه به فهمی که کنشگران حاضر در فرآیند انقلاب از واقعیتهای سیاسی و اجتماعی دارند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.منبع: ایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی، (مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی)، جلد دوم، صص 69-74 

[1]  این مقاله از متن سخنرانی آقای دکتر هادی سمتی در کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی است که توسط دبیرخانه کنگره تنظیم شده است.

 

 

انتهای پیام /*